عقل در لغت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

عقل، واژه‌ای عربی است از ریشه «ع ق ل» که از حیث مفهوم به «عقال» وابسته است[۱] و عقال عبارت از بندی است که به وسیله آن، زانوی شتر سرکش را می‌بندند تا طغیان‌گری‌اش را مهار کنند[۲]. این واژه، همچنین بر یکی از قوای نفس انسان اطلاق شده که فهم و یادگیری به آن وابسته است[۳]. گویا وجه این تطبیق آن است که این قوه و علم حاصل از آن، باعث جلوگیری انسان از افتادن در پرتگاه جهل و نادانی می‌شود[۴]. عقل غرایز و امیال سرکش را مهار می‌کند و زانوی غضب و شهوت سرکش را می‌بندد[۵]. از این رو، این کلمه در اصل به معنای امساک و استمساک[۶] یا عقد و امساک است[۷].[۸]

با توجه به این کاربرد، گاهی به محصول قوه عاقله ـ که نوعی علم است ـ نیز عقل گفته شده است[۹]. همچنین، در مواردی عقل در برابر جهل و ضد آن تفسیر شده است[۱۰]. از این رو، با توجه به معنای جهل که گاهی در برابر دانایی و گاهی به معنای انجام کاری بدون خردورزی است[۱۱]، عقل به معنای علم یا خردورزی خواهد بود. کاربرد عقل در معنای علم، گویا چنان گسترده است که از ظاهر کلام برخی از پژوهشگران این گونه استفاده می‌شود که اصل در این لغت را نوعی علم دانسته‌اند: یگانه اصل در این ماده، تشخیص صلاح و فساد در جریان زندگی مادی و معنوی و کنترل و نگهداری نفس بر آن است. از لوازم این (تشخیص و کنترل نفس) خودداری، تدبر، خوش فهمی، درک، تنفر (و دوری)، شناخت آنچه انسان به آن نیاز مند است، حفظ شدن در پرتو برنامه عدالت (مداری) و حقیقت (محوری) و در امان ماندن از خواهش‌ها و کشش‌های (نفسانی) است»[۱۲]. اما چنان که گفته شد، تأمل در کاربردهای لغوی و عرفی این واژه، این برداشت را تأیید می‌کند که عقل در اصل، خود علم نیست؛ بلکه قوه‌ای است که مولد نوعی علم است؛ اما کاربردهای آن، گاهی به همان قوه درک کننده و گاهی به معنای علم اشاره دارد[۱۳].

در منابع واژه‌شناسی، ضمن بیان این مفهوم ریشه‌ای، از معانی دیگری نیز سخن رفته است که رنگ و بویی اصطلاحی دارند؛ مانند «قوه شناسایی مجهولات و بازداشتن انسان از گفتار و کردار ناپسند»[۱۴]؛ «نوری روحانی که نفس به وسیله آن، علوم بدیهی و نظری را در می‌یابد»[۱۵]؛ «حالتی مقدماتی برای گام نهادن در راه خیر و اجتناب از شر»[۱۶]، «نیروی بازشناختن امور صالح از فاسد در زندگی مادی و معنوی و سپس، ضبط و حبس نفس بر اساس این شناخت»[۱۷]. در نتیجه، می‌توان گفت معنای اصلی عقل، با توجه به مفهوم عقال، عبارت است از بستن و باز داشتن. با اینکه عقل در هر کسی دارای وجودی یگانه است، نه دوگانه، اما دو وجه علمی و عملی دارد؛ بدین معنا که از یک سو حق و باطل را در عرصه نظر، و خیر و شر را در قلمرو عمل، از یکدیگر باز می‌شناسد، و از سوی دیگر، همچون عقال، زانوی نفس سرکش را بر می‌بندد و آن را از پندار، گفتار و کردار نادرست باز می‌دارد[۱۸].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الف. عَقَلْتُ الْبَعِيرَ عَقْلًا: شددت يده بالعِقال‌؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۲، ص۱۲۵۳. ب. رجُلٌ عَاقِلٌ‌: مَأْخوذٌ من عَقَلْتُ البَعيرَ إذا جَمَعْتَ قَوَائِمَهُ؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۳۲۶. ج. «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِنَّ الْعَقْلَ عِقَالٌ مِنَ الْجَهْلِ‌»؛ حرانی، ابو محمد حسن، تحف العقول، ص۱۵.
  2. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۱، ص۱۵۹: عقلت البعیر عقلا شددت یده بالعقال أی الرباط؛ همچنین ر.ک: صاحب بن عباد، المحیط فی اللغه، ج۱، ص۱۷۲؛ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۷۲؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج۲، ص۴۲۲؛ محمد مرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۵، ص۵۰۴.
  3. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، ص۵۷۷: «العَقْلُ يقالُ للقُوَّةِ المُتَهَيِّئَةِ لقُبُول العِلْمِ»؛ همچنین ر.ک: احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج۲، ص۴۲۳؛ محمد مرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۵، ص۵۰۴.
  4. محمد بن مکرمین منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۴۵۸: و سمی العقل عقلا لأنه یعقل صاحبه عن النورط فی المهالک، أی یحبسه؛ همچنین ر.ک: محمد مرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۵، ص۵۰۴.
  5. جوادی آملی، عبدالله، مراحل اخلاق در قرآن، ص۷۰.
  6. أصل الْعَقْلِ‌: الإمساك و الاستمساك‌؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۷۸.
  7. اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح- تاج اللغة وصحاح العربیة، تحقیق و تصحیح احمد عبدالغفور عطار، ج۵، ص۱۷۹۹: العقل الحجر والنهی؛ همچنین ر.ک: صاحب بن عباد، المحیط فی اللغه، ج۱، ص۱۷۲؛ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۶۹؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۴۵۸؛ محمد مرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۵، ص۵۰۴.
  8. دیلمی، احمد، مقاله «مبانی و نظام اخلاق»، دانشنامه امام علی ج۴، ص ۱۶۷؛ فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲، ص ۱۹۴؛ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۸۹؛ برنجکار، رضا، مقاله «عقل و معرفت عقلی»، دانشنامه امام علی ج۱، ص ۱۲؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و علم کلام، ص۶۸؛ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۱۶۵-۱۶۶.
  9. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، ص۵۷۷: ویقال للعلم الذی یستفیده الإنسان بتلک القوة عقل؛ همچنین ر.ک: محمدبن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۴۵۸؛ محمد مرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۵، ص۵۰۴.
  10. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۱، ص۱۵۹: العقل: نقیض الجهل؛ همچنین ر.ک: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۴، ص۶۹؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، کتاب العقل والجهل، ص۲۳.
  11. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۳، ص۳۹۰: الجهل: نقیض العلم... والجهالة: أن تفعل فعلا بغیر علم؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، ص۲۰۹:الجهل علی ثلاثة أضرب: الأول: و هو خلو النفس من العلم، هذا هو الأصل.. والثانی: اعتقاد الشیء بخلاف ما هو علیه، والثالث: فعل الشیء بخلاف ما حقه أن یفعل.
  12. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۸، ص۱۹۶؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، ص۲۰۹: الجهل علی ثلاثة أضرب: الأول: و هو خلو النفس من العلم؛ هنا هو الأصل....
  13. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۸۹.
  14. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۶۹.
  15. مجمع البحرین، ج۲، ص۲۲۳.
  16. مجمع البحرین، ج۲، ص۲۲۴.
  17. مصطفوی، سید حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ماده عقل.
  18. دیلمی، احمد، مقاله «مبانی و نظام اخلاق»، دانشنامه امام علی ج۴، ص ۱۶۷؛ فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲، ص ۱۹۴.