وجوب عدل
ضرورت عقلی عدل
وجوب عدل یکی از ادله عقلی بر ضرورت وجود امام
وجوب عدل مستلزم وجود امام و رهبر جامعه و وجوب برپایی حکومت است؛ این دلیل از دو مقدمه تشکیل میگردد:
- یکی از احکام بدیهی عقل عملی وجوب عدل است. عقل عملی هر انسان سالمی به روشنی گواهی میدهد که عدل واجب، و ظلم و ستم قبیح و وجوب عدل و قبح ظلم در رفتار فردی معلوم و در رفتار و زندگی اجتماعی به طریق اولی است؛ زیرا ظلم در زندگی اجتماعی به معنای ظلم مضاعف است؛ چراکه به نسبت افراد جامعه تراکم یافته و افزونتر میگردد.
- برقراری عدل و جلوگیری از ظلم اجتماعی بدون برقراری حکومت و قدرتی که مانع از ظلم و ستم افراد بر یکدیگر شود، و چنانچه رفتاری ظالمانه از کسی سرزد و حق کسی به وسیلۀ ظالم ستمگری پایمال شد حق مظلوم را از ظالم بستاند، میسّر و ممکن نیست.
همانگونه که مقدمۀ اول بدیهی است، مقدمۀ دوم نیز بدیهی است، و نتیجۀ این دو مقدمه، ضرورت برپائی حکومت و قدرتی است که عدل را برقرار کند و مانع ظلم و ستم در جامعه بشود.
ضرورت نقلی عدل
وجوب عدل یکی از ادله نقلی بر ضرورت وجود امام
آیات قرآن کریم بر امر به وجوب اقامه عدل یا وجوب عمل به عدل دلالت دارند. این آیات با چندین تعبیر و لفظ، امر به عدل میکنند که در اینجا به چهار دسته از آنها اشاره می شود. البته استدلال به این آیات نیز دارای دو تقریب است:
- تقریب اول (این تقریب با ضمیمه کردن یک مقدمه استدلال شکل میگیرد): عمل به عدل متوقف بر وجود امام یا نایب امام و اقامه حکومت است. این آیات دلالت میکند بر وجوب عمل به عدل. نتیجه اینکه وجود امام یا نایب امام ضروری و اقامه حکومت عدل الهی (حکومت اسلامی) واجب است. بنابراین طبق این تقریب، وجوب اقامه حکومت اسلامی از بابمقدمه واجب است.
- تقریب دوم (این تقریب نیاز به ضم مقدمه ندارد): این آیات دلالت میکنند بر وجوب عدل. تأسیس حکومت عدل اسلامی توسط امام یا نایب امام، بارزترین مصداق عدل است. بنابراین، وجود امام یا نایب امام و اقامه حکومت عدل اسلامی واجب است. بنابراین تأسیس حکومت اسلامی، نه از باب مقدمیت، بلکه از باب وجوب عدل، واجب است. یعنی خود اقامه حکومت عدل اسلامی، مصداق عدل است. تعبیر بهتر، تأسیس و اقامه حکومت عدل اسلامی، فی نفسه یک عمل است. عمل هم متصف به عدل و ظلم میشود. عمل اقامه حکومت اسلامی، عدل است یا ظلم؟ واضح است که عدل است. بنابراین، نفس اقامه حکومت عدل، یک عمل عادلانه و بنابراین مصداق عدل است.
آیات دال بر وجوب عدل و اقامه حکومت عادلانه
آیات دال بر وجوب اقامه حکومت عدل، به لحاظ الفاظ به کار رفته در آنها به چهار دسته تقسیم میشوند:
نخست: آیاتی که با لفظ "امر به عدل" دال بر وجوب عدل هستند
- آیه ۹۰ سوره نحل: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى﴾[۱]. آیه شریفه، امر به عدل فرموده است. در اصول، ثابت شده است که امر، هم از لحاظ صیغه و هم از لحاظ ماده دلالت بر وجوب میکند.
- آیه ۸ سوره مائده: ﴿وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى﴾[۲] دشمنی و خصومت با قومی، شما را دچار بیعدالتی نکند. (﴿شَنَآنُ﴾ یعنی: کینه و دشمنی) عدل بورزید که به تقوی نزدیکتر است. هم ﴿اعْدِلُوا﴾ امر به عدل است و دلالت بر وجوب عدل میکند و هم تعبیر ﴿لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا﴾ به این تعبیر که ﴿لَا يَجْرِمَنَّكُمْ﴾ دلالت میکند که "عدم العدل" جرم است، ذنب است. در نتیجه، عدل واجب است. نفیِ نفی است که میشود اثبات. بیگمان، تقوا نتیجه عدل است؛ یعنی نسبتشان نسبت اسم مصدر به مصدر است. تقوا به منزله اسم مصدر است و عدل به منزله مصدر.
- آیه ۱۳۵ سوره نساء: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا﴾[۳]. ﴿فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى﴾ یعنی اینکه اتباع هوا نکنید که مانع عدل شود. تبعیت از هوا که مانع عدل میشود را انجام ندهید. نهی از انجام عملی که شما را از عدل باز میدارد، یعنی وجوب عدل، یعنی عدل را انجام دهید.
- آیه ۵۸ سوره نساء: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ﴾[۴]. این آیه در خصوص حکم به عدل است و اطلاق آیات سابق را ندارد. میفرماید حکم به عدل واجب است. در مسئله تأسیس حکومت و اقامه عدل میتواند مورد استدلال قرار گیرد؛ زیرا نفس اقامه حکومت، مصداق حکم به عدل است. وجوب عدل در حکم یعنی وجوب عدل در حاکمیت. اگر حکم را به معنای قضاوت محدود نکنیم و معنای عام حکم و مطلق حکم مدنظر باشد. به قرینه صدر این آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا﴾. امانت در این دسته از آیات نظیر همین آیه و آیه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ﴾[۵] و آیه ﴿لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[۶] به معنای امانتِ حکم و ملک و سلطان است. هم از روایات اهل سنت و هم از روایات شیعه قرائن و دلایلی بر این مطلب اقامه شده است. امانت حکومت، امانت ملک رابه اهلش بسپارید. ﴿وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ﴾: بعد از اینکه امانت حکومت را به اهلش سپردید اگر حکم کردید؛ حکومت برپا کردید، به عدل حکم کنید.
دوم: آیاتی که با لفظ "امر به قسط" دال بر وجوب عدل هستند
آیه ۲۹ سوره اعراف: ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ﴾[۷]. همان تقریبات سابق، اینجا نیز صادق است که تکرار نمیکنیم. امر به قسط دال بر وجوب اقامه قسط است. معنای اقامه قسط هم، وجوب ادنی مرتبه قسط در هر فعل است. از جمله افعال، اقامه حکومت است. در نتیجه اقامه حکومتی دارای ادنی مرتبه قسط واجب است.
آیه ۱۳۵ سوره نساء: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ﴾[۸] امر به اقامه قسط شده است. لفظ «اقامه» بیانگر این است که علاوه بر اصل فعل، کیفیت انجام فعل را نیز میرساند. این خاصیت لفظ «اقامه» است. «صلّوا» دال بر اصل وجوب نماز دارد. ﴿أَقِيمُوا الصَّلَاةَ﴾[۹] علاوه بر دلالت بر اصل وجوب نماز دلالت بر راست و درست برپا کردن نماز نیز دارد. بنابراین «اقامه» هم دلالت بر اصل وجوب فعل دارد و هم بر کیفیت فعل. لذا خداوند در وصف انبیاء و بزرگان و اولیای الهی از عبارت: ﴿يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ﴾[۱۰] استفاده میکند. هرچند ممکن است در اوصاف اوساط مؤمنین از واژه «مصلین» استفاده نماید. نظیر آنچه کفار در جهنم در مورد اینکه چرا به جهنم افتادید؟ جواب میدهند. ﴿مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ* قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ﴾[۱۱]؛ چون آنچه آنها را جهنمی کرد، عدم فعل صلاة بود نه مراتب بالای آن. اما وقتی میخواهد اولیاء را وصف کند یا دعای حضرت ابراهیم را نقل نماید، از واژه «اقامه» استفاده میکند: ﴿رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ﴾[۱۲] اولیاء الهی، نماز شایسته و راستین برپا میکردند. بنابراین لفظ «صلاة» کمترین چیزی که به آن نماز گفته میشود را شامل میشود (اقلّ ما یسمّی بالصلاة) امّا اقامه صلاة یعنی برپایی نماز با شرایط راستین و شایسته. «اقامه قسط» هم به همین ترتیب است. یعنی قسط فراگیر، قسط شامل. حال اگر «اقامه» با صیغه مبالغه آورده شود نظیر: ﴿كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ﴾[۱۳] نشان دهنده اهتمام بسیار ویژه شرع به برپایی قسط است. بنابراین، دلالت بر وجوب قسط میکند و به طریق اولی دلالت بر اقل مراتب قسط نیز دارد.
آیه ۲۵ سوره حدید: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[۱۴]. این آیه دلالت بر وجوب قیام مردم به قسط دارد. یکی از مصادیق قیام به قسط توسط مردم، قیام به قسط در حکومت است. به دو تقریب میتوان به این آیه استناد کرد:
تقریب اول: ارسال رسل و انزال کتب با وجوب عمل و اتباع، ملازمت دارد. وقتی خداوند میفرماید: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ﴾ درمییابیم که این مطلب یک لازم بیّن یا مقدمه نهفته دارد. آن مقدمه نهفته و لازم بیّن، وجوب عمل و اطاعت از آنهاست. وجوب عمل به آنچه که انبیاء و رسل آوردند و محتوای کتب، لازم بیّن ارسال رسل و انزال کتب است. سخن انبیاء و رسل چیست؟ ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾[۱۵] در سوره شعراء بیان شده است که خلاصه سخن انبیاء و رسل همین است. ﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾[۱۶]. کتب هم امر به اطاعت رسل کردهاند: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ﴾[۱۷] در آیه دیگر است که: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[۱۸]. بنابراین، وقتی آیه شریفه مورد بحث میفرماید: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا﴾ یعنی: اینکه اینها را فرستادیم برای اینکه اطاعت شوند، امر و نهیشان نافذ باشد. بنابراین ارسال رسل و انزال کتب متضمن وجوب عمل و اطاعت از آنهاست. غایت ارسال رسل و انزال کتب چیست؟ ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ غایت است. معلوم است که ابرز مصادیق قیام به قسط، برپایی قسط حکومتی است؛ زیرا تمامی قسطهای دیگر، فرع این قسط است. اگر مردم قیام به قسط در تأسیس حکومت نداشته باشند و حکمت، حکومت عدلی نباشد، اقتصاد، فرهنگ و … چون ناشی و متأثر از حکومت است، جائر و غیر عدل خواهد شد. معروف، منکر و منکر، معروف خواهد شد. حاکم است که مردم و روابط بین مردم را شکل داده و تنظیم میکند. پس قیام به قسط جز با اقامه حکومت عدل «اسلامی» محقق نمیشود. بنابراین غایت وجوب اطاعت از رسل و کتب، همین اقامه حکومت عدل و قسط است. غایة الواجب، واجبة. غایت واجب، واجب است. بلکه غایت واجب از خود واجب مهمتر بوده و اولی است. میفرماید اطاعت رسل واجب است؛ چرا؟ برای قیام به قسط. بلکه دلالت این آیه بر وجوب اقامه حکومت قسط دلالت بالولایة است. اصل وجوب اطاعت انبیاء، به خاطر برپایی حکومت قسط و عدل است. پیام همه انبیاء، نوح، هود، شعیب، صالح، و … همین جمله بود: ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾ در آیه دیگر فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ﴾ همه ارسال رسل در ﴿لِيُطَاعَ﴾ خلاصه شده است. همه ارسال رسل و انزال کتب برای اطاعت از رسول و ما فی الکتب است. اطاعت رسل و ما فی الکتب برای چیست؟ خود قرآن فرمود برای این است که ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ برای اقامه قسط توسط مردم. اهم، اولی و ابرز مصادیق قسط، اقامه حکومت قسط و عدل است. بلکه مصداقی که لا یتم القسط الا به همین قیام به قسط به وسیله تأسیس حکومت است. این بیان، وجوب تأسیس حکومت عدل را نه تنها ثابت میکند بلکه اولویت و اهم واجبات همه شرایع را برای همین اقامه حکومت عدل معرفی میکند.
تقریب دوم: خود آیه قیام قسط را نتیجه ارسال رسل و انزال کتب دانسته است. این امر بدین معناست که لولا قیام القسط، اگر قیام به قسط نمیبود، ارسال رسل و انزال کتب، عبث بود. هر عاقلی اگر بگوید من این کار را انجام دادم، برای تحقق این هدف و این هدف برای شخص عاقل، یک هدف غیر الزامی و غیر مهم بود، درمییابیم که فعلش هم عبث بوده است. وقتی خداوند میفرماید: ارسال رسل و انزال کتب برای قیام مردم به قسط است، یعنی قیام به قسط، واجب است. یعنی اگر بگوید ارسال رسل و انزال کتب را انجام دادیم اما قیام به قسط را از کسی نمیخواهیم، لازمهاش این است که ارسال رسل و انزال کتب، فعل بدون غایت و نتیجه بوده و عبث باشد. صدور فعل بدون هدف و غایت از حکیم، ممتنع است. بنابراین نفس عبارت آیه، دلالت بر وجوب قیام به قسط دارد؛ زیرا خداوند حکیم، غایت فعل خود را قیام به قسط معرفی فرموده است. عدم الزام به غایت فعل، مستلزم بیهدف بودن و عبثیت فعل است.
منابع
پانویس
- ↑ «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند» سوره نحل، آیه:۹۰.
- ↑ «و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است» سوره مائده، آیه:۸.
- ↑ «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا(ی نفس) پیروی نکنید که به یک سوگرایید. اگر به انحرافگرایید یا رویبرتابید بیگمان خدا به آنچه میکنید، آگاه است» سوره نساء، آیه:۱۳۵.
- ↑ «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری میکنید با دادگری داوری کنید» سوره نساء، آیه:۵۸.
- ↑ «ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم» سوره احزاب، آیه:۷۲.
- ↑ «به خداوند و پیامبر خیانت نکنید و در امانتهای خود دانسته خیانت نورزید» سوره انفال، آیه:۲۷.
- ↑ «بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است» سوره اعراف، آیه 29.
- ↑ «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود باشد» سوره نساء، آیه 135.
- ↑ «نماز را برپا دارید» سوره بقره، آیه 43.
- ↑ «نماز را برپا میدارند» سوره بقره، آیه 3.
- ↑ «چه شما را به دوزخ درآورد؟ * گفتند: ما از نمازگزاران نبودیم» سوره مدثر، آیه 42-43.
- ↑ «پروردگارا! مرا برپادارنده نماز گردان» سوره ابراهیم، آیه 40.
- ↑ «برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید» سوره مائده، آیه 8.
- ↑ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه 25.
- ↑ «پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره آل عمران، آیه 50.
- ↑ «من برای شما پیامبری امینم * پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره شعراء، آیه 107-108.
- ↑ «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بیگمان از خداوند فرمان برده است» سوره نساء، آیه 80.
- ↑ «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه 64.