دعوت پنهانی پیامبر خاتم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

رسول اکرم (ص) معمولاً سالی یک ماه به غار حراء می‌رفت و مشغول عبادت می‌شد[۱]. او در این مدت، مستمندانی را که نزد او می‌رفتند طعام می‌داد[۲]. پس از آن، هفت بار، کعبه را طواف می‌کرد و به منزل باز می‌گشت. آن حضرت در چهل سالگی به رسالت مبعوث شد[۳] و با دریافت نخستین آیه‌های سوره "علق" از غار به سوی منزل روان شد. علمای امامیه، "بعثت" آن بزرگوار را در ۲۷ رجب می‌دانند[۴]. اهل سنت، عموماً ماه رمضان را زمان آغاز بعثت می‌دانند[۵]. سیره‌نویسان، نخستین گروندگان به اسلام را حضرت خدیجه (س) از زنان و علی (ع) از مردان دانسته‌اند[۶]. دعوت به اسلام تا سه سال، پنهانی و پس از آن، آشکار شد[۷].

آغاز دعوت پنهانی

آنچه که در تاریخ ضبط شده است و روایات شیعه و سنی نیز بر آن صِحّه می‌گذارند، مخفی نگه داشتن رسالت پیامبر (ص) در سه[۸]، چهار[۹] یا پنج[۱۰] سال اول بعثت است. این امر در آیه ۹۴ و ۹۵ سوره حجر نیز تأیید می‌شود: ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ[۱۱].

دعوت مخفیانه در ابتدا امری لازم برای رو در رو نشدن مسلمانان با قریش بود. قریشی که در شرک و بت‌پرستی متعصب بودند؛ از این رو حضرت، دعوتش را آشکار نمی‌کرد و تنها بعضی از خویشاوندان و کسانی که امید به هدایتشان داشت مخفیانه به اسلام دعوت می‌کرد تا اینکه عده‌ای از مردم به ویژه ضعیفان قوم به او ایمان آوردند[۱۲]. حضرت در این دوره، به‌شدت، اصول مخفی‌کاری را رعایت می‌فرمود؛ اما با وجود این، خبر دعوتش در میان همه تیره‌های مکه پیچیده بود[۱۳].

مشرکان در ابتدا قضیه را چندان جدّی نمی‌گرفتند[۱۴] و گمان می‌کردند سخنان حضرت، بیشتر از سخنان کاهنان و خداپرستانی مانند: قیس بن ساعده، زید بن عمرو و امیة بن صلت و دیگران ـ که عبادت بتان را ترک کرده بودند ـ نیست[۱۵]؛ به همین دلیل، وقتی از کنار ایشان رد می‌شدند به مجالسشان اشاره می‌کردند و با تمسخر می‌گفتند: "از آسمان، با جوان بنی‌عبدالمطلب سخن گفته می‌شود"[۱۶]. تا اینکه رفته‌رفته بر تعداد مؤمنان افزوده شد و روزی نبود که مردم مکه از خواب برخیزند و با مرد یا زن مسلمانی روبه رو نشوند[۱۷]. این امر نگرانی‌ها و مخالفت‌هایی را از سوی قریش در پی داشت[۱۸].[۱۹]

رفتن به شعب‌های مکه

در طول سه سال دعوت پنهانی، مخفی‌ کاری، سرلوحه برنامه‌های رسول خدا (ص) و مسلمانان قرار گرفته بود. در این باره واقدی از ابن عباس و او از سعید بن زید نقل کرده است: "ما اسلام خود را مخفی می‌کردیم و نماز نمی‌خواندیم؛ مگر داخل خانه‌های در بسته در شعب که بعضی برای بعضی دیگر نگهبانی می‌دادیم"[۲۰]. حضرت (ص) در طول این سه سال همراه دیگر مسلمانان، گاهی برای ادای واجبات دینی، مخفیانه به کوه‌ها و شعب‌های اطراف مکه می‌رفتند و پنهانی نماز می‌خواندند[۲۱] تا اینکه روزی سعد بن ابی وقاص با جمعی از مسلمانان مشغول نماز بودند. چند تن از مشرکان سر رسیدند و با ناسزا گفتن به آنها، ملامتشان کردند. کار به درگیری و زد و خورد کشیده شد که سر یکی از مشرکان در این درگیری شکست[۲۲]. پس از این درگیری حضرت(ص) و اصحابش با مخفی شدن در خانه ارقم بن ابی ارقم در دامنه کوه صفا[۲۳] آنجا را مرکز دعوت و محل اجتماعات خود قرار دادند[۲۴] تا عبادات و شعائرشان از انظار مشرکان دور بماند. ایشان یک ماه یا بیشتر آنجا ماندند[۲۵] و خارج نشدند تا اینکه تعدادشان به چهل نفر رسید و جمعیت مسلمانان شکل گرفت[۲۶].

کم‌کم، زمان آن رسیده بود که پیامبر (ص) دعوت خود را به آگاهی همگان برساند؛ از این رو آیه نازل شد که امر الهی را آشکار کند: ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ * إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ[۲۷].[۲۸]

دعوت از بستگان نزدیک

براساس آنچه در تواریخ اسلامی آمده، پیامبر(ص) در سال سوم بعثت مأمور دعوت آشکار شد زیرا تا آن زمان دعوت مخفیانه انجام می‌گرفت. و تعداد کمی اسلام را پذیرا شده بودند، اما هنگامی که آیه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۲۹] و آیه ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ[۳۰] نازل گردید پیغمبر(ص) مأمور شد دعوت خود را آشکار سازد، و نخست از خویشاوندان شروع کند. اما کیفیت این ابلاغ و انذار به طور اجمال چنین بوده که پیامبر(ص) و بستگان نزدیکش را به خانۀ ابوطالب دعوت کرد. و آنها در آن روز حدود چهل نفر بودند، و از عموهای پیامبر(ص) ابوطالب و حمزه و ابولهب حضور داشتند، پس از صرف غذا هنگامی که پیامبر(ص) می‌خواست وظیفۀ خود را ابلاغ کند، ابولهب با گفته‌های خود زمینه را از میان برد؛ لذا فردای همان روز پیامبر(ص) آنها را دعوت دیگری به غذا کرد. بعد از صرف غذا چنین فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب! من به خدا سوگند هیچ جوانی را در عرب نمی‌شناسم که برای قومش چیزی بهتر از آنچه من آورده‌ام آورده باشد، من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده‌ام، و خداوند به من دستور داده است که شما را دعوت به این آئین کنم، کدامیک از شما مرا در این کار یاری خواهید کرد، تا برادر من و وصی و جانشین من باشید؟.

جمعیت همگی سرباز زدند جز علی(ع) که از همه کوچکتر بود برخاست و عرض کرد: ای پیامبر خدا! من در این راه یار و یاور توام. پیامبر(ص) دست بر گردن علی(ع) نهاد و فرمود: «این برادر و وصی و جانشین من در شما است، سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید». جمعیت از جا برخاستند در حالی که خندۀ تمسخرآمیزی بر لب داشتند و به ابوطالب می‌گفتند: به تو دستور می‌دهد که گوش به فرمان پسرت کنی، و از وی اطاعت نمائی![۳۱] این حدیث نشان می‌دهد تا چه اندازه پیامبر(ص) در آن روز تنها بود، و چگونه در پاسخ دعوتش جز استهزا و سخریه عکس‌العملی نداشتند، و چگونه علی(ع) از نخستین روزهای دعوت پیامبر(ص) که از تنهایی، سخت رنج می‌برد در کنار حضرتش ایستاد و مدافع او بود. در حدیث دیگری آمده است که پیامبر(ص) یک‌یک از طوائف قریش را صدا زد، و آنها را از آتش الهی بر حذر داشت گاه می‌فرمود: «ای طائفه بنی کعب خود را از آتش رهایی بخشید». و گاه همین خطاب را به طائفه بنی عبدالشمس و بنی عبدمناف و بنی هاشم و بنی عبدالمطلب می‌کرد و می‌فرمود: «خویشتن را از آتش الهی نجات دهید» که من قادر بر دفاع از شما در صورت کفر نیستم».[۳۲]

منابع

پانویس

  1. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۵؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۱۲۱.
  2. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۱۴۷.
  3. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳، ص۷۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۱۵.
  4. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الأطهار، ج۹، ص۳۰۲؛ جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص)، ج۲، ص۲۴۴؛ شیخ مفید، مسار الشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، ص۵۹.
  5. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۴؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۳۹.
  6. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۷۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۰.
  7. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۳ ـ ۱۵؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، دعوت مخفیانه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۵۹.
  8. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۱۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۱۸؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۳۴۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۲.
  9. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۱۶؛ ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۰۳.
  10. ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۰۳.
  11. «از این روی آنچه فرمان می‌یابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسنده‌ایم» سوره حجر، آیه ۹۴-۹۵.
  12. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۱۵.
  13. هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ص۱۲۲.
  14. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۶.
  15. هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ص۱۲۳.
  16. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۱۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴.
  17. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۹۴.
  18. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۳.
  19. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، دعوت مخفیانه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۵۹-۳۶۰؛ خانجانی، قاسم، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۴۶.
  20. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۱۶.
  21. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۱۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۳؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه ج۳، ص۳۷؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۱۴۷.
  22. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۱۶؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۱۴۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه ج۱، ص۲۶۳؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۳۷.
  23. ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۰۳.
  24. ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۰۲-۴۰۳.
  25. ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۰۳؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۳۱؛ شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۹۳.
  26. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۱۹۷؛ ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۷۲؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، ج۹، ص۹۱.
  27. «از این روی آنچه فرمان می‌یابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان * ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسنده‌ایم» سوره حجر، آیه ۹۴-۹۵.
  28. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، دعوت مخفیانه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۶۰-۳۶۱؛ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۲۸۷؛ خانجانی، قاسم، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۴۶.
  29. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  30. «از این روی آنچه فرمان می‌یابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان» سوره حجر، آیه ۹۴.
  31. این حدیث را بسیاری از دانشمندان اهل سنت، همچون «ابن ابی جریر» و «ابن ابی حاتم» و «ابن مردویه» و «ابونعیم» و «بیهقی» و «ثعلبی» و «طبری» نقل کرده‌اند، و «ابن اثیر» در جلد دوم کتاب «کامل» این سخن را آورده است، همچنین «ابو الفداء»، در جلد اول تاریخش و گروهی دیگر برای توضیح بیشتر به کتاب المراجعات صفحه ۱۳۰ به بعد و کتاب احقاق الحق، ج۴، ص۶۲ به بعد مراجعه فرمائید.
  32. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۵۴۷.