عزل معاویه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

امیرالمؤمنین (ع) که در همه لحظه‌های زندگی فردی و اجتماعی، چیزی جز حق را نمی‌خواست و بر طریقی جز حق نبود، تصمیم گرفت که معاویه را از کار برکنار کند. برخی از بزرگان عرب و آگاهان سیاسی که از تصمیم حضرت (ع) مطلع شده بودند به نزد وی شتافتند و به پندار خویش، امام را نصیحت می‌کردند که از این کار خود دست بردارد. اما علی (ع) در تصمیم خود، قاطع و مصمم بود. عبدالفتاح عبدالمقصود می‌نویسد: مغیرة بن شعبه نزد امام علی (ع) رفت و با تملق و چرب زبانی گفت: نصیحت‌ها ارزان است و تو از همه مردم برتری. نظر امروز، امور فردا را به دست می‌دهد، آنچه هم امروز از دست برود باعث از دست رفتن چیزهایی در فرداست.

آن گاه لحظه‌ای سکوت کرد تا میزان تأثیر گفتارش را ببیند، همین که دید علی (ع) به آرامی گوش می‌دهد، سخن از سر گرفت: من به تو نصیحت می‌کنم که کارگزاران عثمان را در جای خود ابقا کنی، معاویه را در کار خود بگمار، ابن عامر را هم ابقا کن، دیگر کارگزاران را هم در جای خودشان باقی بگذار. آنان با تو بیعت می‌کنند، کشور را آرام می‌سازند و مردم را ساکت می‌گردانند.

امام (ع) فرمود: به خدا قسم، اگر ساعتی از روز باشد در اجرای نظرم تلاش به خرج می‌دهم نه آنان را که گفتی والی می‌کنم و نه امثال آنان را به ولایت می‌گمارم. مغیره گفت: پس بر ایشان نامه بنویس و آنان را در مقام خودشان تثبیت کن، همین که بیعت آنان و اطاعت سپاهیان به تو رسید، یا آنان را عوض کن و یا باقی بگذار. حضرت فرمود: در دینم نیرنگ وارد مکن و در کارم پستی روا مدار.

ولی باز هم مغیره ناامید نمی‌شود بلکه می‌پندارد قادر است به هر شکلی شده مقداری از خواسته‌هایش را اجرا کند لذا گفت: پس اگر از این کار امتناع داری هر که را خواستی عزل کن اما فقط معاویه را باقی گذار؛ زیرا معاویه گستاخ است و اهل شام از او حرف شنوی دارند. تو هم در تثبیت او بهانه داری؛ زیرا عمر بن خطاب او را والی آنجا کرده است.

حضرت فرمود: به خدا قسم، معاویه را دو روز هم برنمی‌گمارم. وقتی که مغیره در گفتگوهایش شکست خورد از آنجا بیرون رفت. یک شب بیشتر نگذشته بود که بار دیگر به خدمت امام رسید و از گفته‌های دیروزش معذرت خواست و گفت که عقیده‌ام در مورد تثبیت والیان عثمان، نادرست بوده است[۱].

البته امیرمؤمنان علی (ع) در عزل معاویه همان روشی را برگزید که در برکناری سایر کارگزاران عثمان مثل اشعث بن قیس و جریر بن عبدالله بجلی برگزیده است، یعنی ابتدا نامه‌ای به کارگزاری که قصد برکناری او را داشت می‌نوشت که از مردم بیعت بگیرند و بعد از او می‌خواست که به مرکز حکومت اسلامی یعنی شهر مدینه بیاید که بازگشت او نشانه تسلیم بودن او در اطاعت از خلیفه مسلمین، و بیعت مردم نشانه وفاداری مردم آن منطقه نسبت به امام بود.

لذا همین روش را امام (ع) با معاویه عمل کرد و در ابتدا به او چنین نوشت: «اما بعد، فَإِنَّ النَّاسَ قَد قَتَلُوا عُثمانَ عَن غَيرِ مشورَةٍ مِنِّي‌، وَبَايَعُونِي عَنْ مشوره منهم...»

مردم بدون مشورت با من، عثمان را کشتند، اما با مشورت با هم و با اجتماع، با من بیعت کردند، پس همین که نامه‌ام به تو رسید، از مردم برای من بیعت گرفته و بزرگان شام را نزد من بفرست.

حضرت نامه را توسط سبره جهنی (و بقول بلاذری توسط منصور بن مخرمه) برای معاویه فرستاد. اما معاویه بدون هیچ پاسخی فرستاده امام را باز گرداند[۲].

طبق نقل نهج البلاغه، حضرت به معاویه چنین نوشت: «فَبَايِعْ مَنْ قِبَلَكَ وَ أَقْبِلْ إِلَيَ فِي وَفْدٍ مِنْ أَصْحَابِكَ وَ السَّلَامُ» «ای معاویه برای من از کسانی که در شام هستند بیعت بگیر و با گروهی از یارانت نزد من بیا»[۳].

اما معاویه حاضر نشد پاسخ نامه امام (ع) را بدهد و سه ماهی صبر کرد و دو نفر یکی از بنی عبس و دیگری از بنی رواحه را با یک طومار مهر کرد که روی آن نوشته بود «از معاویه به علی» به مدینه اعزام کرد. وقتی طومار معاویه به حضرت داده شد، امام (ع) مهر آن را شکست اما در آن نوشته‌ای نیافت، بعد به آورنده طومار فرمود: چه خبر؟ گفت: من از شام بیرون نیامدم جز آنکه به غیر از قصاص خون عثمان به چیز دیگری راضی نمی‌شدند[۴].

این برخورد معاویه با امام مسلمین (ع) همان چیزی بود که حضرت به آن خبر داده بود و می‌دانست معاویه را حتی برای یک لحظه نباید تحمل نموده و هر چه سریع باید او را به طور آشکار و صریح عزل نماید و حضرت این کار را کرد و معاویه را عزل نمود.[۵]

منابع

پانویس

  1. عباس محمود عقاد، عبقریة الامام علی (ع)، ص۱۲۲.
  2. شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۳۱؛ نهج السعاده، ج۴، ص۱۷.
  3. نهج البلاغه، نامه ۷۵.
  4. برای شرح بیشتر رجوع شود به سیمای کارگزاران علی (ع)، ج۱، ص۶۵.
  5. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۲۶۴.