تفسیر تاریخی در علوم قرآنی
مقدمه
مراد از «تفسیر تاریخی»، تفسیری است که در آن مباحث مربوط به قصص تاریخی از جمله داستان پیامبران و دیگر کسانی که نقشی در تحولات اجتماعی، فرهنگی و یا اقتصادی داشتهاند و قرآن کریم به مناسبتی از آنها نام برده، برجسته گردیده و مورد بررسی و تحلیل تاریخی مفسر، قرار گرفته باشد. تفسیر تاریخی کم و بیش در میان همه تفاسیر وجود دارد ولی گاهی به شکل قصص قرآن مخصوصاً در قالب موضوعی، بیشتر خود را نشان میدهد.
طبری در تفسیر جامع البیان و ابن کثیر در تفسیر القرآن العظیم و ملا فتح الله کاشانی در منهج الصادقین، بیش از دیگر تفاسیر به بیان قصههای تاریخی در ذیل آیات مربوط به آن قصص پرداختهاند و در مواردی هم داستانهای جعلی و اسرائیلیات را هم، نقل نموده و مطالب سست و غیر معقولی را با قصههای قرآن درهم آمیختهاند. البته نقل اسرائیلیات کم و بیش در اغلب تفاسیر در قالب روایت و خبر وجود دارد اما در روند تکاملی تفسیرنویسی به تدریج حذف خواهند شد. البته اگر مراد از «تفسیر تاریخی» را، تحلیل و بررسی و تفسیر آیات قرآن، بر اساس شرایط تاریخی و علل حوادث و شکلگیری زمینههای نزول آیات با توجه به واقعیات زمان و به تعبیر دیگر چگونگی «مَصَبِّ نزول آیات» در دوران بیست و سه ساله دوران نبوت و نقش حوادث در شکلگیری آیات آن بدانیم، چنین تفسیری میتواند از جهتی تاریخی باشد و از جهت دیگر در زیر مجموعه عناوین تفسیر عقلی قرار گیرد. همدوش تمثیلها و قصهها در قرآن، مفاهیم بسیاری وجود دارد که وسیله تنبه و تذکر است و روح را تعالی میبخشد. به عنوان مثال، هنگامی که وحی از عذاب جاوید سخن میگوید، جهان تیرهای را پیش چشم آدمی مجسم میکند که بر اثر عصیانهای پیاپی و گناهان مکرر، بر حیات آدمی استیلا مییابد و چنین است که گناه و کفر، روح آدمی را آلوده میسازد و او را به انفعال وا میدارد. انفعالی در برابر سرپیچی از فطرت نیک و شایسته، و چنین است که انسان از پس یک خطا به خطای دیگر تن میدهد و گرفتار میشود.
بنابراین، به دنبال مثلهای درخشان، شورانگیزترین بخش قرآن، راز قصههای وحیآمیز است که به ایجاز هرچه تمامتر بیان شده است. قصههایی سراسر پند و عبرت، چنان که خود گوید: ﴿قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾[۱]. این سرگذشتها که قرآن باز میگوید، داستان نیست، افسانه نیست و یک رویداد تنها نیز نیست که فراتر از همه اینها است. در این سرگذشتها، مبداء وحی، آدمیان را به بینهایت میکشاند به پوچی زمان و تاریخ که همه اینها در کارگاه ازلی، مُهر بَطلان میخورند. در این داستانها، سرهای سرکشان به باد میرود و اقوام و قبائل زورمند تاریخ به تباهی میپیوندند و ناچیز میشوند. عاد و ثمود همچون دانههای گندم، زیرسنگ آسیای زمان، خرد و گرد میشوند و نمرود به زوال میپیوندد و ثروت قارون به دل خاک فرو میرود و چه تمثیلی! آنچه را که آدمیان، بدان دل میبندند و آن را مایه رفاه و آسایش خویش میپندارند به خاک میرود و به اعماق خاک و سر نمرود و فرعون از باد نخوت پاک میشود و خاک میشود. برای آنکه آدمیان فراموشکار از یاد نبرند در این سوره و آن سوره، کم و بیش، آن را باز میگوید و به پاس این تذکر است که جای جای قرآن، حدیث را موسی میگوید.
قرآن در آغاز رسالت خویش با سه گروه منحطِّ اجتماعی رو به رو بود: یهودیان خرافی، مسیحیان از راه خیر و صلاح به دور افتاده و عَرَبان لجوج. این کتاب آسمانی با صراحت تمام در برابر هر سه گروه ایستاده و آنها را به خیر و صلاح و گذشتن از مواضع خطا دعوت کرده است. تفسیر تاریخی قرآن از جهتی نقطه مقابل تفسیر کلامی میتواند قرار بگیرد و مسائل را با عینیت «حس و تجربه» مورد کاوش قرار دهد تا در پیچ و خمهای ذهنیت آرمانی کلامی!.[۲]
منابع
پانویس
- ↑ «پیش از شما سنّتهایی (بوده و) از میان رفتهاند پس روی زمین گردش کنید تا بنگرید سرانجام دروغانگاران چگونه بوده است» سوره آل عمران، آیه ۱۳۷.
- ↑ کوشا، محمد علی، مقاله «تفسیر تاریخی»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.