تاریخ: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
|||
(۳۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = منابع معرفت| عنوان مدخل = تاریخ| مداخل مرتبط = [[تاریخ در قرآن]] - [[تاریخ در نهج البلاغه]] - [[تاریخ در معارف و سیره علوی]]| پرسش مرتبط = تاریخ (پرسش)}} | ||
==واژه شناسی== | == واژه شناسی == | ||
واژه '''تاریخ''' درباره ریشه این واژه میان محققان و لغتشناسان [[اختلاف]] است. بیشتر بر این باورند که واژه مزبور در دوران اسلامی رایج شده و پیش از [[اسلام]] سابقه نداشته است. بنا به روایتی در دوران [[خلیفه دوم]] با بهرهگیری از نظر کارشناسی هرمزان، [[مسلمان]] ایرانی، از ترکیب دو واژه فارسی "ماه" و "روز" که [[ایرانیان]] برای حساب گذر زمان به کار میبرند، کلمه معرب "مورخ" ساخته شده است و مصدر آن را "تاریخ" قرار دادند<ref>[[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۹۴.</ref>. | |||
== | '''معنای لغوی تاریخ:''' تاریخ از ریشه "أرخ" بهمعنی وقت و تاریخ به معنای [[توقیت]] است. همچنین گفتهاند که این کلمه، مغلوب "تأخیر" است و آن را به معنای "غایت"دانستهاند. چنانکه گویند آن چیز، تاریخ [[مردم]] خود است، یعنی [[شرف]] آن [[مردم]] بدو منتهی میشود. و این که گویند این عمل در آن تاریخ انجام شده است، یعنی در وقتی انجام شده که بدان منتهی شده است. برای معنای تاریخ، اصطلاح "گاهشماری" را نیز وضع کردهاند<ref>[[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۹۴.</ref>. | ||
'''معنای اصطلاحی تاریخ:''' "تاریخ" مدت معینی است که از آغاز سالی شروع میشود که در آن سال، [[پیغمبری]] [[مبعوث]] شده یا [[پادشاه]] بزرگی [[قیام]] کرده یا امتی با توفان و [[زلزلهها]] هلاک شده یا مملکتی [[خسف]] (محو و نابود) شده و یا بیماری وبا و قحط شدیدی اتفاق افتاده، یا انتقال دولتی و تبدیل ملتی یا حادثه عظیمی از [[آیات]] سماوی و علامات مشهور ارضی که جز در زمانهای طولانی حاصل نمیشود، روی داده است. به [[یاری]] تواریخ، اوقات محدود و معین شناخته میشود. به تعبیر دیگر، حوادث مهم مذهبی، [[سیاسی]] و تغییر و تحول یا بنا و نابودی تمدنها و بلایای بزرگ طبیعی در زمانهای معین، تاریخ را پدید میآورد<ref>[[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۹۴.</ref>. | |||
== [[تاریخ]] == | |||
تاریخ سرگذشت [[اجتماعی]] [[اقوام]] و [[ملل]] است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۳۰.</ref>. تاریخ عبارت است از یک جریان<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۷۴.</ref>. | |||
تاریخ، یعنی مجموعه حوادثی که سرگذشت [[بشر]] را تشکیل میدهد. سرگذشت بشر جریانی طی میکند و نیروهایی در کار است که آن را میگرداند و اداره مینماید. همچنانکه یک چرخدستی یا یک کارخانه با نیروی دست یا نجار میگردد، تاریخ نیز با عوامل و نیروهایی میگردد و دور میزند و الا میرود<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۱۸۰.</ref>. تاریخ یعنی سرگذشت؛ وقتی که یک شئ حالت متغیّری داشته باشد و از حالی به حالی و از وضعی به وضعی [[تغییر]] وضع و تغییر حالت بدهد این همان سرگذشت داشتن و تاریخ داشتن است<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۱.</ref>. | |||
تاریخ یک جریان دائم و یک [[ارتباط]] متقابل میان [[انسان]] و [[طبیعت]] و انسان و [[اجتماع]]، و یک صفآرائی و حدال دائم میان گروههای در حال [[رشد]] [[انسانی]] و گروههای در حال زوال انسانی است که در نهایت امر در یک جریان تند و انقلابی به سود نیروهای در حال رشد پایان مییابد و بالاخره یک تکاپوی اضداد است که همواره هر حادثه به ضد خودش و او به ضد ضد تبدیل میگردد و [[تکامل]] رخ میدهد<ref>قیام و انقلاب مهدی {{ع}}، ص۱۸.</ref>. "تاریخ" را [[آگاهی]] به معنی اعم میگویند، یعنی سرگذشت. اگر تاریخ به معنی سرگذشت باشد همه چیز تاریخ دارد، [[زمین]] هم تاریخ دارد، حیوانات هم تاریخ دارند، گیاهان هم تاریخ دارند. به این معناست که ما "تاریخ طبیعی" اطلاق میکنیم میگوییم "تاریخ طبیعی زمین"، "تاریخ طبیعی معدنها"، "تاریخ طبیعی گیاهان" و "تاریخ طبیعی حیوانات"<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۸۸.</ref>. | |||
=== تاریخ [[الهی]] === | |||
بعد الهی تاریخ معنایش این است که [[جامعه انسانی]] باید خود را به منزله عضوی از کلّ [[جهان هستی]] بداند. (کل هم که میگوید مقصودش منظومه شمسی نیست). در این صورت است که [[بینش]] ما درباره تاریخ بینش سازنده است، یعنی آنچه که اینها میگویند، درست عکس قضیه است، و سازندهترین بینشها همین است<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۳۸.</ref>. | |||
=== [[تاریخ]] [[علمی]] === | |||
تاریخ علمی، مانند تاریخ [[نقلی]] به گذشته تعلق دارد نه به حال، و عالم به "بودنها" است نه [[علم]] به "شدنها". اما بر خلاف تاریخ نقلی، کلّی است نه جزئی، و [[عقلی]] است نه نقلی محض. تاریخ علمی در [[حقیقت]] بخشی از [[جامعهشناسی]] جامعههای گذشته است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۹.</ref>. به عبارت دیگر علم به [[قواعد]] و [[سنن]] [[حاکم]] بر زندگیهای گذشته که از مطالعه و بررسی و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به دست میآید. آنچه محتوا و مسائل تاریخ نقلی را تشکیل میدهد، یعنی حوادث و وقایع گذشته، به منزله "مبادی" و مقدّمات این علم به شمار میروند؛ و در حقیقت آن حوادث وقایع برای تاریخ به معنی دوم، در [[حکم]] موادّی است که دانشمند [[علوم طبیعی]] در لابراتور خودگرد میآورد و آنها را مورد تجزیه و ترکیب و بررسی قرار میدهد که خاصیّت و [[طبیعت]] آنها را [[کشف]] نماید و به [[روابط]] علّی و معلولی آنها پی ببرد و [[قوانین]] کلّی [[استنباط]] نماید. مورّخ به معنی دوم در پی کشف طبیعت حوادث [[تاریخی]] و روابط [[علی]] و معلولی آنهاست تا به یک سلسله قواعد و ضوابط عمومی و قابل تعمیم به همه موارد مشابه حال و گذشته دست یابد. ما تاریخ به این معنی را "تاریخ علمی" اصطلاح میکنیم<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۸.</ref>. | |||
=== تاریخ [[نقلی]] === | |||
[[علم]] به وقایع و حوادث و اوضاع و احوال [[انسانها]] در گذشته، در مقابل اوضاع و احوالی که در [[زمان]] حال وجود دارد. علم تاریخ در این معنی؛ | |||
اولاً جزئی یعنی علم به یک سلسله امور شخصی و فردی است نه، علم به کلیّات و یک سلسله [[قواعد]] و ضوابط و [[روابط]] | |||
ثانیاً یک علم "نقلی" است نه [[عقلی]]، | |||
ثالثاً علم به "بودن"ها است نه علم به شدنها، | |||
رابعاً به گذشته تعلق دارد نه به حاضرها این نوع تاریخ را "تاریخ نقلی" اصطلاح میکنیم<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۷.</ref>. | |||
به تعبیر دیگر تاریخ نقلی، یعنی علم به احوال و [[سیره]] [[زندگی]] اشخاص<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۷۲.</ref>. | |||
[[تاریخی]] که به گذشته تعلق دارد نه به حاضر را تاریخ نقلی میگوییم<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۷.</ref>. | |||
=== تاریخ و ماقبل تاریخ === | |||
در اصطلاح متعارف وقتی میگویند "دوره تاریخ و دوره ماقبل تاریخ" مقصودشان دورهای است که ما از آن دوره اثری مکتوب یا [[هنری]] از زندگی [[انسان]] داریم یا نداریم. آن دورهای که هیچ اثر تاریخی از انسان در آن نیست- اثری که بتواند از زندگی انسان حکایت کند- دوره ماقبل تاریخ خوانده میشود. مثلاً ماقبل پیدایش خط را میگویند "ماقبل تاریخ" و ما بعد آن را میگویند "تاریخ"<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۸۹.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۲۱۵.</ref> | |||
==مبدأ [[تاریخ]]== | |||
[[عرب جاهلی]] مبدأ تاریخ ثابتی نداشتند و هر پیش آمدی را که به نظر آنان اهمیت داشت، مبدأ تاریخ حوادث دیگر قرار میدادند و پس از چندی که حادثه مهم دیگری روی میداد، ترتیب [[تاریخی]] گذشته را از دست داده و تاریخی از نو بنیاد مینهادند. هر یک از حوادث مهم ذیل به ترتیب، مدتی مبدأ تاریخ [[عرب عدنانی]] و بنی اسماعیل بوده است: | |||
# ورود [[اسماعیل بن ابراهیم]]{{ع}} به [[مکه]] ([[بنای کعبه]] به دست ابراهیم و اسماعیل). | |||
# پراکنده گشتن [[فرزندان]] مَعَد بن عدنان. | |||
# آغاز [[ریاست]] عمرو بن لُحی خُزاعی که [[دین حنیف]] [[حضرت ابراهیم]] را دگرگون ساخت و [[بتپرستی]] را در مکه رواج داد. | |||
# [[وفات]] [[کعب بن لوی]] جد هفتم [[رسول اکرم]]{{صل}} (۵۲۰ سال پیش از واقعه فیل) که مدتی مدید، تاریخ [[قریش]] بر آن [[استوار]] بود. | |||
# واقعه [[غدر]] (۲۵۶ سال، یا ۲۰۰ یا ۱۵۰ سال [[پیش از بعثت]]) که [[طایفه]] [[بنی یربوع]] بر فرستادگان [[پادشاه حمیری]] تاختند و آنها را کشتند و پردههای [[کعبه]] را که [[شاه]] [[حمیر]] فرستاده بود به یغما بردند. | |||
# وفات [[قصی بن کلاب]]، جد چهارم رسول اکرم{{صل}}. | |||
# واقعه [[فیل]] (در سال میلاد رسول اکرم{{صل}} که ابویکسوم، [[ابرهه حبشی]]، [[ابرهه]] الاشرم در هفدهم [[محرم]] | |||
سال ۲۱۶ از عام الغدر برای ویران [[ساختن کعبه]] به پیش تاخت و با [[سپاهیان]] خویش به [[عذاب الهی]] هلاک گردید. | |||
# جنگهای عام الفجار که میان [[قبیله]] [[ابوقیس]] عیلان از یک طرف و قریش و [[بنی کنانه]] از طرف دیگر در [[ماههای حرام]] ([[ذی قعده]]، [[ذی حجه]]، محرم و [[رجب]]) روی داد و [[رسول خدا]]{{صل}} در فِجار آخر، معروف به فِجار براض حضور یافت و [[فجار]] دوم (بیست سال بعد از [[عام الفیل]]) مبدأ تاریخ قرار گرفت. | |||
# [[مرگ]] [[هشام بن مغیره مخزومی]]، پدر [[ابوجهل]]، عمرو بن هشام و عموی [[خالد بن ولید]]. | |||
# [[حلف]] الفُضول که به قول [[مسعودی]]، مبدأ تاریخ بعضی از بنی اسماعیل بود. | |||
# تجدی بنای کعبه به دست قریش (پنج سال [[پیش از بعثت]]). | |||
# [[مورخان]] [[اسلامی]] از قبیل: [[یعقوبی]]، [[طبری]]، [[مسعودی]] و مَقریزی، مبدأ [[تاریخ]] حوادث سیزده سال پس از [[بعثت رسول اکرم]]{{صل}} را همان [[بعثت]] قرار دادهاند؛ مثلاً میگویند: محصور شدن [[ابوطالب]] و بنی هشام و [[بنی مطلب بن عبد مناف]] در [[شعب ابی طالب]] در غُره [[محرم]] [[سال هفتم بعثت]] روی داد. | |||
مسعودی میگوید: هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} [[مبعوث]] شد، تاریخ [[قریش]] بر اساس [[مرگ]] هشام بن مُغیره مخزومی، و واقعه [[فیل]] [[استوار]] بود. | |||
# در اوایل [[خلافت عمر]]، [[هجرت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} از [[مکه]] به [[مدینه]] که در سال چهاردهم بعثت واقع شد مبدأ تاریخ [[مسلمین]] [[جهان]] شناخته شد و تا امروز هم مبدأ [[تاریخ هجری]] [[قمری]] و [[هجری شمسی]] [[مسلمانان]] جهان همان هجرت است<ref>تاریخ پیامبر اسلام، دکتر محمد ابراهیم آیتی، دارالفکر، ص۳۳.</ref>.<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۸۳۰.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{مدخل وابسته}} | |||
* [[تاریخ انبیاء]]: | |||
# [[حضرت آدم]] | |||
# [[حضرت نوح]] | |||
# [[حضرت ایوب]] | |||
# [[حضرت یونس]] | |||
# [[حضرت موسی]] | |||
# [[حضرت هارون]] | |||
# [[حضرت زکریا]] | |||
# [[حضرت یحیی]] | |||
# [[حضرت داوود]] | |||
# [[حضرت سلیمان]] | |||
# [[حضرت یعقوب]] | |||
# [[حضرت یوسف]] | |||
# [[حضرت ابراهیم]] | |||
# [[حضرت اسماعیل]] | |||
# [[عموم انبیاء]] | |||
# [[اقوام انبیاء]] | |||
# [[تاریخ اهل بیت]] | |||
# [[عموم اهل بیت]] | |||
# [[حضرت زهرا]] | |||
# [[امام حسن]] | |||
# [[امام حسین]] | |||
# [[تاریخ کربلا]] | |||
# [[اصحاب امام حسین]] | |||
# [[عبیدالله بن زیاد]] | |||
# [[عمر بن سعد]] | |||
# [[لشکر عمر بن سعد]] | |||
# [[تاریخ صحابه]] | |||
# [[خلفا]] | |||
#عموم [[صحابه]] | |||
# [[تاریخ بنی امیه]] | |||
# [[ابوسفیان]] | |||
# [[معاویه]] | |||
# [[یزید]] | |||
# [[مروان]] | |||
#عموم [[بنی امیه]] | |||
* [[تاریخ کوفه]] | |||
{{پایان مدخل وابسته}} | |||
==منابع== | == منابع == | ||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[سید جمالالدین دینپرور|دینپرور، سیدجمالالدین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']] | |||
# [[پرونده:1100662.jpg|22px]] [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|'''فرهنگ مطهر''']] | |||
# [[پرونده:IM010703.jpg|22px]] [[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|'''محمدنامه''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{ | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:منابع معرفت]] | ||
[[رده:مدخل نهج البلاغه]] | [[رده:مدخل نهج البلاغه]] |
نسخهٔ ۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۲
واژه شناسی
واژه تاریخ درباره ریشه این واژه میان محققان و لغتشناسان اختلاف است. بیشتر بر این باورند که واژه مزبور در دوران اسلامی رایج شده و پیش از اسلام سابقه نداشته است. بنا به روایتی در دوران خلیفه دوم با بهرهگیری از نظر کارشناسی هرمزان، مسلمان ایرانی، از ترکیب دو واژه فارسی "ماه" و "روز" که ایرانیان برای حساب گذر زمان به کار میبرند، کلمه معرب "مورخ" ساخته شده است و مصدر آن را "تاریخ" قرار دادند[۱].
معنای لغوی تاریخ: تاریخ از ریشه "أرخ" بهمعنی وقت و تاریخ به معنای توقیت است. همچنین گفتهاند که این کلمه، مغلوب "تأخیر" است و آن را به معنای "غایت"دانستهاند. چنانکه گویند آن چیز، تاریخ مردم خود است، یعنی شرف آن مردم بدو منتهی میشود. و این که گویند این عمل در آن تاریخ انجام شده است، یعنی در وقتی انجام شده که بدان منتهی شده است. برای معنای تاریخ، اصطلاح "گاهشماری" را نیز وضع کردهاند[۲].
معنای اصطلاحی تاریخ: "تاریخ" مدت معینی است که از آغاز سالی شروع میشود که در آن سال، پیغمبری مبعوث شده یا پادشاه بزرگی قیام کرده یا امتی با توفان و زلزلهها هلاک شده یا مملکتی خسف (محو و نابود) شده و یا بیماری وبا و قحط شدیدی اتفاق افتاده، یا انتقال دولتی و تبدیل ملتی یا حادثه عظیمی از آیات سماوی و علامات مشهور ارضی که جز در زمانهای طولانی حاصل نمیشود، روی داده است. به یاری تواریخ، اوقات محدود و معین شناخته میشود. به تعبیر دیگر، حوادث مهم مذهبی، سیاسی و تغییر و تحول یا بنا و نابودی تمدنها و بلایای بزرگ طبیعی در زمانهای معین، تاریخ را پدید میآورد[۳].
تاریخ
تاریخ سرگذشت اجتماعی اقوام و ملل است[۴]. تاریخ عبارت است از یک جریان[۵].
تاریخ، یعنی مجموعه حوادثی که سرگذشت بشر را تشکیل میدهد. سرگذشت بشر جریانی طی میکند و نیروهایی در کار است که آن را میگرداند و اداره مینماید. همچنانکه یک چرخدستی یا یک کارخانه با نیروی دست یا نجار میگردد، تاریخ نیز با عوامل و نیروهایی میگردد و دور میزند و الا میرود[۶]. تاریخ یعنی سرگذشت؛ وقتی که یک شئ حالت متغیّری داشته باشد و از حالی به حالی و از وضعی به وضعی تغییر وضع و تغییر حالت بدهد این همان سرگذشت داشتن و تاریخ داشتن است[۷].
تاریخ یک جریان دائم و یک ارتباط متقابل میان انسان و طبیعت و انسان و اجتماع، و یک صفآرائی و حدال دائم میان گروههای در حال رشد انسانی و گروههای در حال زوال انسانی است که در نهایت امر در یک جریان تند و انقلابی به سود نیروهای در حال رشد پایان مییابد و بالاخره یک تکاپوی اضداد است که همواره هر حادثه به ضد خودش و او به ضد ضد تبدیل میگردد و تکامل رخ میدهد[۸]. "تاریخ" را آگاهی به معنی اعم میگویند، یعنی سرگذشت. اگر تاریخ به معنی سرگذشت باشد همه چیز تاریخ دارد، زمین هم تاریخ دارد، حیوانات هم تاریخ دارند، گیاهان هم تاریخ دارند. به این معناست که ما "تاریخ طبیعی" اطلاق میکنیم میگوییم "تاریخ طبیعی زمین"، "تاریخ طبیعی معدنها"، "تاریخ طبیعی گیاهان" و "تاریخ طبیعی حیوانات"[۹].
تاریخ الهی
بعد الهی تاریخ معنایش این است که جامعه انسانی باید خود را به منزله عضوی از کلّ جهان هستی بداند. (کل هم که میگوید مقصودش منظومه شمسی نیست). در این صورت است که بینش ما درباره تاریخ بینش سازنده است، یعنی آنچه که اینها میگویند، درست عکس قضیه است، و سازندهترین بینشها همین است[۱۰].
تاریخ علمی
تاریخ علمی، مانند تاریخ نقلی به گذشته تعلق دارد نه به حال، و عالم به "بودنها" است نه علم به "شدنها". اما بر خلاف تاریخ نقلی، کلّی است نه جزئی، و عقلی است نه نقلی محض. تاریخ علمی در حقیقت بخشی از جامعهشناسی جامعههای گذشته است[۱۱]. به عبارت دیگر علم به قواعد و سنن حاکم بر زندگیهای گذشته که از مطالعه و بررسی و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به دست میآید. آنچه محتوا و مسائل تاریخ نقلی را تشکیل میدهد، یعنی حوادث و وقایع گذشته، به منزله "مبادی" و مقدّمات این علم به شمار میروند؛ و در حقیقت آن حوادث وقایع برای تاریخ به معنی دوم، در حکم موادّی است که دانشمند علوم طبیعی در لابراتور خودگرد میآورد و آنها را مورد تجزیه و ترکیب و بررسی قرار میدهد که خاصیّت و طبیعت آنها را کشف نماید و به روابط علّی و معلولی آنها پی ببرد و قوانین کلّی استنباط نماید. مورّخ به معنی دوم در پی کشف طبیعت حوادث تاریخی و روابط علی و معلولی آنهاست تا به یک سلسله قواعد و ضوابط عمومی و قابل تعمیم به همه موارد مشابه حال و گذشته دست یابد. ما تاریخ به این معنی را "تاریخ علمی" اصطلاح میکنیم[۱۲].
تاریخ نقلی
علم به وقایع و حوادث و اوضاع و احوال انسانها در گذشته، در مقابل اوضاع و احوالی که در زمان حال وجود دارد. علم تاریخ در این معنی؛
اولاً جزئی یعنی علم به یک سلسله امور شخصی و فردی است نه، علم به کلیّات و یک سلسله قواعد و ضوابط و روابط
ثانیاً یک علم "نقلی" است نه عقلی،
ثالثاً علم به "بودن"ها است نه علم به شدنها،
رابعاً به گذشته تعلق دارد نه به حاضرها این نوع تاریخ را "تاریخ نقلی" اصطلاح میکنیم[۱۳].
به تعبیر دیگر تاریخ نقلی، یعنی علم به احوال و سیره زندگی اشخاص[۱۴].
تاریخی که به گذشته تعلق دارد نه به حاضر را تاریخ نقلی میگوییم[۱۵].
تاریخ و ماقبل تاریخ
در اصطلاح متعارف وقتی میگویند "دوره تاریخ و دوره ماقبل تاریخ" مقصودشان دورهای است که ما از آن دوره اثری مکتوب یا هنری از زندگی انسان داریم یا نداریم. آن دورهای که هیچ اثر تاریخی از انسان در آن نیست- اثری که بتواند از زندگی انسان حکایت کند- دوره ماقبل تاریخ خوانده میشود. مثلاً ماقبل پیدایش خط را میگویند "ماقبل تاریخ" و ما بعد آن را میگویند "تاریخ"[۱۶][۱۷]
مبدأ تاریخ
عرب جاهلی مبدأ تاریخ ثابتی نداشتند و هر پیش آمدی را که به نظر آنان اهمیت داشت، مبدأ تاریخ حوادث دیگر قرار میدادند و پس از چندی که حادثه مهم دیگری روی میداد، ترتیب تاریخی گذشته را از دست داده و تاریخی از نو بنیاد مینهادند. هر یک از حوادث مهم ذیل به ترتیب، مدتی مبدأ تاریخ عرب عدنانی و بنی اسماعیل بوده است:
- ورود اسماعیل بن ابراهیمS به مکه (بنای کعبه به دست ابراهیم و اسماعیل).
- پراکنده گشتن فرزندان مَعَد بن عدنان.
- آغاز ریاست عمرو بن لُحی خُزاعی که دین حنیف حضرت ابراهیم را دگرگون ساخت و بتپرستی را در مکه رواج داد.
- وفات کعب بن لوی جد هفتم رسول اکرمa (۵۲۰ سال پیش از واقعه فیل) که مدتی مدید، تاریخ قریش بر آن استوار بود.
- واقعه غدر (۲۵۶ سال، یا ۲۰۰ یا ۱۵۰ سال پیش از بعثت) که طایفه بنی یربوع بر فرستادگان پادشاه حمیری تاختند و آنها را کشتند و پردههای کعبه را که شاه حمیر فرستاده بود به یغما بردند.
- وفات قصی بن کلاب، جد چهارم رسول اکرمa.
- واقعه فیل (در سال میلاد رسول اکرمa که ابویکسوم، ابرهه حبشی، ابرهه الاشرم در هفدهم محرم
سال ۲۱۶ از عام الغدر برای ویران ساختن کعبه به پیش تاخت و با سپاهیان خویش به عذاب الهی هلاک گردید.
- جنگهای عام الفجار که میان قبیله ابوقیس عیلان از یک طرف و قریش و بنی کنانه از طرف دیگر در ماههای حرام (ذی قعده، ذی حجه، محرم و رجب) روی داد و رسول خداa در فِجار آخر، معروف به فِجار براض حضور یافت و فجار دوم (بیست سال بعد از عام الفیل) مبدأ تاریخ قرار گرفت.
- مرگ هشام بن مغیره مخزومی، پدر ابوجهل، عمرو بن هشام و عموی خالد بن ولید.
- حلف الفُضول که به قول مسعودی، مبدأ تاریخ بعضی از بنی اسماعیل بود.
- تجدی بنای کعبه به دست قریش (پنج سال پیش از بعثت).
- مورخان اسلامی از قبیل: یعقوبی، طبری، مسعودی و مَقریزی، مبدأ تاریخ حوادث سیزده سال پس از بعثت رسول اکرمa را همان بعثت قرار دادهاند؛ مثلاً میگویند: محصور شدن ابوطالب و بنی هشام و بنی مطلب بن عبد مناف در شعب ابی طالب در غُره محرم سال هفتم بعثت روی داد.
مسعودی میگوید: هنگامی که رسول خداa مبعوث شد، تاریخ قریش بر اساس مرگ هشام بن مُغیره مخزومی، و واقعه فیل استوار بود.
- در اوایل خلافت عمر، هجرت رسول اکرمa از مکه به مدینه که در سال چهاردهم بعثت واقع شد مبدأ تاریخ مسلمین جهان شناخته شد و تا امروز هم مبدأ تاریخ هجری قمری و هجری شمسی مسلمانان جهان همان هجرت است[۱۸].[۱۹].
جستارهای وابسته
- حضرت آدم
- حضرت نوح
- حضرت ایوب
- حضرت یونس
- حضرت موسی
- حضرت هارون
- حضرت زکریا
- حضرت یحیی
- حضرت داوود
- حضرت سلیمان
- حضرت یعقوب
- حضرت یوسف
- حضرت ابراهیم
- حضرت اسماعیل
- عموم انبیاء
- اقوام انبیاء
- تاریخ اهل بیت
- عموم اهل بیت
- حضرت زهرا
- امام حسن
- امام حسین
- تاریخ کربلا
- اصحاب امام حسین
- عبیدالله بن زیاد
- عمر بن سعد
- لشکر عمر بن سعد
- تاریخ صحابه
- خلفا
- عموم صحابه
- تاریخ بنی امیه
- ابوسفیان
- معاویه
- یزید
- مروان
- عموم بنی امیه
منابع
پانویس
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۹۴.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۹۴.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۹۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۲۳۰.
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۷۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۱۸۰.
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۱.
- ↑ قیام و انقلاب مهدی S، ص۱۸.
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۸۸.
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۳۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۷.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۳۷۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۷.
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۸۹.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۱۵.
- ↑ تاریخ پیامبر اسلام، دکتر محمد ابراهیم آیتی، دارالفکر، ص۳۳.
- ↑ تونهای، مجتبی، محمدنامه، ص ۸۳۰.