بحث:آیا آیه ۱۲ سوره هود بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== پاسخ جدید == | == پاسخ جدید == | ||
در [[آیه]] دوازدهم [[سوره هود]]، بر اساس [[ظاهر آیه]]، [[خداوند متعال]] [[نهی]] میکند [[رسول]] خـود را از اینکه مبادا [[ابلاغ]] برخی [[آیات]] را ترک کند و سینهاش از این به تنگ آید کـه مشـرکان میگویند: چرا بر او گنجی فرستاده نشده یا فرشتهاي همراه او نیامده است! سپس در ادامـه [[خداوند]] میفرماید که اي [[پیامبر]] تو فقط هشدار دهندهاي: {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ}} <ref>سوره هود، آیه12</ref>. | در [[آیه]] دوازدهم [[سوره هود]]، بر اساس [[ظاهر آیه]]، [[خداوند متعال]] [[نهی]] میکند [[رسول]] خـود را از اینکه مبادا [[ابلاغ]] برخی [[آیات]] را ترک کند و سینهاش از این به تنگ آید کـه مشـرکان میگویند: چرا بر او گنجی فرستاده نشده یا فرشتهاي همراه او نیامده است! سپس در ادامـه [[خداوند]] میفرماید که اي [[پیامبر]] تو فقط هشدار دهندهاي: {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ}} <ref>سوره هود، آیه12.</ref>. | ||
نگاهی به ترجمهها | نگاهی به ترجمهها | ||
بسیاري از [[مترجمان قرآن]]، [[آیه شریفه]] مذکور را در همین راستا اینگونه [[ترجمه]] کردهاند کـه: «و مبـادا تو برخى از آنچه را که به سویت وحى مىشود، ترک گویى و سینهات بدان تنگ گـردد کـه مىگویند: «چرا گنجى بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهاى بـا او نیامـده اسـت؟» تـو فقـط هشدار دهندهاى <ref>ترجمه فولادوند؛ نیز رک ترجمه انصاریان، مکارم شیرازی، مشکینی و دیگران ذیل آیه 12 سوره هود.</ref>. | بسیاري از [[مترجمان قرآن]]، [[آیه شریفه]] مذکور را در همین راستا اینگونه [[ترجمه]] کردهاند کـه: «و مبـادا تو برخى از آنچه را که به سویت وحى مىشود، ترک گویى و سینهات بدان تنگ گـردد کـه مىگویند: «چرا گنجى بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهاى بـا او نیامـده اسـت؟» تـو فقـط هشدار دهندهاى <ref>ترجمه فولادوند؛ نیز رک ترجمه انصاریان، مکارم شیرازی، مشکینی و دیگران ذیل آیه 12 سوره هود.</ref>. | ||
بیشتر [[مفسران اهل سنّت]] – بدون توجه به مسئله [[عصمت]] - مفهوم آیه شریفه را اینگونه دانستهاند که خطاب به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} میفرماید: «شاید تو برخی از قـرآن را بـه خـاطر [[ترس]] از [[مخالفت]] و [[استهزاء]] و [[شرّ]] [[مشرکان]] ترک کنی و واگذاري» <ref>ازجمله نک: زمخشـري،382/2؛ بیضاوي، 129/3؛ نسفی، 261/2؛ ابوحیان، 128/6؛ بقاعی، 509/3.</ref>. | بیشتر [[مفسران اهل سنّت]] – بدون توجه به مسئله [[عصمت]] - مفهوم آیه شریفه را اینگونه دانستهاند که خطاب به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} میفرماید: «شاید تو برخی از قـرآن را بـه خـاطر [[ترس]] از [[مخالفت]] و [[استهزاء]] و [[شرّ]] [[مشرکان]] ترک کنی و واگذاري» <ref>ازجمله نک: زمخشـري،382/2؛ بیضاوي، 129/3؛ نسفی، 261/2؛ ابوحیان، 128/6؛ بقاعی، 509/3.</ref>. | ||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
دیدگاه [[اهل سنت]] در [[تفسیر آیه]] از این جهت بیان گردید که هنگـام بیـان ترجمـههـاي بیان شده براي آیه، تأثیر این دیدگاه بر ترجمهها به دست آید و روشن شود. | دیدگاه [[اهل سنت]] در [[تفسیر آیه]] از این جهت بیان گردید که هنگـام بیـان ترجمـههـاي بیان شده براي آیه، تأثیر این دیدگاه بر ترجمهها به دست آید و روشن شود. | ||
بسیاري از [[مفسران شیعه]] نیز خطاب آیه را نهی پیامبر از ترک ابلاغِ [[وحی]] دانستهانـد <ref>از جمله طوسی، 456/5</ref>. برخی نیز خطاب را نهی پیامبر از ترک بـه تـأخیر انـداختن ابـلاغِ وحی به جهت [[دلتنگی]] و ترس از [[آزار و اذیت مشرکان]]؛ و یا ترک [[ابلاغ وحی]] دربـاره افـراد لجوج به سبب [[یأس]] از [[هدایت]] آنان دانستهاند؛ که در پی آن [[خداوند]] میفرماید: «گرچه آنـان [[ایمان]] نخواهند آورد، اما تو [[وظیفه]] خودت را ترک نکن <ref>قرائتـی، 30/4.<ref> در ایـن برداشـت، [[آیه شریفه]] چنین ترجمهشده است: «پس شاید تو (به خاطر عدم [[پذیرش مردم]]، ابلاغِ) بعض از آنچـه را کـه بـه تـو وحـى مىشود واگذارى و (شاید) سینهات به خاطر آن (حرفها) که مىگویند: چرا گنجـى بـر او نازل نشده، یا فرشتهاى با او نیامده، تنگ شده باشـد. (مبـادا چنـین باشـد، کـه) تـو فقـط هشدار دهندهاي و خداوند بر هر چیزى ناظر و [[نگهبان]] است» <ref>همانجا، 29/4.<ref>. | بسیاري از [[مفسران شیعه]] نیز خطاب آیه را نهی پیامبر از ترک ابلاغِ [[وحی]] دانستهانـد <ref>از جمله طوسی، 456/5.</ref>. برخی نیز خطاب را نهی پیامبر از ترک بـه تـأخیر انـداختن ابـلاغِ وحی به جهت [[دلتنگی]] و ترس از [[آزار و اذیت مشرکان]]؛ و یا ترک [[ابلاغ وحی]] دربـاره افـراد لجوج به سبب [[یأس]] از [[هدایت]] آنان دانستهاند؛ که در پی آن [[خداوند]] میفرماید: «گرچه آنـان [[ایمان]] نخواهند آورد، اما تو [[وظیفه]] خودت را ترک نکن <ref>قرائتـی، 30/4.</ref>. در ایـن برداشـت، [[آیه شریفه]] چنین ترجمهشده است: «پس شاید تو (به خاطر عدم [[پذیرش مردم]]، ابلاغِ) بعض از آنچـه را کـه بـه تـو وحـى مىشود واگذارى و (شاید) سینهات به خاطر آن (حرفها) که مىگویند: چرا گنجـى بـر او نازل نشده، یا فرشتهاى با او نیامده، تنگ شده باشـد. (مبـادا چنـین باشـد، کـه) تـو فقـط هشدار دهندهاي و خداوند بر هر چیزى ناظر و [[نگهبان]] است» <ref>همانجا، 29/4.</ref>. | ||
برخی نیز معتقدند که خطاب [[آیه]] با عبارت «لعلّـک» دربـاره تـرک احتمـالى برخـى از وحىهاى ربانى است که دلیل بر تحقق آن نیست، بلکه بیانگر زمینه آن است که حضـرتش در اثر انکارها و تکذیبهاى فراوان [[کافران]] تا اندازهاى دم فروبندد، ولی فراز {{متن قرآن|إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ}}، در آیه، ریشه این «لعلّ» را برکنده و حتمیتى مطلق نسبت به کل [[آیات]] وحیانى را بر عهده حضرتش تثبیت نموده است. <ref>صادقی تهرانی، 392/2.<ref>. | برخی نیز معتقدند که خطاب [[آیه]] با عبارت «لعلّـک» دربـاره تـرک احتمـالى برخـى از وحىهاى ربانى است که دلیل بر تحقق آن نیست، بلکه بیانگر زمینه آن است که حضـرتش در اثر انکارها و تکذیبهاى فراوان [[کافران]] تا اندازهاى دم فروبندد، ولی فراز {{متن قرآن|إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ}}، در آیه، ریشه این «لعلّ» را برکنده و حتمیتى مطلق نسبت به کل [[آیات]] وحیانى را بر عهده حضرتش تثبیت نموده است. <ref>صادقی تهرانی، 392/2.</ref>. | ||
در نگاهی معتدلتر، برخی [[مفسران شیعه]] بر آن هستند که رسـول خـدا{{صل}}، آیـاتى از [[قرآن]] را بر [[مشرکان]] مىخواند و آنان را به ایمان به یکتاپرستى و [[روز قیامت]] [[دعوت]] مىکرد. مشرکان گاهى او را مسخره مىکردند و گاهى از روى [[آزار]] دادن - و نه به منظـور هـدایت شدن - از وى معجزاتى مىخواستند. این موضعگیري آنان در برابـر دعـوت پیـامبر{{صل}}، موجب [[اندوه]] و [[رنج]] آن حضرت مىشد. از این روي، خداوند براى اینکه اندوه و رنج ایشان را کم کند، به وى فرمود: «دعوتت را ادامـه بـده و از سـخنان و پیشـنهادهاى مشـرکان بـیم نداشته باش». براى جلوگیرى از سخنان و مزاحمتهاى آنان، چه کارى انجام مىدهى؟ آیـا برخى از آنچه را به تو وحى کردهایم رها مىکنى و برخـى از آیـات قـرآن را کـه آنـان را خوش نمىآید، حذف خواهى کرد؟ چنین نیست. تو هرگـز چنـین نخـواهى کـرد. در ایـن صورت، چرا [[اندوهگین]] و دلتنگ مىشوى؟ <ref>مغنیه، 215/4.<ref>. | در نگاهی معتدلتر، برخی [[مفسران شیعه]] بر آن هستند که رسـول خـدا{{صل}}، آیـاتى از [[قرآن]] را بر [[مشرکان]] مىخواند و آنان را به ایمان به یکتاپرستى و [[روز قیامت]] [[دعوت]] مىکرد. مشرکان گاهى او را مسخره مىکردند و گاهى از روى [[آزار]] دادن - و نه به منظـور هـدایت شدن - از وى معجزاتى مىخواستند. این موضعگیري آنان در برابـر دعـوت پیـامبر{{صل}}، موجب [[اندوه]] و [[رنج]] آن حضرت مىشد. از این روي، خداوند براى اینکه اندوه و رنج ایشان را کم کند، به وى فرمود: «دعوتت را ادامـه بـده و از سـخنان و پیشـنهادهاى مشـرکان بـیم نداشته باش». براى جلوگیرى از سخنان و مزاحمتهاى آنان، چه کارى انجام مىدهى؟ آیـا برخى از آنچه را به تو وحى کردهایم رها مىکنى و برخـى از آیـات قـرآن را کـه آنـان را خوش نمىآید، حذف خواهى کرد؟ چنین نیست. تو هرگـز چنـین نخـواهى کـرد. در ایـن صورت، چرا [[اندوهگین]] و دلتنگ مىشوى؟ <ref>مغنیه، 215/4.</ref>. | ||
در این نگاه، خطاب [[آیه شریفه]] را یک نوع نهیِ تسلیتى و دلگرم کننده [[رسول]] خـدا{{صل}} از [[اندوه]] به سبب لجبازيهایی که از [[کفّار]] میدیدند، دانستهاند. <ref>نیز نک: طبرسـی، 221/5؛ مکارم شیرازي، 38-37/9.<ref>. | در این نگاه، خطاب [[آیه شریفه]] را یک نوع نهیِ تسلیتى و دلگرم کننده [[رسول]] خـدا{{صل}} از [[اندوه]] به سبب لجبازيهایی که از [[کفّار]] میدیدند، دانستهاند. <ref>نیز نک: طبرسـی، 221/5؛ مکارم شیرازي، 38-37/9.</ref>. | ||
احتمالاً میتوان گفت بهترین [[تفسیر]] براي این آیـه شـریفه، از علّامـه طباطبـایی اسـت. علّامه براي تبیین بهتر مفهوم آیه شریفه، مثال [[پادشاهی]] را میزند که خبـري بـه او رسـیده مبنى بر اینکه گروهی از ضعیفترین طبقات رعیـتش از فرمـان وي تمـرّد کـردهانـد و آن [[پادشاه]]، فرستادهاي از جانب خود، نزد آن رعایا میفرستد تا آنان را به [[اطاعت]] و تسـلیم در برابر پادشاه [[دعوت]] کند و دراین باره، نامـه خـود را بـه فرسـتادهاش داده و بـه او دسـتور میدهد تا [[نامه]] را بر آن جمع بخواند، و به خاطر تمرّدشان، آنان را ملامـت کنـد. فرسـتاده پادشاه نیز طبق [[فرمان]]، عمل نموده و آنان را ملامت میکند؛ ولى برخلاف انتظارش بـا رد و [[انکار]] [[مردم]] مواجه میشود، و ناگزیر نزد [[شاه]] برمیگـردد و اطـلاع مـیدهـد کـه آن مـردم دعوتش را نپذیرفتند و به [[نصایح]] و راهنماییاش گوش ندادند و به نامه پادشاه هـم وقعـى ننهادند. شاه براى بار دوم نامهاى به آن فرستاده میدهد و در آن نامه به او فرمان مـیدهـد که این نامه را براى آن مردم بخواند و به او میگوید که شاید تو در نوبت اول، نامـه مـا را براى آنان نخواندهاى و ترسیدهاى مبادا پیشنهادى کنند که از قدرتت خارج باشد و یا نامـه مرا خواندهاى ولى آن مردم پنداشتهاند که نامه از ناحیه من نبوده و تو آن را به [[دروغ]] به من نسبت دادهاى! اگر بهانه آنان احتمال اول بوده، باید بدانند که تو فرستاده ما هستی و غیر از رساندن [[پیام]] و نامه ما [[وظیفه]] و پستى ندارى و اگر احتمال دوم بوده، باید بدانند که آن نامه را به خط خود نوشته و با مهر خودم ممهور کردهام و خط و مهر من طـورى اسـت کـه احدى نمىتواند آن را [[تقلید]] کند. | احتمالاً میتوان گفت بهترین [[تفسیر]] براي این آیـه شـریفه، از علّامـه طباطبـایی اسـت. علّامه براي تبیین بهتر مفهوم آیه شریفه، مثال [[پادشاهی]] را میزند که خبـري بـه او رسـیده مبنى بر اینکه گروهی از ضعیفترین طبقات رعیـتش از فرمـان وي تمـرّد کـردهانـد و آن [[پادشاه]]، فرستادهاي از جانب خود، نزد آن رعایا میفرستد تا آنان را به [[اطاعت]] و تسـلیم در برابر پادشاه [[دعوت]] کند و دراین باره، نامـه خـود را بـه فرسـتادهاش داده و بـه او دسـتور میدهد تا [[نامه]] را بر آن جمع بخواند، و به خاطر تمرّدشان، آنان را ملامـت کنـد. فرسـتاده پادشاه نیز طبق [[فرمان]]، عمل نموده و آنان را ملامت میکند؛ ولى برخلاف انتظارش بـا رد و [[انکار]] [[مردم]] مواجه میشود، و ناگزیر نزد [[شاه]] برمیگـردد و اطـلاع مـیدهـد کـه آن مـردم دعوتش را نپذیرفتند و به [[نصایح]] و راهنماییاش گوش ندادند و به نامه پادشاه هـم وقعـى ننهادند. شاه براى بار دوم نامهاى به آن فرستاده میدهد و در آن نامه به او فرمان مـیدهـد که این نامه را براى آن مردم بخواند و به او میگوید که شاید تو در نوبت اول، نامـه مـا را براى آنان نخواندهاى و ترسیدهاى مبادا پیشنهادى کنند که از قدرتت خارج باشد و یا نامـه مرا خواندهاى ولى آن مردم پنداشتهاند که نامه از ناحیه من نبوده و تو آن را به [[دروغ]] به من نسبت دادهاى! اگر بهانه آنان احتمال اول بوده، باید بدانند که تو فرستاده ما هستی و غیر از رساندن [[پیام]] و نامه ما [[وظیفه]] و پستى ندارى و اگر احتمال دوم بوده، باید بدانند که آن نامه را به خط خود نوشته و با مهر خودم ممهور کردهام و خط و مهر من طـورى اسـت کـه احدى نمىتواند آن را [[تقلید]] کند. | ||
با این مثال، روشن مىشود که خطاب [[نامه]] دوم [[پادشاه]] در مقامى است که نشان میدهـد پادشاه درصدد فهماندن استبعاد خویش اسـت، و منظـورش از ذکـر آن دو احتمـال، یعنـى احتمال اینکه [[رسول]]، نامه اولش را نرسانده باشد و احتمال اینکه [[مردم]] [[خیال]] کـرده باشـند که نامه جعلى است، این نبوده که رسول را به [[طور]] جدى [[سرزنش]] کند و یا احتمال کـذب و [[افترا]] درباره او را [[تأیید]] کند، بلکه منظورش از ذکر آن دو احتمال این بوده که مقدمـه چینـی کند براى بیانی که آن دو [[شبهه]] را رد کند و بفرماید که فرستادهاش، به غیـر ابـلاغ رسـالت، هیچ [[اختیار]] دیگرى ندارد، تا مردم هر چه دلشان خواست از او تقاضا کنند و پیشنهاد دهنـد. <ref>طباطبایی، 159/10.<ref>. | با این مثال، روشن مىشود که خطاب [[نامه]] دوم [[پادشاه]] در مقامى است که نشان میدهـد پادشاه درصدد فهماندن استبعاد خویش اسـت، و منظـورش از ذکـر آن دو احتمـال، یعنـى احتمال اینکه [[رسول]]، نامه اولش را نرسانده باشد و احتمال اینکه [[مردم]] [[خیال]] کـرده باشـند که نامه جعلى است، این نبوده که رسول را به [[طور]] جدى [[سرزنش]] کند و یا احتمال کـذب و [[افترا]] درباره او را [[تأیید]] کند، بلکه منظورش از ذکر آن دو احتمال این بوده که مقدمـه چینـی کند براى بیانی که آن دو [[شبهه]] را رد کند و بفرماید که فرستادهاش، به غیـر ابـلاغ رسـالت، هیچ [[اختیار]] دیگرى ندارد، تا مردم هر چه دلشان خواست از او تقاضا کنند و پیشنهاد دهنـد. <ref>طباطبایی، 159/10.</ref>. | ||
برخی دیگر از [[مفسران]] معاصر مثال دیگري را براي این رویکرد ذکر کردهاند با این بیان که خطاب این [[آیه]] مثل این است که کسی به فرزند [[جوان]] خود بگوید: «گویا رادیوهاي [[بیگانه]] را گـوش دادي کـه ایـن حـرفهـا را میزنی!»؛ با اینکه میداند او گوش نداده است. <ref>جوادي [[آملی]]، [[تفسیر]] [[سوره هود]]، جلسه 16.<ref>. | برخی دیگر از [[مفسران]] معاصر مثال دیگري را براي این رویکرد ذکر کردهاند با این بیان که خطاب این [[آیه]] مثل این است که کسی به فرزند [[جوان]] خود بگوید: «گویا رادیوهاي [[بیگانه]] را گـوش دادي کـه ایـن حـرفهـا را میزنی!»؛ با اینکه میداند او گوش نداده است. <ref>جوادي [[آملی]]، [[تفسیر]] [[سوره هود]]، جلسه 16.</ref>. | ||
بنابراین [[آیه شریفه]] با مثال مذکور درباره آن پادشـاه و یـا مثـال اخیـر، درصـدد تائیـد [[رسالت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و ملامتمنکرین است و به همین جهت به [[اعتقاد]] [[آیت]] االله جوادي | بنابراین [[آیه شریفه]] با مثال مذکور درباره آن پادشـاه و یـا مثـال اخیـر، درصـدد تائیـد [[رسالت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و ملامتمنکرین است و به همین جهت به [[اعتقاد]] [[آیت]] االله جوادي | ||
آملی، آیه در [[حقیقت]] از سنخِ قاعده {{متن عربی| | آملی، آیه در [[حقیقت]] از سنخِ قاعده {{متن عربی|إِیاک أَعنی واسمعی یـا جـارةُ}} اسـت. <ref>جـوادي آملـی، تفسیر سوره هود، جلسه 16.</ref>. که ظاهر خطاب، بـه پیـامبر{{صل}} اسـت؛ ولـی مـراد از آن، دیگران هستند. <ref>درباره این قاعده نک: [[معرفت]]، 263/1.</ref>. | ||
از اینجا روشن مىشود که جمله {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ}} «نمىخواهد بفرماید: «نکند تو بعضى از آنچه را که به سویت وحى شده به مردم نرساندهاى..». و نمىخواهد رسول خدا{{صل}} را [[توبیخ]] کند که چـرا چنـین کـردى و نیـز نمىخواهد آن حضرت را [[تسلیت]] و دلگرمى دهد که اگر چنین کردهاى عیبى نـدارد، غصـه مخور و از [[کفر]] و لجبازى [[کفّار]] [[غمگین]] مباش، براى اینکه آنچه بـه تـو وحـى شـده حـق صریح است (چنانکه بسیاري از [[مفسران]] پنداشتهاند)؛ بلکه به [[اعتقاد]] برخی دیگر از مفسران معاصر،[[ سخن]] در این جمله، زمینه مقدمه چینی دارد و مىخواهد زمینه را براى یـادآورى ایـنکـه: {{متن قرآن|إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ}}، آماده سازد. <ref>طباطبایی، 160/10.<ref>. | از اینجا روشن مىشود که جمله {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ}} «نمىخواهد بفرماید: «نکند تو بعضى از آنچه را که به سویت وحى شده به مردم نرساندهاى..». و نمىخواهد رسول خدا{{صل}} را [[توبیخ]] کند که چـرا چنـین کـردى و نیـز نمىخواهد آن حضرت را [[تسلیت]] و دلگرمى دهد که اگر چنین کردهاى عیبى نـدارد، غصـه مخور و از [[کفر]] و لجبازى [[کفّار]] [[غمگین]] مباش، براى اینکه آنچه بـه تـو وحـى شـده حـق صریح است (چنانکه بسیاري از [[مفسران]] پنداشتهاند)؛ بلکه به [[اعتقاد]] برخی دیگر از مفسران معاصر،[[ سخن]] در این جمله، زمینه مقدمه چینی دارد و مىخواهد زمینه را براى یـادآورى ایـنکـه: {{متن قرآن|إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ}}، آماده سازد. <ref>طباطبایی، 160/10.</ref>. | ||
جمله {{متن قرآن|وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ}} نیز به کمک جمله {{متن قرآن|إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ}} قصـر قلـب را افاده مىکند؛ زیرا کفّار از [[رسول خدا]]{{صل}} چیزى را خواسته بودند که به دست آن حضرت نبــود، و لــذا خداونـد، درخواستشــان را وارونـه و ســپس در خــودش منحصر کــرد <ref>طباطبایی162/10.<ref> و فرمود: اولاً بیجا از [[رسول]] گرامى من ایـن درخواسـت را کردیـد و مىبایست از خود درخواست کنید و ثانیاً غیر از من، هیچکس کارهاى نیست. | جمله {{متن قرآن|وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ}} نیز به کمک جمله {{متن قرآن|إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ}} قصـر قلـب را افاده مىکند؛ زیرا کفّار از [[رسول خدا]]{{صل}} چیزى را خواسته بودند که به دست آن حضرت نبــود، و لــذا خداونـد، درخواستشــان را وارونـه و ســپس در خــودش منحصر کــرد <ref>طباطبایی162/10.</ref> و فرمود: اولاً بیجا از [[رسول]] گرامى من ایـن درخواسـت را کردیـد و مىبایست از خود درخواست کنید و ثانیاً غیر از من، هیچکس کارهاى نیست. | ||
گفتنی است قصر [[قلب]]، اصطلاحی در علـم بلاغـت اسـت بـه معنـی واژگـون کـردن و برعکس ساختن و آن هنگامی است که مخاطب، به عکسِ حکمی که شما [[اثبات]] کردهایـد، [[باور]] داشته باشد.<ref>هاشمی، 156.<ref>. پس قصر قلب، محصور کردن و منحصر کردن به صـورت عکسِ تصور مخاطب است. | گفتنی است قصر [[قلب]]، اصطلاحی در علـم بلاغـت اسـت بـه معنـی واژگـون کـردن و برعکس ساختن و آن هنگامی است که مخاطب، به عکسِ حکمی که شما [[اثبات]] کردهایـد، [[باور]] داشته باشد.<ref>هاشمی، 156.</ref>. پس قصر قلب، محصور کردن و منحصر کردن به صـورت عکسِ تصور مخاطب است. | ||
اکنون قبل از بیان [[ترجمه]] صحیح [[آیه شریفه]] بر اساس دیدگاه تفسیري [[علامه طباطبایی]]، دیدگاه تفسیري دیگري را نیز مطرح میکنیم که بر اساس آن دیدگاه - که مبتنی بر [[تفسیر قرآن]] بـه [[قرآن]] و [[سیاق آیات]] کلّ قرآن است - میتوان ترجمهاي دقیق و منطبق بـا مبـانی اعتقـادي [[کلامی]] قرآن و [[روایات]] [[شیعی]]، از آیه شریفه ارائه داد: این دیدگاه که توسط [[آیت]] االله جوادي [[آملی]]، مطرح شده است چنین است کـه ایـن آیـه شریفه، از سنخ تسلیت و مانند آن نیست؛ بلکه یک موضعگیري قطعـی از جانـب خداونـد [[متعال]] در برابر این گفته مستکبرانه کفّار است که میگفتند: آیا ما به خاطر شـاعري دیوانـه، معبودان خود را رها کنیم و دست از دینمان برداریم؟ {{متن قرآن|وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ}} <ref>سوره صافات، آیه36.<ref>؛ لذا [[خداوند]] در این [[آیه شریفه]] در پاسخ به آنها میفرماید: {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ}} یعنی مگر تو دست بر میداري؟[[ خیر]]، تو هم دست بر نمیداري و تا آخر سخن خود را میگویی زیرا سخنِ تو، سخنِ من است {{متن قرآن|وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى}} <ref>سوره [[نجم]]، آیه3.<ref>. اینچنین نیست که ما کوتاه بیاییم و دست برداریم؛ تو هم اي [[پیامبر]]![[ دست]] برنمیداري و تو هم «ضائق الصدر» نیستی که سینهات تنگ باشد. بر این اساس، لفظ «لعـلّ» در ایـن آیـه شریفه، نظیر استفهام انکاري است و از سنخ لفظ «لعلّ» در [[آیه]] {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا}}، <ref>سوره [[کهف]]، آیه6<ref>. در آیه [[سوره]] کهـف یـک نهـی اشفاقی است به این معنی که لازم نیست این حد [[غصه]] بخوري؛ زیرا [[وظیفه]] تو تنها رسـاندن [[پیام]] است. ولی در آیه دوازدهم [[سوره هود]]، نظیر استفهام انکاري و در برابر آن گفتـه کفّـار است؛ علاوه بر آنکه در این دیدگاه نیز مانند دیدگاه علّامه، در آیه شریفه نوعی «قصر [[قلب]]» در خطاب آن به [[کفّار]]، به کار رفته است. <ref>رک جوادي [[آملی]]، [[تفسیر]] سوره هود، جلسه 15.<ref>. | اکنون قبل از بیان [[ترجمه]] صحیح [[آیه شریفه]] بر اساس دیدگاه تفسیري [[علامه طباطبایی]]، دیدگاه تفسیري دیگري را نیز مطرح میکنیم که بر اساس آن دیدگاه - که مبتنی بر [[تفسیر قرآن]] بـه [[قرآن]] و [[سیاق آیات]] کلّ قرآن است - میتوان ترجمهاي دقیق و منطبق بـا مبـانی اعتقـادي [[کلامی]] قرآن و [[روایات]] [[شیعی]]، از آیه شریفه ارائه داد: این دیدگاه که توسط [[آیت]] االله جوادي [[آملی]]، مطرح شده است چنین است کـه ایـن آیـه شریفه، از سنخ تسلیت و مانند آن نیست؛ بلکه یک موضعگیري قطعـی از جانـب خداونـد [[متعال]] در برابر این گفته مستکبرانه کفّار است که میگفتند: آیا ما به خاطر شـاعري دیوانـه، معبودان خود را رها کنیم و دست از دینمان برداریم؟ {{متن قرآن|وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ}} <ref>سوره صافات، آیه36.</ref>؛ لذا [[خداوند]] در این [[آیه شریفه]] در پاسخ به آنها میفرماید: {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ}} یعنی مگر تو دست بر میداري؟[[ خیر]]، تو هم دست بر نمیداري و تا آخر سخن خود را میگویی زیرا سخنِ تو، سخنِ من است {{متن قرآن|وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى}} <ref>سوره [[نجم]]، آیه3.</ref>. اینچنین نیست که ما کوتاه بیاییم و دست برداریم؛ تو هم اي [[پیامبر]]![[ دست]] برنمیداري و تو هم «ضائق الصدر» نیستی که سینهات تنگ باشد. بر این اساس، لفظ «لعـلّ» در ایـن آیـه شریفه، نظیر استفهام انکاري است و از سنخ لفظ «لعلّ» در [[آیه]] {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا}}، <ref>سوره [[کهف]]، آیه6.</ref>. در آیه [[سوره]] کهـف یـک نهـی اشفاقی است به این معنی که لازم نیست این حد [[غصه]] بخوري؛ زیرا [[وظیفه]] تو تنها رسـاندن [[پیام]] است. ولی در آیه دوازدهم [[سوره هود]]، نظیر استفهام انکاري و در برابر آن گفتـه کفّـار است؛ علاوه بر آنکه در این دیدگاه نیز مانند دیدگاه علّامه، در آیه شریفه نوعی «قصر [[قلب]]» در خطاب آن به [[کفّار]]، به کار رفته است. <ref>رک جوادي [[آملی]]، [[تفسیر]] سوره هود، جلسه 15.</ref>. | ||
با این نگاه، فضاي آیه شریفه در میان برخی دیگر از [[آیات قرآن]] کـریم نیـز شـفافتـر میشود. از جمله آنجا که در [[سوره نساء]] میفرماید: همه [[زمین]] هم اگر [[کافر]] بشوند و تـو اي پیامبر! تنها باشی، باید وظیفهات را انجام دهی. {{متن قرآن|اَ تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ}} <ref>سوره [[نساء]]، آیه84.<ref>. | با این نگاه، فضاي آیه شریفه در میان برخی دیگر از [[آیات قرآن]] کـریم نیـز شـفافتـر میشود. از جمله آنجا که در [[سوره نساء]] میفرماید: همه [[زمین]] هم اگر [[کافر]] بشوند و تـو اي پیامبر! تنها باشی، باید وظیفهات را انجام دهی. {{متن قرآن|اَ تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ}} <ref>سوره [[نساء]]، آیه84.</ref>. | ||
بنابراین آیه شریفه 12 سوره هود، از سنخِ [[تسلیت]] نیست که دلداري بدهد؛ بلکه از سنخ پافشاري و موضعگیري صحیح است. <ref>نک: جوادي آملی، عبداالله، سوره هود، جلسه 15.<ref>. | بنابراین آیه شریفه 12 سوره هود، از سنخِ [[تسلیت]] نیست که دلداري بدهد؛ بلکه از سنخ پافشاري و موضعگیري صحیح است. <ref>نک: جوادي آملی، عبداالله، سوره هود، جلسه 15.</ref>. | ||
بر اساس دو دیدگاه تفسیري گفته شده مـیتـوان دو ترجمـه مبتنـی بـر تفسـیر علامـه طباطبایی و [[تفسیر]] [[آیت]] االله جوادي [[آملی]] براي [[آیه شریفه]] ارائه داد: | بر اساس دو دیدگاه تفسیري گفته شده مـیتـوان دو ترجمـه مبتنـی بـر تفسـیر علامـه طباطبایی و [[تفسیر]] [[آیت]] االله جوادي [[آملی]] براي [[آیه شریفه]] ارائه داد: | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
«[اي پیامبر! [[کفّار]] میگویند کـه آیـا مـا از معبـودان خـود بـه خـاطر شـاعرى دیوانـه دست برداریم؟] مگر میشود که تو هم دست برداري؟! و مگر میشـود سـینهات از ایـن بـه تنگ آمده باشد که مبادا بگویند: چرا گنجی بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهاي با او نیامده است؟ [نه چنین نیست. قطعاً تو هم دست برنمیداري و تا آخر حرف خود را میزنی زیـرا حرف تو، حرف من است و تو «ضائق الصدر هم نیستی که سینهات بـه تنـگ آمـده باشـد؛ قطعاً تو فرستاده ما هستی، و غیر از رساندن [[پیام]] و [[رسالت]] ما وظیفهاي نـدارى] ؛ جـز ایـن نیست که تو فقط هشدار دهندهاي [و غیر از [[خدا]] هیچکس کارهاي نیست] و تنها خداست که بر هر چیزي [[پشتیبان]] و کارساز [و [[تدبیر]] کننده امور] است». | «[اي پیامبر! [[کفّار]] میگویند کـه آیـا مـا از معبـودان خـود بـه خـاطر شـاعرى دیوانـه دست برداریم؟] مگر میشود که تو هم دست برداري؟! و مگر میشـود سـینهات از ایـن بـه تنگ آمده باشد که مبادا بگویند: چرا گنجی بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهاي با او نیامده است؟ [نه چنین نیست. قطعاً تو هم دست برنمیداري و تا آخر حرف خود را میزنی زیـرا حرف تو، حرف من است و تو «ضائق الصدر هم نیستی که سینهات بـه تنـگ آمـده باشـد؛ قطعاً تو فرستاده ما هستی، و غیر از رساندن [[پیام]] و [[رسالت]] ما وظیفهاي نـدارى] ؛ جـز ایـن نیست که تو فقط هشدار دهندهاي [و غیر از [[خدا]] هیچکس کارهاي نیست] و تنها خداست که بر هر چیزي [[پشتیبان]] و کارساز [و [[تدبیر]] کننده امور] است». | ||
بر اساس این ترجمه نیز، مفهوم [[آیه]] بعد، چنین است: «اصلاً حرف اینها این نیست؛ بلکه حرف اینها این است که میگویند: [محمد] خود آن را به دروغ بافتـه [و بـه خـدا نسـبت مىدهد و اصلاً قرآن کلام خدا نیست!]». <ref>رسنانی، [[الهه]] [[هادیان]]، چالشهاي ترجمههاي قرآن در [[آیات متشابه]] مربوط به [[عصمت رسول خدا]]{{صل}} و راهکارها (بررسی موردي: [[آیات]] 12 [[سوره هود]] و43 [[سوره توبه]]) (مقاله) نشریه [[پژوهش]] [[دینی]]، شماره 43، ص278-285.<ref>. | بر اساس این ترجمه نیز، مفهوم [[آیه]] بعد، چنین است: «اصلاً حرف اینها این نیست؛ بلکه حرف اینها این است که میگویند: [محمد] خود آن را به دروغ بافتـه [و بـه خـدا نسـبت مىدهد و اصلاً قرآن کلام خدا نیست!]». <ref>رسنانی، [[الهه]] [[هادیان]]، چالشهاي ترجمههاي قرآن در [[آیات متشابه]] مربوط به [[عصمت رسول خدا]]{{صل}} و راهکارها (بررسی موردي: [[آیات]] 12 [[سوره هود]] و43 [[سوره توبه]]) (مقاله) نشریه [[پژوهش]] [[دینی]]، شماره 43، ص278-285.</ref>. |
نسخهٔ ۴ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۳۵
پاسخ جدید
در آیه دوازدهم سوره هود، بر اساس ظاهر آیه، خداوند متعال نهی میکند رسول خـود را از اینکه مبادا ابلاغ برخی آیات را ترک کند و سینهاش از این به تنگ آید کـه مشـرکان میگویند: چرا بر او گنجی فرستاده نشده یا فرشتهاي همراه او نیامده است! سپس در ادامـه خداوند میفرماید که اي پیامبر تو فقط هشدار دهندهاي: ﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ﴾ [۱].
نگاهی به ترجمهها
بسیاري از مترجمان قرآن، آیه شریفه مذکور را در همین راستا اینگونه ترجمه کردهاند کـه: «و مبـادا تو برخى از آنچه را که به سویت وحى مىشود، ترک گویى و سینهات بدان تنگ گـردد کـه مىگویند: «چرا گنجى بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهاى بـا او نیامـده اسـت؟» تـو فقـط هشدار دهندهاى [۲].
بیشتر مفسران اهل سنّت – بدون توجه به مسئله عصمت - مفهوم آیه شریفه را اینگونه دانستهاند که خطاب به پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «شاید تو برخی از قـرآن را بـه خـاطر ترس از مخالفت و استهزاء و شرّ مشرکان ترک کنی و واگذاري» [۳].
دیدگاه اهل سنت در تفسیر آیه از این جهت بیان گردید که هنگـام بیـان ترجمـههـاي بیان شده براي آیه، تأثیر این دیدگاه بر ترجمهها به دست آید و روشن شود.
بسیاري از مفسران شیعه نیز خطاب آیه را نهی پیامبر از ترک ابلاغِ وحی دانستهانـد [۴]. برخی نیز خطاب را نهی پیامبر از ترک بـه تـأخیر انـداختن ابـلاغِ وحی به جهت دلتنگی و ترس از آزار و اذیت مشرکان؛ و یا ترک ابلاغ وحی دربـاره افـراد لجوج به سبب یأس از هدایت آنان دانستهاند؛ که در پی آن خداوند میفرماید: «گرچه آنـان ایمان نخواهند آورد، اما تو وظیفه خودت را ترک نکن [۵]. در ایـن برداشـت، آیه شریفه چنین ترجمهشده است: «پس شاید تو (به خاطر عدم پذیرش مردم، ابلاغِ) بعض از آنچـه را کـه بـه تـو وحـى مىشود واگذارى و (شاید) سینهات به خاطر آن (حرفها) که مىگویند: چرا گنجـى بـر او نازل نشده، یا فرشتهاى با او نیامده، تنگ شده باشـد. (مبـادا چنـین باشـد، کـه) تـو فقـط هشدار دهندهاي و خداوند بر هر چیزى ناظر و نگهبان است» [۶].
برخی نیز معتقدند که خطاب آیه با عبارت «لعلّـک» دربـاره تـرک احتمـالى برخـى از وحىهاى ربانى است که دلیل بر تحقق آن نیست، بلکه بیانگر زمینه آن است که حضـرتش در اثر انکارها و تکذیبهاى فراوان کافران تا اندازهاى دم فروبندد، ولی فراز ﴿إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ﴾، در آیه، ریشه این «لعلّ» را برکنده و حتمیتى مطلق نسبت به کل آیات وحیانى را بر عهده حضرتش تثبیت نموده است. [۷].
در نگاهی معتدلتر، برخی مفسران شیعه بر آن هستند که رسـول خـدا(ص)، آیـاتى از قرآن را بر مشرکان مىخواند و آنان را به ایمان به یکتاپرستى و روز قیامت دعوت مىکرد. مشرکان گاهى او را مسخره مىکردند و گاهى از روى آزار دادن - و نه به منظـور هـدایت شدن - از وى معجزاتى مىخواستند. این موضعگیري آنان در برابـر دعـوت پیـامبر(ص)، موجب اندوه و رنج آن حضرت مىشد. از این روي، خداوند براى اینکه اندوه و رنج ایشان را کم کند، به وى فرمود: «دعوتت را ادامـه بـده و از سـخنان و پیشـنهادهاى مشـرکان بـیم نداشته باش». براى جلوگیرى از سخنان و مزاحمتهاى آنان، چه کارى انجام مىدهى؟ آیـا برخى از آنچه را به تو وحى کردهایم رها مىکنى و برخـى از آیـات قـرآن را کـه آنـان را خوش نمىآید، حذف خواهى کرد؟ چنین نیست. تو هرگـز چنـین نخـواهى کـرد. در ایـن صورت، چرا اندوهگین و دلتنگ مىشوى؟ [۸].
در این نگاه، خطاب آیه شریفه را یک نوع نهیِ تسلیتى و دلگرم کننده رسول خـدا(ص) از اندوه به سبب لجبازيهایی که از کفّار میدیدند، دانستهاند. [۹].
احتمالاً میتوان گفت بهترین تفسیر براي این آیـه شـریفه، از علّامـه طباطبـایی اسـت. علّامه براي تبیین بهتر مفهوم آیه شریفه، مثال پادشاهی را میزند که خبـري بـه او رسـیده مبنى بر اینکه گروهی از ضعیفترین طبقات رعیـتش از فرمـان وي تمـرّد کـردهانـد و آن پادشاه، فرستادهاي از جانب خود، نزد آن رعایا میفرستد تا آنان را به اطاعت و تسـلیم در برابر پادشاه دعوت کند و دراین باره، نامـه خـود را بـه فرسـتادهاش داده و بـه او دسـتور میدهد تا نامه را بر آن جمع بخواند، و به خاطر تمرّدشان، آنان را ملامـت کنـد. فرسـتاده پادشاه نیز طبق فرمان، عمل نموده و آنان را ملامت میکند؛ ولى برخلاف انتظارش بـا رد و انکار مردم مواجه میشود، و ناگزیر نزد شاه برمیگـردد و اطـلاع مـیدهـد کـه آن مـردم دعوتش را نپذیرفتند و به نصایح و راهنماییاش گوش ندادند و به نامه پادشاه هـم وقعـى ننهادند. شاه براى بار دوم نامهاى به آن فرستاده میدهد و در آن نامه به او فرمان مـیدهـد که این نامه را براى آن مردم بخواند و به او میگوید که شاید تو در نوبت اول، نامـه مـا را براى آنان نخواندهاى و ترسیدهاى مبادا پیشنهادى کنند که از قدرتت خارج باشد و یا نامـه مرا خواندهاى ولى آن مردم پنداشتهاند که نامه از ناحیه من نبوده و تو آن را به دروغ به من نسبت دادهاى! اگر بهانه آنان احتمال اول بوده، باید بدانند که تو فرستاده ما هستی و غیر از رساندن پیام و نامه ما وظیفه و پستى ندارى و اگر احتمال دوم بوده، باید بدانند که آن نامه را به خط خود نوشته و با مهر خودم ممهور کردهام و خط و مهر من طـورى اسـت کـه احدى نمىتواند آن را تقلید کند.
با این مثال، روشن مىشود که خطاب نامه دوم پادشاه در مقامى است که نشان میدهـد پادشاه درصدد فهماندن استبعاد خویش اسـت، و منظـورش از ذکـر آن دو احتمـال، یعنـى احتمال اینکه رسول، نامه اولش را نرسانده باشد و احتمال اینکه مردم خیال کـرده باشـند که نامه جعلى است، این نبوده که رسول را به طور جدى سرزنش کند و یا احتمال کـذب و افترا درباره او را تأیید کند، بلکه منظورش از ذکر آن دو احتمال این بوده که مقدمـه چینـی کند براى بیانی که آن دو شبهه را رد کند و بفرماید که فرستادهاش، به غیـر ابـلاغ رسـالت، هیچ اختیار دیگرى ندارد، تا مردم هر چه دلشان خواست از او تقاضا کنند و پیشنهاد دهنـد. [۱۰].
برخی دیگر از مفسران معاصر مثال دیگري را براي این رویکرد ذکر کردهاند با این بیان که خطاب این آیه مثل این است که کسی به فرزند جوان خود بگوید: «گویا رادیوهاي بیگانه را گـوش دادي کـه ایـن حـرفهـا را میزنی!»؛ با اینکه میداند او گوش نداده است. [۱۱].
بنابراین آیه شریفه با مثال مذکور درباره آن پادشـاه و یـا مثـال اخیـر، درصـدد تائیـد رسالت رسول خدا(ص) و ملامتمنکرین است و به همین جهت به اعتقاد آیت االله جوادي آملی، آیه در حقیقت از سنخِ قاعده الگو:متن عربی اسـت. [۱۲]. که ظاهر خطاب، بـه پیـامبر(ص) اسـت؛ ولـی مـراد از آن، دیگران هستند. [۱۳].
از اینجا روشن مىشود که جمله ﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ﴾ «نمىخواهد بفرماید: «نکند تو بعضى از آنچه را که به سویت وحى شده به مردم نرساندهاى..». و نمىخواهد رسول خدا(ص) را توبیخ کند که چـرا چنـین کـردى و نیـز نمىخواهد آن حضرت را تسلیت و دلگرمى دهد که اگر چنین کردهاى عیبى نـدارد، غصـه مخور و از کفر و لجبازى کفّار غمگین مباش، براى اینکه آنچه بـه تـو وحـى شـده حـق صریح است (چنانکه بسیاري از مفسران پنداشتهاند)؛ بلکه به اعتقاد برخی دیگر از مفسران معاصر،سخن در این جمله، زمینه مقدمه چینی دارد و مىخواهد زمینه را براى یـادآورى ایـنکـه: ﴿إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ﴾، آماده سازد. [۱۴].
جمله ﴿وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ﴾ نیز به کمک جمله ﴿إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ﴾ قصـر قلـب را افاده مىکند؛ زیرا کفّار از رسول خدا(ص) چیزى را خواسته بودند که به دست آن حضرت نبــود، و لــذا خداونـد، درخواستشــان را وارونـه و ســپس در خــودش منحصر کــرد [۱۵] و فرمود: اولاً بیجا از رسول گرامى من ایـن درخواسـت را کردیـد و مىبایست از خود درخواست کنید و ثانیاً غیر از من، هیچکس کارهاى نیست.
گفتنی است قصر قلب، اصطلاحی در علـم بلاغـت اسـت بـه معنـی واژگـون کـردن و برعکس ساختن و آن هنگامی است که مخاطب، به عکسِ حکمی که شما اثبات کردهایـد، باور داشته باشد.[۱۶]. پس قصر قلب، محصور کردن و منحصر کردن به صـورت عکسِ تصور مخاطب است.
اکنون قبل از بیان ترجمه صحیح آیه شریفه بر اساس دیدگاه تفسیري علامه طباطبایی، دیدگاه تفسیري دیگري را نیز مطرح میکنیم که بر اساس آن دیدگاه - که مبتنی بر تفسیر قرآن بـه قرآن و سیاق آیات کلّ قرآن است - میتوان ترجمهاي دقیق و منطبق بـا مبـانی اعتقـادي کلامی قرآن و روایات شیعی، از آیه شریفه ارائه داد: این دیدگاه که توسط آیت االله جوادي آملی، مطرح شده است چنین است کـه ایـن آیـه شریفه، از سنخ تسلیت و مانند آن نیست؛ بلکه یک موضعگیري قطعـی از جانـب خداونـد متعال در برابر این گفته مستکبرانه کفّار است که میگفتند: آیا ما به خاطر شـاعري دیوانـه، معبودان خود را رها کنیم و دست از دینمان برداریم؟ ﴿وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ﴾ [۱۷]؛ لذا خداوند در این آیه شریفه در پاسخ به آنها میفرماید: ﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ﴾ یعنی مگر تو دست بر میداري؟خیر، تو هم دست بر نمیداري و تا آخر سخن خود را میگویی زیرا سخنِ تو، سخنِ من است ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾ [۱۸]. اینچنین نیست که ما کوتاه بیاییم و دست برداریم؛ تو هم اي پیامبر!دست برنمیداري و تو هم «ضائق الصدر» نیستی که سینهات تنگ باشد. بر این اساس، لفظ «لعـلّ» در ایـن آیـه شریفه، نظیر استفهام انکاري است و از سنخ لفظ «لعلّ» در آیه ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا﴾، [۱۹]. در آیه سوره کهـف یـک نهـی اشفاقی است به این معنی که لازم نیست این حد غصه بخوري؛ زیرا وظیفه تو تنها رسـاندن پیام است. ولی در آیه دوازدهم سوره هود، نظیر استفهام انکاري و در برابر آن گفتـه کفّـار است؛ علاوه بر آنکه در این دیدگاه نیز مانند دیدگاه علّامه، در آیه شریفه نوعی «قصر قلب» در خطاب آن به کفّار، به کار رفته است. [۲۰].
با این نگاه، فضاي آیه شریفه در میان برخی دیگر از آیات قرآن کـریم نیـز شـفافتـر میشود. از جمله آنجا که در سوره نساء میفرماید: همه زمین هم اگر کافر بشوند و تـو اي پیامبر! تنها باشی، باید وظیفهات را انجام دهی. ﴿اَ تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ﴾ [۲۱].
بنابراین آیه شریفه 12 سوره هود، از سنخِ تسلیت نیست که دلداري بدهد؛ بلکه از سنخ پافشاري و موضعگیري صحیح است. [۲۲]. بر اساس دو دیدگاه تفسیري گفته شده مـیتـوان دو ترجمـه مبتنـی بـر تفسـیر علامـه طباطبایی و تفسیر آیت االله جوادي آملی براي آیه شریفه ارائه داد:
ترجمه نخست (براساس تفسیر علامه طباطبایی و تمثیل ایشان):
«[اي پیامبر!رسالت تو جاي هیچگونه تردید و انکار ندارد. پس چگونه است که گروهـی آن را انکار میکنند؟!] شاید [بهانه کافران این است که] تو قسمتى از آنچه را کـه مـا [در قـرآن] بـه سویت وحى کردهایم، ترک کردهاى [و براى آنان تـلاوت ننمـودهاى و در نتیجـه حقانیـت قـرآن آنگونه که باید و شاید براي آنها آشکار نشده است] و سینهات از این به تنگ آمـده کـه مبـادا بگویند: چرا گنجی بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهاي با او نیامده است؟ [نه چنین نیست. قطعـاً تو رسالت خود را ابلاغ کردهاي و قطعاً تو فرستاده ما هستی و غیر از رساندن پیام و رسالت مـا وظیفهاي ندارى و آنان نمیتوانند هرچه دلشان خواست از تو تقاضا کنند و پیشنهاد دهنـد] جـز این نیست که تو فقط هشدار دهندهاي [و غیر از خدا هیچکس کارهاي نیست] و تنها خداست کـه بر هر چیزي پشتیبان و کارساز [و تدبیرکننده امور] است».
براساس این ترجمه و تفسیر، عتاب آیه شریفه متوجه کفّار است و نه رسول خدا(ص) و خداوند متعال به رسول خود میفرماید که گویا تو پیام وحی را به اینهـا نرسـاندي کـه این چنینند؛ زیرا وحی الهی، بین و فطرت پـذیر اسـت و هـر آنچـه را کـه بشـر بر اسـاس فطرتش بخواهد در آن هست و هر کس این سخنان را بشنود حتمـاً مـیپـذیرد؛ بنـابراین گویا به مردم نرساندي که این چنینند!].
سپس در ادامه و در آیه بعد، میفرماید: «[نـه، تـو رسـاندي؛ ولـی ایـنهـا مـیگوینـد نرساندي؛ و اصلاً بهانهشان این نیست کـه تـو برخـی از آیـات قـرآن را بـه گـوش آنـان نرساندي،] بلکه [بهانهشان این است که] میگویند: «[محمد] خود آن را به دروغ بافته [و بـه خدا نسبت مىدهد و اصلاً قرآن کلام خدا نیست!]».
گفتنی است در میان ترجمههاي قرآن، حتّی ترجمه صفوي که بر اساس تفسیر المیـزان است، این نکات علّامه طباطبایی در المیزان را در ترجمـه لحـاظ نکـرده و آیـه شـریفه را چنین ترجمه نموده است: «اى پیامبر،رسالت تو جاى هیچگونه تردید و انکار ندارد؛ پس چگونه است که گروهى آن را دروغ انگاشتهاند؟ آیا برخى از آنچه را به تو وحى مىشـود وامـىنهـى و بـه مـردم نمىرسانى و سینهات از آن به تنگ مىآید که مبادا بگویند: چرا گنجى بر او فـرو فرسـتاده نشده یا فرشتهاى با او نیامده است؟ این چه انتظار بىجایى است که از تو دارنـد؛ تـو فقـط هشدار دهندهاى و خدا کارساز و تدبیر کننده امور است».
ترجمه دوم (براساس تفسیر آیت االله جوادي آملی و تمثیل ایشان):
«[اي پیامبر! کفّار میگویند کـه آیـا مـا از معبـودان خـود بـه خـاطر شـاعرى دیوانـه دست برداریم؟] مگر میشود که تو هم دست برداري؟! و مگر میشـود سـینهات از ایـن بـه تنگ آمده باشد که مبادا بگویند: چرا گنجی بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهاي با او نیامده است؟ [نه چنین نیست. قطعاً تو هم دست برنمیداري و تا آخر حرف خود را میزنی زیـرا حرف تو، حرف من است و تو «ضائق الصدر هم نیستی که سینهات بـه تنـگ آمـده باشـد؛ قطعاً تو فرستاده ما هستی، و غیر از رساندن پیام و رسالت ما وظیفهاي نـدارى] ؛ جـز ایـن نیست که تو فقط هشدار دهندهاي [و غیر از خدا هیچکس کارهاي نیست] و تنها خداست که بر هر چیزي پشتیبان و کارساز [و تدبیر کننده امور] است».
بر اساس این ترجمه نیز، مفهوم آیه بعد، چنین است: «اصلاً حرف اینها این نیست؛ بلکه حرف اینها این است که میگویند: [محمد] خود آن را به دروغ بافتـه [و بـه خـدا نسـبت مىدهد و اصلاً قرآن کلام خدا نیست!]». [۲۳].
- ↑ سوره هود، آیه12.
- ↑ ترجمه فولادوند؛ نیز رک ترجمه انصاریان، مکارم شیرازی، مشکینی و دیگران ذیل آیه 12 سوره هود.
- ↑ ازجمله نک: زمخشـري،382/2؛ بیضاوي، 129/3؛ نسفی، 261/2؛ ابوحیان، 128/6؛ بقاعی، 509/3.
- ↑ از جمله طوسی، 456/5.
- ↑ قرائتـی، 30/4.
- ↑ همانجا، 29/4.
- ↑ صادقی تهرانی، 392/2.
- ↑ مغنیه، 215/4.
- ↑ نیز نک: طبرسـی، 221/5؛ مکارم شیرازي، 38-37/9.
- ↑ طباطبایی، 159/10.
- ↑ جوادي آملی، تفسیر سوره هود، جلسه 16.
- ↑ جـوادي آملـی، تفسیر سوره هود، جلسه 16.
- ↑ درباره این قاعده نک: معرفت، 263/1.
- ↑ طباطبایی، 160/10.
- ↑ طباطبایی162/10.
- ↑ هاشمی، 156.
- ↑ سوره صافات، آیه36.
- ↑ سوره نجم، آیه3.
- ↑ سوره کهف، آیه6.
- ↑ رک جوادي آملی، تفسیر سوره هود، جلسه 15.
- ↑ سوره نساء، آیه84.
- ↑ نک: جوادي آملی، عبداالله، سوره هود، جلسه 15.
- ↑ رسنانی، الهه هادیان، چالشهاي ترجمههاي قرآن در آیات متشابه مربوط به عصمت رسول خدا(ص) و راهکارها (بررسی موردي: آیات 12 سوره هود و43 سوره توبه) (مقاله) نشریه پژوهش دینی، شماره 43، ص278-285.