بحث:ازدواج پیامبر خاتم با حضرت خدیجه در تاریخ اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

ازدواج پیامبر اکرم(ص) با حضرت خدیجه

بر اساس روایات مشهور، پیامبر در ۲۵ سالگی پس از بازگشت از سفر تجارتی شام، با حضرت خدیجه ازدواج کرد [۱]. ابن هشام[۲] علت این ازدواج را از قول ابن اسحاق چنین نقل می‌کند: پس از بازگشت پیامبر از سفر تجارتی، مَیسَرِه غلام حضرت خدیجه، کرامات و معجزاتی را که از حضرت دیده بود، برای خدیجه نقل و وی را به ازدواج با پیامبر ترغیب کرد. خدیجه پس از آگاهی از امانتداری و راست‌گویی آن حضرت، به دنبال او فرستاد و گفت: به دلیل فامیلی و شرف و بزرگی تو و حسن امانت و اخلاق نیکویت، می‌خواهم با تو ازدواج کنم.

داستان ازدواج در بیشتر کتاب‌های تاریخی تقریبا همین گونه آمده است، ولی برخی منابع نیز در این باره داستان سرایی کرده‌اند[۳]

به یقین، از یک سو حضرت خدیجه به دلیل اخلاق نیک و پسندیده و امانتداری پیامبر و نیز راست‌گویی و خوش خویی و درستکاری‌اش او را‌ طلبید و خود را به عنوان همسر او پیشنهاد کرد[۴] و از آن سوی، رسول خدا(ص) نیز به دلیل عفاف و پاکدامنی خدیجه پیشنهاد او را پذیرفت و سپس این موضوع را با عموهایش در میان نهاد. ابوطالب، حمزه و دیگر عموهایش نزد پدر یا عموی خدیجه رفتند و از او خواستگاری کردند. ابوطالب در مجلس خواستگاری، پس از حمد و سپاس خداوند گفت: شما به خویشاوندی محمد با خود آگاهید و اینک او، خدیجه دختر خویلد را خواستگاری کرده و کابینی برایش نهاده که از مال من، چه نقد و چه مدت دار، فلان مقدار پرداخته خواهد شد. به خدا سوگند که پس از این برای او خبری بزرگ و شرافتی ارجمند خواهد بود. آنگاه خدیجه را به همسری رسول خدا(ص) درآورد[۵].

حضرت خدیجه پیش از رسالت پیامبر، شهرت و اعتبار خوبی داشت و این شهرت و اعتبار خود را صرف دعوت پیامبر اکرم(ص) کرد. رسول خدا(ص) نیز به او ارادت داشت و احترام خاصی برای او قائل بود و در مدح او سخن بسیار می‌گفت. قاسم، طیب، طاهر و حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س)، از خدیجه کبری(س) هستند. نخستین فرزند رسول خدا(ص) از حضرت خدیجه، قاسم بود که کنیه ابوالقاسم از نام این کودک است[۶].[۷]

مراسم خواستگاری‌

خدیجه شریف‌ترین، ثروتمندترین و زیباترین زنان قریش بود. در جاهلیت به «طاهره»[۸] معروف بود و او را «سیده قریش» می‌خواندند. همه مردان قریش خواهان همسری او بودند[۹]. بزرگان قوم از او خواستگاری کردند و اموال فراوانی به او پیشنهاد نمودند. از جمله باید از عقبة بن ابی معیط، صلت بن ابی یهاب، ابو جهل و ابو سفیان نام برد[۱۰]. خدیجه همه را رد و محمّد را انتخاب کرد که او را به اخلاق کریمانه، شرافت نفس و سجایای اخلاقی می‌شناخت. تقریبا به سبب انبوهی از روایات که همدیگر را تقویت می‌کنند، یقین داریم که ابتدا خدیجه تمایل خود را به ازدواج با پیامبر(ص) اظهار کرد[۱۱].

ابوطالب با خانواده و شماری از مردان قریش برای خواستگاری از خدیجه نزد ولی‌اش که عموی او عمرو بن اسد بود، رفت. پدر خدیجه در جنگ‌های‌ فجار یا پیش از آن کشته شده بود.

روایات دیگری که می‌گوید: ابو طالب برای خواستگاری خدیجه نزد ورقة بن نوفل و عمویش، یا فقط نزد ورقه رفت[۱۲]؛ از نظر ما مردود است؛ زیرا علاوه بر این که در مورد روایت نخست و خواستگاری از عمرو بن اسد اجماع وجود دارد[۱۳] حضور ورقه در قضایای مربوط به پیغمبر(ص) ما را وامی‌دارد که در شخصیت حقیقی یا اسطوره‌ای وی به شدّت تردید کنیم. همان نقشی که یک بار به پدر خدیجه داده می‌شود و بار دیگر به عمویش، بار سوم با همان کلمات و جمله‌ها و حتی مواضع و حرکات به ورقه داده می‌شود[۱۴].

به هر حال، ابو طالب به خواستگاری خدیجه رفت نه آن چنان که ابن هشام می‌گوید: حمزه[۱۵].زیرا از یک سو با منزلت و سیادت ابو طالب در میان قریش هماهنگی ندارد و از سوی دیگر حمزه فقط دو یا چهار سال از پیغمبر بزرگ‌تر بود. چنان که مخالف عقیده عموم مورّخان نیز هست. به نظر می‌رسد که دست‌هایی تلاش کرده تا به گونه‌ای این فضیلت را از ابو طالب سلب و به دیگران منسوب کنند. اگر چه تلاش ناموفق و نامیمونی است. مطابق مشهور ابو طالب پانزده سال پیش از بعثت رسول اکرم(ص) خدیجه را برای برادرزاده‌اش خواستگاری کرد. او بنا به نقل مورّخان در خطبه خواستگاری گفت: سپاس خدای این خانه را که ما را از فرزندان ابراهیم و نسل اسماعیل قرار داد و ما را در حرم امن فرود آورد، و ما را حاکمان بر مردم ساخت، و ما را در شهری که در آن زندگی می‌کنیم، گرامی داشت.

سپس این برادرزاده‌ام با هیچ کدام از مردان قریش مقایسه نمی‌شود، مگر این که بر او برتری دارد و با هیچ فردی قیاس نمی‌شود، مگر این که از او باعظمت‌تر است. همتایی در میان خلق ندارد، اگر چه از نظر مال، تهیدست است و ثروت اندک دارد؛ ثروت، بهره دگرگون و سایه گذر است. او را تمایلی به خدیجه هست. نزد تو آمده‌ایم تا با رضایت و دستور خودش، او را از تو خواستگاری کنیم. کابین او بر عهده خودم است و هر چه بخواهید، فعلا یا بعدا از مال خود می‌پردازم. به خدای این خانه سوگند، او را بهره‌ای عظیم است و دینی گسترده و رأیی کامل[۱۶].[۱۷].

مهریه خدیجه‌

به هر حال ابو طالب، چنان که به صراحت از خطبه خواستگاری به دست می‌آید، کابین خدیجه را از مال خود تعهّد کرد، امّا خدیجه نپذیرفت و آن را از مال خودش تضمین نمود. برخی گفتند: شگفتا! مهریه برای مردان و بر عهده زنان؟! ابو طالب به خشم آمد و گفت: اگر مثل برادرزاده من باشند، مردان را با گران‌ترین قیمت‌ها و بالاترین کابین‌ها می‌خواهند و هرگاه مردان، همانند شما باشند، کسی با آنان ازدواج نمی‌کند، مگر با مهریه‌های بسیار گران. برخی روایات می‌رساند که رسول خدا(ص)، خودش بیست بچه شتر ماده را مهر خدیجه کرد. این روایت با آنچه گذشت، منافاتی ندارد، چه ممکن است، ابو طالب، مهریه را تضمین کرده باشد یا فقط خدیجه بدون ابو طالب یا خدیجه برای ابو طالب.

برخی گفته‌اند که علی(ع) مهریه خدیجه را تعهّد کرد. گفته‌اند: این سخن‌ غلط است؛ زیرا بنا بر همه اقوال مربوط به عمر آن حضرت، در این زمان هنوز علی(ع) به دنیا نیامده بود[۱۸]. ما هر سخنی را در این که علی(ع) در خواستگاری خدیجه حضور داشته، رد می‌کنیم و آن را بس شگفت‌آور می‌دانیم. این بدان معنی است که علی(ع) به هنگام شهادت هفتاد و شش سال سن داشته است. در حالی که احدی چنین عقیده‌ای ندارد.

مقدار مهریه را بیست بچه شتر ماده گفته‌اند. چنان که در روایت دیگری، چیزی بیشتر از دوازده اوقیه معادل پانصد درهم ثبت شده است. مقادیر دیگری هم گفته‌اند[۱۹].[۲۰].

سنّ خدیجه به هنگام ازدواج‌

دیدگاه‌های متفاوتی درباره عمر خدیجه به هنگام ازدواج با رسول اکرم(ص) بیان کرده‌اند، چنان که بین ۲۵ تا ۴۶ سال در نوسان است؛

هر چند شمار زیادی از جمله ابن العماد قول دوم را بر سایر اقوال ترجیح داده‌اند، امّا بیهقی قول نخست را صحیح می‌داند. او می‌گوید: خدیجه شصت و پنج سال عمر کرد. گفته‌اند: پنجاه سال سن داشت. این صحیح‌تر است[۲۹].

بنابراین اگر خدیجه ۱۵ سال پیش از بعثت با رسول خدا(ص) ازدواج کرده باشد، چنان که بیهقی در این باره جزم دارد[۳۰]، این بدان معنی خواهد بود که او که در سال دهم بعثت از دنیا رفته، می‌بایست به هنگام ازدواج ۲۵ سال سن داشته باشد. کسان دیگری غیر از بیهقی هم این قول را ترجیح داده‌اند[۳۱].

هر چند حاکم نیشابوری که قول دوم را از ابن اسحاق نقل کرده است، نظر صریح خود را در این باره بیان نمی‌کند، امّا آنجا که از هشام بن عروه نقل می‌کند که خدیجه در سن شصت سالگی درگذشت؛ می‌گوید: این سخن، شاذ است. آنچه من معتقدم این است که به شصت سالگی نرسید[۳۲]. این سخن حاکم دلالت دارد که قول پنجم که می‌گوید: خدیجه در چهل سالگی با پیامبر(ص) ازدواج کرد، شاذ است. از نظر وی سنّ خدیجه در این زمان کمتر از سی و پنج سال بوده است. با این حال به صراحت اعلام نکرده که خدیجه چندساله بود که با پیامبر(ص) ازدواج کرد: سی‌ساله، بیست و هشت‌ساله یا بیست و پنج‌ساله؟[۳۳].

یتیم قریش، افسانه رسوا

ابن اسحاق می‌گوید: خدیجه به محمّد(ص) گفت: محمّد؛ آیا ازدواج نمی‌کنی؟ گفت: با که؟ گفت: با من. محمّد گفت: مرا چه به تو؟ تو بانوی قریش و من یتیم قریش؟ خدیجه گفت: خواستگاری کن[۳۴]. برخی می‌گویند: ابو طالب به پیامبر(ص) گفت: می‌ترسم که قبول نکنند. او بانوی قریش است و تو یتیم قریش! ابو طالب، حمزه را به جای خود فرستاد؛ زیرا می‌ترسید، اگر خودش برود و او را رد کنند، رسوایی به بار خواهد آمد[۳۵].

در روایت دیگری آمده، هنگامی که خدیجه از ابو طالب خواست که او را برای محمّد از عمویش خواستگاری کند، ابو طالب به او گفت: خدیجه، مرا مسخره نکن![۳۶]. ما تردید نداریم که همه این سخنان دروغ است. چگونه ممکن است، مردی که بیش از ۲۵ سال سن دارد، خود را یتیم بخواند؟ از سوی دیگر می‌دانیم که پیامبر(ص) در اصیل‌ترین خانواده عرب نژاد رشد کرد و تربیت شد؛ حال چگونه نمی‌دانست که یتیم، فقط بر کودک نابالغ اطلاق می‌شود؟!

بیان چنین واژه‌هایی از مردی در حدّ و قواره رسول اکرم(ص) با عنایت به‌ آنچه در بالا بدان اشاره کردیم، از محالات است و تحت هیچ شرایطی نمی‌توان پذیرفت که پیغمبر(ص) چنین واژه‌هایی را به کار برده باشد. از سوی دیگر چرا فقط محمّد(ص)، یتیم نامیده شود؟ در حالی که وقتی عبد المطلب از دنیا رفت، فرزندانش، عبّاس و حمزه کودکان خردسالی بودند که به سنّ بلوغ نرسیده بودند[۳۷].

ظاهرا این سخن، ساخته دشمنان دین، یا اهل کتاب یا اذناب امویان است که همواره می‌کوشیدند به گونه‌ای از منزلت و شأن رسول اکرم(ص) بکاهند. شاید درست آن باشد که این سخن را زنان قریش بر زبان رانده باشند. ما، در این باره به هنگام سخن از ازدواج‌های قبلی خدیجه و نادرستی آن، بحث خواهیم کرد. همین طور مطالب زیر هم دروغ است که می‌گوید: عموی خدیجه نمی‌پذیرفت که با محمّد، یتیم ابو طالب ازدواج کند[۳۸]. از این‌رو خدیجه حیله‌ای اندیشید و به او شراب نوشانید تا در حالت مستی او را به ازدواج محمّد(ص) درآورد، و چون به هوش آمد، خود را در مقابل کار انجام شده دید و به ناچار پذیرفت!

یا این سخن که می‌گوید: محمّد(ص) پیش از ازدواج بر خدیجه وارد شد. خدیجه دست او را گرفت و به سینه خود چسبانید[۳۹]. این سخنان و گفته‌هایی از این دست با اخلاق و سجایای والای پیامبر اکرم(ص) و سیره آن حضرت، کاملا ناسازگار است و قطعا دروغ. هدف از طرح چنین مطالبی، کاستن از منزلت و فضایل آن گرامی است.[۴۰].

پانویس

  1. ابن سعد، ج۸، ص۱۳؛ بلاذری، ج۱، ص۱۰۷؛ مسعودی، ج۲، ص۲۸۲.
  2. ابن هشام، ج۱، ص۱۹۹.
  3. استر آبادی، ص۵۵.
  4. طبری، ج۲، ص۲۸۰.
  5. ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۳۹؛ شامی، ج۲، ص۱۶۵؛ قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۱۰۱.
  6. ابن سعد، ج۳، ص۴.
  7. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۹.
  8. بنگرید: الاصابه، ج۴، ص۲۸۱- ۲۸۲؛ تاریخ الاسلام (ذهبی)، ج۲، ص۱۵۲؛ تهذیب الاسماء و اللغات، ج۲، ص۳۴۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۱؛ الروض الانف، ج۱، ص۲۱۵؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۶۴.
  9. بنگرید: البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۹۴؛ بهجة المحافل، ج۱، ص۴۷؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۰۱؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۶۳؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۳۱.
  10. بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۲.
  11. کشف الغمّه، ج۲، ص۱۳۹؛ سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۸؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۶۴.
  12. الکافی، ج۵، ص۳۷۴؛ سیره حلبی، ج۱، ص۱۲۹.
  13. سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۷.
  14. سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۷.
  15. بنگرید: سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۰۱؛ سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۸.
  16. الکافی، ج۵، ص۳۷۴؛ بحار الانوار، ج۱۶، ص۱۴؛ مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۴۲؛ سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۹؛ تاریخ یعقوبی؛ ج۲، ص۲۰؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۶۴.
  17. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۰۸.
  18. سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۹؛ سیره مغلطای، ص۱۲؛ الاوائل، ج۱، ص۱۶۱.
  19. بنگرید: تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۶۴؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۲۱۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰.
  20. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۱۰.
  21. دلائل النبوه (بیهقی)، ج۲، ص۷۱؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۹۴.
  22. شذرات الذهب، ج۱، ص۱۴؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج۱، ص۳۰۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۱؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۱، ص۳۰۳.
  23. بنگرید: سیره حلبی، ج۱، ص۱۴۰؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۶۴؛ سیره مغلطای، ص۱۲.
  24. تهذیب تاریخ دمشق، ج۱، ص۳۰۳.
  25. سیره ابن کثیر، ج۱، ص۶۲۵؛ سیره حلبی، ج۱، ص۱۴۰.
  26. تهذیب الاسماء و اللغات، ج۲، ص۳۴۲؛ مختصر التاریخ، ج۲، ص۲۷۵؛ سیره حلبی، ج۱، ص۱۴۰؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۳۰۱.
  27. انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸؛ سیره مغلطای، ص۱۲؛ المواهب اللدنیه، ج۱، ص۳۸؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۱۴؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۶۴.
  28. بنگرید: انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.
  29. دلائل النبوه (بیهقی)، ج۲، ص۷۱.
  30. دلائل النبوه (بیهقی)، ج۲، ص۷۱؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۹۵.
  31. محمّد رسول الله، ص۴۶.
  32. مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۸۲.
  33. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۱۱.
  34. سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۸.
  35. الاوائل، ج۱، ص۱۶۰- ۱۶۱.
  36. سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۸.
  37. این دیدگاه علّامه سیدمهدی روحانی است.
  38. سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۸؛ مسند احمد، ج۱، ص۳۱۲؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۲۲۰.
  39. سیره حلبی، ج۱، ص۱۴۰.
  40. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۱۳.