علم در لغت: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = علم | | موضوع مرتبط = علم | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = علم | ||
| مداخل مرتبط = [[علم در لغت]] - [[علم در قرآن]] - [[علم در اخلاق اسلامی]] - [[علم در معارف دعا و زیارات]] - [[علم در معارف و سیره نبوی]] - [[علم در معارف و سیره سجادی]] | | مداخل مرتبط = [[علم در لغت]] - [[علم در قرآن]] - [[علم در نهج البلاغه]] - [[علم در کلام اسلامی]] - [[علم در اخلاق اسلامی]] - [[علم در معارف دعا و زیارات]] - [[علم در معارف و سیره علوی]] - [[علم در معارف و سیره نبوی]] - [[علم در معارف و سیره سجادی]] - [[علم در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | |||
در کتابهای لغت برای «[[علم]]»، در مقابل «[[جهل]]»، معانی گوناگونی ذکر کردهاند؛ از قبیل [[معرفت]]، [[ادراک]] و [[شعور]] [[یقینی]] به امری<ref>تاج العروس (ط. دارالفکر، ۱۴۱۴ | == مقدمه == | ||
در کتابهای لغت برای «[[علم]]»، در مقابل «[[جهل]]»، معانی گوناگونی ذکر کردهاند؛ از قبیل [[معرفت]]، [[ادراک]] و [[شعور]] [[یقینی]] به امری<ref>تاج العروس (ط. دارالفکر، ۱۴۱۴ ﻫ.ق)، ج۱۷، ص۴۹۵.</ref>. حتی برخی در تعریف علم، به فصل اخیر آن اکتفا نمودهاند و علم را به معرفت و یا [[یقین]] معنا نمودهاند<ref>المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر (للرافعی) (مؤسسه دارالهجرة، ۱۴۱۴ﻫ.ق)، ج۲، ص۴۲۷.</ref>؛ در صورت اول، علم یک مفعول میگیرد و در صورتی که به معنای یقین باشد، دو مفعول میگیرد. ولی همه این معانی به یک معنای [[بدیهی]] باز میگردد و آن ادراک [[حقیقت]] یک امر، ذاتاً و یا وصفاً است که در صورت اول، متعلَّق علم تنها ذات شیء است؛ مثل: | |||
{{متن قرآن|لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ}}<ref>«تو آنان را نمیشناسی ما آنها را میشناسیم» سوره توبه، آیه ۱۰۱.</ref> | {{متن قرآن|لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ}}<ref>«تو آنان را نمیشناسی ما آنها را میشناسیم» سوره توبه، آیه ۱۰۱.</ref> | ||
در صورت دوم، متعلق علم، ذات و | در صورت دوم، متعلق علم، ذات و وصف است و به عبارت دیگر، دو مفعول میگیرد: | ||
{{متن قرآن|فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ}}<ref>«پس اگر آنان را مؤمن دانستید.».. سوره ممتحنه، آیه ۱۰؛ ر.ک: مفردات ألفاظ القرآن (ط. دارالقلم - الدار الشامیة، | {{متن قرآن|فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ}}<ref>«پس اگر آنان را مؤمن دانستید.».. سوره ممتحنه، آیه ۱۰؛ ر. ک: مفردات ألفاظ القرآن (ط. دارالقلم - الدار الشامیة، ۱۴۱۲ﻫ.ق)، ص۵۸۰.</ref>. | ||
از طرف دیگر، علم به حصولی و حضوری تقسیم میشود و اصل در علم، انکشاف ذات معلوم نزد عالم است. از همین رو، برخی از اهل لغت معنای علم را حضور و احاطه بر امری گرفتهاند که بنا به [[اختلاف]] قوا وحدود معلوم، [[میزان]] علم فرق میکند؛ گاه ذات معلوم در نزد عالم منکشف میشود، گاه خصوصیات آن و گاه [[علم یقینی]] و آرامشآور حاصل میشود و گاهی نیز از [[علوم]] ظنّی است. بنا بر هر یک از این موارد، مفعول علم یک و یا دو چیز خواهد بود<ref>التحقیق فی کلمات القرآن الکریم (ط. وزارت فرهنگ و ارشاد اسامی، ۱۳۶۸ ه.ش.)، ج۸، ص۲۰۶.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۵ ص ۳۴۵.</ref> | از طرف دیگر، علم به حصولی و حضوری تقسیم میشود و اصل در علم، انکشاف ذات معلوم نزد عالم است. از همین رو، برخی از اهل لغت معنای علم را حضور و احاطه بر امری گرفتهاند که بنا به [[اختلاف]] قوا وحدود معلوم، [[میزان]] علم فرق میکند؛ گاه ذات معلوم در نزد عالم منکشف میشود، گاه خصوصیات آن و گاه [[علم یقینی]] و آرامشآور حاصل میشود و گاهی نیز از [[علوم]] ظنّی است. بنا بر هر یک از این موارد، مفعول علم یک و یا دو چیز خواهد بود<ref>التحقیق فی کلمات القرآن الکریم (ط. وزارت فرهنگ و ارشاد اسامی، ۱۳۶۸ ه. ش.)، ج۸، ص۲۰۶.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۵ ص ۳۴۵.</ref> | ||
==نکاتی پیرامون واژه علم== | == نکاتی پیرامون واژه علم == | ||
#علم، [[اراده]]، [[حیات]] و سایر [[شئون]] هستی، همگی از سنخ وجودند. در نتیجه، از یک سو هیچ کدام ماهیت ندارند، تا مثل سایر امور ماهوی قابل تعریف به جنس و فصل باشند و در نتیجه، همه تعاریفی که از آنها شده از قبیل شرح اللفظ و توضیح واژهای است و تعریف [[حقیقی]] نیست. از سوی دیگر، [[علم]] مثل مفهوم وجود، از مفاهیم [[بدیهی]] است که معنای آن برای همه کس قابل [[درک]] است و حتی به دلیل آنکه سایر [[ادراکات]] در پرتو علم [[ادراک]] میگردند، معنای علم جزء اولین ادراکات بدیهی است. | # علم، [[اراده]]، [[حیات]] و سایر [[شئون]] هستی، همگی از سنخ وجودند. در نتیجه، از یک سو هیچ کدام ماهیت ندارند، تا مثل سایر امور ماهوی قابل تعریف به جنس و فصل باشند و در نتیجه، همه تعاریفی که از آنها شده از قبیل شرح اللفظ و توضیح واژهای است و تعریف [[حقیقی]] نیست. از سوی دیگر، [[علم]] مثل مفهوم وجود، از مفاهیم [[بدیهی]] است که معنای آن برای همه کس قابل [[درک]] است و حتی به دلیل آنکه سایر [[ادراکات]] در پرتو علم [[ادراک]] میگردند، معنای علم جزء اولین ادراکات بدیهی است. | ||
#تعاریفی که در کتابهای لغت برای علم شده، از قبیل [[شعور]]، [[معرفت]]، ادراک، [[یقین]]، [[طمأنینه]] و سکون [[نفسانی]]، همگی به نوعی دور مصرَّح و یا غیر مصرَّح در تعریف علم باز میگردد. همان طور که مفهوم وجود، بدیهی و غیرقابل تعریف است، مفاهیمی که به صفات ذاتی وجود باز میگردد نیز غیر قابل تعریف است. به همین ترتیب، مفاهیمی از قبیل کمال، بهاء، [[وحدت]]، بساطت، [[حیات]]، [[قدرت]]، علم، [[اراده]] و معرفت نیز - به دلیل [[بداهت]] آنان - غیر قابل تعریف میباشند. | # تعاریفی که در کتابهای لغت برای علم شده، از قبیل [[شعور]]، [[معرفت]]، ادراک، [[یقین]]، [[طمأنینه]] و سکون [[نفسانی]]، همگی به نوعی دور مصرَّح و یا غیر مصرَّح در تعریف علم باز میگردد. همان طور که مفهوم وجود، بدیهی و غیرقابل تعریف است، مفاهیمی که به صفات ذاتی وجود باز میگردد نیز غیر قابل تعریف است. به همین ترتیب، مفاهیمی از قبیل کمال، بهاء، [[وحدت]]، بساطت، [[حیات]]، [[قدرت]]، علم، [[اراده]] و معرفت نیز - به دلیل [[بداهت]] آنان - غیر قابل تعریف میباشند. | ||
#در کتب [[عقلی]] نیز در بداهت تعریف علم [[اقامه برهان]] شده؛ به این ترتیب که: اگر بخواهیم علم را به علم تعریف کنیم، دور مصرح است و اگر به غیر علم تعریف کنیم، لازم است قبلاً علم به آن داشته باشیم؛ بنابراین، همه تعاریفی که برای معرفی علم و معرفت و [[آگاهی]] ذکر شده، تعاریفی تنبیهی است و تعریف حقیقی نخواهد بود. | # در کتب [[عقلی]] نیز در بداهت تعریف علم [[اقامه برهان]] شده؛ به این ترتیب که: اگر بخواهیم علم را به علم تعریف کنیم، دور مصرح است و اگر به غیر علم تعریف کنیم، لازم است قبلاً علم به آن داشته باشیم؛ بنابراین، همه تعاریفی که برای معرفی علم و معرفت و [[آگاهی]] ذکر شده، تعاریفی تنبیهی است و تعریف حقیقی نخواهد بود. | ||
#آنچه در کلمات [[اهل بیت]]{{عم}} در تعریف علم ذکر شده، از قبیل [[نور]]<ref>منیة المرید (ط. مکتب الإعادم الإسلامی، ۱۴۰۹ هق)، ص۱۶۷.</ref>، حیات<ref>غررالحکم و دررالکلم (ط. دار الکتاب الإسلامی، ۱۴۱۰ | # آنچه در کلمات [[اهل بیت]] {{عم}} در تعریف علم ذکر شده، از قبیل [[نور]]<ref>منیة المرید (ط. مکتب الإعادم الإسلامی، ۱۴۰۹ هق)، ص۱۶۷.</ref>، حیات<ref>غررالحکم و دررالکلم (ط. دار الکتاب الإسلامی، ۱۴۱۰ ﻫ.ق)، ص۱۸۵.</ref>، کمال و [[شرف]]<ref>کنزالفوائد (ط. دارالذخائر، ۱۴۱۰ ﻫ.ق)، ج۱، ص۳۱۹.</ref> و [[هدایت]]<ref>غررالحکم و دررالکلم، ص۸۴۶.</ref>، در [[حقیقت]] تنبیهی به [[کمالات]] علم است و همگی اشاره به [[کمالات وجودی]] و یا ارزشی علم دارد. | ||
#از آنجا که علم از لوازم بین هستی است، هر آنچه که بهرهای از هستی برده باشد، در همان مرتبه عالم است. بنابر همین [[برهان]]، در کتب عقلی برای همه موجودات - در هر مرتبه از کمال که باشند - مرتبهای از [[درک]] و [[شعور]] و [[علم]] را [[اثبات]] میکنند؛ ولو برای [[انسان]] قابل درک نباشد. | # از آنجا که علم از لوازم بین هستی است، هر آنچه که بهرهای از هستی برده باشد، در همان مرتبه عالم است. بنابر همین [[برهان]]، در کتب عقلی برای همه موجودات - در هر مرتبه از کمال که باشند - مرتبهای از [[درک]] و [[شعور]] و [[علم]] را [[اثبات]] میکنند؛ ولو برای [[انسان]] قابل درک نباشد. | ||
#در [[نظام]] عالم، تنها موجودی که هستی او ذاتی او است، ذات باری [[متعال]] است. به همین دلیل، تنها موجودی که علم او نیز ذاتی او است و در [[آگاهی]] محتاج غیر نیست، [[خداوند]] است و لذا همه عالم، چنان که در هستی محتاج اویند، در علم نیز محتاج و متکی به خداوند میباشند. | # در [[نظام]] عالم، تنها موجودی که هستی او ذاتی او است، ذات باری [[متعال]] است. به همین دلیل، تنها موجودی که علم او نیز ذاتی او است و در [[آگاهی]] محتاج غیر نیست، [[خداوند]] است و لذا همه عالم، چنان که در هستی محتاج اویند، در علم نیز محتاج و متکی به خداوند میباشند. | ||
#بنا بر آنچه که گفته شد، همان طور که [[افاضه]] هستی در عالم از سوی خداوند است، افاضه [[کمالات]] هستی نیز تنها از طریق او است؛ لذا [[معلم]] و [[هادی]] [[حقیقی]] در [[نظام تکوین]] و [[تشریع]] تنها خداوند است. پس از او، [[مقام ولایت]] است که اولین اسم صادر از [[ذات ربوبی]] است و همه رحمتها از طریق او بر خلایق جاری میگردد. به همین ترتیب، در نظام چینش [[اسمای الهی]] در عالم، هر اسم مافوق، معلم و هادی اسمای تحت [[تدبیر]] خود است.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۵ ص ۳۴۶.</ref> | # بنا بر آنچه که گفته شد، همان طور که [[افاضه]] هستی در عالم از سوی خداوند است، افاضه [[کمالات]] هستی نیز تنها از طریق او است؛ لذا [[معلم]] و [[هادی]] [[حقیقی]] در [[نظام تکوین]] و [[تشریع]] تنها خداوند است. پس از او، [[مقام ولایت]] است که اولین اسم صادر از [[ذات ربوبی]] است و همه رحمتها از طریق او بر خلایق جاری میگردد. به همین ترتیب، در نظام چینش [[اسمای الهی]] در عالم، هر اسم مافوق، معلم و هادی اسمای تحت [[تدبیر]] خود است.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۵ ص ۳۴۶.</ref> | ||
==[[علم]] در لغت== | == [[علم]] در لغت == | ||
واژه علم از واژگانی است که معنایش نزد عرف روشن است، اما بر اساس ریشه مصدری و معنای اسم مصدری در لغت، معانی مختلفی برایش ارائه شده است. عدهای از اهل لغت، علم را به معنای «مطلق [[دانایی]] و [[ادراک]]» و برخی به معنای «نقیض [[جهل]]»، «[[یقین]]»، حضور و احاطه بر شیء و علامت و نشان، تعریف نمودهاند. برای وضوح بیشتر و تمایز آن از واژگان مشابه، برخی از تعاریف لغوی این واژه در ذیل آورده میشود. | واژه علم از واژگانی است که معنایش نزد عرف روشن است، اما بر اساس ریشه مصدری و معنای اسم مصدری در لغت، معانی مختلفی برایش ارائه شده است. عدهای از اهل لغت، علم را به معنای «مطلق [[دانایی]] و [[ادراک]]» و برخی به معنای «نقیض [[جهل]]»، «[[یقین]]»، حضور و احاطه بر شیء و علامت و نشان، تعریف نمودهاند. برای وضوح بیشتر و تمایز آن از واژگان مشابه، برخی از تعاریف لغوی این واژه در ذیل آورده میشود. | ||
===علم به معنای ادراک [[حقیقت]] شیء=== | === علم به معنای ادراک [[حقیقت]] شیء === | ||
راغب اصفهانی در تعریف «علم» مینویسد: «علم، ادراک حقیقت شیء است و این دو نوع است: یکی [[درک]] خود حقیقت شیء و دیگری درک [[اثبات]] چیزی را بر چیز دیگر یا درک [[نفی]] چیزی را از چیز دیگر»<ref>راغب اصفهانی، المفردات، ج۱، مدخل «رجع»، ص۳۴۳: {{عربی|العلم ادراک الشیء بحقیقته و ذلک ضربان: أحدهما أدارک ذات الشیء و الثانی الحکم علی الشیء بوجود شیء هو موجود له أو نفی شیء هوی منفی عنه}}.</ref>. | راغب اصفهانی در تعریف «علم» مینویسد: «علم، ادراک حقیقت شیء است و این دو نوع است: یکی [[درک]] خود حقیقت شیء و دیگری درک [[اثبات]] چیزی را بر چیز دیگر یا درک [[نفی]] چیزی را از چیز دیگر»<ref>راغب اصفهانی، المفردات، ج۱، مدخل «رجع»، ص۳۴۳: {{عربی|العلم ادراک الشیء بحقیقته و ذلک ضربان: أحدهما أدارک ذات الشیء و الثانی الحکم علی الشیء بوجود شیء هو موجود له أو نفی شیء هوی منفی عنه}}.</ref>. | ||
===علم به معنای نقیض جهل=== | === علم به معنای نقیض جهل === | ||
برخی لغویان در شناساندن واژه «علم» از شیوه دیگری بهره جسته و آن را به کلمه نقیضش تعریف کردداند. [[خلیل بناحمد فراهیدی]]، [[احمد بن فارس]] و [[ابنمنظور]] «علم» را نقیض «جهل» به معنای [[دانش]] دانسته و در تعریف آن چنین آوردهاند: «علم نقیض جهل است»<ref>فراهیدی، العین، ج۲، ص۱۵۲: {{عربی|علم یعلم علماً، نقیض جهل». ابنمنظور، لسانالعرب، ج۱۲، مدخل «علم»: «العلم نقیض الجعل}}.</ref>.' | برخی لغویان در شناساندن واژه «علم» از شیوه دیگری بهره جسته و آن را به کلمه نقیضش تعریف کردداند. [[خلیل بناحمد فراهیدی]]، [[احمد بن فارس]] و [[ابنمنظور]] «علم» را نقیض «جهل» به معنای [[دانش]] دانسته و در تعریف آن چنین آوردهاند: «علم نقیض جهل است»<ref>فراهیدی، العین، ج۲، ص۱۵۲: {{عربی|علم یعلم علماً، نقیض جهل». ابنمنظور، لسانالعرب، ج۱۲، مدخل «علم»: «العلم نقیض الجعل}}.</ref>.' | ||
===علم به معنای یقین=== | === علم به معنای یقین === | ||
فیومی در مصباحالمنیر علم را به معنای یقین میداند و میگوید: «علم، به معنای یقین و [[اطمینان]] است»<ref>فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۴۲۷: {{عربی|العلم، الیقین یقال (علم) (یعلم) إذا تیقن}}.</ref>. | فیومی در مصباحالمنیر علم را به معنای یقین میداند و میگوید: «علم، به معنای یقین و [[اطمینان]] است»<ref>فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۴۲۷: {{عربی|العلم، الیقین یقال (علم) (یعلم) إذا تیقن}}.</ref>. | ||
===علم به معنای حضور و احاطه بر شیء=== | === علم به معنای حضور و احاطه بر شیء === | ||
از نظر [[علامه]] مصطفوی، اصل اولی در ماده علم، [[علم حضوری]] و [[تسلط]] بر چیزی است که به حسب موارد مختلف، قوت یا [[ضعف]] دارد؛ یعنی اگر با تمییز و ادراک خصوصیات همراه باشد، «[[معرفت]]» و اگر به حد [[طمأنینه]] و سکون برسد، «یقین» است<ref>حسن مصطفوی، التحقیق، ج۸، ص۲۰۶، مادة «علم».</ref>. | از نظر [[علامه]] مصطفوی، اصل اولی در ماده علم، [[علم حضوری]] و [[تسلط]] بر چیزی است که به حسب موارد مختلف، قوت یا [[ضعف]] دارد؛ یعنی اگر با تمییز و ادراک خصوصیات همراه باشد، «[[معرفت]]» و اگر به حد [[طمأنینه]] و سکون برسد، «یقین» است<ref>حسن مصطفوی، التحقیق، ج۸، ص۲۰۶، مادة «علم».</ref>. | ||
به نظر میرسد جمع بین آنچه لغویان گفتهاند این باشد که [[علم]]، [[درک]] [[حقیقت]] شیء است که با نوعی احاطه بر آن توأم میباشد و [[جهل]] را میزداید. مسلماً زوال جهل در هر مورد، متناسب [[علمی]] است که حاصل شده است. | به نظر میرسد جمع بین آنچه لغویان گفتهاند این باشد که [[علم]]، [[درک]] [[حقیقت]] شیء است که با نوعی احاطه بر آن توأم میباشد و [[جهل]] را میزداید. مسلماً زوال جهل در هر مورد، متناسب [[علمی]] است که حاصل شده است. | ||
===علم به معنای علامت و نشان=== | === علم به معنای علامت و نشان === | ||
در مقاییساللغه آمده است: اصل اولی در علم، دلالت دارد که علم نشان هر چیزی است که این نشان موجب فرق بین آن شیء و دیگر اشیاست<ref>ابنفارس، مجمع المقاییس اللغه، ج۴، ص۳۶۴.</ref>. مراد از علم در این نوشتار، معنای لغوی نخست، یعنی مطلق [[ادراک]] و [[آگاهی]] است.<ref>[[زهرا یوسفی|یوسفی، زهرا]]، [[علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیتالله جوادی آملی (کتاب)|علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیتالله جوادی آملی]]، ص ۲۲.</ref> | در مقاییساللغه آمده است: اصل اولی در علم، دلالت دارد که علم نشان هر چیزی است که این نشان موجب فرق بین آن شیء و دیگر اشیاست<ref>ابنفارس، مجمع المقاییس اللغه، ج۴، ص۳۶۴.</ref>. مراد از علم در این نوشتار، معنای لغوی نخست، یعنی مطلق [[ادراک]] و [[آگاهی]] است.<ref>[[زهرا یوسفی|یوسفی، زهرا]]، [[علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیتالله جوادی آملی (کتاب)|علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیتالله جوادی آملی]]، ص ۲۲.</ref> | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۳۹
مقدمه
در کتابهای لغت برای «علم»، در مقابل «جهل»، معانی گوناگونی ذکر کردهاند؛ از قبیل معرفت، ادراک و شعور یقینی به امری[۱]. حتی برخی در تعریف علم، به فصل اخیر آن اکتفا نمودهاند و علم را به معرفت و یا یقین معنا نمودهاند[۲]؛ در صورت اول، علم یک مفعول میگیرد و در صورتی که به معنای یقین باشد، دو مفعول میگیرد. ولی همه این معانی به یک معنای بدیهی باز میگردد و آن ادراک حقیقت یک امر، ذاتاً و یا وصفاً است که در صورت اول، متعلَّق علم تنها ذات شیء است؛ مثل: ﴿لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ﴾[۳]
در صورت دوم، متعلق علم، ذات و وصف است و به عبارت دیگر، دو مفعول میگیرد: ﴿فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ﴾[۴].
از طرف دیگر، علم به حصولی و حضوری تقسیم میشود و اصل در علم، انکشاف ذات معلوم نزد عالم است. از همین رو، برخی از اهل لغت معنای علم را حضور و احاطه بر امری گرفتهاند که بنا به اختلاف قوا وحدود معلوم، میزان علم فرق میکند؛ گاه ذات معلوم در نزد عالم منکشف میشود، گاه خصوصیات آن و گاه علم یقینی و آرامشآور حاصل میشود و گاهی نیز از علوم ظنّی است. بنا بر هر یک از این موارد، مفعول علم یک و یا دو چیز خواهد بود[۵].[۶]
نکاتی پیرامون واژه علم
- علم، اراده، حیات و سایر شئون هستی، همگی از سنخ وجودند. در نتیجه، از یک سو هیچ کدام ماهیت ندارند، تا مثل سایر امور ماهوی قابل تعریف به جنس و فصل باشند و در نتیجه، همه تعاریفی که از آنها شده از قبیل شرح اللفظ و توضیح واژهای است و تعریف حقیقی نیست. از سوی دیگر، علم مثل مفهوم وجود، از مفاهیم بدیهی است که معنای آن برای همه کس قابل درک است و حتی به دلیل آنکه سایر ادراکات در پرتو علم ادراک میگردند، معنای علم جزء اولین ادراکات بدیهی است.
- تعاریفی که در کتابهای لغت برای علم شده، از قبیل شعور، معرفت، ادراک، یقین، طمأنینه و سکون نفسانی، همگی به نوعی دور مصرَّح و یا غیر مصرَّح در تعریف علم باز میگردد. همان طور که مفهوم وجود، بدیهی و غیرقابل تعریف است، مفاهیمی که به صفات ذاتی وجود باز میگردد نیز غیر قابل تعریف است. به همین ترتیب، مفاهیمی از قبیل کمال، بهاء، وحدت، بساطت، حیات، قدرت، علم، اراده و معرفت نیز - به دلیل بداهت آنان - غیر قابل تعریف میباشند.
- در کتب عقلی نیز در بداهت تعریف علم اقامه برهان شده؛ به این ترتیب که: اگر بخواهیم علم را به علم تعریف کنیم، دور مصرح است و اگر به غیر علم تعریف کنیم، لازم است قبلاً علم به آن داشته باشیم؛ بنابراین، همه تعاریفی که برای معرفی علم و معرفت و آگاهی ذکر شده، تعاریفی تنبیهی است و تعریف حقیقی نخواهد بود.
- آنچه در کلمات اهل بیت (ع) در تعریف علم ذکر شده، از قبیل نور[۷]، حیات[۸]، کمال و شرف[۹] و هدایت[۱۰]، در حقیقت تنبیهی به کمالات علم است و همگی اشاره به کمالات وجودی و یا ارزشی علم دارد.
- از آنجا که علم از لوازم بین هستی است، هر آنچه که بهرهای از هستی برده باشد، در همان مرتبه عالم است. بنابر همین برهان، در کتب عقلی برای همه موجودات - در هر مرتبه از کمال که باشند - مرتبهای از درک و شعور و علم را اثبات میکنند؛ ولو برای انسان قابل درک نباشد.
- در نظام عالم، تنها موجودی که هستی او ذاتی او است، ذات باری متعال است. به همین دلیل، تنها موجودی که علم او نیز ذاتی او است و در آگاهی محتاج غیر نیست، خداوند است و لذا همه عالم، چنان که در هستی محتاج اویند، در علم نیز محتاج و متکی به خداوند میباشند.
- بنا بر آنچه که گفته شد، همان طور که افاضه هستی در عالم از سوی خداوند است، افاضه کمالات هستی نیز تنها از طریق او است؛ لذا معلم و هادی حقیقی در نظام تکوین و تشریع تنها خداوند است. پس از او، مقام ولایت است که اولین اسم صادر از ذات ربوبی است و همه رحمتها از طریق او بر خلایق جاری میگردد. به همین ترتیب، در نظام چینش اسمای الهی در عالم، هر اسم مافوق، معلم و هادی اسمای تحت تدبیر خود است.[۱۱]
علم در لغت
واژه علم از واژگانی است که معنایش نزد عرف روشن است، اما بر اساس ریشه مصدری و معنای اسم مصدری در لغت، معانی مختلفی برایش ارائه شده است. عدهای از اهل لغت، علم را به معنای «مطلق دانایی و ادراک» و برخی به معنای «نقیض جهل»، «یقین»، حضور و احاطه بر شیء و علامت و نشان، تعریف نمودهاند. برای وضوح بیشتر و تمایز آن از واژگان مشابه، برخی از تعاریف لغوی این واژه در ذیل آورده میشود.
علم به معنای ادراک حقیقت شیء
راغب اصفهانی در تعریف «علم» مینویسد: «علم، ادراک حقیقت شیء است و این دو نوع است: یکی درک خود حقیقت شیء و دیگری درک اثبات چیزی را بر چیز دیگر یا درک نفی چیزی را از چیز دیگر»[۱۲].
علم به معنای نقیض جهل
برخی لغویان در شناساندن واژه «علم» از شیوه دیگری بهره جسته و آن را به کلمه نقیضش تعریف کردداند. خلیل بناحمد فراهیدی، احمد بن فارس و ابنمنظور «علم» را نقیض «جهل» به معنای دانش دانسته و در تعریف آن چنین آوردهاند: «علم نقیض جهل است»[۱۳].'
علم به معنای یقین
فیومی در مصباحالمنیر علم را به معنای یقین میداند و میگوید: «علم، به معنای یقین و اطمینان است»[۱۴].
علم به معنای حضور و احاطه بر شیء
از نظر علامه مصطفوی، اصل اولی در ماده علم، علم حضوری و تسلط بر چیزی است که به حسب موارد مختلف، قوت یا ضعف دارد؛ یعنی اگر با تمییز و ادراک خصوصیات همراه باشد، «معرفت» و اگر به حد طمأنینه و سکون برسد، «یقین» است[۱۵]. به نظر میرسد جمع بین آنچه لغویان گفتهاند این باشد که علم، درک حقیقت شیء است که با نوعی احاطه بر آن توأم میباشد و جهل را میزداید. مسلماً زوال جهل در هر مورد، متناسب علمی است که حاصل شده است.
علم به معنای علامت و نشان
در مقاییساللغه آمده است: اصل اولی در علم، دلالت دارد که علم نشان هر چیزی است که این نشان موجب فرق بین آن شیء و دیگر اشیاست[۱۶]. مراد از علم در این نوشتار، معنای لغوی نخست، یعنی مطلق ادراک و آگاهی است.[۱۷]
منابع
پانویس
- ↑ تاج العروس (ط. دارالفکر، ۱۴۱۴ ﻫ.ق)، ج۱۷، ص۴۹۵.
- ↑ المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر (للرافعی) (مؤسسه دارالهجرة، ۱۴۱۴ﻫ.ق)، ج۲، ص۴۲۷.
- ↑ «تو آنان را نمیشناسی ما آنها را میشناسیم» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
- ↑ «پس اگر آنان را مؤمن دانستید.».. سوره ممتحنه، آیه ۱۰؛ ر. ک: مفردات ألفاظ القرآن (ط. دارالقلم - الدار الشامیة، ۱۴۱۲ﻫ.ق)، ص۵۸۰.
- ↑ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم (ط. وزارت فرهنگ و ارشاد اسامی، ۱۳۶۸ ه. ش.)، ج۸، ص۲۰۶.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۵ ص ۳۴۵.
- ↑ منیة المرید (ط. مکتب الإعادم الإسلامی، ۱۴۰۹ هق)، ص۱۶۷.
- ↑ غررالحکم و دررالکلم (ط. دار الکتاب الإسلامی، ۱۴۱۰ ﻫ.ق)، ص۱۸۵.
- ↑ کنزالفوائد (ط. دارالذخائر، ۱۴۱۰ ﻫ.ق)، ج۱، ص۳۱۹.
- ↑ غررالحکم و دررالکلم، ص۸۴۶.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۵ ص ۳۴۶.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات، ج۱، مدخل «رجع»، ص۳۴۳: العلم ادراک الشیء بحقیقته و ذلک ضربان: أحدهما أدارک ذات الشیء و الثانی الحکم علی الشیء بوجود شیء هو موجود له أو نفی شیء هوی منفی عنه.
- ↑ فراهیدی، العین، ج۲، ص۱۵۲: علم یعلم علماً، نقیض جهل». ابنمنظور، لسانالعرب، ج۱۲، مدخل «علم»: «العلم نقیض الجعل.
- ↑ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۴۲۷: العلم، الیقین یقال (علم) (یعلم) إذا تیقن.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق، ج۸، ص۲۰۶، مادة «علم».
- ↑ ابنفارس، مجمع المقاییس اللغه، ج۴، ص۳۶۴.
- ↑ یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیتالله جوادی آملی، ص ۲۲.