دارالهجره در فقه سیاسی
مقدمه
«دارالهجره»، در مقابل دارالاستضعاف به سرزمین و کشوری گفته میشود که در آن شرایط و امنیت لازم برای دینداری و زندگی بر محور عقیده و ایمان برای مسلمان فراهم نباشد. در سیرۀ پیامبر اکرم(ص) و رفتار سیاسی آن حضرت به طور مکرر نقل شده که پیامبر(ص) هر گاه گروهی را برای مأموریت، به ویژه مأموریتهای نظامی میفرستاد، به آنها توصیه میکرد که: به هنگام رودررویی با دشمن آنها را به سه امر دعوت کنید و هر کدام را که از شما پذیرفتند بدان رضایت دهید و با آنها کاری نداشته باشید. ابتدا آنان را به اسلام دعوت کنید هرگاه پذیرفتند از آنها قبول کنید و از هرگونه گزند نسبت به آنان خودداری کنید. سپس به آنها (که اسلام را پذیرفتهاند)، پیشنهاد کنید که از «دارشان» به «دارالمهاجرین» هجرت کنند، و بدانند که در این صورت از همۀ مزایای مهاجران برخوردار خواهند بود و اگر در دارشان (دارالکفر) باقی ماندند، مانند بادیهنشینهای مسلمان باید احکام اسلام را اجرا کنند ولی در غنائم سهمی نخواهند داشت، مگر آنکه با مجاهدان اسلام همرزم شوند[۱]. مفهوم این گفتار آن است که مسلمان باید به دارالهجره و یا دارالمهاجرین انتقال پیدا کند و ماندن وی در دارالکفر ممنوع بوده و موجب محرومیت از مزایای تابعیت دارالاسلام است. قرآن نیز در این مورد تأکید دارد که مستضعفان باید از راه مهاجرت امکان انجام وظایف و تعهدات اسلامی خود را بازیابند و در غیر این صورت مسئول هستند: ﴿قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا﴾[۲].
گرچه مفاد آیۀ هجرت بیشتر از این نیست که هر کس نتواند در شرایط خاصی به تکالیف و تعهدات عبادی و اجتماعی خود براساس قوانین شرع عمل کند، باید خود را از آن شرایط محدودکننده بیرون آورد، و این نوع هجرت مستلزم انتقال به دارالاسلام نیست؛ زیرا ممکن است با هجرت به بخشی از دارالکفر که امکان عمل به تعهدات اسلامی در آنجا وجود دارد، وظیفۀ هجرت که در آیه آمده، انجام بگیرد. ولی دارالاسلام نیر خود یکی از مصادیق دارالهجرهای است که در آیه به طور ضمنی بیان شده است و مسلمان در هر کجا که به سر میبرد، میتواند با هجرت به دارالاسلام امکان لازم را برای ادای واجبات و تعهدات اسلامی خود تحصیل کند. از واژة دارالمهاجران که در حدیث نبوی آمده است بیشتر، شهر مدینه در عصر پیامبر(ص) متبادر میشود که محل اجتماع و زندگی مهاجرین بوده است، ولی این بدان معنا نیست که دارالهجره اختصاص به مدینه داشته باشد و به شهر یا کشور دیگری صدق نکند. شرایط خاص مدینه به هنگام هجرت رسول خدا به آن شهر و تجمع مسلمانان و تشکیل اولین دولت اسلامی در این مرکز، ایجاب میکرد که شهر مدینه، از مصادیق بارز دارالهجره محسوب شود. تبادر مدینه از دارالمهاجرین بدین لحاظ است که شهر مدینه در آن شرایط تنها جای امن مسلمانان بوده و به جز مدینه محل امن دیگری برای مسلمانان وجود نداشته است، به تعبیر روشنتر مدینه تنها مصداق دارالهجره بوده است. بررسی دقیقتر آیۀ هجرت نشان میدهد که دارالهجره عبارت از محل امنی است که مسلمان بتواند در آنجا به وظایف و تعهدات اسلامی خود عمل کند. از این رو همانطور که دارالاسلام میتواند مصداق دارالهجره باشد، ممکن است بخشی از دارالکفر نیز به دلیل شرایط خاصی که بر آن حاکم است، مصداق دارالهجره باشد و مسلمان بتواند امنیت مورد نیاز را که در آیه به آن اشاره شده در آن بخش از دارالکفر یا دارالحرب به دست آورد. به همین لحاظ میتوان گفت که در عصر پیامبر(ص)، مدینه تنها مصداق دارالهجره نبوده است؛ زیرا پس از هجرت چند گروه از مسلمانان به کشور حبشه که با اجازۀ پیامبر(ص) انجام شد، آن کشور نیز از مصادیق دارالهجره شد، و حتی تعدادی از مسلمانان پس از بازگشت جمعی از مهاجران حبشه، در آن کشور ماندند و مورد اعتراض پیامبر(ص) قرار نگرفتند[۳].
پس از صلح حدیبیه نیز تعدادی از اهالی مکه، اسلام آورده و در شرایط اختناق مکه قادر به حفظ معتقدات خود و عمل بدان نبودند و براساس شرایط قرارداد حدیبیه اگر به مدینه هجرت میکردند، به قریش مسترد میشدند، ناگزیر یکی از مناطق امن را در میانۀ راه مکه و مدینه انتخاب کردند و متجاوز از ۷۰ مسلمان از مکه به آن محل فرار کرده و در آنجا رحل اقامت افکندند، و از جانب پیامبر(ص) نیز مورد اعتراض قرار نگرفتند[۴]. فقهای شیعه معتقدند که مادام که کفر باقی است، هجرت نیز همچنان به عنوان یک وظیفه استمرار دارد و هجرت باید به جایی صورت بگیرد که مسلمان در آنجا قادر به اظهار شعار اسلام باشد و منظور از اظهار شعار اسلام آن است که مسلمان بتواند وظایف خود را بدون آنکه مزاحمتی برای او ایجاد شود، انجام دهد. برخی از فقها امکان تظاهر به احکام و تکالیف اسلامی را شرط سقوط وجوب هجرت دانستهاند[۵]. از آنجا که اسلام زندگی کفرآمیز در شرایط دارالکفر را زندگی جاهلی میشمارد، به این لحاظ قرآن کسانی را که به زندگی جاهلی تن در دادهاند «اعراب» خوانده است. اعراب در اصل به بادیهنشینهای فاقد آداب و تمدن و فرهنگ انسانی گفته میشد، ولی در قرآن به مفهوم کسانی که به زندگی کفرآمیز خود ادامه میدهند و تاریکی را بر زندگی در پرتو توحید و ایمان برگزیدهاند، به کار برده شده است. حدیث نبوی مشهور[۶] در زمینۀ حرمت تعرب بعد از هجرت، بر اساس این تفسیر قرآنی از کلمۀ اعراب بوده و بیانگر یک حکم سیاسی در زمینه انتخاب محل زندگی است. براساس این حدیث مسلمان نمیتواند بعد از انتقال به دارالهجره یعنی محلی که امنیت دینی و اعتقادی او را تأمین میکند، دوباره به دارالکفر و محل ناامنی که اجازۀ دینداری را به او نمیدهد باز شود و این نوع ارتجاع، تعرب یعنی عرب شدن به معنای بازگشت به جاهلیت تلقی شده است. موضوع هجرت از نظر جغرافیائی دارالاسلام است، بنابراین هر گاه سرزمین و کشوری به دارالاسلام تبدیل شد و با حکم دارالاسلام را از نظر امنیت و قانون اسلام پیدا کرد، هجرت منتفی خواهد بود، چنانکه در حدیث نبوی آمده است «لَا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْحِ»[۷] (بعد از فتح مکه دیگر هجرت به مدینه لازم نیست). بنابراین، یکی از موجبات نفی وجوب هجرت، تبدیل دارالحرب به دارالاسلام است که از باب مقدمه میتواند برای مسلمانانی که به طور مختلط در کشورهای لاییک زندگی میکنند، مسئولیت ایجاد کند[۸].[۹]
منابع
پانویس
- ↑ بدایة المجتهد، ج۱، ص۳۸۶.
- ↑ «از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش میگیرند، میپرسند: در چه حال بودهاید؟ میگویند: ما ناتوان شمردهشدگان روی زمین بودهایم. میگویند: آیا زمین خداوند (آنقدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانهای است» سوره نساء، آیه ۹۷.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۷ - ۲۰۶ و الکامل، ج۲، ص۷۹.
- ↑ السیرة الحلبیه، ج۳، ص۲۴ به بعد و سیره ابن هشام، ج۳، ص۳۶۸.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۸.
- ↑ لاتعرب بعد الهجرة، وسائل الشیعه، ج۶، ص۷۵.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۶، ص۷۷.
- ↑ فقه سیاسی، ج۳، ص۳۰۴ - ۳۰۰.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۲۲.