نوح بن دراج

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

آشنایی اجمالی

نوح بن دراج یکی از چهار فرزند درّاج است که خود و برادرانش به منصب قضاوت رسیدند. درّاج از افراد غیر عرب است که به کوفه و بصره هجرت کرد و در آنجا به کشاورزی پرداخت، از این رو آنان را (نَبَط و اَنباط) نامیدند. بنابر این نوح از مُوالی است که به اعتبار وابستگی‌اش به خاندان (نَخَع) نخعی نامیده می‌‌شود [۱].

برادرش جمیل بن دراج، یکی از راویان موثّق واز نویسندگانِ صاحب (اصل روایی) در قرن دوم هجری و یکی از شش راوی موثق و فقیه شیعی است. فرزندش ایوب بن نوح، از دیگر راویان موثق و شیعی است که سه امام؛ یعنی امام رضا(ع) امام جواد(ع) و امام هادی را درک کرده و نماینده امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) نیز بوده است[۲]. از او روایات زیادی در جوامع روایی شیعه نقل شده است، اما در هیچ کدام از این روایات، از پدرش نوح و عمویش جمیل روایت نکرده است[۳].

از آنجا که نجاشی او را صحیح الاعتقاد دانسته و در مقابل، جوزجانی ناصبی، او را گمراه و منحرف می‌‌نامد، می‌‌توان گفت که وی مانند برادر و فرزندش شیعی است، اما شیخ طوسی او را عامیِ موثق معرفی می‌‌کند، در کتب تراجم و رجال اهل سنّت نیز او را از شاگردان ابو حنیفه، ابن شبرمه و ابن ابی لیلی خوانده‌اند، بلکه در شمار طبقات حنفیّه یاد کرده و نوشته‌اند که وی به آرای ابن ابی لیلی متمایل بود و با این که نابینا بود، در زمان هارون الرشید، قضاوت کوفه و سپس قضاوت ناحیه شرقی بغداد را پذیرفت[۴].

پذیرش این مقام از سوی او، واکنش‌های متضادّی را در امر قضاوت او در پی داشت.

برخی از شدّت ناراحتی و ناخرسندی، قضاوت او را از علایم نزدیک شدن رستاخیز دانسته و از بی‌عدالتی و فریب کاری او داد سخن داده‌اند[۵].

دسته‌ای دیگر مقام علمی و دقت او در قضاوت را از استادش ابن ابی لیلی یا ابن شبرمه بالاتر دانسته و در ستایش او گفته‌اند: نزدیک بود که از سخن نادرست گام‌ها بلغزد، اگر نوح بن درّاج آن را جبران نمی‌کرد [۶].

برخی نوشته‌اند که پس از آشکار شدن نابینایی‌اش، هارون او را برکنار کرد و حفص بن غیاث را به جای وی گمارد[۷]. برخی دیگر تصریح کرده‌اند که نوح، قضاوت ناحیه شرقی بغداد را تا واپسین دم زندگی به عهده داشت[۸].

منابع رجالی شیعه در باره علت پذیرش منصب قضاوت از سوی او نوشته‌اند: او از سبب نیآمدن برادرش جمیل به مسجد پرسید، جمیل پاسخ داد: لباسی که با آن تنم را بپوشانم، ندارم[۹].

او از اصحاب امام صادق(ع) و از راویان طبقه هشتم است واز کسانی چون: عبدالله بن شبرمه، سلیمان اعمش، اسماعیل بن ابی خالد، سعد بن طریف، ابوحنیفه، اجلح، ابن ابی لیلی، فطر بن خلیفه روایت کرده است. و عباد بن یعقوب، برادرش جمیل بن دراج، ابن ابی عمیر، محمد بن سکین، اسماعیل بن موسی فزاری سُدّی، ابونُعَیم ضرار بن صُرد از وی روایت کرده‌اند[۱۰].

در باره منزلت روایی‌اش، کسانی چون: محمد بن عبدالله بن نمیر، شیخ طوسی، علامه و سید میرداماد به وثاقت و اعتبار روایات وی گواهی داده‌اند. ابو زرعه و ابن عدی، احادیث او را قابل نوشتن و بدون اشکال دانسته‌اند، امّا ابوداوود، یحیی بن معین، ابراهیم جوزجانی، دارقطنی، نسائی، ذهبی، ابن حجر و جزائری در کتاب حاوی الاقوال، وی را ضعیف، غیر موثق، کذّاب، متروک الحدیث یا منکر الحدیث خوانده‌اند.

شماری از احادیث وی در منابع روایی شیعه آمده است و اندکی از آنها در منابع حدیثی و تراجم اهل سنت به چشم می‌‌خورد[۱۱]. از او روایت است که پیامبر(ص) خطاب به عمار بن یاسر فرمود: (آفرین بر پاک و پاکیزه شده)[۱۲] نیز حاکم از وی نقل می‌‌کند که امام حسن بن علی(ع) در پاسخ کسی که گفته بود آغاز اذان گفتن از رؤیای عبدالله بن زید بن عاصم بوده است، فرمود: (منزلت اذان بالاتر از این است. اذان را جبرئیل دو فصل دو فصل در آسمان گفت و آن را به پیامبر(ص) آموخت و اقامه را یک فصل یک فصل گفت و به پیامبر(ص) آموخت)[۱۳].

او به سال ۱۸۲ ﻫ.ق در بغداد درگذشت[۱۴].[۱۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. تهذیب الکمال ۳۰/ ۴۳ و لسان العرب ۱۴/ ۲۲ (ماده: نبط).
  2. رجال نجاشی / ش ۲۵۲.
  3. رجال نجاشی / ش ۲۵۲.
  4. تاریخ بغداد ۱۳/ ۳۱۶ و تهذیب الکمال ۳۰/ ۴۴.
  5. اخبار القضاة ۳/.
  6. تاریخ بغداد ۱۳/.
  7. اخبار القضاة ۳/.
  8. تاریخ بغداد ۱۳/ ۳۱۸ و تهذیب الکمال ۱۰/ ۴۸.
  9. اختیار معرفة الرجال / ش ۴۶۸. ظاهراً هیچ یک از دانش مندان شیعی که داستان بالا را نقل کرده‌اند، به توضیح آن نپرداخته‌اند. به نظر می‌‌آید که نوح از پاسخ برادرش جمیل چنین برداشت کرده است که نیآمدنش به مسجد، به جهت حرمت حضور در مساجد و اجتماعات عصر بنی عبّاس نبوده است و گرنه باید پاسخ خود را به گونه ای دیگر می‌‌داد و از این رو، نوح چنین دریافت که وارد شدن در دستگاه اجرایی آن عصر، از جمله امر قضا، جایز است.
  10. تهذیب الکمال ۳۰/ ۴۳ و جامع الرواة ۲/ ۲۹۶ و معجم رجال الحدیث ۱۹/ ۱۷۹.
  11. نک: المستدرک ۳/ ۱۷۱ تهذیب الاحکام ۶/ ۳۱۰ و ۹/ ۲۸۶.
  12. تاریخ بغداد ۱۳/ ۳۱۵ و تحفة الاحوذی ۱۰/ ۲۹۸.
  13. المستدرک ۳/ ۱۷۱.
  14. تاریخ بغداد ۱۳/ ۳۱۸؛ کتاب التاریخ الکبیر ۸/ ۱۱۲ (۲۳۸۶)؛و تهذیب الکمال ۳۰/ ۴۸.
  15. عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ص 145.