علی اصغر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
حضرت علی اصغر (ع)
آرامگاه شهدای کربلا
نام کاملعبدالله بن حسین بن علی بن ابی طالب
جنسیتمرد
لقبعبدالله رضیع
از قبیلهقریش
از تیرهبنی هاشم
پدرحسین بن علی
مادررباب
برادرحضرت علی اکبر
محل تولدمدینه
تاریخ شهادت۶۱ هجری
محل شهادتکربلا
محل آرامگاهکربلا
از اصحابامام حسین
حضور در جنگواقعه کربلا
علت شهادتاصابت تیر به گلو در واقعه کربلا

برای امام حسین (ع) فرزندی به نام علی اصغر نام برده شده است که در روز عاشورا در دامان پدر شهید شده است و نام مادر او رباب بوده است. درباره سن این کودک و چگونگی شهادت در منابع گوناگون، اختلاف وجود دارد.

مقدمه

برخی منابع، از فرزندی برای امام حسین (ع) به نام علی اصغر یاد کرده‌اند که در کربلا به شهادت رسید[۱]. گفتنی است برخی مصادر نیز نام وی را عبدالله گزارش کرده‌اند[۲] و بعید نیست علاوه بر علی اکبر، دو فرزند دیگر امام (یکی به نام علی اصغر و دیگری به نام عبدالله) در عاشورا شهید شده باشند[۳].[۴]

مادر علی اصغر

رباب دختر امرئ القیس همسر امام حسین (ع) است که دو فرزند از امام (ع) آورد: علی اصغر و سکینه.

رباب زن بسیار با شخصیت و بافضیلتی بود و امام حسین (ع) بسیار به او علاقه‌مند بود و منزلت والایی برای او قائل بود[۵]. او در حادثه کربلا حضور داشت و شاهد پرپر شدن شیرخواره‌اش در روز عاشورا بود و در میان اسیران، به کوفه و از آنجا به شام برده شد و با قافله کربلا در بازگشت به مدینه همواره در غم اندوه حسین (ع) می‌‌نالید و می‌گریست[۶].

تحقیق درباره شهادت کودک شیرخوار

بر پایه برخی از گزارش‌ها، امام حسین، شش پسر داشته که دو تن از آنان، عبداللّه و علی اصغر، نام داشته‌اند. احتمالاً ـ همان طور که ابن طلحه گفته ـ، این دو فرزند امام (ع)، هر دو در روز عاشورا، شهید شده‌اند، با این تفاوت که یکی شیرخواره بوده است و دیگری، چند ساله. گزارش‌هایی که کلمه «رَضیع (شیرخواره)» در آنها به کار رفته و یا تصریح می‌کنند که فرزندی از امام (ع) که در روز عاشورا به دنیا آمده بود، روی دست پدر، تیر خورد و شهید شد، به شهادتِ یکی از این فرزندان، اشاره دارد. البته باید توجّه داشت آنچه مکرّر شنیده می‌شود که آن کودک، شش ماهه بوده، سند معتبری ندارد[۷]. امّا گزارش‌هایی که به شهادت فرزند سه ساله امام (ع) اشاره کرده‌اند یا تعبیرهای مشابه و نزدیک به آن دارند، مربوط به شهادت فرزند دیگری از ایشان است. به نظر می‌رسد که از یک سو، تشابه شماری از گزارش‌های مربوط به شهادت این دو کودک، و از سوی دیگر، اختلاف شماری دیگر از آنها و همچنین، اختلاف در نام مادر فرزند خردسال امام (ع) که شهید شده[۸]، حاکی از بی‌دقّتی گزارشگران در گزارش شهادت این دو کودک (و عدم تفکیک آنها از یکدیگر) است. در «زیارت ناحیه مقدّسه» آمده است: «سلام بر عبداللّه بن الحسین، کودک شیرخواره تیر خورده ضربت خورده به خون تیپده که خونش به آسمان، پرتاب شد و در دامان پدرش، با تیر، سر بُریده شد! خدا لعنت کند حَرمَلَه بن کاهِل اسدی و همراهانش را که به او تیر زدند!»[۹]. همچنین در «زیارت ناحیه دوم» آمده است: «سلام بر علیِ بزرگ! سلام بر شیرخواره کوچک!»[۱۰].[۱۱]

تحریفات درباره شهادت علی اصغر

گفتنی است در شماری از منابع متأخّر، مطالبی در ذکر مصائب علی اصغر، گزارش شده است که در منابع قابل استناد، دیده نمی‌شود؛ مانند آنچه در روضة الشهدا، در پایان نقل زیر، درباره بی‌شیر شدن مادر علی اصغر آمده است که: امام حسین (ع)، علی اصغر را روی دست آورده و آواز داد که: ای قوم! اگر به زعم شما، من گناه کرده‌ام، این طفل، باری، هیچ گناهی ندارد. وی را یک جرعه آب دهید که از غایتِ تشنگی، شیر در پستان مادرش نمانده. یا آنچه در کتاب مَصرَعُ الحسین (ع) آمده که: در میان لشکر عمر بن سعد، درباره آب دادن به علی اصغر، اختلاف افتاد. ابن سعد به حَرمَله گفت: این نزاع را قطع کن! یا آنچه در سوگ نامه آل محمّد (ص) آمده است که: حرمله به مختار گفت: اکنون که مرا می‌کُشی، بگذار کارهای خودم را بگویم تا قلبت را بسوزانم. ای امیر! من، سه تیر سه شاخه داشتم که آنها را با زهر، آمیخته کرده بودم. با یکی از آنها، گلوی علی اصغر را در آغوش حسین، دریدم؛ با دومی، قلب حسین را نشانه رفتم... ، و با سومی، گلوی عبداللّه بن حسن را. یا آنچه در مُحْرِقُ القلوب آمده است که: علی اصغر، بعد از تیر خوردن، به روی پدر نگریست و تبسّمی کرد و سپس به شهادت رسید. یا آنچه در عنوان الکلام آمده است که: شب یازدهم، بعد از خوردن آب، شیر در پستان [رَباب] آمد. پستان‌ها[یش] را سرِ دست گرفت. همی گفت: نورِ دیده، علی اصغر! کجایی؟ پستان‌های من، پُر از شیر است! یا اینکه به عملکرد سپاهیان ابن سعد، بعد از واقعه عاشورا اشاره دارد: قنداقه علی اصغر را از زیر خاک، بیرون آوردند و سرِ او را به نیزه نمودند[۱۲].

علی اصغر
تصویری از روایت علی اصغر

قول صحیح درباره شهادت

برخی از آنچه در منابع قابل استناد، گزارش شده، عبارت است از:

در کتاب الملهوف آمده است: هنگامی که حسین (ع)، شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم گرفت که خود به میدان برود و ندا داد: «آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر خدا (ص)، دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که درباره ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست که به خاطر خدا، به داد ما برسد؟ آیا یاری‌دهنده‌ای هست که به خاطر خدا، ما را یاری دهد؟». پس صدای زنان، به ناله برخاست. امام (ع)، به جلوی درِ خیمه آمد و به زینب (س) فرمود: «کودک خُردسالم را به من بده تا با او، خداحافظی کنم». او را گرفت و می‌خواست او را ببوسد که حرملة بن کاهل، تیری به سوی او انداخت که در گلویش نشست و او را ذبح کرد. امام (ع) به زینب (س) فرمود: «او را بگیر!». سپس، کف دستانش را زیر خون [گلوی او] گرفت تا پُر شدند. خون را به سوی آسمان پاشید و فرمود: «آنچه بر من وارد می‌شود، برایم آسان است؛ چون بر خدا پوشیده نیست و در پیش دید اوست». امام باقر (ع) [درباره آن خون] فرموده است: «از آن خون، یک قطره هم به زمین، بازنگشت»[۱۳].

در کتاب الإرشاد آمده است که: حسین (ع) جلوی خیمه نشست. فرزندش عبداللّه بن حسین را ـ که خُردسال بود ـ، برایش آوردند. امام (ع)، او را در دامانش نشانْد. مردی از بنی اسد، او را با تیری زد و ذبحش کرد. حسین (ع)، خون او را گرفت و هنگامی که کفِ دستش پُر شد، آن را بر زمین ریخت. سپس گفت: «پروردگارا! اگر یاریِ آسمانی‌ات را از ما دریغ داشتی، آن را برای جای بهتری قرار بده و انتقام ما را از این مردم ستمکار، بگیر». سپس، آن کودک را آورد و کنار کشتگان خاندانش قرار داد[۱۴].

از کتاب سرّ السلسلة العَلَویة در یاد کرد فرزندان حسین (ع) نقل شده است که: عبداللّه بن حسین بن علی، در دامان پدرش کُشته شد. او کودکی شیرخوار بود که تیری از مردی از قبیله بنی اسد، به او اصابت کرد که دست و پا زد و جان داد[۱۵].

از کتاب الاحتجاج چنین نقل شده است: گفته شده است: هنگامی که یاران و نزدیکان حسین (ع)، کشته شدند، او یکّه و تنها مانْد و کسی جز پسرش علی زین العابدین و پسری دیگر به نام عبداللّه ـ که شیرخوار بود ـ، با او نبود. حسین (ع) جلوی درِ خیمه آمد و گفت: «آن کودک را به من بدهید تا با او خداحافظی کنم». آن کودک را به او دادند. کودک را می‌بوسید و می‌گفت: «پسرکم! وای بر این مردم که طرف دعوایشان، محمّد (ص) است!». گفته شده: در همین حال، تیری آمد و بر گودیِ گلوی کودک نشست و او را کُشت. حسین (ع)، از اسبش فرود آمد و با قبضه شمشیرش، گودالی کَنْد و کودک را با خون آغشته‌اش، در آن، دفن کرد[۱۶].

از کتاب تاریخ الیعقوبی نقل است که: یاران حسین (ع)، یک به یک، گامْ پیش نهادند [و رزمیدند و شهید شدند] تا اینکه حسین (ع) تنها ماند و هیچ یک از [مردان] خانواده و فرزندان و نزدیکانش با او نماند. او بر بالای اسبش بود. کودکی را که همان ساعت متولّد شده بود، برایش آوردند. حسین (ع)، در گوشش اذان گفت و کامِ او را بر می‌داشت که تیری آمد و در گلوی کودک نشست و ذبحش کرد. حسین (ع)، تیر را از گلوی او بیرون کشید و خونش را به بدن او مالید و گفت: «به خدا سوگند، تو نزد خدا، از شتر صالح، گرامی‌تری و محمّد (ص) نیز نزد خدا از صالح، گرامی‌تر است». سپس آمد و او را کنار فرزندان و برادرزادگانش نهاد[۱۷].[۱۸]

شهادت حضرت علی اصغر

روز عاشورا با رنج و بلا و سختی آمیخته بود، لحظه لحظه‌اش بر حسین(ع) امتحانی به سنگینی امتحانات و ابتلائات تمام انبیا می‌گذشت. تقدیر الهی این‌گونه رقم خورده بود که سیدالشهدا برای حفظ دین و صیانت از دستاوردهای مکتب وحی همه عزیزانش را فدا سازد. سید بن طاووس در لهوف می‌نویسد: «لَمَّا رَأَى الْحُسَيْنُ(ع) مَصَارِعَ فِتْيَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنَا»[۱۹]. وقتی که امام دید جوانانش و اصحابش تمامی کشته شدند از دل و جان قصد جدال با آن مردم را نمود و ندا داد: آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداپرستی و یکتاشناسی در این جا وجود دارد که درباره ما از خدا بترسد؟ آیا دادرس و فریادرسی هست که به فریاد ما برسد؟ آیا یاری کننده‌ای هست که امیدوار به خدا باشد در یاری نمودن به ما؟ در این اثنا صدای زنان حرم به ناله و فریاد بلند شد. حضرت در این موقع برای وداع آخر به خیام آمد، همه زن‌ها را به صبر دعوت کرد، همه ساکت شدند جز علی اصغر که از تشنگی و گرسنگی آرام نداشت. امام سفارش علی اصغر را به زن‌ها کرد، زن‌ها عرضه داشتند یا ابا عبدالله دو روز است که از بی‌آبی و بی‌غذایی شیر در سینه مادرش خشکیده و این طفل گرسنه و تشنه مانده است. ابومخنف می‌نویسد: ام کلثوم به امام عرض کرد: خوب است شما از این گروه برایش آبی بطلبید تا از تشنگی نمیرد! حضرت فرمود: «نَاوِلُونِي عَلِيّاً ابْنِيَ الطِّفْلَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ» طفل صغیرم را بیاورید تا با او وداع کنم! علی اصغر را به دست حضرت دادند، امام از حالت آن طفل سخت متأثر شد، دید کودک از تشنگی می‌سوزد، در حالتی که او را می‌بوسید و می‌فرمود: «يا ويل لهؤلاء القوم إذا كان جدك محمد المصطفى خصمهم» وای بر این مردم زمانی که محمد مصطفی در قیامت دشمن ایشان باشد. زینب مظلومه به سیدالشهدا فرمود: «يا أخي هذا ولدك له ثلاثة ايام ما ذاق الماء فاطلب له شربة ماء» برادر جان این فرزندت سه روز است آب نیاشامیده برای او آبی طلب کن[۲۰].

حضرت از باب اتمام حجت علی اصغر را نزدیک صفوف دشمن برد، سپس با دو دست آن شیرخوار را بلند کرد و با صدای رسا فرمود: «يا قوم ان اكن انا اثم على زعمكم اسقوا هذا الرضيع اما ترونه كيف يتلظى عطشا... فاسقوه شربة من الماء» اگر من به اعتقاد شما تقصیر کارم اما این طفل تقصیری ندارد! ببینید چقدر تشنه است، الان از تشنگی می‌میرد، قدری به این طفل آب بچشانید، اگر به من نمی‌دهید این طفل را بگیرید و سیرابش کنید این طفل جرمی مرتکب نشده. حاج شیخ جعفر شوشتری می‌نویسد: دو چیز از بابت این طفل دل را می‌سوزاند یکی آنکه امام فرمود: خودتان آبش بدهید، یکی دیگر آنکه او را بلند کرد و فرمود: ببینید از بی‌آبی چطور رنگش زرد شده و دست و پا می‌زند[۲۱].

بین لشکر عمر سعد گفتگو و ولوله رخ داد دسته‌ای گفتند که دستور ابن زیاد بر منع آب منحصر به سالمندان است ربطی به کودکان ندارد، دسته‌ای دیگر گفتند که کار حسین(ع) از تشنگی به انتها رسیده، اگر کمی درنگ کنیم و آبش ندهیم تسلیم می‌شود و عمر سعد که خواست اختلاف بالا نگیرد به حرمله که از تیراندازان سنگدل بود گفت: نزاع مردم را قطع کن و اختلاف را تمام کن! حرمله غرض او را فهمید، گلوی علی اصغر را نشانه رفت و تیری به گلویش نشاند. فاستهدف حلق الرضيع و عبرت النشابه من حلقه إلى عضد الحسين(ع)؛ تیر حرمله از حلقوم علی اصغر گذشت به بازوی امام رسید. ابومخنف می‌نویسد: فذبح الطفل من الاذن إلى الاذن آن تیر گوش تا گوش گلوی علی اصغر را درید، امام خون گلوی علی را گرفت و به آسمان پاشید و فرمود: اللهم لا يكونن اهون عليك من دم فصيل خدایا ارزش خون علی اصغر در رتبه کمتر از ناقه صالح نزد تو نیست. امام خون گلوی علی اصغر را در مشت کرد و به آسمان پاشید. امام باقر(ع) فرمود: فلم يسقط من ذالك الدم قطرة على الأرض از آن دو مشت خون علی اصغر که امام به آسمان پاشید قطره‌ای به زمین نریخت. ابومخنف می‌گوید: امام در آن حال فرمود: خدایا تو گواه باش که این قوم گویا نذر کرده‌اند یک نفر از ذریه پیغمبر را باقی نگذارند! بعد فرمود: هون على ما نزل بي انه بعين الله[۲۲]. آنچه از مصائب که بر من نازل شده آسان است زیرا که خدا می‌بیند. در زیارت ناحیه مقدسه تصریح دارد که در مورد علی اصغر، امام خون را به آسمان پرتاب کرده است[۲۳].

از حمید بن مسلم است که گفت: من در لشکر عمر سعد بودم و به آن طفلی که روی دست امام کشته شده بود نگاه می‌کردم، ناگاه زنی از خیمه بیرون آمد که لباسش به زمین کشیده می‌شد می‌افتاد و برمی‌خاست و فریاد می‌کرد: وا ولداه وا قتيلاه وا مهجة قلباه لشکر از سخنان او به گریه افتادند آمد و خود را به کشته آن طفل انداخت و زیاد گریه کرد. به دنبال او دخترانی یبرون آمدند و سیدالشهدا زینب را به خیمه بازگرداند[۲۴]. نقل شده امام چون به در خیمه‌گاه رسید دختر کوچکش به استقبال آمد و گفت: يا اباه لعلك سقيت اخي ماء پدر جان شاید تو برادرم را سیراب کردی! امام در جوابش فرمود: هاك اخاك ذبيحا بیا و برادر سر بریده‌ات را بنگر! سپس با نوک شمشیر زمین را کند و علی را با تمام آرزوهایش به خاک سپرد[۲۵]. در یکی از مقاتل آمده: فرمله و حفر له بسيفه و صلى عليه و دفنه امام بدن آن کودک مظلوم خون‌آلوده را به هم پیچید و با غلاف شمشیر، گودالی حفر کرد و بر او نماز گزارد و به خاک سپرد[۲۶]. مرحوم طبرسی در احتجاج می‌نویسد: امام با غلاف شمشیر زمین را حفر کرده و طفل خود را به خاک سپرد و سپس به درگاه الهی نالید رب انتقم لنا من هولاء الظالمين خدایا انتقام ما را از این ستمگران بگیر[۲۷].

شیخ جعفر شوشتری در خصائص هم معتقد است بدن علی اصغر را امام دفن کرد. محدثین نقل کرده‌اند که پیامبر عده‌ای را به جنگ با کفار فرستاد و در آنجا زنان و کودکان را کشتند، وقتی خبر به پیامبر رسید، پیامبر از این عمل ناراحت شد. عرض کردند یا رسول الله زن و بچه مشرکان بودند، فرمود: آیا خوبان شما ذراری مشرکین نمی‌باشند؟ خالد بن ولید چون در عمیصاء کودکان را کشت خبر به پیامبر رسید، پیامبر اکرم به طوری دست‌ها به آسمان بلند کرد که سفیدی زیر بغل حضرت نمودار شد و فرمود: خدایا من از آنچه خالد بجا آورده بیزارم! سپس علی را فرستاد تا آنها را به خاک سپرد. پس از این کار دیگر سر بریدن کودکان رسم نبود تا معاویه اطفال شیعیان را در شهر انبار کشت و در یمن اطفال عبیدالله بن عباس به دست بسر سر بریده شدند و این عمل در کربلا هم تکرار شد[۲۸]. شهادت علی اصغر در اوج مظلومیت و در کمال بی‌شرمی و قساوت از سوی دشمن موجی از تأثر و تألم روحی را برای اهل‌بیت و شیعیان به جا گذاشت. منهال گوید: پس از انجام حج به مدینه رفتم و به محضر امام سجاد(ع) رسیدم، امام از کوفه سؤال کرد، از جمله از حال حرمله جویا شد، فرمود: حرمله چه کار می‌کند؟ گفتم: هنگامی که آمدم زنده بود! حضرت دست‌ها را به آسمان گشود و فرمود: بار خدایا گرمی آهن و حرارت آتش را به او بچشان[۲۹]. در کتاب «ریاض القدس» آمده که چون اسرا از اسارت سفر شام به مدینه برگشتند، زنان مدینه به دیدار زنان اهل بیت می‌آمدند و در مجالس یاد حسین(ع) شرکت می‌کردند، بعضی از زن‌ها با کودک در بغل می‌آمدند، مادر علی اصغر به زنان سفارش می‌کرد که وقتی به دیدار ما می‌آیید طفل شیرخواره با خود نیاورید!! چون طفل شیرخواره‌ام که در کربلا شهید شد به نظر من مجسم می‌شود[۳۰].[۳۱].

منابع

پانویس

  1. ر. ک: مطالب السؤول، ص۷۳؛ کشف الغمة، ج۲، ص۲۵۰.
  2. ر.ک: الإرشاد، ج۲، ص۱۳۵؛ مجموعة نفیسة، ص۱۱۰ (تاج الموالید).
  3. ر. ک: مطالب السؤول، ص۷۳؛ کشف الغمة، ج۲، ص۲۵۰.
  4. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۹۶.
  5. نفس المهموم، ص۵۳۷.
  6. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۲۰۹.
  7. منشأ این سخن، احتمالاً نسخه منتشر شده مقتل ضعیف منسوب به ابو مِخنَف باشد که در آن آمده: «از عمر او (علی اصغر) شش ماه گذشته بود». گفتنی است که این سخن، نه تنها در هیچ منبع معتبری نیامده است؛ بلکه در نسخه خطی‌ای از همین کتاب نیز - که در کتاب خانه تخصّصی حدیث (قم / دار الحدیث)، موجود است - این جمله نیامده است البته گزارشی از «یک ساله بودن» وی، در تاریخ بلعمی آمده است.
  8. بیشتر منابع، نام مادر این کودک را «رَباب» آورده‌اند.
  9. «السَّلَامُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ، الطِّفْلِ الرَّضِيعِ وَ الْمَرْمِيِّ الصَّرِيعِ، الْمُتَشَحِّطِ دَماً، الْمُصَعَّدِ دَمُهُ‏ فِي‏ السَّمَاءِ، الْمَذْبُوحِ بِالسَّهْمِ فِي حَجْرِ أَبِيهِ‏، لَعَنَ اللَّهُ رَامِيَهُ حَرْمَلَةَ بْنَ كَاهِلٍ الْأَسَدِيَّ وَ ذَوِيهِ» (الإقبال، ج۳، ص۷۳؛ المزار الکبیر، ص۴۸۶، ح۸).
  10. «السَّلَامُ‏ عَلَى‏ عَلِيٍ‏ الْكَبِيرِ، السَّلَامُ عَلَى الرَّضِيعِ الصَّغِيرِ» (المزار الکبیر، ص۴۹۶، ح۹؛ بحار الأنوار، ج۱۰۱، ص۳۱۷، ح۸).
  11. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۷۲-۵۷۷.
  12. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۷۲-۵۷۷.
  13. «لَمَّا رَأَى الْحُسَيْنُ (ع) مَصَارِعَ‏ فِتْيَانِهِ‏ وَ أَحِبَّتِهِ‏ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ (ص)؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنَا فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِيلِ فَتَقَدَّمَ‏ إِلَى الْخَيْمَةِ وَ قَالَ لِزَيْنَبَ نَاوِلِينِي وَلَدِيَ الصَّغِيرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ فَأَخَذَهُ وَ أَوْمَأَ إِلَيْهِ لِيُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ الْكَاهِلِ الْأَسَدِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِي نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَيْنَبَ خُذِيهِ ثُمَّ تَلَقَّى الدَّمَ بِكَفَّيْهِ فَلَمَّا امْتَلَأَتَا رَمَى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللَّهِ. قَالَ الْبَاقِرُ (ع) ‏ فَلَمْ يَسْقُطْ مِنْ ذَلِكَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْضِ» (الملهوف، ص۱۶۸).
  14. «جَلَسَ الْحُسَيْنُ (ع) أَمَامَ الْفُسْطَاطِ فَأُتِيَ بِابْنِهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ هُوَ طِفْلٌ فَأَجْلَسَهُ‏ فِي‏ حَجْرِهِ‏ فَرَمَاهُ رَجُلٌ مِنْ بَنِي أَسَدٍ بِسَهْمٍ فَذَبَحَهُ فَتَلَقَّى الْحُسَيْنُ (ع) دَمَهُ فَلَمَّا مَلَأَ كَفَّهُ صَبَّهُ فِي الْأَرْضِ‏ثُمَّ قَالَ: رَبِّ إِنْ تَكُنْ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ مِنَ السَّمَاءِ فَاجْعَلْ ذَلِكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ وَ انْتَقِمْ لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ- ثُمَّ حَمَلَهُ حَتَّى وَضَعَهُ مَعَ قَتْلَى أَهْلِهِ» (الإرشاد، ج۲، ص۱۰۸؛ إعلام الوری، ج۱، ص۴۶۶).
  15. «وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ الحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ، قُتِلَ فِي حِجْرِ أبِيهِ (ع) وَ هُوَ صَبِيٌّ رَضِيعٌ، أَصَابَهُ سَهْمٌ مِنْ رَجُلٍ مِنْ بَنِي أسَدٍ، فَاضْطَرَبَ وَ مَاتَ» (سرّ السلسلة العلویة، ص۳۰؛ الشجرة المبارکة، ص۷۳).
  16. «إنَّهُ لَمَّا قُتِلَ أَصْحَابُ الحُسَيْنِ (ع) وَ أَقَارِبُهُ، وَ بَقِيَ وَحِيدَاً فَرِيدَاً لَيْسَ مَعَهُ إلَا ابْنُهُ عَلِيٌّ زَيْنُ الْعَابِدِينَ (ع)، وَابْنٌ آخَرُ فِي الرِّضَاعِ اسْمُهُ عَبْدُ اللّهِ، فَتَقَدَّمَ الحُسَيْنُ (ع) إِلَى بَابِ الخَيْمَةِ فَقَالَ: نَاوِلونِي ذَلِكَ الطِّفْلَ حَتَّى اُوَدِّعَهُ! فَنَاوَلوهُ الصَّبِيَّ، فَجَعَلَ يُقَبِّلُهُ وَ هُوَ يَقُولُ: يَا بُنَيَّ، وَيْلٌ لِهؤُلاءِ القَوْمِ إِذَا كَانَ خَصْمَهُمْ مُحَمَّدٌ (ص). قِيلَ: فَإِذَا بِسَهْمٍ قَدْ أَقْبَلَ حَتَّى وَقَعَ فِي لَبَّةِ الصَّبِيِّ فَقَتَلَهُ، فَنَزَلَ الحُسَيْنُ (ع) عَنْ فَرْسِهِ، وَحَفَرَ لِلصَّبِيِّ بِجَفْنِ سَيْفِهِ، وَ رَمَّلَهُ بِدَمِهِ وَ دَفَنَهُ» (الاحتجاج، ج۲، ص۱۰۱، ح۱۶۸؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۴۹).
  17. «تَقَدَّمُوا رَجُلَاً رَجُلَاً، حَتَّى بَقِيَ وَحْدَهُ مَا مَعَهُ أحَدٌ مِنْ أَهْلِهِ، وَ لَا وُلْدِهِ وَ لَا أَقَارِبِهِ، فَإِنَّهُ لَواقِفٌ عَلَى فَرَسِهِ، إِذْ اُتِيَ بِمَولُودٍ قَدْ وُلِدَ لَهُ فِي تِلكَ السَّاعَةِ، فَأَذَّنَ فِي اُذُنِهِ، وَ جَعَلَ يُحَنِّكُهُ إِذْ أَتَاهُ سَهْمٌ فَوَقَعَ فِي حَلْقِ الصَّبِيِّ فَذَبَحَهُ، فَنَزَعَ الحُسَيْنُ (ع) السَّهْمَ مِنْ حَلْقِهِ، وَ جَعَلَ يُلَطِّخُهُ بِدَمِهِ وَ يَقُولُ: وَاللّهِ لَأَنْتَ أَكْرَمُ عَلَى اللّهِ مِنَ النَّاقَةِ، وَ لَمُحَمَّدٌ أَكْرَمُ عَلَى اللّهِ مِنْ صَالِحٍ! ثُمَّ أَتَى فَوَضَعَهُ مَعَ وُلْدِهِ وَ بَنِي أَخِيهِ» (تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۵).
  18. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۷۲-۵۷۷؛ یوسفی غروی، محمد هادی، مقاله «سوگ‌نامه کربلا»، فرهنگ عاشورایی ج۴ ص۹۲؛ جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص۲۳۴-۲۳۵.
  19. لهوف، ص۱۱۶.
  20. زندگانی خامس آل عبا از سحاب، ص۵۰۴.
  21. مجالس المواعظ، ص۱۱۸.
  22. نفس المهموم، ص۳۳۷؛ الملهوف، ص۱۶۹.
  23. السلام على عبدالله الرضيع المرمي الصريع المصعد بدمه إلى السماء لعن الله قاتله حرملة بن كامل الأسدي.
  24. نفایس الفنون، ص۳۴۹.
  25. عظمت حسین از شهرستانی، ص۱۴۴.
  26. زندگانی خامس آل عبا از سحاب، ص۴۷۳.
  27. از مدینه تا مدینه، ص۶۹۱.
  28. عظمت حسینی از شهرستانی، ص۱۴۵.
  29. ترجمه مثیر الاحزان، ص۴۱۰؛ امالی طوسی، ص۱۳۸.
  30. مصایب الایام، ص۱۳۶.
  31. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء، ج۲، ص ۹۵.