دارالاستضعاف در فقه سیاسی
معناشناسی
«دارالاستضعاف»، در مقابل دارالهجره به سرزمین و کشوری گفته میشود که در آن، شرایط و امنیت لازم برای دینداری و زندگی بر محور عقیده و ایمان برای مسلمان فراهم نباشد و محدودیتها و فشارها و آزارها از طرف دولت یا مردم موجب شود که مسلمان نتواند به وظایف و تعهدات و شعائر اسلامی عمل کند.
آیۀ هجرت مبنای تشخیص دارالاستضعاف و حکم آن است: ﴿قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا﴾[۱]. همچنین حدیث نبوی در مورد دعوت که مسلمانان جدید را موظف به هجرت به دارالمهاجرین میکرد، بیانگر دید اسلام در زمینۀ دارالاستضعاف است. نکوهش تعرب بعد از هجرت نیز بیانی دیگر در مورد حکم دارالاستضعاف محسوب میشود.
به این ترتیب مسلمان مجاز نیست در شرایطی که نمیتواند ایمانش را حفظ و بدان عمل کند، به سر ببرد و همچنین نمیتواند به چنین محلی و شرایطی بازگردد.
واژۀ استضعاف در منابع اسلامی (قرآن و حدیث) بسیار به کار رفته است و از سوی صاحبنظران به گونههای مختلف تفسیر شده و به همین لحاظ موضوع یک سلسله بحثهای اصولی در فلسفه سیاسی اسلام قرار گرفته است[۲].
خروج از دارالاستضعاف
خروج از دارالاستضعاف به دو صورت امکانپذیر است:
- تغییر دادن شرایط حاکم به نحوی که آزادی و امنیت لازم برای مسلمان ماندن تأمین شود و تمامی زمینههای اختناق و اجبار و اعمال فشار و عوامل استضعاف از میان برود؛
- هجرت از شهر یا کشوری که شرایط استضعاف بر آن حاکم است، به جای امن و آزاد.
صاحب جواهر در این زمینه میگوید: کسی که نمیتواند در سرزمینی، شعائر دین را ابراز و عمل کند باید از آن سرزمین هجرت نماید، فقها در این نظر متفقالقول هستند زیرا بدون تردید، پیامبر بر آن فرمان داده و هجرت مسلمانان از مکه به حبشه بر این اساس بوده است و قرآن[۳] نیز فقط آن گروه از مستضعفان را که قادر به هجرت نیستند، از این وظیفه معاف شمرده است.
همچنین، آنجا که قرآن به وسعت زمین خدا اشاره میکند و مؤمنان را در جهت احراز آزادی عبادت، به این نکته توجه میدهد[۴] اشاره به فریضۀ هجرت دارد.
در آیۀ دیگر نیز که هجرت به سوی خدا و شهادت در این راه[۵] مطرح شده و یا به هجرت مظلوم از سرزمین ظلم اشاره شده[۶]، جملگی بر واجب بودن هجرت بر مستضعفان دلالت دارد. روایات نیز در این زمینه بسیار است، مانند حدیث پیامبر(ص): «مَنْ فَرَّ بِدِينِهِ مِنْ أَرْضٍ إِلَى أَرْضٍ وَ إِنْ كَانَ شِبْراً مِنَ الْأَرْضِ اسْتَوْجَبَ الْجَنَّةَ وَ كَانَ رَفِيقَ إِبْرَاهِيمَ» کسی که به خاطر دینش و به همراه دین خویش از سرزمینی به سرزمین دیگری هر قدر کوچک باشد، فرار نماید او سزاوار بهشت است و یار او ابراهیم خواهد بود[۷].[۸]
اقسام دارالاستضعاف
دارالاستضعاف را میتوان با مشخصات زیر تقسیمبندی و بررسی کرد:
- سرزمینی که مسلمان در آن سرزمین به دنیا آمده و توان انجام وظایف و شعائر اسلامی را در آنجا ندارد و از هرگونه عذری چون بیماری و نظیر آن مبراست؛
- سرزمینی که مسلمان در آنجا به اسلام گرویده، ولی توان اظهار دین و انجام فرائض و شعائر اسلامی را در آن سرزمین دارد و از قدرتی برخوردار است که وی را در این زمینه توانمند میکند؛
- سرزمینی که مسلمان به دلیل بیماری و نظائر آن توان هجرت را ندارد.
در مورد اول، هجرت واجب و در مورد دوم، مستحب و در مورد سوم نه واجب و نه مستحب است[۹]. بیشک مورد دوم را نمیتوان بخشی از دارالاستضعاف شمرد و مورد سوم را نیز وقتی میتوان دارالاستضعاف دانست که انجام فرائض و شعائر اسلامی در آن امکانپذیر نباشد[۱۰].
استضعاف در قرآن
روشنترین تصویر استضعاف را در قرآن میتوان در آیات مربوط به جریان استضعاف قوم بنیاسرائیل توسط فرعون مطالعه و بررسی کرد[۱۱]. در این تصویر همواره استضعاف به عنوان پدیدهای که زاییدۀ استکبار و معلول خصلتهای ضد انسانی و ضد توحیدی مستکبران است مطرح شده است و در حقیقت این، ماهیت استکبار و خصلتهای استکباری است که حالت استضعاف را بر ستمدیدهها تحمیل میکند.
گرچه قرآن تضاد استکبار و استضعاف را از مقولۀ تضاد باطل و حق میشمارد و سرانجام پیکار مداوم آن دو را پیروزی و امامت مستضعفان میداند، ولی از آنجا که وجود استضعاف را نشانۀ پدیدۀ استکبار و رشد آن تلقی میکند، ناگزیر دارالاستضعاف را همان دارالاستکبار و تداوم اولی را دلیل بقای دومی میشمارد و برای ریشهکن کردن استضعاف راهی جز نابودی استکبار نمیبیند. به امامت رسیدن مستضعفان[۱۲] که اوج پیروزی استضعاف بر استکبار است در حقیقت بیان آیندهای است روشن که پس از پایان عمر استکبار آغاز میشود.
اگر مفهوم استضعاف، گرفتن توان انسانها در راهیابی به اندیشه و شناخت صحیح و پیمودن راه زندگی بهتر و رسیدن به رشد و آگاهی و علم و در نتیجه، راهجویی به اوج عظمت و تعالی انسانی است، ماهیت استکبار نیز دقیقاً به گونهای است که بقای خود را در گرفتن چنین تواناییها میبیند و جز به آن نمیاندیشد.
اگر حالات مستضعفان از خواست و ماهیت مستکبران برمیخیزد، پس در حقیقت مستضعفان وسیلۀ آزمون مستکبران و نموداری افشاگرانه برای مستکبران هستند. این است معنای سخن مولای متقیان که فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَكْبِرِينَ فِي أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِيَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِينَ فِي أَعْيُنِهِمْ»[۱۳]. بازتاب این آزمون الهی آنست که مستکبران خود به سرنوشت مستضعفان دچار میآیند[۱۴].
خصیصۀ کلی دارالاستضعاف آن است که مردم در آن سرزمین قدرت آزاد اندیشیدن و توان آزاد زیستن و امکان انجام مراسم و فرائض و آدابی که به مقتضای عقیده و فرهنگ خود بدان علاقهمندند، را نداشته باشند و مستکبران به دلیل آنکه آزادی تودههای مردم را خطر بزرگی نسبت به قدرت و منافع خود میبینند، به معارضه با آنان برخیزند و راههای آزادی و احقاق حقوق را به روی آنها ببندند و به آزارشان بپردازند[۱۵].
هر نوع اعمال فشار بر علیه تودههای مردم و ایجاد درگیری با آنان که از خصلت استکباری برمیخیزد، نشانۀ استضعاف و دلیل وجود حالت استکباری در یک جامعه است. استضعاف و استکبار لازم و ملزوم یکدیگرند؛ باهم به وجود میآیند و توام از میان میروند.
از این رو قرآن ـ بر خلاف تصور برخی ـ هرگز استضعاف را نستوده است و مستضعف را به دلیل استضعافش مدح نکرده است، بلکه آنها را به علت عدم تلاش در رهایی از استضعاف که در حقیقت تلاشی است در جهت نابودی استکبار مورد نکوهش قرار داده است[۱۶].
گرچه استکبار علائم و بازتابها و خصلتهای بسیار دارد که هر کدام از نشانههای استضعاف معلول یک یا چند خصلت استکباری است، ولی عمدهترین خصلت مستکبر که خصلتهای دیگر استکباری را به دنبال دارد، تفوقطلبی و خودبزرگبینی و اصالت به خویش دادن است. علی(ع) همواره تأکید میکرد[۱۷]: هر کس که تصور کند بند کفش او از بند کفش دیگری برتر است او از کسانی است که در این آیه به آنها اشاره شده است: ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا﴾[۱۸] و پیامبر(ص) به دلیل ریشهکن کردن این خصلت اصلی استکباری بوده است که به دلیل شرایط اقتصادی خاص زمان خود همواره با دست خویش کفشش را وصله میزد و لباسش را بازدوزی میکرد[۱۹].[۲۰].[۲۱]
منابع
پانویس
- ↑ «میگویند: آیا زمین خداوند (آنقدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟» سوره نساء، آیه ۹۷.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۱؛ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۹۴.
- ↑ ﴿إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا * فَأُولَئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا﴾ «بجز آن مردان و زنان و کودکان ناتوان شمرده شدهای که نه چارهای میتوانند اندیشید و نه راه به جایی دارند * که آنان را امید است خداوند ببخشاید و خداوند درگذرنده آمرزنده است» سوره نساء، آیه ۹۸-۹۹.
- ↑ ﴿يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي وَاسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ﴾ «ای بندگان مؤمن من! زمین من گسترده است پس، تنها مرا بپرستید!» سوره عنکبوت، آیه ۵۶.
- ↑ ﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ «و آنان که در راه خداوند هجرت گزیدند سپس کشته شدند یا درگذشتند خداوند به آنان روزی نیکویی خواهد داد و بیگمان خداوند بهترین روزیدهندگان است» سوره حج، آیه ۵۸.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا﴾ «ای مؤمنان! در حال مستی به نماز رو نیاورید تا هنگامی که دریابید چه میگویید و نیز در حال جنابت (به نماز و محل نماز رو نیاورید) مگر رهگذر باشید تا آنکه غسل کنید و اگر بیمار یا در سفر بودید و یا یکی از شما از جای قضای حاجت باز آمد یا با زنان آمیزش کردید و آب نیافتید به خاکی پاک تیمّم کنید و بخشی از رخسارهها و دستهایتان را با آن مسح کنید که خداوند، در گذرندهای آمرزنده است» سوره نساء، آیه ۴۳.
- ↑ جواهرالکلام، ج۲۱، ص۳۴ و ۳۵.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۱.
- ↑ سوره قصص، آیه ۳-۶؛ ۳۰-۴۳.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۱؛ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۹۴.
- ↑ ﴿فَأُولَئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا * وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا﴾ «که آنان را امید است خداوند ببخشاید و خداوند درگذرنده آمرزنده است * و هر کس در راه خداوند هجرت گزیند، در زمین سرپناههای فراوان و گستردگی (در روزی) خواهد یافت و هر که از خانه خویش برای هجرت به سوی خداوند و پیامبرش برون آید سپس مرگ او را دریابد؛ بیگمان پاداش او بر عهده خداوند است و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۹۹-۱۰۰؛ ﴿يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي وَاسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ﴾ «ای بندگان مؤمن من! زمین من گسترده است پس، تنها مرا بپرستید!» سوره عنکبوت، آیه ۵۶؛ ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾ «و کسانی که کفر ورزیدند و آیات ما را دروغ شمردند عذابی خوارساز خواهند داشت» سوره حج، آیه ۵۷؛ ﴿وَصَدَّهَا مَا كَانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِنْ قَوْمٍ كَافِرِينَ * قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ «و آنچه او به جای خداوند میپرستید او را (از پرستش خداوند) باز داشته بود که او از گروهی کافر بود * به او گفتند به کاخ در آی! چون در آن نگریست گمان برد آبگیری ژرف است و ساقهایش را برهنه کرد، (سلیمان) گفت: این کاخی صیقلی از بلور است؛ (آن زن) گفت: پروردگارا! من به خویش ستم کردهام و (اینک) با سلیمان در برابر خداوند- پروردگار جهانیان- فرمانبردار شدم» سوره نمل، آیه ۴۳-۴۴.
- ↑ ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾ «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدهاند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
- ↑ نهج البلاغه، خ ۱۹۲.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۸.
- ↑ ﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا﴾ «و چرا شما در راه خداوند نبرد نمیکنید و (نیز) در راه (رهایی) مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاوری بگمار» سوره نساء، آیه ۷۵.
- ↑ تفسیر الصافی، ج۴، ص۱۰۶.
- ↑ «آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی مینهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی» سوره قصص، آیه ۸۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰.
- ↑ فقه سیاسی، ج۳، ص۳۰۸ - ۳۰۴.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۱؛ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۹۴.