ملأ در فقه سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

ملأ پر - از مفاهیم سیاسی و اجتماعی است که در قرآن از آن یاد شده است. ملأ، به کسانی گفته می‌شد که نقش مشاورت در امور سیاسی و عمومی را عهده‌دار بودند[۱]؛ جز آنکه این مفهوم در قرآن، بیشتر بار منفی داشته و بر مستکبرین و چهره‌های مسلطی اطلاق می‌شود که به صورت اقلیت، اکثریت توده‌های مردم را به استثمار می‌کشند[۲]. اصطلاح "ملأ قریش" به معنای اشراف قریش بکار رفته است[۳].[۴]

ملأ در فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم

اشراف[۵]، خواص قوم[۶]، بزرگان[۷]، جماعت مشاور و سخنگو[۸] و جماعت هم‌رأی و هم‌عقیده[۹].

قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي[۱۰].

در قرآن کریم در مورد کار ویژه "ملأ" به عنوان مشاوران حاکم آیاتی وارد شده است: قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي[۱۱]. "ملأ"، به معنای قدرتمندان سیاسی و نخبگان حاکم، تأثیر و نفوذ بالایی در جریان مبارزه با نهضت و دعوت انبیا داشته‌اند[۱۲].[۱۳]

ملأ

ملأ در لغت به گروه ممتازی گفته می‌شود که به‌خاطر ثروت و قدرت و شوکتشان چشمگیر هستند؛ و چشم و دل مردم را با هیبتی که از زر و زور و تزویر به‌دست آمده، پر کرده‌اند[۱۴]. و آنها، طبقه اشراف و حاشیه‌نشینانی هستند که همواره سخن و فرمان، همانا سخن و فرمان آنهاست؛ و مستکبران هرگاه خود نخواهند مستکبری کنند، این مقربان کاخ‌نشین هرگز به نفع مردم رضا نمی‌دهند. اینان کارگزارن و دولتمردان اصلی سیاست و حکومت استکبار هستند؛ که گاه مستکبران، خود آلت دست و دست‌نشانده و مجری مقاصد پلید این جماعتند. قرآن از واژه ملأ برای ارائه جایگاه اجتماعی باند و تشکیلات استکبار و کسانی که تاج و تخت مستکبرین را پاسداری می‌کنند و به منظور حفظ منافع و موقعیت اجتماعی خود حکومت استکباری را اداره و سیاست مستکبران را بنیان می‌نهند، استفاده می‌کند.

  1. ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ * إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ[۱۵]؛
  2. وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِينَةً وَأَمْوَالًا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا...[۱۶]؛
  3. فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ...[۱۷]؛
  4. ... قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ...[۱۸][۱۹].[۲۰]

منابع

پانویس

  1. ر. ک: اهل حل و عقد.
  2. وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ «و سرکردگان آنان راه افتادند (و به همراهان خود گفتند): بروید و در (پرستش) خدایان خود شکیبا باشید که این چیزی است که (از شما) می‌خواهند» سوره ص، آیه ۶.
  3. المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۵، ص۲۳۶.
  4. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۷۰.
  5. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۳۴۶.
  6. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۱، ص۱۵۶.
  7. بهاءالدین خرمشاهی، قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژه‌نامه، ص۷۱۸.
  8. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۸، ص۳۴۶.
  9. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۷۷۶.
  10. «(آنگاه) گفت: ای سرکردگان! در کار، به من نظر دهید که من هیچ کاری را تا گواهم نبوده‌اید به پایان نبرده‌ام» سوره نمل، آیه ۳۲.
  11. «(آنگاه) گفت: ای سرکردگان! در کار، به من نظر دهید که من هیچ کاری را تا گواهم نبوده‌اید به پایان نبرده‌ام» سوره نمل، آیه ۳۲.
  12. وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر، ج۱۹، ص۲۹۲.
  13. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص: ۴۹۱.
  14. مجمع البحرین، ج۱، ص۳۹۶.
  15. «سپس موسی و برادرش هارون را با نشانه‌های خویش و برهانی آشکار فرستادیم * به سوی فرعون و سرکردگانش ولی گردنفرازی کردند و قومی برتری‌جوی بودند» سوره مؤمنون، آیه ۴۵-۴۶.
  16. «و موسی گفت: پروردگارا تو به فرعون و سرکردگانش آراستگی و دارایی‌هایی در زندگانی دنیا بخشیدی.».. سوره یونس، آیه ۸۸.
  17. «اما هیچ کس (سخن) موسی را باور نکرد جز فرزندانی از قوم وی، (آن هم) با ترس آنکه فرعون و سرکردگانشان آنان را به بلا افکنند.».. سوره یونس، آیه ۸۳.
  18. «... گفت: ای موسی! سرکردگان (شهر) در کار تو همدل شده‌اند تا تو را بکشند پس (از شهر) بیرون رو.».. سوره قصص، آیه ۲۰.
  19. فقه سیاسی، ج۲، ص۱۳۵.
  20. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۲۰.