شریعت در کلام اسلامی
معنای شریعت
- شریعت، یعنی آنچه را خدا از دین برای انسان مقرر کرده و او را با اختیار، در برگزیدن و هدف قرار دادن آن امر کرده است. آیۀ ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِّنَ الأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا﴾[۱] بر شریعت دلالت دارد. ابنعباس گفته است: "شرعه" راه و پیروی کردن از قرآن و "منهاج" راه و پیروی کردن از سنت است[۲].
- شریعت، در فرهنگ دینی به معنای مجموعهای از دستورالعملهاست که قانون اساسی زندگی معتقدان به یک دین به حساب میآید، اصطلاحی است که بیشتر به معنای دین به کار میرود و عبارت است از همان راهی که خداوند به واسطۀ پیامبران بر بندگان خویش گشوده است و اعتقادات و احکام و اخلاقیات دینی را در بر میگیرد. بدین روی میتوان ـ مثلًا ـ به جای "دین موسی"، گفت "شریعت موسی" یا "شریعت یهود". این معنا از شریعت، معنای عام آن است؛ اما عرفا و فقها این اصطلاح را به معنایی خاص نیز به کار بردهاند که عبارت است از احکام عملی و فقهی و ظاهری و از این روست که علم به احکام فرعی را "علم شرایع" نامیدهاند. عرفا از شریعت، کنار طریقت و حقیقت یاد میکنند و مراد آنان احکام ظاهری و عملی اسلام است. اهل عرفان، پایبندی به شریعت را شرط راه یافتن به طریقت و حقیقت دانستهاند. شریعت اسلامی ـ به معنای عام آن ـ ویژگیهایی دارد که عبارتاند از: جامعیت، هماهنگی با خِرَد و فطرت و دوری از سختگیری، نفی ضرر و زیان، اصلاحطلبی، مبارزه با فساد و تأکید بر حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی[۳].
شریعت از دیدگاه فقها و عرفا
- فقها معتقدند مقررات اسلامی در سه بخش مجزا از یکدیگر خلاصه میشود:
- بخش اصول عقاید که علم کلام عهدهدار تبیین آن است. در مسائل مربوط به اصول عقاید، لازم است انسان از راه عقل، به این اصول، ایمان و اعتقاد تزلزلناپذیر داشته باشد.
- بخش اخلاق؛ در این بخش دستورهایی بیان شده است که وظیفۀ انسان را از نظر کسب فضایل و زدودن رذایل اخلاقی بیان میکند و علم اخلاق عهدهدار بیان آن است.
- بخش احکام که به اعمال و رفتار خارجی انسان مربوط است و علم فقه عهدهدار ترسیم و تبیین آن است.
- ولی عرفا در بخش عقاید، صرف اعتقاد ذهنی و عقلی را کافی نمیدانند. آنان مدعی هستند که باید به آنچه شایستگی ایمان و اعتقاد را دارد، رسید و به آن راه یافت و باید کاری کرد که پردهها از میان انسان و آن حقایق برداشته شود. در بخش دوم (اخلاق) نیز اعتقادی ویژه دارند، مبنی بر اینکه اخلاق ساکن است و محدود؛ لذا کافی نیست. آنان به جای اخلاق عملی و فلسفی، سیر و سلوک عرفانی را که ترکیب خاص دارد، پیشنهاد میکنند و بخش سوم ایراد و اعتراضی ندارند، فقط در مواردی خاص سخنانی دارند که احیاناً ممکن است ضد مقررات فقهی تلقی شود.
- عرفا از شریعت، کنار طریقت و حقیقت یاد میکنند و مراد آنان احکام ظاهری و عملی اسلام است. اهل عرفان، پایبندی به شریعت را شرط راه یافتن به طریقت و حقیقت دانستهاند و معتقدند باطن شریعت، راه است و آن را "طریقت" میخوانند، و پایان این راه "حقیقت" است، یعنی همان توحید که پس از فنای عارف از خود و انانیت، به دست میآید. پس عارف به سه چیز معتقد است: "شریعت"، "طریقت" و "حقیقت" که شریعت وسیله یا پوستهای است برای طریقت و طریقت پوسته یا وسیلهای برای حقیقت. همانگونه که مجموع انسان، یعنی بدن و نفس و عقل از یکدیگر مجزا نیستند، بلکه در عین اختلاف، با یکدیگر متحدند و نسبت آنها با یکدیگر، نسبت ظاهر و باطن است؛ شریعت و طریقت و حقیقت نیز چنین هستند، یعنی یکی ظاهر است و دیگری باطن و سومی باطن باطن[۴].
- عرفا و فقها متفق القولاند که شریعت، مقررات و احکام اسلامی مبتنی بر سلسلهای از حقایق و مصالح است. فقها معمولاً این مصالح را به اموری تفسیر میکنند که انسان را به سعادت، یعنی حد اعلای استفاده از مواهب مادی و معنوی میرساند؛ ولی عرفا معتقدند همۀ راهها به خدا منتهی میشود و همۀ مصالح و حقایق از نوع شرایط و امکانات و وسایل و موجباتی است که انسان را به سوی خدا سوق میدهد.
- فقها همین قدر میگویند که در زیر پردۀ شریعت (احکام و مقررات) یک سلسله مصالح نهفته است و آن مصالح به منزلۀ علل و روح شریعت به شمار میروند و تنها وسیلۀ رسیدن به آن مصالح، عمل به شریعت است؛ اما عرفا معتقدند مصالح و حقایقی که در تشریع احکام نهفته است، از نوع منازل و مراحلی است که انسان را به مقام قرب الهی و وصول به حقیقت سوق میدهد[۵].
نسخ در شریعت
- هر شریعتی، شریعت پیش از خود را نسخ میکند و شریعت اسلام ـ که واپسین شریعت است ـ همۀ شرایع پیشین را نسخ کرده است؛ اما مراد از نسخ آن نیست که همۀ تعالیم پیامبران پیشین از حقانیت و اعتبار میافتند. تعالیم پیامبران (ص) بر دو بخشاند: یکی تعالیمی که ماهیت اخباری دارند؛ همانند توحید، نبوت و معاد. نسخ به این تعالیم راه ندارد. دیگر، تعالیمی که دارای ماهیت انشائیاند و صدق و کذبپذیر نیستند. این تعالیم دستخوش نسخ میشوند. بدینسان، در نظر مسلمانان، نبوت پیامبران پیشین نسخ نشده است؛ بلکه احکام فرعی شریعت آنان با ظهور شریعت محمدی (ص) به نسخ دچار گشتهاند[۶].
- بزرگان و علمای اسلام معتقدند پارهای احکام شریعت خاتم نیز با احکام جدیدی نسخ شده و کنار رفتهاند؛ همانند قبله که مسلمانان نخست مؤظف بودند رو به بیت المقدس نماز بگزارند؛ اما پس از مدتی این حکم نسخ شد و وظیفه یافتند روی به سوی کعبه کنند و نیز همانند وجوب صدقه برای نجوا با پیامبر (ص) و خانهنشین کردن زنان اگر خویش را به فحشا بیالایند[۷].
شریعت در اصطلاح
آنچه را خدای متعال از احکام برای بندگانش تشریع کرده است «شرع» گویند. «شرع» را «دین و ملت» هم میخوانند. بدین ترتیب «احکام شرع» را از آن روی که «املاء و کتابت» کنند، «ملت» نامند و از آن جهت که «مشروع» است. «شرع» گویند[۸]. شریعت در اصطلاح، همان راه مناسب برای رسیدن به آب حیات انسانی است که در بستر آفرینش جریان دارد، چون فروع جزئی، راهی برای نیل به اصول و اهداف کلی است و ممکن است در هر عصری با راه مخصوصی که پیامبران ارائه میدهند بتوان به آن سرچشمه حیات بار یافت[۹]. علامه طباطبائی درباره نسبت شریعت و دین در اصطلاح قرآن کریم این چنین مینویسد: «شریعت» عبارت است از طریقهای خاص، یعنی طریقهای که برای امتی از امتها و یا پیامبری از پیامبران مبعوث به شریعت، تعیین و آماده شده باشد؛ مانند شریعت نوح(ع) و شریعت ابراهیم(ع) و شریعت موسی(ع) و شریعت عیسی(ع) و شریعت محمد(ص) و اما «دین» عبارت است از سنت و طریقه الهیه حال، خاصِ به هر پیامبری و یا هر قومی که میخواهد باشد. پس کلمه «دین» معنایی عمومیتر از کلمه «شریعت» دارد و به همین جهت است که «شریعت» نسخ میپذیرد ولی «دین» به معنای عمومیاش قابل نسخ نیست[۱۰].[۱۱].
منابع
پانویس
- ↑ «سپس تو را بر آبشخوری از کار (دین) برگماشتیم، از همان پیروی کن» سوره جاثیه، آیه ۱۸.
- ↑ "شرعه" راه و پیروی کردن از قرآن است؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، واژه «شرع».
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۲۷-۱۲۸؛ فرهنگ شیعه، ص۳۰۰.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۲۷-۱۲۸.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۲۷-۱۲۸.
- ↑ ر. ک. فرهنگ شیعه، ص ۳۰۰.
- ↑ ر. ک. فرهنگ شیعه، ص ۳۰۰.
- ↑ سید جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۱۰۵۳.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ص۱۱۹.
- ↑ سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۵۰.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۴۱.