نظام احسن در فلسفه اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

در حکمت متعالیه، قاعده نظام احسن و عنایت حق در خلقت عالم، به صورتی قوی‌تر مطرح شده است[۱]. در این میان، مسئلۀ تناسب جسم و روح و ضرورت اعتدال مزاج نفوس عالیه، با توجه به جسمانیة الحدوث بودن نفس و رابطه تگاتنگی نفس و بدن و تناسب میان آنها، به صورت قوی‌تری مطرح گردیده؛ تا به آنجا که بدن، نه تنها موطن نفس، بلکه بستر خلقت آن و مبدأ تکوّن آن دانسته شده است. در نتیجه، بنابراین دیدگاه، رابطه نفس و بدن، رابطه دو جوهر جدای از هم نیست؛ بلکه رابطه دو مرتبه عالی و دانی از یک حقیقت است، که هر تغییری در مراتب دانی یا عالی، بر دیگری مؤثر است. بر این اساس، مزاجی می‌تواند حامل اکمل عقول و اشرف نفوس باشد که در مقام تعادل و قوام، در احسن اعتدال و تقویم قرار داشته باشد[۲]. بر همین قیاس، در میان سایر انسان‌ها نیز، عقولی بهره بیشتر از معلم اول، یعنی عقل فعال و مقام ولایت می‌برند که از استعداد بیشتری برخوردار باشند. با این نکته، اسرار بسیاری از احکام شرعی در ضرورت تنزیه نفس برای فراگیری علوم الهی و رابطه تنگاتنگ تقوا و حکمت معلوم می‌شود؛ چنان که قرآن می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا[۳].

خداوند درباره این درخواست کفّار که: ﴿وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ[۴]. یعنی «ایمان نمی‌آوریم، مگر آنکه کتاب آسمانی بر قلوب یکایک ما نازل شود». به این اصل اشاره می‌کند و می‌فرماید: ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[۵]

مراد از اینکه خداوند بهتر می‌داند که رسالت خود را در کجا قرار دهد، آن است که تا قلب کسی استعداد بهره‌مندی از معارف بلند را نداشته باشد، هرگز عنایتی بر او نخواهد شد. در عرفان اسلامی نیز، بحث اعتدال مزاج انسانی در دریافت علوم عالیه، به مقام جمع‌الجمعی انسان بازمی‌گردد؛ به این ترتیب که در فرهنگ قرآن، کرامت انسانی با اوصاف خاصّی بیان شده که هر یک بیانگر جلوه‌ای از کمالات انسانی است. از جمله این اوصاف، مقام تعلیم اسماء است که خداوند درباره انسان فرمود: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا[۶].

هرچند این مقام به صورت بالقوه در همه انسان‌ها وجود دارد، ولی فعلیت آن در افراد گوناگون، به تناسب اعتدال قوا و مزاج مختلف است. قیصری در شرح بر فصوص الحکم می‌گوید: من أمعن النظر، یعلم أن القوة الوهمیة هی التی إذا قویت و تنورت تصیر عقلاً مدرکاً للکلیات. و ذلک لأنه نور من أنوار العقل الکلی المنزل إلی العالم السفلی مع الروح الإنسانی، فصغر و ضعف نوریته و إدراکه لبعده من منبع الأنوار العقلیة، فتسمی ب«الوهم». فإذا رجع و تنور بحسب اعتدال المزاج الإنسانی، قوی إدراکه و صار عقلاً من العقول. کذلک یترقی العقل أیضاً و یصیر عقلاً مستفاداً[۷].

بنابراین، اگر در عرفان، همه موجودات عالم جلوه‌های گوناگون ظهور حق در عالم هستند، هر مخلوقی که از اعتدال بیشتری برخوردار باشد، مظهر اسم کلی‌تری است و استعداد مظهریت کامل‌تری در ارائه توحید دارد[۸]. بر این اساس، همه مراتب وجودی مقام ولایت و امامت (از مرتبه عنصری و مادی گرفته تا مراتب مجرّد و عالی) در نهایت حنیف بودن و اعتدال است و امام در همه مراتب، تجلی همه اسماء الهی به اندازه ظرفیت همان مرتبه است.

عبدالرزاق کاشانی (استاد قیصری) نیز در این باره می‌گوید: کل اسم موصوف جمیع الأسماء، لأنه لا یتجزأ، لکن المظاهر متفاوتة الاعتدال و التسویة، فإذا کانت التسویة فی غایة الاعتدال، تجلی جمیع الأسماء[۹][۱۰]

منابع

پانویس

  1. الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة (ط. دار احیاء التراث، ۱۹۸۱م)، ج۷، ص۱۱۴.
  2. الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة (ط. المرکز الجامعی للنشر، ۱۳۶۰ ه. ش)، ص۱۹۹.
  3. «و هر کس از خداوند پروا کند (خداوند) برای او دری می‌گشاید * و به او از جایی که گمان نمی‌برد روزی می‌دهد و هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است؛ به راستی خداوند به خواست خویش، رسنده است و بی‌گمان خداوند برای هر چیز، اندازه‌ای نهاده است» سوره طلاق، آیه ۲-۳.
  4. «و هنگامی که نشانه‌ای (از سوی خداوند) نزدشان آید می‌گویند ما هرگز ایمان نمی‌آوریم تا به ما نیز همانند آنچه به پیامبران خداوند داده شده است داده شود» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
  5. «خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
  6. «و همه نام‌ها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱.
  7. شرح فصوص الحکم (القیصری) (ط. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. ۱۳۷۵ ه. ش)، ص۴۰۱.
  8. بیان قونوی به نقل از فناری در این رابطه چنین است: اعلم ان اکمل العلوم و أتمها مضاهاة لعلم الحق لا یحصل الا لمن خلت ذاته عن کل صفة و نقش، واستقر فی حاق النقطة العظمی الجامعة للمراتب کلها و الوجودات و الاعتدال الحقیقی المحیط بالاعتدالات المعنویة و الروحانیة و المثالیة و الحسیة، فتحقق بالإطلاق الکمالی الإلهی (مصباح الأنس بین المعقول و المشهود (ط. دارالکتب العلمیه، ۲۰۱۰ م)، ص۳۵۰).
  9. عبارت کامل عبدالرزاق در این باره چنین است: إذا کان الحق هو المتجلی فی کل موجود، فلا موجود إلا هو ناطق بالحق، لأنه لا یتجلی فی مظهر إلا فی صورة اسم من أسمائه، و کل اسم موصوف جمیع الأسماء، لأنه لا یتجزأ، لکن المظاهر متفاوتة الاعتدال و التسویة، فإذا کانت التسویة فی غایة الاعتدال، تجلی جمیع الأسماء، و إذا لم یکن و لم یخرج عن حد الاعتدال الإنسانی، ظهر النطق و الصفات السبع و بطن سائر الأسماء و الکمالات، و إذا انحط عن طور الإنسان، بقی النطق فی الباطن فی الجمیع حتی الجماد، فإن التی لم تظهر علیه من الأسماء الإلهیة و الصفات کانت باطنة فیه لعدم قابلیة المجلی، فلا موجود إلا و له نطق ظاهرا و باطنا؛ فمن کوشف ببواطن الوجود سمع کلام الکل حتی الحجر و المدر، فإن العلم باطن هذا الوجود، و لهذا ﴿قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ (شرح فصوص الحکم کاشانی) (ط. بیدار، ۱۳۷۰ ه. ش)، ص۱۵۲).
  10. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ ص ۲۸۳.