ذوالجلال و الاکرام (اسم الهی)

(تغییرمسیر از ذوالجلال و الاکرام)

مقدمه

«ذوالجلال و الاکرام» از اسماء و صفات ترکیبی است: ذو به معنای صاحب [۱] و جلال از ریشه «ج ـ ل ـ ل» به معنای بزرگی است [۲] و در امور مادی و معنوی به کار می‌رود.[۳] برخی گفته‌اند: «جلالت» به معنای عظمت؛ اما «جلال» به معنای بالاترین عظمت و از صفات ویژه خداست که جز برای خدا به کار نمی‌رود.[۴] جلال در اصطلاح علم کلام، عنوان همه صفات سلبی خداست، همان‌گونه که جمال عنوان همه صفات ثبوتی وی است، از این رو صفات سلبی را صفات جلالی و صفات ثبوتی را صفات جمالی گویند.[۵] به دیده برخی، جلال دو گونه است: جلالِ جمال خدا که با صفاتش بر بندگان تجلّی می‌کند و جلال مطلق که به ذات حق بازگشت دارد و مانع رؤیت اوست.[۶]

اکرام از ریشه «ک ـ ر ـ م» به معنای گرامی داشتن در مقابل اهانت و خوار کردن است.[۷] اکرام و تکریم، رساندن سود خالص یا شی‌ء شریف به کسی است،[۸] بنابراین ذوالجلال والاکرام یعنی خدای بزرگی که بندگانش را گرامی داشته و به آنان سود می‌رساند. برخی آن را به معنای خدایی دانسته‌اند که سزاوار بزرگداشت و تکریم است، یا خدایی که خود بزرگ بوده و شایسته تکریم بندگان است.[۹]

ترکیب ذوالجلال والاکرام دو بار در قرآن به کار رفته ﴿وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ[۱۰]، ﴿تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ[۱۱]؛ ولی آیه ﴿وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا[۱۲] نیز که خدا را پروردگار والا خوانده و آیاتی که از اکرام و تکریم بندگان یاد کرده‌اند، نظیر ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا[۱۳] و ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ[۱۴] به شکلی با این اسم مرتبط هستند؛ همچنین آیات پرشماری در کنار تسبیح، حمد الهی را ذکر کرده‌اند: ﴿فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا[۱۵]، ﴿الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ[۱۶]، ﴿وَتَرَى الْمَلَائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَقِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[۱۷] و... که تسبیح تنزیه را به همراه دارد و بازگشت آن به صفات سلبی و جلالی است و حمد نیز بیانگر صفات جمال است.[۱۸]

پیامبر (ص) به مؤمنان سفارش فرمود خود را به ذکر «یا ذاالجلال والاکرام» پای بند کنند،[۱۹] چنان که آن جناب به کسی که می‌گفت: «یا ذاالجلال والاکرام» فرمود: خدا دعای تو را اجابت فرمود؛ هرچه می‌خواهی از خدا بخواه.[۲۰] به نظر برخی «آصف بن برخیا» با یاد کرد همین ذکر، تخت بلقیس را از یمن به فلسطین در کمتر از چشم بر هم زدنی آورد.[۲۱] امام صادق (ع) نیز فرمود: ما (اهل بیت) جلال خدا و کرامت وی هستیم و خدا با طاعت و محبت ما بندگانش را کرامت می‌بخشد[۲۲].[۲۳]

جلال الهی

جلال از صفات ذات و بیانگر عظمت، کبریاء، مجد و ثنای الهی است.[۲۴] این صفت، گویای اعتلاء و رفعت معنوی و مناسب صفاتی نظیر علو، تعالی، احاطه، عزت و غلبه است [۲۵] که همه به صفات تنزیهی بازگشت دارند؛ بدین معنا که خدای سبحان اجل و بزرگ‌تر از آن است که انواع نقص، همچون عجز، احتیاج، جسم یا جوهر و عرض بودن، زن و فرزند داشتن، در او راه یابند.[۲۶] آیه ﴿وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا[۲۷] از زبان جنّیان پروردگار را بزرگ‌تر از آن می‌شناساند که مجانستی با مخلوقات یا مشابهتی با ممکنات در ذات و صفات داشته باشد [۲۸] برخی جلال الهی را فراتر از اوهام و احاطه عقل بشری دانسته و معتقدند بر اثر محدودیتبشر و بیکران بودن ذات الهی، لازم است هنگام عبادت و وصف او، خدا را از اینکه کمال وی به ادراک عقل محدود گردد، یا عبادت و خدمتی درخور مقام کبریایی او انجام شود، تسبیح و تقدیس کرد.[۲۹]

متصوفه، جلال حق را به احتجاب از دیدگان می‌دانند، به گونه‌ای که هیچ کس جز اللّه‌ ذات مطلق وی را نمی‌بیند[۳۰] و جز خودش بر حقیقت ذاتش علم ندارد،[۳۱] چنان‌که آیه ﴿لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ[۳۲] دیده‌های فانی و عقل بشری را از درک ذات و صفات الهی ناتوان دانسته است[۳۳] فرازهایی از دعای جوشن کبیر نیز جلال الهی را کنایه از احتجاب ذات الهی از اوهام و عقول بشری دانسته و آنها را از درک کنه ذات وی درمانده شمرده است.[۳۴] به فرموده پیامبر گرامی (ص) همان‌گونه که دیدگان از دیدن خدا در حجاب‌اند، عقول نیز از درک حقیقت او محجوب‌اند.[۳۵] برخی از متصوفه نیز جلال الهی را بر اظهار استغنای معشوق از عشق عاشق حمل کرده و آن را دلیل بر فنای وجود عاشق و بقای معشوق گرفته‌اند.[۳۶]

اسم جلیل نیز که در روایات از اسمای حسنای الهی شمرده شده و با جلال همریشه است [۳۷] به معنای کبیر و عظیم به کار رفته؛ با این تفاوت که اسم جلیل بیانگر کمال صفات؛ ولی کبیر نشانگر کمال ذات و عظیم، مفید کمال ذات و صفات است.[۳۸] برخی گفته‌اند جلیل اگر لازم باشد، به معنای اتصاف ذات حق ـ تعالی ـ به صفات جلال است؛ چنانچه متعدی باشد، معنای فاعلی‌اش اجلال و تعظیم مؤمنان از سوی خدای والا و معنای مفعولی‌اش استحقاق حق ـ تعالی ـ بر اعتراف عقلاء به جلالت و کبریایی وی و عدم انکار الوهیتش است.[۳۹] بر پایه معنای سوم برخی گفته‌اند صاحب این صفت، شایستگی امر ونهی را دارد؛ زیرا ظهور صفت جلال در میان مردم به این است که اوامرش بر غیر خودش نافذ باشد، به گونه‌ای که چاره‌ای جز اطاعت از وی نباشد.[۴۰]

خدا جلیلی است که همه جلیل‌ها نزد وی کوچک و همه رفیع‌ها نزد وی خاضع، خاشع و ذلیل‌اند.[۴۱] به اعتقاد برخی، جلیل، هم کمال صفات ثبوتی را می‌رساند و هم کمال صفات سلبی را؛ کمال صفات سلبی، به اعتبار این است که خدا پیراسته از ضدّ، نِدّ، زمان و مکان است و کمال صفات ثبوتی، به لحاظ این است که علم خدا بر همه چیز محیط است و قدرتش همه چیز و همه‌کس را در بر می‌گیرد،[۴۲] زیرا جلالِ وی اقتضا دارد علم، قدرت و دیگر صفات او بی‌نقص باشد. بهره بنده از این اسم، پیراستگی از عقاید باطل و اخلاق نکوهیده و آراسته شدن به معارف حق و اخلاق برتر است[۴۳].[۴۴]

اکرام الهی

بیشتر مفسران، اکرام الهی را صفت فعل خدا و به معنای گرامی داشتن بندگان دانسته‌اند [۴۵] که با آیات اکرام و تکریم بندگان از سوی خدا همخوانی دارد: آیه ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا[۴۶] از تکریم بنی آدم سخن گفته و آیه ﴿قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا[۴۷] اعتراض ابلیس را بر تکریم و برتری بخشیدن آدم بر وی از سوی خدا بیان می‌کند. و آیات ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ[۴۸]، ﴿بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ[۴۹] از زبان مؤمن آل فرعون پاداش ایمان به خدا را تکریم در آخرت و آیه ﴿كِرَامٍ بَرَرَةٍ[۵۰] ملائکه را اکرام شدگان الهی می‌داند[۵۱]. آیاتی نیز فرشتگان را از تکریم‌شدگان برمی‌شمرد ﴿كِرَامًا كَاتِبِينَ[۵۲]، ﴿هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ[۵۳]؛ البته آیات ﴿فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ[۵۴]، ﴿وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ[۵۵] تفکر برخی کوتاه نظران را که روی آوردن و پشت کردن دنیا را نشانه تکریم و توهین الهی دانسته‌اند، رد می‌کنند، چنان که آیه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[۵۶] ملاک برتری و کرامت انسان را نزد خدا تقوا می‌خواند.

به اعتقاد برخی، گرچه دامنه موهبت اکرام الهی گسترده است و بسیاری را شامل می‌گردد، قرآن کریم تنها دو دسته را به شکل مطلق اکرام شدگان شمرده است: فرشتگان: ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ[۵۷] و برخی مؤمنان که دارای ایمان کامل هستند؛ اعم از مخلِصان (به کسر لام): ﴿أُولَئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ[۵۸] و مخلَصان (به فتح لام): ﴿إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ[۵۹]، ﴿أُولَئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ[۶۰]، ﴿فَوَاكِهُ وَهُمْ مُكْرَمُونَ[۶۱][۶۲]، از این‌رو برخی اکرام را در مورد نوع انسان‌ها صوری دانسته‌اند؛ به این معنی که این اکرام حدوثی است ـ نه بقایی ـ و تا زمانی پایدار است که انسان شکرگزار باشد و در صورت ناسپاسی، به نقمت بدل خواهد شد،[۶۳] چنان که بعضی گفته‌اند: نسبت دادن صفت اکرام به همه انسان‌ها به اعتبار کسانی است که صلاحیت تکریم دارند [۶۴].[۶۵]

ذوالجلال والاکرام بودن خدا

ذوالجلال والاکرام در آیه ﴿وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ[۶۶] به لحاظ اِعراب، صفت «وجه» است: «ویَبقی وجهُ رَبِّـکَ ذو الجَلـلِ والاِکرام» و وجه شی‌ء، چیزی است که شی با آن با دیگران روبه‌رو می‌شود؛ نیز دیگران با آن به وی توجه می‌کنند. این معنا درباره خدا بر صفات او که واسطه میان وی و مخلوقات‌اند، منطبق است، بنابراین در آیه یاد شده آنچه به ظاهر به ذوالجلال والاکرام وصف گشته، صفات الهی است، در حالی‌که این عنوان در آیه ﴿تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ[۶۷] صفت برای ذات الهی است، از این رو در آیه ﴿وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ[۶۸] نیز یا باید «ذوالجلال والاکرام» را از وصف برای وجه منقطع دانست و آن را خبر برای ضمیر محذوف (هو) به شمار آورد که به ربّ برمی‌گردد؛ یا باید گفت که اجرای صفت بر وجه که خود نیز به معنای صفات کریم الهی است، در حکم اجرای آن بر ذات است.[۶۹] به هر روی، اسم ذوالجلال والاکرام، همه صفات را در بر می‌گیرد؛ خواه صفات جلالی که بیانگر عظمت کبریایی و تقدّس خدای سبحان‌اند و خواه جمالی که گویای لطف، کرم، عفو و احسان الهی‌اند، از این رو برخی احتمال داده‌اند که این اسم، اسم اعظم الهی باشد.[۷۰] تقدیم جلال بر اکرام، از آن روست که جلال صفت ذات؛ ولی اکرام، صفت اضافی و نسبی (فعل) است؛ یا چون جلالْ به مقام تنزیه و اکرام به مقام تشبیه اشاره دارد؛ زیرا جلالْ گویای بی‌همتایی محض خداست و اکرام، اقتضا دارد هر موجودی بر حسب سعه وجودی‌اش از احسان و انعام الهی برخوردار می‌گردد و دیگران را به اذن او از نعمت و احسان بهره‌مند می‌سازد.[۷۱] آنچه گفته شد بر این اساس است که هم جلال و هم اکرام را به خدا برگردانده و بگوییم هیچ جلالی نیست، مگر از آنِ خداست و هیچ کرامتی نیست، جز اینکه از او صادر می‌شود؛[۷۲] ولی در مقابلْ برخی گفته‌اند: چون ذاتش دارای جلال است، شایسته اجلال و چون اکرام از جانب وی به مخلوقات می‌رسد سزاوار اکرام است،[۷۳] بنابراین ذوالجلال والاکرام، کسی است که شایسته اجلال و اکرام است.

برخی، جلال را به خدا و اکرام را به عبد برگردانده‌اند؛ نظیر ﴿ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ[۷۴] که اهل تقوا به عبد و اهل مغفرت به رب برمی‌گردد.[۷۵] طبق این معنا می‌توان گفت که خدا ذوالجلال است؛ یعنی ذات او بزرگ‌تر از آن است که همانندی‌ای با دیگران داشته باشد؛ نیز ذوالاکرام است؛ یعنی صفاتی دارد که به جهت آنها می‌بایست تکریم شود.[۷۶]

منابع

پانویس

  1. لسان العرب، ج ۱۵، ص۴۵۶؛ اقرب الموارد، ج ۱، ص۳۷۵، «ذو».
  2. العین، ج ۶، ص۱۷، «جل»؛ مجمع البحرین، ج ۵، ص۳۳۹، «جلل».
  3. مفردات، ص۱۹۸؛ التحقیق، ج ۲، ص۱۰۲، «جل».
  4. مفردات، ص۱۹۸؛ لسان العرب، ج ۱۱، ص۱۱۶.
  5. کشف الاسرار، ج ۹، ص۴۱۳؛ شرح الاسماء، ص۱۳۸.
  6. موسوعة المفاهیم، ص۱۹۵
  7. مفردات، ص۷۰۷؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص۵۱۱؛ التحقیق، ج ۱۰، ص۴۶، «کرم»؛ لغت‌نامه، ج ۸، ص۱۱۵۳۰، «ذوالجلال والاکرام».
  8. مفردات، ص۷۰۷.
  9. الاسماء والصفات، ج ۲، ص۴۰۶.
  10. «و (تنها) ذات بشکوه و کرامند پروردگارت ماندگار است» سوره الرحمن، آیه ۲۷.
  11. «خجسته باد نام پروردگارت آن (خداوند) بشکوه و کرامند» سوره الرحمن، آیه ۷۸.
  12. «و اینکه جایگاه پروردگارمان والاست هرگز همسر و فرزندی نگزیده است» سوره جن، آیه ۳.
  13. «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کرده‌ایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی داده‌ایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم، نیک برتری بخشیده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
  14. «و گفتند خداوند بخشنده (از فرشتگان) فرزندی گزیده است؛ پاکا که اوست؛ بلکه (فرشته‌ها تنها) بندگانی ارجمندند؛» سوره انبیاء، آیه ۲۶.
  15. «آنگاه، با سپاس، پروردگارت را به پاکی بستای و از وی آمرزش خواه که او بی‌گمان بسیار توبه‌پذیر است» سوره نصر، آیه ۳.
  16. «کسانی که عرش خداوند را برمی‌دارند و پیرامونیان آن، با سپاس پروردگارشان را به پاکی می‌ستایند و بدو ایمان می‌آورند و برای مؤمنان آمرزش می‌خواهند که: پروردگارا! بخشایش و دانش تو همه چیز را فراگیر است پس، آنان را که توبه آورده و از راه تو پیروی کرده‌اند بیامرز و از عذاب دوزخ باز دار» سوره غافر، آیه ۷.
  17. «و فرشتگان را می‌بینی که پیرامون اورنگ (فرمانفرمایی خداوند) حلقه بسته‌اند؛ با سپاس پروردگارشان را به پاکی می‌ستایند و میان آنان به راستی (و درستی) داوری خواهد شد و گفته می‌شود: سپاس خداوند پروردگار جهانیان را» سوره زمر، آیه ۷۵.
  18. التفسیر الکبیر، ج ۳۲، ص۳۴۲.
  19. مسند احمد، ج ۴، ص۱۷۷؛ بحارالانوار، ج ۹۰، ص۲۳۵.
  20. الاسماء والصفات، ج ۱، ص۱۵۹؛ کشف الاسرار، ج ۱، ص۴۱۳.
  21. زاد المسیر، ج ۳، ص۳۶۳؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص۱۰۹.
  22. تفسیر قمی، ج ۲، ص۳۵۶؛ الصافی، ج ۵، ص۱۱۷.
  23. حسینی، سید سعید، مقاله «ذوالجلال و الاکرام»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳، ص ۳۵۸- ۳۶۰
  24. کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص۵۶۹.
  25. المیزان، ج ۱۹، ص۱۰۱.
  26. التفسیر الکبیر، ج ۲۹، ص۳۵۷.
  27. «و اینکه جایگاه پروردگارمان والاست هرگز همسر و فرزندی نگزیده است» سوره جن، آیه ۳.
  28. منهج الصادقین، ج ۱۰، ص۳۰.
  29. کشف الاسرار، ج ۱۰، ص۲۶۱؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۷، ص۲۷۵.
  30. کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص۵۶۹، «الجلال».
  31. موسوعة المفاهیم، ص۱۹۵.
  32. «چشم‌ها او را در نمی‌یابند و او چشم‌ها را در می‌یابد و او نازک‌بین آگاه است» سوره انعام، آیه ۱۰۳.
  33. کشف الاسرار، ج ۳، ص۴۵۶.
  34. شرح الاسماء، ص۵۶۳.
  35. بحارالانوار، ج ۶۶، ص۲۹۲؛ ریاض السالکین، ج ۱، ص۵۵۴؛ روح المعانی، ج ۷، ص۲۵۸.
  36. کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص۵۶۸.
  37. بحارالانوار، ج ۴، ص۱۸۷.
  38. علم الیقین، ج ۱، ص۱۸۸؛ موسوعة له الاسماء الحسنی، ج ۱، ص۲۲۷؛ موسوعة المفاهیم، ص۱۹۵.
  39. شرح اسماء اللّه‌ الحسنی، رازی، ص۲۷۶.
  40. الاسماء والصفات، ج ۱، ص۱۶۰.
  41. اسماء و صفات الهی، ج ۱، ص۲۷۷.
  42. شرح اسماء اللّه‌ الحسنی، رازی، ص۲۷۶.
  43. شرح اسماء اللّه‌ الحسنی، رازی، ص۲۷۶.
  44. حسینی، سید سعید، مقاله «ذوالجلال و الاکرام»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳، ص ۳۶۰- ۳۶۱
  45. مجمع‌البیان، ج ۹، ص۳۰۶؛ زادالمسیر، ج ۴، ص۲۱۰؛ نمونه، ج ۲۳، ص۱۳۶.
  46. «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کرده‌ایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی داده‌ایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم، نیک برتری بخشیده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
  47. «گفت: به من بگو آیا این است آن کس که بر من برتر داشتی؟ سوگند (می‌خورم) که اگر تا روز رستخیز مهلتم دهی، بی‌گمان بر زادگان او- جز اندکی- لجام خواهم نهاد» سوره اسراء، آیه ۶۲.
  48. «گفته شد: به بهشت درآی! (و او) گفت: کاش قوم من (این را) می‌دانستند،» سوره یس، آیه ۲۶.
  49. «که پروردگارم مرا آمرزید و مرا از گرامی‌داشتگان گردانید» سوره یس، آیه ۲۷.
  50. «که ارجمند و نیکویند» سوره عبس، آیه ۱۶.
  51. التفسیر الکبیر، ج ۳۱، ص۵۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۲۰، ص۲۱۶.
  52. «که نویسندگانی بزرگوارند» سوره انفطار، آیه ۱۱.
  53. «آیا داستان مهمانان گرامی ابراهیم به (گوش) تو رسیده است؟» سوره ذاریات، آیه ۲۴.
  54. «اما انسان، چون پروردگارش او را بیازماید و گرامی دارد و نعمت دهد، می‌گوید: پروردگارم مرا گرامی داشت» سوره فجر، آیه ۱۵.
  55. «و چون پروردگارش او را بیازماید و روزی‌اش را بر او تنگ گیرد می‌گوید پروردگارم مرا خوار داشت» سوره فجر، آیه ۱۶.
  56. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  57. «و گفتند خداوند بخشنده (از فرشتگان) فرزندی گزیده است؛ پاکا که اوست؛ بلکه (فرشته‌ها تنها) بندگانی ارجمندند» سوره انبیاء، آیه ۲۶.
  58. «آنان در بوستان‌هایی، ارجمند داشته می‌شوند» سوره معارج، آیه ۳۵.
  59. «مگر بندگان ناب خداوند» سوره صافات، آیه ۴۰.
  60. «که آنان را روزی شناخته‌ای است» سوره صافات، آیه ۴۱.
  61. «میوه‌ها (ی بسیار)؛ و آنان را گرامی داشته‌اند» سوره صافات، آیه ۴۲.
  62. المیزان، ج ۱۷، ص۷۹ - ۸۰.
  63. المیزان، ج ۲۰، ص۲۸۲.
  64. مجمع‌البیان، ج ۶، ص۶۶۱.
  65. حسینی، سید سعید، مقاله «ذوالجلال و الاکرام»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳، ص ۳۶۱- ۳۶۲
  66. «و (تنها) ذات بشکوه و کرامند پروردگارت ماندگار است» سوره الرحمن، آیه ۲۷.
  67. «خجسته باد نام پروردگارت آن (خداوند) بشکوه و کرامند» سوره الرحمن، آیه ۷۸.
  68. «و (تنها) ذات بشکوه و کرامند پروردگارت ماندگار است» سوره الرحمن، آیه ۲۷.
  69. المیزان، ج ۱۹، ص۱۰۱ ـ ۱۰۲.
  70. جوامع الجامع، ج ۲، ص۷۱۱؛ التفسیر الکبیر، ج ۱، ص۱۱۰؛ الموسوعة الاغنی، ص۲۵۳.
  71. درآمدی بر اسماء الهی، ص۲۶۷ ـ ۲۶۸.
  72. شرح اسماء اللّه‌ الحسنی، غزالی، ص۱۳۵.
  73. درآمدی بر اسماء الهی، ص۲۶۷ ـ ۲۶۸.
  74. «او سزیده پرهیختن و سزاوار آمرزیدن است» سوره مدثر، آیه ۵۶.
  75. زاد المسیر، ج ۴، ص۲۱۰.
  76. حسینی، سید سعید، مقاله «ذوالجلال و الاکرام»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳، ص ۳۶۲- ۳۶۳