نظریه استیلاء و غلبه در تعیین امام: تفاوت میان نسخهها
(←مقدمه) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
از دیدگاه [[اهل سنت]] علاوه بر [[نص]] و [[اختیار]]، یکی از راههای [[تعیین امام]] استیلاء و [[غلبه]] است یعنی اگر در [[جامعه اسلامی]] فردی به [[زور]] و بدون [[رضایت]] [[امت]] زمام امور را به دست گرفت و خود را [[خلیفه]] [[مسلمانان]] خواند - حتی اگر فاقد شرائط بود - باید به عنوان یک [[تکلیف]] شرعی از او [[تبعیت]] کرد؛ زیرا ملاک [[امامت]] و [[زعامت]] بر [[امت اسلام]] تسلط [[حاکم]] و تصدی امور [[مسلمانان]] است. بنابراین همین که شخصی بر اریکه [[قدرت]] نشست کافی است که او را به عنوان [[امام]] و [[خلیفه]] بپذیرند هرچند که با | از دیدگاه [[اهل سنت]] علاوه بر [[نص]] و [[اختیار]]، یکی از راههای [[تعیین امام]] استیلاء و [[غلبه]] است یعنی اگر در [[جامعه اسلامی]] فردی به [[زور]] و بدون [[رضایت]] [[امت]] زمام امور را به دست گرفت و خود را [[خلیفه]] [[مسلمانان]] خواند - حتی اگر فاقد شرائط بود - باید به عنوان یک [[تکلیف]] شرعی از او [[تبعیت]] کرد؛ زیرا ملاک [[امامت]] و [[زعامت]] بر [[امت اسلام]] تسلط [[حاکم]] و تصدی امور [[مسلمانان]] است. بنابراین همین که شخصی بر اریکه [[قدرت]] نشست کافی است که او را به عنوان [[امام]] و [[خلیفه]] بپذیرند هرچند که با قهر و [[غلبه]] بر سر کار آمده باشد و در [[لزوم اطاعت]] و [[پیروی]] از [[حاکم]] [[رضایت]] و [[اختیار]] [[امت]] شرط نشده است. | ||
[[تفتازانی]] | [[تفتازانی]] متکلم شهیر [[اهل سنت]] میگوید: {{عربی| تنعقد الإمامة بطرق أحدها بيعة أهل الحل والعقد والثاني استخلاف الإمام و عهده والثالث القهر و الاستیلاء}}<ref>ر.ک: شرح المقاصد، ج ۵، ص ۲۳۳. قبل از تفتازانی هم دیگر نویسندگان سنی به این نظر تصریح کردهاند مانند اسفرائینی در کتاب الجنایات: {{عربی| وتنعقد الإمامة بالقهر و الاستیلاء، ولو كان فاسقاً أو جاهلاً أو عجیما}} ر.ک: الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج ۴، ص ۲۰.</ref>. | ||
این شیوه در [[تعیین امام]] و زعیم [[امت اسلامی]] نزد [[پیشوایان]] [[اهل سنت]] معتبر و [[مشروع]] شمرده شده است: [[احمد حنبل]] (م ۲۴۱) میگوید: هر که بر علیه [[پیشوائی]] [[مسلمانان]] که مورد توافق شده و خلافتش پذیرفته شده باشد- از روی [[رضایت]] باشد یا با [[زور]] – [[خروج]] کند شق عصای [[مسلمانان]] کرده و با [[روایات]] رسیده از [[پیامبر]] {{صل}} [[مخالفت]] کرده پس اگر این [[خروج]] کننده بمیرد به [[مرگ جاهلی]] مرده است<ref>اصول السنة، ص ۴۵ احمد بن حنبل شیبانی (م ۲۴۱)، و اعتقاد اهل السنة، ج ۱، ص ۱۶۸ حسن بن منصور لا کلائی، و جلاء العینین فی محاکمة الاحمدین، ص ۲۲۵ نعمان بن محمود خیرالدین الوسی.</ref> و [[ابن تیمیه حرانی]] ملاک [[امامت]] را تسلل میداند ولو [[حاکم]] فاقد شرائط و صلاحیت لازم باشد<ref>منهاج السنة، ج ۱، ص ۵۵۶.</ref>. | این شیوه در [[تعیین امام]] و زعیم [[امت اسلامی]] نزد [[پیشوایان]] [[اهل سنت]] معتبر و [[مشروع]] شمرده شده است: [[احمد حنبل]] (م ۲۴۱) میگوید: هر که بر علیه [[پیشوائی]] [[مسلمانان]] که مورد توافق شده و خلافتش پذیرفته شده باشد- از روی [[رضایت]] باشد یا با [[زور]] – [[خروج]] کند شق عصای [[مسلمانان]] کرده و با [[روایات]] رسیده از [[پیامبر]] {{صل}} [[مخالفت]] کرده پس اگر این [[خروج]] کننده بمیرد به [[مرگ جاهلی]] مرده است<ref>اصول السنة، ص ۴۵ احمد بن حنبل شیبانی (م ۲۴۱)، و اعتقاد اهل السنة، ج ۱، ص ۱۶۸ حسن بن منصور لا کلائی، و جلاء العینین فی محاکمة الاحمدین، ص ۲۲۵ نعمان بن محمود خیرالدین الوسی.</ref> و [[ابن تیمیه حرانی]] ملاک [[امامت]] را تسلل میداند ولو [[حاکم]] فاقد شرائط و صلاحیت لازم باشد<ref>منهاج السنة، ج ۱، ص ۵۵۶.</ref>. |
نسخهٔ ۵ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۳۷
مقدمه
از دیدگاه اهل سنت علاوه بر نص و اختیار، یکی از راههای تعیین امام استیلاء و غلبه است یعنی اگر در جامعه اسلامی فردی به زور و بدون رضایت امت زمام امور را به دست گرفت و خود را خلیفه مسلمانان خواند - حتی اگر فاقد شرائط بود - باید به عنوان یک تکلیف شرعی از او تبعیت کرد؛ زیرا ملاک امامت و زعامت بر امت اسلام تسلط حاکم و تصدی امور مسلمانان است. بنابراین همین که شخصی بر اریکه قدرت نشست کافی است که او را به عنوان امام و خلیفه بپذیرند هرچند که با قهر و غلبه بر سر کار آمده باشد و در لزوم اطاعت و پیروی از حاکم رضایت و اختیار امت شرط نشده است.
تفتازانی متکلم شهیر اهل سنت میگوید: تنعقد الإمامة بطرق أحدها بيعة أهل الحل والعقد والثاني استخلاف الإمام و عهده والثالث القهر و الاستیلاء[۱].
این شیوه در تعیین امام و زعیم امت اسلامی نزد پیشوایان اهل سنت معتبر و مشروع شمرده شده است: احمد حنبل (م ۲۴۱) میگوید: هر که بر علیه پیشوائی مسلمانان که مورد توافق شده و خلافتش پذیرفته شده باشد- از روی رضایت باشد یا با زور – خروج کند شق عصای مسلمانان کرده و با روایات رسیده از پیامبر (ص) مخالفت کرده پس اگر این خروج کننده بمیرد به مرگ جاهلی مرده است[۲] و ابن تیمیه حرانی ملاک امامت را تسلل میداند ولو حاکم فاقد شرائط و صلاحیت لازم باشد[۳].
علاوه بر آنچه از اعتبار و مشروعیت استیلاء از بزرگان اهل سنت نقل شد بعضی از آنان اعتبار و مشروعیت استیلاء ادعای اجماع و توافق اهل سنت کردهاند: ابوالحسن اشعری در "رساله إلی اهل الثغر" مینویسد: بر تسلیم و پیروی از پیشوایان مسلمانان اجماع کردهاند و بر لزوم همراهی با امام - چه با رضایت و چه با زور آماده باشد- در جهاد با دشمن و حج رفتن با آنان و پرداخت صدقات در صورتی که مطالبه کنند و لزوم نماز خواندن پشت سر آنان در جمعهها و اعیاد[۴].
ابن حجر در ذیل احادیث اطاعت مینویسد: فقهاء اجماع کردهاند بر اینکه اطاعت از سلطانی که به زور مسلط شده واجب است و جهاد در رکاب او و پیروی از او بهتر است از خروج علیه او[۵].
مستندات نظریه استیلاء
اهل سنت برای مشروع جلوه دادن حکومتهای مستبد و ستمگر و برای مشروعیت بخشیدن به استیلاء و غلبه به عنوان یکی از راههای تعیین و شناخت امام و جانشین رسول خدا (ص) به اموری تمسک کردهاند:
مستند روائی استیلاء
برای مشروع جلوه دادن فرمان روایان جائر که بدون رضایت امت بر اریکه قدرت قرار گرفتهاند به روایاتی که به پیامبر اکرم (ص) نسبت داده شده تمسک جستهاند؛ در این احادیث از امت خواسته شده که ظلم و بیدادگری حاکمان را تحمل کنند و این خود دلیل بر مشروعیت آنان دانسته شده است.
مسلم نیشابوری در کتاب صحیح از قول حذیفه بن یمان آورده است که رسول خدا (ص) فرمود: "بعد از من پیشوایانی میآیند که به روش و سنت من عمل نخواهند کرد در بین آنان مردانی هستند که در قالب انسانند اما قلبهای شیطانی دارند. حدیفه از رسول خدا (ص) پرسید: اگر ما در زمان این حاکمان بودیم چه کنیم؟ حضرت فرمود دستور میشنوی و اطاعت میکنی حتی اگر بر پشت تو تازیانه زده شود و مال تو به زور گرفته شود باید دستور او را بشنوی و اطاعت کنی"[۶].
بخاری در کتاب الأحکام باب قول الله تعالی ﴿ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۷] از نبی اکرم (ص) روایت میکند: "هر که مرا اطاعت کند خداوند را اطاعت کرده و هر که مرا عصیان کند خداوند را عصیان کرده و هر که امیر مرا اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر که امیر مرا عصیان کند مرا عصیان کرده است"[۸].
مسلم همچنین در باب "حکم من فرق امر المسلمین و هو مجتمع" از ابن عباس از رسول خدا (ص) نقل میکند: "هر که از کار حاکمش ناراحت شد باید صبر کند زیرا هر که حتی یک وجب از سلطان فاصله گرفت و در این حالت مرد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است"[۹].
علاوه بر آنچه گفته شد، با الفاظ گوناگون به نبی اکرم (ص) نسبت داده شده که سلطان سایه خدا در روی زمین است ومن اكرم سلطان الله في الدنيا أكرمه الله يوم القيامة[۱۰].
نقد و بررسی: در این روایات با توجه به بهرهبرداری و سوءاستفاده سلاطین جور و ستمگران احتمال جعل بسیار قوی است. اما بعد از چشم پوشی از بررسی سندی ـ و غمض عین از احتمال جعلی بودن ـ از رسول خدا (ص) در رد نظریه استیلاء روایاتی در منابع معتبر اهل سنت آمده است.
روایات نبوی در رد استیلاء
سخنان نبی اکرم (ص) نظریه استیلاء و تغلب را رد میکند و پیامبر اکرم (ص) انتساب حاکمان ستمگر را به خود مردود میشمارد: بنابر نقل احمد بن حنبل ابن عمر از نبی اکرم (ص) نقل میکند: «سَيَكُونُ عَلَيْكُم أُمَراءُ يَأْمُرُونَكُمْ بِمَا لَا يَفْعَلُونَ فَمَنْ صَدَّقَهُمْ بِكِذْبِهِمْ وَ أَعَانَهُمْ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَ غَشِيَ أَبْوَابَهُمْ فَلَيْسَ مِنِّي وَ لَسْتُ مِنْهُ وَ لَمْ يَرِدْ عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۱۱] و از رسول الله (ص) نقل شده که هر گونه یاری و کمک و همراهی با فرمان روایی ستمگر را به شدت مذمت فرمودند«قَالَ: أَلَا وَ مَنْ عَلَّقَ سَوْطاً بَيْنَ يَدَيْ سُلْطَانٍ جَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ السَّوْطَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ- ثُعْبَاناً مِنَ النَّارِ طُولُهُ سَبْعُونَ ذِرَاعاً يُسَلِّطُهُ اللَّهُ عَلَيْهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ وَ عَنْهُ (ص) ایضاً أَنَّهُ قَالَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ أَعْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ مَنْ لَاقَ لَهُمْ دَوَاةً أَوْ رَبَطَ كِيساً أَوْ مَدَّ لَهُمْ مَدَّةَ قَلَمٍ فَاحْشُرُوهُمْ مَعَهُمْ»[۱۲].
اما روایاتی که سلطان را ظل الله نامیده است در واقع مدح سلطان عادل است و مذمت سلطان ستمگر. «عَنِ النَّبِيِّ (ص) أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ السُّلْطَانَ ظِلُّ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ يَأْوِي إِلَيْهِ كُلُّ مَظْلُومٍ مِنْ عِبَادِهِ فَإِنْ عَدَلَ كَانَ لَهُ الْأَجْرُ وَ عَلَى الرَّعِيَّةِ الشُّكْرُ وَ إِذَا جَارَ كَانَ عَلَيْهِ الْإِصْرُ وَ عَلَى الرَّعِيَّةِ الصَّبْرُ»[۱۳]، سلطان سایه خداوند روی زمین است که بندگان مظلوم خداوند به او پناه میآورند پس اگر به عدالت رفتار کند برای او پاداش و بر آن بنده مظلوم سپاس لازم است اما اگر ستم کند بر او کیفر و بر رعیت تحمل لازم است[۱۴].
اما روایات السمع و الطاعه بعد از غمض عین از سند، اطاعت و تسلیم فرمان حاکم متوقف شده است به ما لم يَأْمُر بِمَعْصِيَةٍ[۱۵] علاوه بر این که تشخیص معصیت بودن اوامر فرمان روا در مواردی مشکل است به ویژه با حضور فریب کارانه علمای وابسته به حکام جور و وعاظ السلاطین که موظف به تئوریزه کردن رفتار فرمان روایان هستند.
حاصل کلام اینکه روایاتی که دستور به اطاعت و پیروی محض و بی چون و چرا از حاکم میدهد با تعالیم مسلم و روشن دین اسلام سازگاری ندارد: قرآن کریم پیروی و تبعیت از حاکم جور را تأیید نکرده و سکوت و بی تفاوتی و ترک نهی از منکر و پیروی از ستمگران را به شدت مذمت فرموده است: ﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ﴾[۱۶] و نیز میفرماید: ﴿لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ﴾[۱۷]، ﴿وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا﴾[۱۸]، ﴿يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا﴾[۱۹].
استناد نظریه استیلاء به سلف
سازش و همراهی در گفتار و رفتار افرادی مانند عبدالله بن عمر با فرمان روایان ستمگر سبب مشروع جلوه دادن ستمگران در تاریخ امت اسلامی شده است[۲۰].
عبدالله بن عمر بعد از واقعه جنایتبار و اسفناک حره در نماز فرمان دار شرکت نموده و به جنایت کاران اقتدا کرد و کار خود را این گونه توجیه کرد که ما با کسی همراهیم که بر اریکه قدرت قرار گرفته باشد. قاضی أبویعلی استناد احمد حنبل به کار عبدالله بن عمر را نقل میکند: واحتج بأن ابن عمر صلى بأهل المدينة في زمن الحرة و قال نحن مع من غلب[۲۱].
روش سلف در انقیاد و تبعیت از حاکمان ستمکار نزد اهل سنت به عنوان یک حجت و دلیل شرعی تلقی شده است تا جایی که تفتازانی نیز در تعلیل حکم به منعزل نشدن حاکم به سبب فسق گوید: "لانه قد ظهر الفسق و انتشر الجور بعد الخلفاء الراشدین و السلف کانوا ینقادون لهم و یقیمون الاعیاد باذنهم و لا یرون الخروج علیهم"[۲۲].
نقد و بررسی: از آنچه گذشت یعنی با نگاه به سخنان رسول خدا (ص) در مذمت حاکم ستمگر و آیات قرآن کریم در منع پیروی از ظالم، جایی برای استناد به سلف باقی نمیماند علاوه بر این که استناد به سلف باید بعد از اثبات حجیت و اعتبار فعل سلف باشد.
یادآوری این نکته مهم را لازم میدانیم که حتی برخی از سلف در مقابل حکام جور قیام کردهاند[۲۳].
استناد به ضرورت
برخی از اهل سنت مانند محی الدین نووی ضرورت حفظ نظام و پرهیز از هرج و مرج و از هم گسیختگی جامعه اسلامی را دلیل بر مشروعیت استیلاء میداند هرچند حاکم مسلط بر امت اسلامی فاقد صلاحیتهای لازم باشد[۲۴].
حتی ابن حجر عسقلانی شارح صحیح بخاری ذیل احادیث اطاعت، مدعی اجماع فقها بر ترجیح سکوت و سازش با حاکمان ستمگر شده است[۲۵]. برخی از نویسندگان معاصر اهل سنت هم استدلال به ضرورت را پذیرفتهاند[۲۶].
نقد و بررسی: روشن است که ضرورت - بر فرض تحقق - صرفاً وجوب مقابله با حاکم را برمی دارد اما ضرورت نمیتواند دلیل بر مشروعیت حکومت جور و انتساب حاکم فاقد صلاحیت به خدا و رسول (ص) باشد تا اینکه پیروی و تبعیت از او اطاعت از خدا و رسول (ص) شمرده شود[۲۷].[۲۸]
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ر.ک: شرح المقاصد، ج ۵، ص ۲۳۳. قبل از تفتازانی هم دیگر نویسندگان سنی به این نظر تصریح کردهاند مانند اسفرائینی در کتاب الجنایات: وتنعقد الإمامة بالقهر و الاستیلاء، ولو كان فاسقاً أو جاهلاً أو عجیما ر.ک: الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج ۴، ص ۲۰.
- ↑ اصول السنة، ص ۴۵ احمد بن حنبل شیبانی (م ۲۴۱)، و اعتقاد اهل السنة، ج ۱، ص ۱۶۸ حسن بن منصور لا کلائی، و جلاء العینین فی محاکمة الاحمدین، ص ۲۲۵ نعمان بن محمود خیرالدین الوسی.
- ↑ منهاج السنة، ج ۱، ص ۵۵۶.
- ↑ رسالة إلی اهل الثغر، ص ۲۹۶.
- ↑ اجمع الفقهاء علی وجوب طاعة السلطان المتغلب و الجهاد معه و ان طاعته خیر من الخروج علیه. فتح الباری، ج ۱۳، ص ۵.
- ↑ «يكون بعدى أئمة لا يهتدون بهداى و لا يستنون بسنتى، و سيقوم فيهم رجال قلوبهم قلوب الشياطين في جثمان انس، قال حذيفة: قلت كيف أصنع يا رسول اللّه ان أدركت ذلك؟ قال: تسمع و تطيع الامير و ان ضرب ظهرك و أخذ مالك، فاسمع و أطع»؛ صحیح مسلم، «باب الأمر بلزوم الجماعه عند ظهور الفتن و تحذیر الدعاه إلی الکفر».
- ↑ «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَ مَنْ أَطَاعَ أَمِيرِي فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَى أَمِيرِي فَقَدْ عَصَانِي»؛ ر. ک: صحیح بخاری کتاب الحکام، ج ۸، ص ۱۰۴.
- ↑ «مَنْ كَرِهَ مِنْ أَمِيرِهِ شَيْئاً فَلْيَصْبِرْ عَلَیْهِ فَإِنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ خَرَجَ مِنْ السُّلْطَانِ شِبْراً فَمَاتَ عَلَیْهِ إِلَّا مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ ر.ک: صحیح مسلم، ج ۶، ص ۲۲.
- ↑ و هر که سلطان خدا را در دنیا اکرام کند خداوند او را در روز قیامت مورد اکرام قرار میدهد؛ مسند احمد، ج ۵، ص ۴۲ و ر.ک: کنز العمال، ج ۶، ص ۴.
- ↑ مسند احمد، ج ۲، ص ۹۵، مسند عبدالله بن عمر.
- ↑ وسائل، ج ۱۷، ص ۱۸۰.
- ↑ ر.ک: کنز العمال، ج ۶، ص ۴.
- ↑ و از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است: «السُّلْطَانُ ظِلُّ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ يَأْوِي إِلَيْهِ الضعیف و به ینتصر المظلوم و من اکرم سلطان الله فی الدنیا اکرمه الله فی الاخره یوم القیامه». جلال الدین سیوطی الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۶۹.
- ↑ صحیح بخاری، "باب السمع و الطاعه للامام"، ج ۴، ص ۸ و ج ۸، ص ۱۰۶.
- ↑ «و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد در حالی که شما را در برابر خداوند، سروری نباشد، آنگاه یاری نخواهید شد» سوره هود، آیه ۱۱۳.
- ↑ «کافران از بنی اسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعنت شدهاند از این رو که نافرمانی ورزیدند و تجاوز میکردند از کار ناپسندی که میکردند باز نمیایستادند بی گمان، زشت است کاری که میکردند» سوره مائده، آیه ۷۸-۷۹.
- ↑ «و از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل کرده ایم و از هوای (نفس) خود پیروی کرده و کارش تباه است پیروی مکن» سوره کهف، آیه ۲۸.
- ↑ «روزی که چهرههای آنان در آتش گردانده شود میگویند: ای کاش از خداوند و پیامبر فرمان برده بودیم و میگویند: پروردگارا! ما از سرکردگان و بزرگانمان فرمان بردیم و آنان ما را از راه به در بردند پروردگارا! به آنان دو چندان عذاب ده! و آنها را به لعنتی بزرگ لعنت فرما!» سوره احزاب، آیه ۶۶-۶۸.
- ↑ ر.ک: بررسی حدیث معرفت امام، ص ۱۵۲.
- ↑ الأحکام السلطانیة للفراء، ص ۲۳.
- ↑ شرح العقائد النسفیة، ص ۱۰۰.
- ↑ ر.ک: شرح صحیح مسلم، ج ۱۲، ص ۲۲۹.
- ↑ روضة الطالبین، ج ۷، ص ۲۶۶.
- ↑ فتح الباری، ج ۱۳، ص ۵.
- ↑ ر.ک: شرح العقیدة السفارینیه، ج ۲، ص ۱۲۷؛ الامامة العظمی عند أهل السنة و الجماعة، ص ۲۰۰.
- ↑ برای تفصیل اقوال ر. ک: فصلنامه تخصصی امامت پژوهی سال چهارم شماره ۱۶، ص ۱۱۹.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱، ص ۱۶۳-۱۶۹.