قارون

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

«قارون» مردی ثروتمند از قوم حضرت موسی (ع) که خداوند، اموال و گنجینه‌های فراوانی به او داده بود، ولی او چنان مغرور و دنیاپرست و مال‌دوست بود که حاضر نشد از اموال خود به محرومان بدهد. ابتدا از پیروان حضرت موسی بود، ولی در نهایت به توطئه بر ضد موسی پرداخت. سرانجام عقوبت الهی سراغ او آمد و خودش و خانه‌اش در کام زمینی فرو رفتند.

غرور سبب هلاکت او شد، تا مایه عبرتی برای ثروت‌اندوزان باشد. "گنج قارون" به همین سبب معروف است. گویند: علم کیمیا می‌‌دانست و فلزهای مختلف را تبدیل به طلا می‌‌کرد.

داستان او در سوره قصص، آیات إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَةَ وَلا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا وَلا يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلا يُلَقَّاهَا إِلاَّ الصَّابِرُونَ فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنتَصِرِينَ وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلا أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ تِلْكَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الأَرْضِ وَلا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ[۱] آمده است[۲].

موسی و قارون

درباره داستان قارون و انتساب او با حضرت موسی(ع) و موضوعات دیگر مربوط به او در تواریخ و اخبار اختلافاتی وجود دارد.

آن‌چه در قرآن کریم بیان شده چنین است: «همانا قارون از قوم موسی بود که بر آنها طغیان و سرکشی کرد و آن قدر گنج‌ها بدو دادیم که حمل کلیدهای آن مردهای نیرومند را خسته می‌کرد. قومش بدو گفتند: آن قدر مغرور و شادمان مباش که خدا مردم مغرور را دوست ندارد و بدان چه خداوند به تو داده سرای آخرت را بجوی و نصیب و بهره خود را از دنیا (نیز) فراموش نکن و چنان‌که خدا به تو نیکی کرده، تو هم نیکی کن و فساد جویی مکن (و در صدد فساد) در روی زمین (مباش) که به راستی خداوند مفسدان را دوست نمی‌دارد. قارون گفت: این مالی را که پیدا کرده‌ام روی علم و تدبیر خودم بوده (ولی سخن او سخن نابه‌جایی بود) مگر ندانست که خدا از مردمان پیش از وی کسانی را هلاک کرد که از او نیرومندتر و ثروتمندتر بودند و (هنگام نزول عذاب) از گناه مجرمان پرسش نمی‌شود. قارون (روزی) با زیور و تجمل بر قوم خویش در آمد. مردمی که زندگی دنیا می‌خواستند (و دنیا پرست بودند) گفتند: ای کاش ما هم مانند آن‌چه به قارون داده‌اند داشتیم، به راستی که او نصیبی بزرگ دارد، ولی آن کسانی که دانشمند بودند بدان‌ها گفتند: وای بر شما پاداش نیک خدا برای کسی که ایمان دارد و کار شایستهعمل صالح) کرده بهتر است و جز مردمان صابر (که در برابر سختی‌ها و در انجام دستورهای الهی صبر پیشه می‌کنند) بدان پاداش نخواهند رسید. ما قارون را با خانه (و گنج و دارایی)‌اش به زمین فرو بردیم و در آن وقت گروهی نداشت که در قبال خداعذاب الهی) یاری‌اش کنند و یاری نشد. کسانی که روز گذشته آرزوی مقام او را داشتند، گفتند: ای وای! گویی خداوند هر یک از بندگان خود را که خواهد روزی‌اش را فراخ گرداند یا تنگ سازد. به راستی اگر خدا بر ما منت نگذاشته بود، ما نیز به زمین فرو رفته بودیم. ای وای که گویی کافران هیچ‌گاه رستگار نمی‌شوند.».. در این جا داستان قارون پایان می‌یابد. به دنبال آن خدای تعالی به صورت نتیجه‌گیری از سرگذشت او می‌فرماید: «این سرای آخرت را ما برای کسانی (مخصوص) مقرر می‌داریم که اراده سرکشی و فساد در زمین نداشته باشند و عاقبت (و سرانجام نیک) مخصوص پرهیزکاران است. هر کس که عمل نیک آرد (و کار نیک انجام دهد) بهتر از آن پاداش یابد (و بهره گیرد) و هر کس کار بد آرد و (عمل زشت انجام دهد) جز آن‌چه کرده است سزا نبیند».

اما خلاصه آن‌چه درباره قارون در تواریخ، روایات و سخنان مفسران آمده، این است: قارون پسر عموی موسی[۳] و از بنی‌اسرائیل بود و پس از موسی و هارون کسی در دانش و زیبایی همانند او نبود و تورات را از همه بهتر می‌خواند و صدای گرم و گیرایی داشت. ابن‌عباس گفته است: پیش از آمدن موسی، هنگامی که بنی‌اسرائیل در مصر بودند، فرعون او را فرمان‌روای بنی‌اسرائیل کرده بود. همچنین نقل کرده‌اند که او در همان زمان نسبت به بنی‌اسرائیل سرکشی و تکبر داشت. از نظر مال و ثروت هم در زمان خود بی‌نظیر بود و کسی پایه ثروتش بدو نمی‌رسید. انبارهای طلا و نقره و اندوخته‌اش به قدری زیاد بود که برای آنها کلیدهای چرمی ساخته بود؛ زیرا حمل و نقل کلیدهای آهنی برای انبار داران کار دشواری بود و با این حال می‌بایستی هنگام نقل و انتقال چندین نفر آن کلیدهای چرمی را با خود حمل کنند. برخی از مفسران گفته‌اند: وی به علم کیمیا دست یافته بود و بدین وسیله هر روز به ثروت سرشار و اندوخته طلا و نقره خویش می‌افزود و همین زیادی ثروت، موجب طغیان بیشتر او گردید تا جایی که در برابر تذکرات دوستانه و نصایح خیرخواهانه مؤمنان قوم بر طغیان خود افزود و همه آن مال و ثروت را مرهون علم و تدبیر خود دانست و در حقیقت خود را یکسره بی‌نیاز از حق تعالی پنداشت. روزی برای آن‌که قدرت خود را به مردم نشان دهد و دارایی بی‌کران خود را به رخشان بکشد، خود را به بهترین لباس و نفیس‌ترین جواهرات بیاراست و در میان جمع زیاد از نزدیکان و طرف‌داران خود با کبکبه و جلال به راه افتاد و چشم مردم را خیره کرد تا جایی که مردم ظاهربین و دنیاپرست آرزوی چنان مقام و شوکتی را کرده، اظهار داشتند که ای کاش ما همچنین مال و شوکتی داشتیم، ولی افراد حقیقت بین و دانشمندان روشن دل مرعوب آن ظواهر فریبنده نشده و چنان‌که خدای تعالی در قرآن بیان فرموده، با آنها به بحث و گفت‌وگو پرداختند.

قدرت و ثروت روز افزون قارون سبب شد تا اندک اندک به فکر مقابله با موسی(ع) برآید و سران بنی‌اسرائیل را علیه او تحریک کند و بر ضد آن حضرت به دسته‌بندی پرداخت و به همین منظور خانه وسیعی بنا کرد که خوراکی و طعام برای پذیرایی افراد در آن خانه وجود داشت و بزرگان بنی‌اسرائیل صبح و شام به خانه او می‌رفتند و غذا می‌خوردند و به گفت‌وگو و مذاکره با او می‌پرداختند و به طور خلاصه فرعون جدیدی در برابر موسی(ع) پدیدار گشته بود. موسی(ع) نیز به دلیل خویشی که با قارون داشت، با او مدارا می‌کرد و آزارهای او را بر خود هموار می‌ساخت، تا این که دستور زکات بر موسی نازل گردید و موسی کسی را برای گرفتن زکات نزد قارون فرستاد. قارون هر چه حساب کرد نتوانست خود را به پرداخت زکات راضی سازد، از این رو در صدد برآمد تا مخالفت خود را با موسی آشکار نموده و مردم را از اطراف آن حضرت پراکنده سازد. قارون گروه زیادی از بنی‌اسرائیل را در خانه خود جمع کرد و به ایشان گفت: موسی به هر چیز شما را فرمان داد و شما هم پیروی‌اش کردید، اکنون می‌خواهد اموال شما را بگیرد. حاضران گفتند: هر چه بگویی انجام دهیم. قارون گفت: فلان زن بدکار را پیش من آرید تا من ترتیب کار را بدهم. وقتی آن زن را - که صورت زیبایی داشت - نزد وی آوردند، قراری برای او گذاشت و پولی به او داد - و برخی گفته‌اند طشتی از طلا به او هدیه کرد- تا در اجتماع بنی‌اسرائیل برخیزد و موسی را به زنای با خود متهم سازد. روز دیگر بنی‌اسرائیل را جمع کرد و سپس به نزد موسی آمد و گفت: مردم جمع شده و انتظار آمدن تو را می‌کشند تا در میان آنان حاضر شوی و دستورهای الهی و احکام دینشان را برای آنها بیان کنی. موسی(ع) نزد آنان آمد و میانشان ایستاد و آنها را موعظه کرد و از آن جمله فرمود: «ای بنی‌اسرائیل هر کس دزدی کند دستش را قطع می‌کنیم. کسی که به دیگری افترا بزند، هشتاد تازیانه‌اش می‌زنیم. هر کس زنا کند و دارای همسری نباشد صد تازیانه‌اش می‌زنیم و هر کس زنای محصنه کند سنگسارش می‌کنیم.

در این وقت قارون برخاست و گفت: اگر چه خودت باشی؟ آری اگر چه من باشم. پس بنی‌اسرائیل می‌گویند که تو با فلان زن زنا کرده‌ای؟ من؟ آری. آن زن را بیاورید. وقتی او را آوردند، موسی از وی پرسید: ای زن! آیا من چنین عملی با تو انجام داده‌ام؟ و سپس او را سوگند داد که حقیقت را بگوید. آن زن تأملی کرد و گفت: «نه! اینان دروغ می‌گویند، ولی حقیقت این است که قارون پولی و وعده‌ای به من داده است تا چنین تهمتی به تو بزنم». قارون که این سخن را شنید، به سختی شرمنده شد و در برابر مردم رسوا گردید. موسی(ع) نیز سر به سجده گذارد و گریست و به درگاه خدا عرض کرد: پروردگارا! دشمن تو مرا آزرد و رسوایی مرا می‌خواست. اگر من پیامبر تو هستم انتقام مرا از او بگیر و مرا بر او مسلط گردان. خدای سبحان به موسی وحی فرمود که زمین را در فرمان تو قرار دادم هر فرمانی خواستی بده که زمین فرمان بردار تو خواهد بود. موسی(ع) رو به بنی‌اسرائیل کرد و فرمود: هم چنان‌که خدای تعالی مرا به سوی فرعون فرستاد، اکنون به سوی قارون مبعوث فرموده، پس هر که با اوست در جای خود بایستد و هر که با من است از وی کناره جوید. بنی‌اسرائیل که آن سخن را شنیدند، از نزد قارون دور شدند جز دو نفر که ایستادند. در این وقت موسی به زمین فرمان داد و گفت: ای زمین! آنها را در کام خود گیر. زمین از هم باز شد و آنها را تا زانو در خود فرو برد. برای بار دوم و سوم موسی به زمین گفت: آنها را برگیر. بار دوم تا کمر و بار سوم تا گردن در زمین رفتند و برای بار چهارم قارون با خانه و هر چه داشت در زمین فرو رفت. در هر بار قارون از موسی می‌خواست تا او را ببخشد و او را به خویشاوندی سوگند می‌داد، ولی موسی توجهی نکرده و زمین را فرمان داد تا آنها را در کام خود ببرد[۴].

در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است که سبب خشم موسی بر قارون آن شد که چون بنی‌اسرائیل در وادی تیه گرفتار شدند و دانستند که چهل سال باید در آن بیابان سرگردان باشند، به تضرع و زاری به درگاه خدا مشغول شده و شب‌ها را به دعا و گریه و خواندن تورات می‌گذراندند. قارون تورات را از همه بهتر می‌خواند، ولی حاضر نشد با آنها در توبه شرکت کند. موسی او را دوست می‌داشت و هنگامی که به نزد وی آمد فرمود: ای قارون! قوم تو مشغول توبه هستند و تو این جا نشسته‌ای. برخیز و در توبه آنها شرکت کن وگرنه عذاب بر تو فرود آید. قارون اعتنایی به سخن موسی(ع) ننمود و او را مسخره کرد. موسی غمگین از نزد او خارج شد و در پشت قصر او بنشست. قارون دستور داد مقداری خاکستر که با خاک مخلوط بود از بالای بام بر سر آن حضرت بریزند. هنگامی که این کار را کردند، موسی به سختی خشمگین شد و نابودی او را از خدا خواست و چنان که در نقل دیگران بود، خدای تعالی زمین را در فرمان او قرار داد و موسی نیز به زمین فرمان داد تا او را در کام خود فرو برد[۵]. از این نقل مشخص می‌شود که جریان مزبور و داستان هلاکت قارون در وادی تیه اتفاق افتاده ولی معلوم نیست آن گنج‌های بی‌حساب و اندوخته‌ها نیز همراهش بوده یا در جای دیگر بوده و به زمین فرو رفته است و البته احتمال اول بعید است.[۶]

ثروتمند خودخواه بنی‌اسرائیل

سخن از درگیری بنی‌اسرائیل با مردی ثروتمند و سرکش از خودشان به نام قارون است قارونی که مظهر ثروت آمیخته با کبر و غرور و طغیان بود. اصولاً موسی در طول زندگی خود با سه قدرت طاغوتی تجاوزرگر مبارزه کرد. «فرعون» که مظهر قدرت حکومت بود، و «قارون» که مظهر ثروت بود، و «سامری» که مظهر صنعت و فریب و اغفال. گر چه مهمترین مبارزه موسی(ع) با قدرت حکومت بود، ولی در مبارزه اخیر نیز برای خود واجد اهمیت است و دربردارنده درس‌های آموزنده بزرگ. معروف است که قارون از بستگان نزدیک موسی(ع) (پسر عمو یا عمو یا پسرخاله او) بود، و از نظر اطلاعات و آگاهی از تورات معلومات قابل ملاحظه‌ای داشت، نخست در صف مؤمنان بود. ولی غرور ثروت او را به آغوش کفر کشید و به قعر زمین فرستاد، او را به مبارزه با پیامبر خدا وادار نمود و مرگ عبرت‌انگیزش درسی برای همگان شد، که شرح این ماجرا را در قرآن می‌خوانیم. «قارون از قوم موسی بود اما بر آنها ستم و ظلم کرد»[۷].

علت این ستم آن بود که ثروت سرشاری به دست آورده بود، و چون ظرفیت کافی و ایمان قوی نداشت، این ثروت فراوان او را فریب داد و به انحراف و استکبار کشانید. «ما آنقدر اموال و ذخائر و گنج به او دادیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند، مشکل بود»[۸]. قارون آنقدر طلا و نقره و اموال گرانبها و قیمتی داشت که صندوق آنها را، گروهی از مردان نیرومند به زحمت جابجا می‌کردند.

قرآن می‌گوید: «به خاطر بیاور زمانی را که قومش به او گفتند: این همه خوشحالی آمیخته با غرور و غفلت و تکبر نداشته باش که خدا شادی‌کنندگان مغرور را دوست نمی‌دارد»[۹]. بعد از این نصیحت، چهار اندرز پر مایه و سرنوشت‌ساز دیگر به او می‌دهند که مجموعاً یک حلقۀ پنجگانۀ کامل را تشکیل می‌دهد. نخست می‌گویند: «در آنچه خدا به تو داده است سرای آخرت را جستجو کن»[۱۰]. اشاره به اینکه مال و ثروت برخلاف پندار بعضی از کج اندیشان، چیز بدی نیست، مهم آن است که ببینیم در چه مسیری به کار می‌افتد، و اگر به وسیلۀ آن جسجوی سرای دیگر شود، چه چیزی از آن بهتر است؟ اگر وسیله‌ای برای غرور و غفلت و ظلم و تجاوز و هوسرانی و هوسبازی گردد، چه چیز از آن بدتر؟! در نصیحت دوم افزودند: «سهم و بهره‌ات را از دنیا فراموش مکن»[۱۱]. این یک واقعیت است که هر انسان سهم و نصیب محدودی از دنیا دارد، یعنی اموالی که جذب بدن او، یا صرف لباس و مسکن او می‌شود مقدار معینی است، و مازاد بر آن به هیچوجه قابل جذب نیست و انسان نباید این حقیقت را فراموش کند.

سومین اندرز اینکه: «همانگونه که خدا به تو نیکی کرده است تو هم نیکی کن»[۱۲]. این نیز یک واقعیت است که انسان همیشه، چشم بر احسان خدا دوخته و از پیشگاه او هرگونه خیر و نیکی را تقاضا می‌کند، و همه گونه انتظار از او دارد. در چنین حالی چگونه می‌تواند تقاضای صریح یا تقاضای حال دیگران را نادیده بگیرد و بی‌تفاوت از کنار همۀ اینها بگذرد؟! بالاخره «چهارمین» اندرز اینکه: «نکند که این امکانات مادی تو را بفریبد و آن را در راه «فساد» و «افساد» به‌کارگیری: «هرگز فساد در زمین مکن که خدا مفسدان را دوست ندارد»[۱۳]. درست معلوم نیست که این نصیحت‌کنندگان چه کسانی بودند؟ قدر مسلم اینکه مردانی دانشمند، پرهیزگار، هوشیار، نکته‌سنج و باشهامت بودند.

اکنون نوبت آن رسیده است که ببینیم مرد یاغی و ستمگر بنی اسرائیل به این واعظان دلسوز چه پاسخ گفت؟ قارون با همان حالت غرور و تکبری که از ثروت بی‌حسابش ناشی می‌شد «چنین گفت: من این ثروت را به وسیله علم و دانش خودم به دست آورده‌ام!»[۱۴]. این مربوط به شما نیست که من با ثروتم چگونه معامله کنم! من که با علم و آگاهیم در ایجاد آن دخالت داشته‌ام در مصرف آن نیاز به ارشاد و راهنمائی کسی ندارم! به علاوه لابد خداوند مرا لایق این ثروت می‌دانسته که به من عطا کرده است راه مصرف آن را نیز به من یاد داده، از دیگران بهتر می‌دانم و لازم به دخالت شما نیست و از همه اینها گذشته من زحمت کشیده‌ام، رنج برده‌ام، خون جگر خورده‌ام تا این ثروت را اندوخته‌ام، دیگران هم اگر لیاقت و توانایی دارند چرا زحمت نمی‌کشند؟ من مزاحم آنها نیستم! و اگر ندارند چه بهتر که گرسنه بمانند و بمیرند.

اینها منطق‌های پوسیده و رسوائی است که غالباً ثروتمندان بی‌ایمان در مقابل کسانی که آنها را نصیحت می‌کنند اظهار می‌دارند. این نکته نیز قابل توجه است که قرآن این معنی را سربسته گذاشته که قارون به کدام علمش در تحصیل این ثروت تکیه می‌کند؟. آیا به علم کیمیا آنچنان که بعضی گفته‌اند یا به علم تجارت و کشاورزی و فنون صنعت؟ و یا به علم مدیریت خاصش که توانسته بود از طریق آن این ثروت عظیم را به چنگ آورد؟ یا همه اینها؟ بعید نیست که مفهوم سخن قرآن معنی وسیعی داشته باشد و همه را شامل شود. (البته صرف نظر از اینکه علم کیمیا - علمی که به وسیله آن می‌توان از مس و مانند آن طلا بسازند - افسانه است یا واقعیت). در اینجا قرآن پاسخ کوبنده‌ای به قارون – و قارونها – می‌دهد که «آیا او نمی‌دانست خداوند اقوامی را قبل از او هلاک کرد که از او نیرومندتر و آگاه‌تر و ثروتمندتر بودند؟!»[۱۵]. تو می‌گویی آنچه داری از طریق علم و دانشت داری، اما فراموش کردی که از تو عالم‌تر و نیرومندتر و ثروتمندتر فراوان بودند. آیا توانستند از چنگال مجازات الهی رهایی یابند؟[۱۶]

قارون در مقابل دستور زکات

قارون با این عمل طغیان و سرکشی خود را به اوج رسانید، ولی در تواریخ و روایات در اینجا ماجرای دیگری نقل شده است که نشانه نهایت بی‌شرمی قارون است و آن اینکه، روزی موسی(ع) به قارون گفت: خداوند به من فرمان داده که حق نیازمندان زکات مالت را بگیرم، قارون هنگامی که از کم و کیف زکاة با خبر شد و با یک حساب ساده فهمید چه مبلغ هنگفتی را باید در این راه بپردازد سَر باز زد، و برای تبرئه خویش به مبارزه با موسی(ع) برخاست، در میان جمعی از ثروتمندان بنی‌اسرائیل برخاست و گفت: مردم! موسی می‌خواهد اموال شما را بخورد، دستور نماز آورد پذیرفتید، امور دیگر را نیز همه پذیرفتید، آیا زیر این بار هم می‌روید که اموالتان را به او بدهید؟! گفتند: نه، ولی چگونه می‌توان با او مقابله کرد؟[۱۷]

فکر شیطانی قارون

قارون در اینجا یک فکر شیطانی به نظرش رسید، گفت من راه خوبی فکر کرده‌ام، به عقیده من باید برای او پرونده عمل منافی عفت ساخت! باید به سراغ زن بدکاره‌ای از فواحش بنی‌اسرائیل بفرستیم تا به سراغ موسی برود و او را متهم کند که با او سر و سرّی داشته! آنها پسندیدند و به سراغ آن زن فرستادند و گفتند: آنچه خودت بخواهی به تو می‌دهیم که گواهی دهی موسی با تو رابطۀ نامشروع داشته! او نیز این پیشنهاد را پذیرفت، این از یکسو، از سوی دیگر قارون به سراغ موسی آمد و گفت: خوب است بنی‌اسرائیل را جمع کنی و دستورات خداوند را بر آنها بخوانی، موسی پذیرفت و آنها را جمع کرد. گفتند: ای موسی! دستورات پروردگار را بازگو، گفت: خداوند به من دستور داده که جز او را پرستش نکنید، صله رحم بجا آورید و چنین و چنان کنید، و در مورد مرد زناکار دستور داده است اگر زنای محصنه باشد، سنگسار شود! آنها (ثروتمندان توطئه‌گر بنی‌اسرائیل) در اینجا گفتند: حتی اگر خود تو باشی!! گفت: آری، حتی اگر خود من باشم!! در اینجا وقاحت را به آخرین درجه رساندند و گفتند: ما می‌دانیم که تو خود مرتکب این عمل شده‌ای، و به سراغ فلان زن بدکاره رفته‌ای، و فوراً به دنبال آن زن بدکاره فرستادند و گفتند: تو چگونه گواهی می‌دهی؟

موسی(ع) رو به او کرد و گفت: به خدا سوگندت می‌دهم حقیقت را فاش بگو! زن بدکاره با شنیدن این سخن تکان سختی خورد، لرزید و منقلب شد و گفت: اکنون که چنین می‌گویی من حقیقت را فاش می‌گویم، اینها از من دعوت کردند و پاداش سنگینی قرار دادند که تو را متهم کنم، ولی گواهی می‌دهم که تو پاکی و رسول خدایی! در روایت دیگری آمده است که آن زن گفت: وای بر من، من هر کار خلافی را کرده‌ام اما تهمت به پیامبر خدا نزده‌ام، و سپس دو کیسه پولی را که به او داده بودند نشان داد و گفتنی‌ها را گفت. موسی(ع) به سجده افتاد و گریست، در اینجا بود که فرمان مجازات قارون زشت سیرت توطئه‌گر صادر شد. در همین روایت آمده است که خدا فرمان (فرو رفتن در زمین) را در اختیار موسی(ع) قرار داد.[۱۸]

عذاب الهی

قرآن مجید می‌گوید: «ما او و خانه‌اش را در زمین فرو بردیم»[۱۹]. آری هنگامی که طغیان و سرکشی و تحقیر مؤمنان تهیدست، و توطئه بر ضد پیامبر پاک خدا، به اوج خود برسد، دست قدرت الهی از آستین بیرون می‌آید و به حیات طغیانگران پایان می‌دهد، چنان آنها را در هم می‌کوبد که زندگی آنها عبرتی برای همگان می‌گردد. مسأله فرو رفتن و پنهان گشتن در زمین، بارها در طول تاریخ بشر واقع شده است که زمین لرزۀ شدیدی آمده و زمین از هم شکافته شده و شهر یا آبادی‌هایی را در کام خود فرو بلعیده است، ولی این مورد با موارد دیگر متفاوت بود، طعمۀ اصلی او فقط قارون و گنج‌های او بود. عجبا! فرعون در امواج نیل فرو می‌رود، و قارون در اعماق زمین، آبی که مایۀ حیات است مأمور نابودی فرعونیان می‌شود، و زمینی که مهد آرامش است گورستان قارون و قارونیان.

مسلم است که در آن خانه قارون تنها نبود، او و اطرافیانش، او و هم‌سنگرانش او و یاران ظالم و ستمگرش همه در اعماق زمین فرو رفتند. «اما او گروهی نداشت که وی را در برابر عذاب الهی یاری کنند، و خود نیز نمی‌توانست خویشتن را یاری دهد!»[۲۰].[۲۱]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «بی‌گمان قارون از قوم موسی بود و در برابر آنان سرکشی کرد و ما بدو از گنج‌ها چندان دادیم که (حمل) مخزن های آن بر گروه نیرومند هم گرانبار می‌آمد؛ هنگامی که قوم وی بدو گفتند: سرخوشی پیشه مکن که خداوند سرخوشان را دوست نمی‌دارد. و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن و چنان که خداوند به تو نیکی کرده است تو (نیز) نیکی (پیشه) کن و در زمین در پی تباهی مباش که خداوند تبهکاران را دوست نمی‌دارد. (قارون می) گفت: تنها برای دانشی که خود داشتم آن را به من داده‌اند، آیا نمی‌دانست که خداوند پیش از او از نسل‌ها کسانی را نابود کرده است که از او توانمندتر و مال‌اندوزتر بوده‌اند؟ و از بزهکاران گناه آنان را نمی‌پرسند. آنگاه با زیورهایش در پیش قوم خویش آشکار شد؛ کسانی که زندگی این جهان را می‌خواستند گفتند: ای کاش ما نیز همانند آنچه به قارون داده شده است می‌داشتیم، بی‌گمان او را بهره‌ای سترگ است. و دانشوران گفتند: وای بر شما! پاداش خداوند برای آن کس که ایمان آورد و کرداری شایسته دارد بهتر است و آن را جز به شکیبایان فرا نیاموزند. پس او و خانه او را به زمین فرو بردیم آنگاه هیچ گروهی نداشت که در برابر خداوند یاریش کنند و از کسانی نبود که داد خویش می‌ستانند. و آنان که دیروز جایگاه او را آرزو می‌کردند پگاهان می‌گفتند: آوخ! گویی خداوند روزی را برای هر یک از بندگانش که بخواهد فراخ می‌دارد و (یا) تنگ می‌گرداند و اگر خداوند بر ما منت ننهاده بود ما را نیز (در زمین) فرو می‌برد، آوخ! گویی کافران رستگار نمی‌گردند! آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی می‌نهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۷۶-۸۳.
  2. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۷۸.
  3. برخی او را عموی موسی و برخی دیگر او را خاله زاده آن حضرت دانسته‌اند.
  4. مجمع البیان، ج۷، ص۲۶۷ و ۲۶۸.
  5. تفسیر قمی، ص۴۹۱ – ۴۹۲.
  6. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۴۶۲.
  7. إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ «بی‌گمان قارون از قوم موسی بود و در برابر آنان سرکشی کرد و ما بدو از گنج‌ها چندان دادیم که (حمل) مخزن ‌های آن بر گروه نیرومند هم گرانبار می‌آمد؛ هنگامی که قوم وی بدو گفتند: سرخوشی پیشه مکن که خداوند سرخوشان را دوست نمی‌دارد» سوره قصص، آیه ۷۶.
  8. إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ «بی‌گمان قارون از قوم موسی بود و در برابر آنان سرکشی کرد و ما بدو از گنج‌ها چندان دادیم که (حمل) مخزن ‌های آن بر گروه نیرومند هم گرانبار می‌آمد؛ هنگامی که قوم وی بدو گفتند: سرخوشی پیشه مکن که خداوند سرخوشان را دوست نمی‌دارد» سوره قصص، آیه ۷۶.
  9. إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ «بی‌گمان قارون از قوم موسی بود و در برابر آنان سرکشی کرد و ما بدو از گنج‌ها چندان دادیم که (حمل) مخزن ‌های آن بر گروه نیرومند هم گرانبار می‌آمد؛ هنگامی که قوم وی بدو گفتند: سرخوشی پیشه مکن که خداوند سرخوشان را دوست نمی‌دارد» سوره قصص، آیه ۷۶.
  10. وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ «و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن و چنان که خداوند به تو نیکی کرده است تو (نیز) نیکی (پیشه) کن و در زمین در پی تباهی مباش که خداوند تبهکاران را دوست نمی‌دارد» سوره قصص، آیه ۷۷.
  11. وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ «و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن و چنان که خداوند به تو نیکی کرده است تو (نیز) نیکی (پیشه) کن و در زمین در پی تباهی مباش که خداوند تبهکاران را دوست نمی‌دارد» سوره قصص، آیه ۷۷.
  12. وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ «و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن و چنان که خداوند به تو نیکی کرده است تو (نیز) نیکی (پیشه) کن و در زمین در پی تباهی مباش که خداوند تبهکاران را دوست نمی‌دارد» سوره قصص، آیه ۷۷.
  13. وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ «و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن و چنان که خداوند به تو نیکی کرده است تو (نیز) نیکی (پیشه) کن و در زمین در پی تباهی مباش که خداوند تبهکاران را دوست نمی‌دارد» سوره قصص، آیه ۷۷.
  14. قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا وَلَا يُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ «(قارون می) گفت: تنها برای دانشی که خود داشتم آن را به من داده‌اند، آیا نمی‌دانست که خداوند پیش از او از نسل‌ها کسانی را نابود کرده است که از او توانمندتر و مال‌اندوزتر بوده‌اند؟ و از بزهکاران گناه آنان را نمی‌پرسند» سوره قصص، آیه ۷۸.
  15. قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا وَلَا يُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ «(قارون می) گفت: تنها برای دانشی که خود داشتم آن را به من داده‌اند، آیا نمی‌دانست که خداوند پیش از او از نسل‌ها کسانی را نابود کرده است که از او توانمندتر و مال‌اندوزتر بوده‌اند؟ و از بزهکاران گناه آنان را نمی‌پرسند» سوره قصص، آیه ۷۸.
  16. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۳۳۹-۳۴۲.
  17. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۳۴۴.
  18. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۳۴۵.
  19. فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُنْتَصِرِينَ «پس او و خانه او را به زمین فرو بردیم آنگاه هیچ گروهی نداشت که در برابر خداوند یاریش کنند و از کسانی نبود که داد خویش می‌ستانند» سوره قصص، آیه ۸۱.
  20. فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُنْتَصِرِينَ «پس او و خانه او را به زمین فرو بردیم آنگاه هیچ گروهی نداشت که در برابر خداوند یاریش کنند و از کسانی نبود که داد خویش می‌ستانند» سوره قصص، آیه ۸۱.
  21. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۳۴۶.