علم در نهج البلاغه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

پس از تکامل شریعت الهی به‌ سبب دین اسلام و پایان دوران رسالت و ارسال پیامبران، دوره امامت، به‌عنوان دوران تفسیر و توضیح احکام دین آغاز شد. به دلیل آنچه در تاریخ به‌دلیل سستی و فتور مردمان رخ داد و در سقیفه (واقعة سقیفه) هدایت جامعه اسلامی از اختیار جانشیان راستین پیامبر بیرون آمد و در دوره‌ای طولانی به صاحبان زر و زور و تزویر سپرده شد، شرایط به‌گونه‌ای پیش رفت که جوامع اسلامی از شرایط زمان پیامبر اکرم فاصله گرفتند. این امر بدان‌جا رسید که پس از اتمام دروه ۲۶۰ ساله امامت، دوران غیبت دوازدهمین جانشین پیامبر پیش آمد.

در این دوران، زمانی که پرده غیبت حجابی بین مردمان و امام زمان ایجاد کرده است، طبق سفارش امام مهدی (ع) گرایش و تبعیت انسان‌ها باید به سمت‌وسوی عالمان دین و راویان احادیث بگراید. از این‌رو امام زمان (ع) به‌وسیله آخرین سفیر و نایب خاص خود، جناب علی بن محمد سمری، دستوری برای شیعیان صادر کرد که در پیشامدهای روزگار به راویان اخبار و احادیث اهل بیت (ع) مراجعه کنند، زیرا آنان حجت من‌اند و من حجت خدایم بر ایشان؛ و رد بر ایشان رد بر ما و رد بر ما رد بر خداوند و رد بر خدای تعالی کفر است. نیاز به شناخت و پیروی از عالمان راستین به‌خصوص در جهان کنونی و مقتضیات آن، امری حساس و خطیر است.

در مکتب علوی، علما دو دسته‌اند: دسته‌ای عالمان حقیقی که عامل به علم خود هستند و آنان در راه حفظ و آموزش دین می‌کوشند و مجاهدت می‌کنند؛ و دسته دوم که علوم را در حد زبان و سخن‌دانی آموخته‌اند، اما عامل به آن آموزه‌ها نیستند. تعبیر امام از این دسته تعبیر به منافق است. آن‌ها از جایگاه علمی خود بهره می‌جویند و خود را مطابق با شرایط ویژه زمان تطبیق می‌دهند. بنابراین امام (ع) در نهج البلاغه مردمان را نسبت به این دسته هشدار می‌دهد و می‌فرماید: پیشوایی که مردم را به هدایت خواند و پیشوایی که به گمراهی دعوت کند، برابر نیستند. رسول الله (ص) فرمود که "من بر امت خود از مؤمن و مشرک باک ندارم، زیرا مؤمن را خدا به سبب ایمانش بازمی‌دارد و مشرک را به سبب شرکش سرکوب می‌سازد، ولی بر شما از آن‌که به دل منافق است و به گفتار عالم، می‌ترسم، زیرا چیزهایی می‌گوید که می‌پسندید و کارهایی می‌کند که نمی‌پسندید"[۱].

اهل بیت (ع) به‌ویژه امیر مؤمنان (ع) در این مورد بیاناتی دارند که می‌تواند چراغ راه برای شناختن علمای راستین باشد تا در پرتو تبعیت و پیروی از آنان (به‌عنوان اصلی خدشه‌ناپذیر) هر یک از مردمان بتوانند عالم حقیقی را تشخیص و تمیز دهند. پیامبر اکرم (ص) در بیان علمای راستین، مَثَل آنان را در زمین همچون ستارگان آسمان می‌داند که مردم به‌وسیله آن‌ها در بیراهه‌های دنیا راه را بازمی‌شناسند. عظمت جایگاه عالم نزد امام (ع) نیز جایگاه ویژه‌ای است، چنان‌که دو رکعت نماز عالم را برتر از هفتاد رکعت نماز نادان می‌داند، زیرا عالم در مواجهه با آزمایش‌ها و فتنه‌ها به پشتوانه دانش خود می‌تواند سالم بماند، ولی فرد نادان این‌گونه نیست. هم‌چنین در نهج البلاغه خطاب به کمیل بن زیاد فرمود: (ای کمیل!) دل‌ها چونان ظرف‌هایند و بهترین آن‌ها نگه‌دارنده‌ترین آن‌هاست. پس، هرچه می‌گویم به‌خاطر بسپار. مردم سه دسته‌اند، عالمی ربانی و آموزنده‌ای که در راه راست گام برمی‌دارد و سه دیگر، کسانی که از پی هر آواز می‌روند و با وزش هر باد به چپ و راست میل می‌کنند، از فروغ دانش بهره‌ور نشده‌اند و به رکن استواری پناه نجسته‌اند[۲].امام (ع) احترام به عالم را همانند احترام به پروردگار می‌داند و هم‌نشینی و مؤانست با عالم و پیروی از او را جزو آیین دین به‌شمار می‌آورد و موجب رسیدن به حسنات و از بین رفتن گناهان می‌داند. امام (ع) حتی کارگزار حکومتی خود را به هم‌نشینی، مؤانست و گفت‌وگو با دانشمندان سفارش می‌کند[۳]. از این‌رو در نهج البلاغه و روایات، خصوصیات علمای راستین بیان شده است که در پرتو این رهنمودها معیار شناخت آنان به‌دست می‌آید. برخی از این معیارها چنین است[۴]:

توصیف عالمان راستین

و (عالم راستین) جامه هوس دریده و دل از همه شسته و تنها به یک دل آرام دل سپرده است. پس، از کوردلی و هم‌سویی بُلهوسان رسته، گنج هدایت و قفل مهلکه گشته، آگاهانه راه خود را یافته و سپس قاطعانه آن را پیموده، خط روشن خود را از میان کژراهه‌ها شناخته و از غوغای امواج خورشناک لغزش‌ها سلامت به ساحل رسیده است. آری، او از میان همه دستاویزها، به محکم‌ترین مطمئن‌ترینِ آن‌ها که راه خدا و اطاعت اوست دست یازیده و آن را فراچنگ آورده است. پس او به مرحله عالی یقین رسیده و حقایق دین برای او چون خورشید درخشیده است. عالم راستین به‌راستی خود را وقف اهداف الهی کرده و در خطیرترین موقعیت‌ها قرار گرفته که پاسخ‌گویی به مشکلات و پرسش‌هاست. او مسائل فردی و اجتماعی را بر مبانی دین تطبیق می‌دهد و دستور می‌دهد و دستور الهی را اعلام می‌کند. او چراغ تاریکی‌ها، آشکار کننده راه از چاه و...[۵].[۶]

علمای راستین، عاملان به علم خود

در مکتب علوی، علمی دارای ارزش است که به مرحله عمل برسد. امام علی (ع) منطبق با کلام قرآن کریم که می‌فرماید: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید، چرا چیزی می‌گویید که انجام نمی‌دهید؟ نزد خدا سخت ناپسند است که چیزی را بگویید و انجام ندهید[۷]. امام (ع) نقش و جایگاه عمل را از ضروریات افعالی فرد عالم می‌داند. دانش، زمانی یک ارزش تلقی می‌شود که به ایمان و عمل برسد. از این‌رو در نهج البلاغه نیز می‌فرماید: کم‌بهاترین دانش، مبادله اطلاعات و اظهار فضل و ارزنده‌ترینِ آن، عملکردِ درست، که در اعضا و جوارح است[۸].

امام (ع) بر همین مبنا، عالم بی‌عمل را نکوهش می‌کند و می‌فرماید: بی‌شک دانایی که از عملش سود نبرَد چون نادان سرگشته‌ای است که از نادانی خویش به‌هوش نیامده باشد، بلکه گناه او بزرگ‌تر است و حسرت و اندوهش بیشتر و سرزنشش نزد پروردگار افزون‌تر[۹].[۱۰].

مبارزه خستگی‌ناپذیر با زورمندان و طاغوتیان

یکی از ملاک‌های شناخت عالمان راستین، سیره عملی آنان در مقابله با ارباب زر و زور و تزویر است. این مفهوم قرانی در نهج البلاغه نیز بروز یافته، چنان‌که امام علی (ع) آن را پیمانی الهی دانسته است و می‌فرماید: خدا از عالمان پیمان گرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمکاران و گرسنگی ستم‌کشان خاموش نباشند[۱۱].

از این‌رو علمای راستین در برابر جامعه و وضعیت آن احساس وظیفه می‌کنند و در برابر ظلم‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی سکوت و مماشت نخواهد کرد. عالمان در هر شرایطی با زبان و بیان و عمل خود، حق را یاری می‌کنند و به دفاع از توده مردم می‌پردازند. آنان به مبارزه با بدعت‌ها می‌پردازند و پاسدار سنت و سیره اهل بیت‌اند. آنان نه‌تنها در مورد عقاید حقه شیعه، بلکه در تمام امور جامعه آگاه و حساس‌اند و در برابر بدعت‌های نوظهور در جامعه موضع‌گیری و از حق دفاع می‌کنند[۱۲].

شجاعت و اقدام در انجام وظیفه

عالمان راستین در برابر اجرای احکام الهی استوارند و هرگز از بذل جان خویش در این راه کاستی و کاهلی به خود راه نمی‌دهند. آنان به‌واسطه پیمان الهی که بستند، در راه اجرای حق تا پای جای خواهند ایستاد و تکالیف سیاسی و اجتماعی خویش را در راه نجات و دفاع از امت‌ها فراموش نخواهند کرد. امام علی (ع) می‌فرماید: (فرزندم) به‌خاطر حق، هرجا که باشد، خود را به کام امواج خطر درافکن ...[۱۳]. و در فراز دیگر فرمود: ای گروه مؤمنان، هرکس ظلم و تجاوزی را ببیند و دعوت به گناه و فسادی را بشنود پس با قلب خود بیزاری جوید، به راه سلامت و پاکی رفته است، و اگر با زبان اعتراض کند، پاداش یابد و از اولی برتر است؛ و اگر کسی به نبرد با آنان قیام کند و به پاس حرمت و اعتلای "کلمةالله" و نابودیِ حاکمیت ستمگران دست به سلاح برَد، او همان کسی‌است که به حقیقت هدایت رسیده و راه حق پوییده و نور یقین در قلبش تابیده[۱۴].[۱۵]

پرهیز از اختلاف و حفظ وحدت جامعه

عالمان راستین همواره از بروز اختلاف جلوگیری می‌کنند. امام علی (ع) در شرایط بحرانی پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) حفظ وحدت جامعه را سرلوحه خویش قرارداد و از حق خویش برای جلوگیری از اختلاف و تفرقه بین امت گذشت. امام (ع) خود، می‌کنند و به انس و الفت و هم‌نشینی با اقشار ضعیف جامعه مبادرت می‌ورزند. در سیره پیامبر اکرم (ص) آمده است که با فقرا به مجالست می‌نشست، گویی که فرقی میان خود و آن‌ها قائل نیست. امیرمؤمنان (ع) نیز بر این موضع مهم پای می‌فشرد، چنان‌که خطاب به کارگزار خود که در مجلس اعیان (که فقرا را به آن راهی نبود) شرکت کرده بود، فرمود: هرگز نمی‌پنداشتم که تو دعوت مردمی را اجابت کنی که بینوایان را از در می‌رانند و توانگران را بر سفره می‌نشانند. بنگر که در خانه این کسان چه می‌خوری. هر چه را در حلال بودن آن تردید داری از دهان بیفکن و آنچه را که یقین داری از راه حلال به دست آمده است، تناول کن[۱۶]. در ادامه فرمود: اگر بخواهم به عسل مصفا و مغز گندم و جامه‌های ابریشمین دست می‌یابم، ولی هیهات که هوای نفس بر من غلبه یابد و آزمندی من مرا به گزینش طعام‌ها بکشد و حال آن‌که در حجاز یا در یمامه بینوایی باشد که به یافتن قرص نانی امید ندارد و هرگز مزه سیری را نچشیده باشد؛ یا شب با شکم انباشته از غذا سر بر بالین نهم و در اطراف من شکم‌هایی گرسنه و جیگرهایی تشنه باشند... آیا به همین راضی باشم که مرا امیر المؤمنین گویند و با مردم در سختی‌های روزگارشان مشارکت نداشته باشم یا در سختی زندگی مقتدایشان نشوم[۱۷].

علمای راستین در میان مردم و همانند آن‌ها رفت‌وآمد می‌کنند، با زبان و فهم آن‌ها سخن می‌گویند و خود را چون تافته‌ای جدابافته نمی‌پندارند[۱۸].

منابع

پانویس

  1. «وَ مِنْهُ: فَإِنَّهُ لَا سَوَاءَ إِمَامُ الْهُدَى وَ إِمَامُ الرَّدَى وَ وَلِيُّ النَّبِيِّ وَ عَدُوُّ النَّبِيِّ، وَ لَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) إِنِّي لَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِكاً، أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِيمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْكِهِ، وَ لَكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ، عَالِمِ اللِّسَانِ، يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُون»؛ نهج البلاغه، نامه ۲۷.
  2. «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ، أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۱۳۹.
  3. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  4. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۳۲-۵۳۴.
  5. نهج البلاغه، خطبه ۸۶.
  6. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۳۴.
  7. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لا تَفْعَلُونَ ؛ سوره صف، آیه۲-۳.
  8. «أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ، وَ أَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِي الْجَوَارِحِ وَ الْأَرْكَانِ» نهج البلاغه، حکمت ۸۸.
  9. «وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لَا يَسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ، بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ أَعْظَمُ وَ الْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَمُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹.
  10. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۳۴.
  11. «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳.
  12. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۳۵.
  13. «وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَيْثُ كَانَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  14. «أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ، إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ، فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ، فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ، وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ، وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ، لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى، فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۳۶۵.
  15. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۳۶.
  16. «وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ. فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ، فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ، وَ مَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ [وَجْهِهِ] وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۵.
  17. «وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ، وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ، أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَكْبَادٌ حَرَّى، أَوْ أَكُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ: "وَ حَسْبُكَ [عَاراً] دَاءً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ - وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ". أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ»؛ نهج البلاغه نامۀ۴۵.
  18. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص۵۳۵ ـ ۵۳۷.