همسر میثم تمار

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

میثم تمار

میثم از یاران خاص و با وفای امام علی (ع) بود. او به سبب نزدیکی به امام و استعداد فراوان خود توانست به برخی از اسرار نهان و حوادث آینده آگاهی یابد[۱]. وی در عشق و اخلاص خود به امام سر از پا نمی‌شناخت. وقتی امام خبر شهادتش را داد خوش حال شد و شهادت در راه آن حضرت را افتخاری برای خود به شمار آورد[۲].

در آخرین سال عمرش حج (و به قول کشّی عمره) گزارد و در مدینه نزد ام سلمه همسر پیامبر اسلام رفت. ام سلمه از او پرسید: تو کیستی؟ گفت: مردی عراقی هستم. او گفت: نسب تو چیست؟ گفت: من غلام آزاد شده علی هستم. آیا تو میثمی؟ گفت: من میثم هستم. ام سلمه گفت: سبحان الله، به خدا سوگند! بسیار می‌شنیدم که رسول خدا (ص)[۳] نام تو را بسیار می‌برد، در نیمه‌های شب از تو یاد می‌نمود و تو را به علی (ع) سفارش می‌کرد.

میثم سراغ حسین بن علی را گرفت، ام سلمه گفت: در نخلستان است. میثم گفت: به او بگو که من دوست داشتم تو را ببینم و بر تو سلام دهم و ما به زودی در پیشگاه خداوند تعالی همدیگر را ملاقات خواهیم کرد. امروز فرصت دیدار او را ندارم و می‌خواهم باز گردم. آنگاه ام سلمه بوی خوشی‌ طلبید و محاسن او را معطر کرد. میثم گفت: به زودی این محاسن در راه دوستی اهل بیت پیامبر (ص) به خون خضاب خواهد شد. ام سلمه پرسید: چه کسی این خبر را به تو داده است؟ گفت: سرور و آقایم علی (ع) به من خبر داده است. ام سلمه گریست و گفت: او فقط سرور تو نیست که سرور من و همه مسلمانان است. سپس میثم خداحافظی کرد و رفت[۴].

میثم به کوفه بازگشت، اما ابن زیاد که از رابطه خاص او با امام و عشق او به اهل بیت (ع) آگاه بود، او را زندانی کرد. آن بزرگ‌مرد ده روز پیش از ورود امام حسین (ع) به کربلا به دار آویخته شد. وی در بالای دار فضایل و مناقب اهل بیت و پستی‌های بنی‌امیه و زمان انقراض آنان را برای مردم شرح داد[۵].

همسر میثم تمار

میثم همسری مؤمن، شیفته اهل بیت و شجاع داشت که در راه اسلام و دوستی اهل بیت ثابت‌قدم و استوار بود. او از دشمنان اهل بیت بیزاری می‌جست و به دوستان و طرفداران آنان همانند خود آنان عشق می‌ورزید. برای نمونه آمده است: به دستور ابن زیاد، جنازه‌های مسلم بن عقیل، هانی بن عروه و حنظلة بن مرّه همدانی[۶] را بدون غسل و کفن در میدان کناسه کوفه رها کرده بودند، کسی جرئت نداشت به آنها نزدیک شود، چه رسد که آنها را به خاک بسپارد. تحمل این اهانت به نماینده امام حسین (ع) و شاگردان مخلص آن بزرگوار برای همسر میثم تمّار سخت و دشوار بود؛ لذا از لحظه‌ای که آن وضعیت را مشاهده کرده بود، با خود می‌‌گفت: چرا کسی برای دفن این بزرگواران اقدام نمی‌کند. آیا از هجده هزار نفری که با مسلم بیعت کردند و یا از دوازده هزار نفری که هرگاه هانی پا در رکاب می‌کرد، شمشیر بر گرفته در کنار او و گوش به فرمان وی می‌ایستادند... یک نفر پیدا نمی‌شود که از ابن زیاد نهراسد و برای دفن شهدا اقدام کند. درست است که ترس و وحشت بیشتر مردم را فرا گرفته یا جایزه‌های ابن زیاد بسیاری از آنان را فریفته است، اما هنوز افرادی چون حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه... زنده‌اند! چرا آنها اقدام نمی‌کنند؟ آن زن با بصیرت، با اندکی مکث در پاسخ خود گفت: اما آنها را باید معذور داشت؛ چرا که آنان در اندیشه کاری بزرگ‌تر (یاری امام حسین (ع)) می‌باشند. بدون تردید اگر آنان اقدام به چنین کاری بکنند، گرفتار جاسوسان ابن زیاد خواهند شد و نه تنها کاری از پیش نمی‌برند که از فیض یاری امام نیز باز می‌مانند. از این‌رو تصمیم می‌گیرد که خودش این کار را انجام بدهد. وی بدون هیچ ترسی در آخر شب، پنهانی جنازه‌ها را به خانه خود انتقال داد و در نیمه شب آنها را دور از چشم مأموران ابن زیاد، کنار مسجد اعظم کوفه، با همان وضع به خاک سپرد و هیچ کس جز همسر هانی بن عروه که همسایه‌اش بود از این کار آگاه نشد[۷].[۸]

منابع

پانویس

  1. الرجال، طوسی، ص۵۸؛ خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۲۹، ص۹۴.
  2. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۹۳؛ بحار الانوار، ج۴۱، ص۳۴۴.
  3. در رجال کشی حسین بن علی (ع) آمده است.
  4. کشی، الرجال، ص۸۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۹۲؛ بحار الانوار، ج۴۱، ص۳۴۴.
  5. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۹۱ - ۲۹۴؛ بحار الانوار، ج۴۱، ص۳۴۳ - ۳۴۵.
  6. حنظلة بن مرّه همدانی از شیعیان واقعی علی (ع) بود. وقتی جنازه مسلم و هانی را در کوچه‌های شهر می‌کشیدند، او بر آنها گذشت و گفت: وای بر شما ای اهل کوفه! این چه کاری است که شما انجام می‌دهید. گفتند: این شخص خارجی است و بر امیر یزید بن معاویه خروج کرده است. از اسم او سؤال کرد. وقتی پاسخ دادند که مسلم بن عقیل پسر عموی حسین است، جا خورد و گفت: اگر می‌دانستید که پسر عموی حسین بن علی است، پس چرا اورا کشتید و چرا این کار را با جنازه‌های آنها انجام می‌دهید؟ پس از این از اسب خود فرود آمد و دست به شمشیر برد و به آنها حمله کرد. وی می‌‌گفت: لا خیر فی الحیاة بعدک یا سیدی او جنگید و چهارده نفر را کشت، تا اینکه افراد زیادی پیرامون او را گرفتند و او را شهید کردند. جنازه او رادر کنار جنازه‌های مسلم و هانی در کناسه کوفه انداختند (معالی السبطین، ج۱، ص۲۴۵).
  7. همسر هانی رویحه نام داشت. او دختر عمرو بن حجاج از سران سپاه یزیدی بود، ولی رویحه و فرزندش یحیی همانند پدرش هانی از ارادتمندان به امام حسین بودند (معالی السبطین، ج۱، ص۲۴۵؛ وسیلة الدارین، ص۲۰۹).
  8. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۳۷-۳۹.