سمرة بن جندب فزاری در حدیث

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

سمره چندین روایت از پیامبر (ص) نقل کرده که در این جا به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  1. انسان فقیه: پیامبر (ص) فرمودند: خداوند درباره هر کسی خیر بخواهد، او را فقیه در دین قرار می‌دهد[۱].
  2. اثر خواندن سوره کهف: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: "هر کس ده آیه از سوره کهف را از حفظ بخواند، فتنه دجال به او زیانی نمی‌رساند و هر کس همه سوره را بخواند، داخل بهشت می‌شود [۲].
  3. عقیقه فرزند: سمره از رسول خدا (ص) نقل می‌کند که فرمود: هر نوزادی که به دنیا می‌آید، به وسیله عقیقه، بیمه می‌شود. روز هفتم برایش گوسفندی قربانی کنند و نامی برایش انتخاب کنند و موهای سرش را بتراشند[۳].
  4. دادن صدقه: سمره می‌گوید: "پیامبر (ص) به ما می‌فرمود: " هر چیزی را که برای فروش آماده می‌کنید، بخشی از آن را صدقه بدهید "[۴]. وی همچنین نقل می‌کند: "همواره وقتی که نزد پیامبر (ص) بودیم و آن جمع می‌خواست پراکنده شود، پیامبر (ص) می‌فرمود: " صدقه بدهید و هرگز کسی را مثله نکنید"[۵].
  5. با ارزش‌ترین کلمات: پیامبر (ص) فرمودند: پُر فضیلت‌ترین جمله‌ها چهار جمله است: «سبحان الله و الحمدلله و لا الله الا الله و الله اکبر»[۶].
  6. واداشتن بچه‌ها به نماز: پیامبر (ص) فرمود: وقتی بچه‌ها به سن هفت سالگی رسیدند، آنها را به نماز خواندن وادار کنید و اگر در سن ده سالگی از نماز خواندن خودداری کردند، آنها را تنبیه کنید[۷].
  7. نقل حدیث دروغ: پیامبر می‌فرمود: "هر کس حدیثی از من نقل کند و خودش آن را دروغ بداند، خودش هم یکی از دروغ گویان است"[۸].
  8. غذای تمام نشدنی: پیامبر (ص) همه مردم را برای مهمانی دعوت کرده بود. تا ظهر مردم می‌آمدند و غذا می‌خوردند و می‌رفتند و غذا هم تمام شدنی نبود. مردی که شاهد این قضیه بود گفت: آیا غذا هنوز تمام نشده است؟ پیامبر (ص) فرمود: غذای زمینی چرا، اما غذای آسمانی نه! و من از غذای آسمانی به مردم اطعام می‌کردم[۹].
  9. پوشیدن لباس سفید: پیامبر (ص) فرمودند: لباس سفید بپوشید که برای زنده‌ها زیبنده است[۱۰].
  10. رد امانت: پیامبر (ص) فرمود: امانتدار باید امانت را نگهدارد تا زمانی که به صاحبش برساند[۱۱].
  11. سمره روایت کرده: روزی پیامبر (ص) به مسجد آمد و فرمود: دیشب خواب عجیبی دیدم؛ مردی را دیدم از امت من که عزرائیل برای قبض روحش آمد، اما به خاطر این که آن فرد به پدر و مادرش نیکی کرده بود، از گرفتن جانش منصرف شد و رفت. و نیز مردی را دیدم که ملائکه عذاب او را احاطه کرده بودند، در همین موقع نمازش آمد و او را از دست آنها نجات داد[۱۲].

هم چنین سمره نقل می‌کند: "عادت رسول خدا (ص) این بود که بعد از نماز صبح، رو به مردم می‌کرد و می‌فرمود: " آیا کسی دیشب خوابی دیده است؟ اگر کسی خوابی دیده بود، برای پیامبر (ص) تعریف و آن حضرت هم خواب را برای آن فرد تعبیر می‌کرد. روزی رو به سوی ما کرد و فرمود: " من دیشب در خواب دیدم که دو نفر به نزد من آمدند و گفتند: برخیز و با ما بیا. من برخاستم و با آن دو رفتم. مرا به بیابانی بی انتها و هموار بردند. مردی را در آنجا دیدم که سنگی بزرگ در دست گرفته و مردی دیگر را بر زمین انداخته و با آن سنگ، بر سر او می‌کوبد. پس از لحظاتی سنگ را از دستش انداخت. در کمال تعجب دیدم که سر آن مرد به حالت اول برگشت و سالم شد. آن مرد دوباره سنگ را برداشت و بر سر او کوبید. سؤال کردم که این چیست؟ گفتند: برو! از آنجا رد شدم؛ مردی را دیدم که به پشت افتاده است و مردی دیگر با قیچی آهنی، دهن او می‌درید و گوشت آن را جدا می‌کرد. من گفتم: سبحان الله؟! این دیگر چیست؟! به من گفتند: برو! از آنجا گذشتم. خانه‌ای دیدم مانند تنور، بالای آن تنگ و پایین آن فراخ و پر از آتش. در آن نگاه کردم؛ افرادی را دیدم از مردان و زنان برهنه و آتش از زیر آن تنور بر می‌آمد و بر آنها هجوم می‌برد و فریاد آن افراد بلند می‌شد. گفتم: اینها کیانند؟ گفتند: برو! از آنجا نیز عبور کردم. به جویی رسیدم که خون در آن جاری بود و مردی در آن شنا می‌کرد و مردی دیگر در کنار جوی نشسته بود و سنگ‌های بسیاری کنار او بود و هر گاه آن مرد از آن جوی بیرون می‌آمد، آن مرد سنگی از آن سنگ‌ها در دهان وی می‌نهاد و آن مرد فرو می‌برد. پرسیدم این چیست؟ دوباره گفتند: برو! و از آنجا عبور کردم. پس مردی را دیدم در نهایت زشتی که آتش روشن می‌کرد و در اطراف آن آتش می‌چرخید؛ گفتم: این چیست؟ باز هم گفتند: برو! من از آنجا حرکت کرده، به بوستانی رسیدم در نهایت خرمی که در آن انواع درختان میوه و شکوفه‌ها و جوی‌های آب وجود داشت. و درختی بزرگ در آن بود که در زیر آن، پیرمردی نشسته بود و اطراف او کودکانی بسیار نشسته بودند؛ گفتم: این پیرمرد کیست و این کودکان کیستند؟ گفتند: برو! پس به راهم ادامه دادم. بعد از آن، درختی تنومند و نیکو دیدم. به من گفتند: بالای این درخت برو! از آن درخت بالا رفتم. آنها نیز به همراه من بالا آمدند. از آنجا به شهری با خانه‌هایی ساخته شده از طلا و نقره رسیدیم. پس در زدیم و در را باز کردند. وقتی وارد شهر شدیم، مردمانی دیدیم که یک نیمه آنها در نهایت نیکویی و نیمه دیگر در نهایت زشتی بود. در آنجا جوی زیبایی روان بود که آب آن از شیر، سفیدتر بود. آن مردم، خود را در آن شستند و از آن بیرون آمدند و زشتی آنان از بین رفت و چهره شان بسیار نیکو شد. به آنها گفتم: این عجایب چیست که امشب دیدم؟ گفتند: آن مردی را که سرش را با سنگ می‌زدند و می‌شکستند، مردی است که قرآن می‌خواند، اما در نماز، کوتاهی می‌کند. آن مرد که دهن او را با قیچی می‌بریدند، مردی است که با دروغ به دنیا می‌رسد. آن مردان و زنان که در آن تنور آتشین بودند، زنا کنندگانند. و آن مرد که سنگ در دهن او می‌گذاردند، ربا خوارست. و آن مرد زشت چهره که آتش می‌افروخت، مالک، خازن دوزخ است. و آن پیرمرد قد بلند که در زیر آن درخت نشسته بود، ابراهیم خلیل (ع) است و آن کودکان، انسان‌هایی هستند که بر فطرت توحید به دنیا می‌آیند. و آن قوم که یک نیمه ایشان زشت بود و یک نیمه آنها زیبا، مردمی هستند که هم نیکی و هم بدی کرده‌اند. آن جویی که آنها در آن رفتند و پاکیزه شدند، توبه است و آن باغی که دیدی، بهشت عدن و آن شهر، سرای شهیدان است.

آنگاه به من گفتند: به سمت بالا نگاه کن! چنین کردم. کوشکی دیدم همانند ابری سفید. گفتم: این چیست؟ گفتند: آن، جایگاه توست و من جبرئیلم و او میکائیل. گفتم: خداوند هر دوی شما را مبارک گرداند. اکنون مرا رها کنید تا به جایگاه خود در روی کوشک بروم. گفتند: هنوز وقت آن نرسیده است. تو در دنیا کارهایی داری که باید آنها را به پایان برسانی"[۱۳].[۱۴]

منابع

پانویس

  1. «من أراد الله به خیرا فقهه فی الدین»؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۱۴، ص۱۷۸.
  2. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی (ترجمه: عده‌ای از مترجمان) ج۱۵، ص۳.
  3. «كل غلام مرتهن بعقيقته، يذبح عنه يوم السابع ويُسمي ويُحلق رأسه»؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج۲، ص۲۸.
  4. سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۸، ص۳۹۸.
  5. الجامع السیرة النبویه الاحکام، ابن القرآن هشام، قرطبی (ترجمه: رسولی) ج۲، ص۱۱۹.
  6. «أفضل الکلام اربع سبحان الله و الحمد لله ولا الله الا الله و الله اکبر»؛ التفسیر المظهری، مظهری، ج۱، ص۱۵۱.
  7. «مروا الصبی بالصلاة إذا بلغ سبع سنین فإذا بلغ عشر سنین فاضربوه علیها»؛ الجامع الاحکام القرآن، قرطبی، ج۱۹، ص۱۹۵.
  8. دلائل النبوه، بیهقی (ترجمه: مهدی دامغانی) ج۱، ص۶۴.
  9. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۶، ص۱۱۲.
  10. «عَلَیْکُمْ بِالْبَیَاضِ مِنَ الثِّیَابِ، لِیَلْبَسْهَا أَحْیَاؤُکُمْ»؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۱، ص۴۹۷.
  11. «عَلَى اَلْيَدِ مَا أَخَذَتْ حَتَّى تُؤَدِّيَهُ»؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۴۵، ص۱۷۴.
  12. « رَأَيْتُ رَجُلاً مِنْ أُمَّتِي قَدْ أَتَاهُ مَلَكُ اَلْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ فَجَاءَهُ بِرُّهُ بِوَالِدَيْهِ فَمَنَعَهُ مِنْهُ وَ رَأَيْتُ رَجُلاً مِنْ أُمَّتِي قَدِ اِحْتَوَشَتْهُ مَلاَئِكَةُ اَلْعَذَابِ فَجَاءَهُ صَلاَتُهُ فَمَنَعَتْهُ مِنْهُمْ»؛ فتوح البلدان، بلاذری (ترجمه: توکل)، ص۳۲۸.
  13. جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، جرجانی، ج۵، ص۳۱۰-۳۱۲. (با تغییر).
  14. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سمرة بن جندب فزاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ص:۳۵۲-۳۵۶.