ابولبابه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'پذیرش توبه' به 'پذیرش توبه')
خط ۶۳: خط ۶۳:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:ابولبابه در تاریخ اسلامی]]
[[رده:ابولبابه]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]

نسخهٔ ‏۲۶ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۴۳

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ابولبابه است. "ابولبابه" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

نام او رفاعة بن عبدالمنذر بن زبیر است، گرچه برخی نام وی را مبشر[۱] و یا بشیر[۲] هم ذکر کرده‌اند. او از بزرگان و رؤسای طایفه اوس[۳] و یکی از یاران بزرگ پیامبر اسلام(ص) بود و روایاتی نیز از رسول خدا(ص) نقل کرده است[۴]. ابولبابه از غلامان قبیله بنی قریظه بود و پیامبر(ص) او را در حالی که غلام فردی به نام مکاتب بود، خرید و آزاد فرمود[۵]. با آن‌که او در جنگ بدر حضور نیافت، از اصحاب بدر به شمار می‌آید و پیامبر(ص) سهمی از غنایم را به او داد، زیرا پیامبر اکرم(ص) پس از حرکت، در بین راه او را به مدینه برگرداند و برای پیشگیری از شورش منافقان او را خلیفه و جانشین خود در مدینه قرار داد، زیرا منافقان قصد داشتند با شایعه پراکنی اوضاع مدینه را به هم بزنند. از جمله شایعاتی که منافقان پس از جنگ بدر مطرح کردند شایعه شکست مسلمانان در جنگ بدر بود؛ طوری که مردی از منافقان به ابولبابه گفت: “یاران شما چنان پراکنده شده‌اند که دیگر هرگز جمع نخواهند شد و بیشتر اصحاب محمد(ص) و خود او کشته شده‌اند”[۶]. ابولبابه در پاسخ او گفت: “خداوند متعال این گفتار تو را تکذیب نماید”[۷]. بدین شکل، درایت او باعث شد که شایعه پراکنی‌های منافقان و یهودیان بی‌نتیجه بماند و پیامبر(ص) نیز از غنایم جنگی سهمی برای او در نظر گرفت. هم‌چنین پیامبر(ص) هنگام غزوه “سویق” نیز حکومت مدینه را به او سپرد، اما او در جنگ اُحد و سایر جنگ‌ها در خدمت پیامبر اسلام(ص) حاضر بود و در فتح مکه نیز پرچم قبیله بنی عمرو بن عوف با ابولبابه بود. ابولبابه یکی از نقبای حاضر در پیمان عقبه نیز دانسته شده است[۸].

ابولبابه و قبول اسلام

امام محمد باقر(ص) می‌فرماید: “هنگامی که رسول خدا(ص) وارد مدینه شد و آثار راست‌گویی و نشانه‌های حق و دلایل نبوتش آشکار شد، یهودیان حیله‌گر اعمال پلیدی را قصد کرده بودند و می‌خواستند نور ایشان را خاموش کرده و بر حجّت‌های ایشان خط بطلان بکشند؛ و از کسانی که تکذیب ایشان را قصد کرده بودند مالک بن صیف، کعب بن اشرف و ابولبابة بن عبد المنذر بودند”. ابولبابه به پیامبر(ص) گفت: “ای محمد! من به پیامبری تو ایمان نمی‌آورم تا وقتی که این تازیانه‌ای که در دستم می‌باشد به پیامبری تو گواهی دهد و ایمان بیاورد”. سپس خداوند عزوجل شلاق ابولبابه را به سخن درآورد و شلاق گفت: “گواهی می‌دهم که به راستی معبودی جز خدا و آفریدگار آفریده‌ها و گسترش دهنده رزق و تدبیر کننده امور نیست؛ خداوندی که بر همه چیز قادر است و شهادت می‌دهم که به راستی تو ای محمد، بنده و فرستاده و دوست و حبیب و ولی امر می‌باشی که تو را نماینده بین خود و بندگانش قرارداد تا به وسیله تو مؤمنین نجات یابند و به هلاکت برسند و گواهی می‌دهم علی بن أبی طالب(ع) که نامش در ملأ اعلی مذکور است، سرور آفریده‌ها بعد از تو و مدافع تو و مروج کتاب توست”. راوی می‌گوید: پس از آن، تازیانه از دست ابولبابه جدا شد و به زمین افتاد. ابولبابه خواست آن تازیانه را بردارد ولی هنگامی که آن را گرفت تازیانه به صورتش برخورد کرد، دوباره خواست آن را بگیرد، بار دیگر این عمل تکرار شد و این کار چندین بار اتفاق افتاد تا این که ابولبابه گفت: “چه اتفاقی برای من افتاده است”. دوباره به اذن خدا تازیانه گفت: “ای ابولبابه! به راستی که من تازیانه‌ای بیش نیستم و خداوند مرا به توحیدش به سخن درآورده، به تمجیدش اکرام کرده و به تصدیق نبوت محمد(ص) سید و آقای بندگانش مشرف گردانیده است و مرا از کسانی که ولایت بهترین خلق خداوند بعد از ایشان را پذیرفته‌اند، قرار داده است که او افضل اولیای خداوند بین مخلوقات است و سزاوار نیست کافری از مخالفان محمد(ص) به من دست زند و از من استفاده کند؛ از کتک زدن تو دست نمی‌کشم تا این که زخم، تو را سُست کند. سپس تو را می‌کشم و از دست تو رها می‌شوم و یا اینکه ایمانت را به پیامبر(ص) ابراز می‌کنی (ایمان می‌آوری). ابولبابه گفت: “ای تازیانه! شهادت می‌دهم به هر آن‌چه که تو به آن شهادت داده‌ای و به آن اعتقاد و ایمان دارم”. سپس تازیانه زبان گشود و گفت: “پس من همیشه به خاطر ایمان آوردن تو در اختیار تو خواهم بود و خداوند به آن‌چه که در درون و باطن داری اولی‌تر است و او در روز قیامت یا به سود تو و یا علیه تو حکم می‌کند”. پیامبر(ص) درباره ابولبابه می‌فرماید: “ابولبابه ایمانش را نیکو نکرد و اندکی شک و تردید داشت”[۹].

توبه ابولبابه

یکی از موضوعات حساس زندگی ابولبابه موضوع توبه اوست؛ هنگامی که پیامبر اسلام(ص) در اثر پیمان شکنی مردم بنی‌قریظه به طرف قلعه آنها که نزدیک مدینه بود، لشکر کشید و قلعه را محاصره کرد، پس از گذشت چند روز از محاصره، طایفه اوس خدمت پیامبر(ص) آمدند و گفتند: یا رسول الله! چنان که طایفه بنی قینقاع را به خاطر طایفه خزرج بخشیدی، طایفه بنی‌قریظه را نیز به خاطر ما ببخش. حضرت فرمود: “آیا راضی هستید یک نفر از طایفه شما را حَکَم کنم که به هر چه حُکم کند، عمل کنیم؟” گفتند: آری. پیامبر(ص) فرمود: “او سعد معاذ است”، اما بنی‌قریظه به قضاوت سعد رضایت ندادند. سپس پیام دادند که ابولبابه را نزد ما بفرست تا با او مشورت کنیم؛ ابولبابه در این قلعه منزلی داشت که همسر و فرزندانش در آن بودند و اموالی در میان بنی‌قریظه داشت)، پیامبر(ص) به ابولبابه اجازه دادند تا نزد آنان برود. وقتی ابولبابه وارد قلعه شد، مردم بنی‌قریظه از زن و مرد و کوچک و بزرگ اطراف او اجتماع کرده و اظهار ناتوانی نمودند تا دلش نرم گردید، بعد به او گفتند: حکومت پیامبر و قضاوت سعد معاذ را بپذیریم یا نه؟ ابولبابه گفت: “مانعی ندارد”، اما با دست به گلوی خود اشاره کرد (یعنی تسلیم شدن همان و کشته شدن همان). ابولبابه همان جا متوجه شد که با این اشاره به پیامبر(ص) و مسلمین خیانت کرده است و در همان زمان نیز این آیه بر پیامبر اکرم(ص) درباره نهی کردن از خیانت نازل گردید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ * وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ[۱۰]. پس از نزول آیه پیامبر(ص) ابولبابه را که به فرماندهی جنگ با بنی‌قریظه تعیین فرموده بود، بر کنار و اسید بن حضیر را به فرماندهی منصوب کرد[۱۱]. ابولبابه نیز از کار خود پشیمان شد و به علت خجالت و شرمندگی، خدمت پیامبر(ص) نرفت و از همان‌جا به مدینه رفت و در مسجد نبوی خود را به یکی از ستون‌های مسجد بست و به مردم گفت: “هیچ کس مرا نگشاید تا اینکه یا بمیرم یا خدا توبه مرا بپذیرد”[۱۲].

وضعیت او ده یا پانزده روز به همین صورت بود[۱۳] و در طول این مدت دخترش چند دانه خرما برای افطار او می‌آورد، او آنها را می‌مکید و بیرون آورده و می‌گفت: “به خدا قسم، از ترس این که توبه‌ام پذیرفته نشود نمی‌توانم آن را ببلعم”. دخترش طناب او را به هنگام نماز‌ها و یا قضای حاجت باز می‌کرد و بعد دوباره او را به ستون می‌بست[۱۴]. پیامبر اکرم(ص) درباره او فرمود: “اگر ابولبابه نزد ما آمده بود برای او طلب آمرزش می‌کردیم اما اکنون که خود توبه نموده است باشد تا خدا توبه‌اش را بپذیرد”[۱۵]. ام سلمه می‌گوید: “سحرگاه پیامبر(ص) را خندان دیدم، گفتم: خدا همیشه دهان شما را خندان کند، چه شده است که چنین می‌خندید؟ پیامبر(ص) فرمود: "اینک جبرییل پیام قبول توبه ابولبابه را آورد"، گفتم: اجازه می‌دهید به او بشارت دهم، فرمود: "خود دانی"“. از درون حجره صدا زدم: ابولبابه! مژده که خدا توبه‌ات را پذیرفته است، در این هنگام مردم هجوم آوردند تا طناب او را باز کنند، او گفت: "شما را به خدا جز پیامبر مرا نگشاید"“[۱۶]. هنگام نماز صبح که حضرت به مسجد آمدند، ابولبابه را از ستون مسجد باز کردند و این ستون هم اکنون در مسجدالنبی به ستون توبه و ستون ابولبابه معروف است که نماز و دعا در کنار آن شرایطی دارد.

از ابولبابه نقل شده است که گفته: هنگامی که بنی‌قریظه را محاصره کرده بودیم، خواب دیدم که گویی میان گل و لجن بدبویی افتاده‌ام و نزدیک بود که از بوی آن بمیرم، آن‌گاه جوی آبی دیدم و خود را در آن شستم و پاک شدم و بوی خوشی استشمام کردم[۱۷]. ابولبابه پس از قبول شدن توبه‌اش گفت: “یا رسول‌الله! می‌خواهم از آن منزلی که به خدا و رسولش خیانت کرده‌ام، کوچ کنم و به شکرانه پذیرش توبه‌ام همه اموالم را صدقه بدهم”. حضرت به او فرمود: “همه اموال را نمی‌توانی صدقه بدهی”. ابولبابه گفت: “می‌توانم دو سوم اموالم را صدقه دهم؟” پیامبر(ص) فرمود: “نه، دو سوم هم زیاد است”. ابولبابه گفت: “یک سوم را صدقه می‌دهم”. پیامبر(ص) فرمود: “مانعی ندارد”[۱۸]. در این هنگام این آیات نازل شد: ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ * خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ * أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۱۹].

ابولبابه و دعای باران پیامبر(ص)

در یکی از روزهای جمعه پیامبر اکرم(ص) دعای باران خواند. ابولبابه گفت: “یا رسول‌الله! هنور خرماها چیده نشده”. حضرت دوباره فرمود: “خدایا! به ما باران عطا کن”. ابولبابه دوباره گفت: “هنوز خرماها چیده نشده، و من نیز در آسمان ابری نمی‌بینم”. حضرت دوباره فرمود: “خدایا! به ما چنان بارانی بده که ابولبابه برهنه شده و لباسش را در مجرای آب باغش قرار دهد”. در این هنگام، رعد و برق در آسمان پیدا شد و چنان بارانی آمد که مردم ناراحت شده و دسته دسته به خانه ابولبابه آمدند و به او گفتند: ابولبابه! تا برهنه نشوی و لباست را در مجرای آب باغ قرار ندهی، باران قطع نمی‌شود. عاقبت ابولبابه لباسش را بیرون آورد و در مجرای آب باغش نهاد و در این هنگام باران ایستاد[۲۰].

ابولبابه و نقل حدیث

ابولبابه در ماجرای پس گرفتن قرض خود از شخصی به نام ابوالیسر این روایت را از پیامبر(ص) نقل کرده است: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ: مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَسْتَظِلَّ مِنْ فَوْرِ جَهَنَّمَ قُلْنَا كُلُّنَا نُحِبُّ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَلْيُنْظِرْ غَرِيماً لَهُ أَوْ فَلْيَدَعِ الْمُعْسِرَ»[۲۱]؛ شنیدم که رسول خدا(ص) می‌فرمود: چه کسی دوست دارد از آتش جهنم در امان بماند؟ گفتیم: ای رسول خدا! چنین چیزی را همگی دوست داریم؛ حضرت فرمود: پس چنین کسی باید به بدهکار خود مهلت دهد یا اگر در سختی است رهایش کند.

سرانجام ابولبابه

درباره تاریخ وفات ابو لبابه که در زمان عثمان بود یا در زمان خلافت امام علی(ع) و یا در زمان معاویه اختلاف است[۲۲] ولی برخی اقوال زمان وفات او را در زمان خلافت امام علی(ع) تأیید می‌کند[۲۳][۲۴].


جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الروض الانف، سهیلی، ج۳، ص۴۹۳.
  2. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۶۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۲، ص۴۲۱.
  3. أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۲، ص۴۲۱.
  4. الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامعانی)، ج۴، ص۳۸۳.
  5. انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۴۸۳.
  6. دلائل النبوة، بیهقی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۲، ص۲۹۸
  7. .دلائل النبوه، بیهقی ترجمه مهدوی دامغانی ۲:۲۹۸
  8. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۶۱.
  9. تفسیر الامام العسکری(ع)، منسوب به امام عسکری(ع)، ص۹۲-۹۷.
  10. «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر خیانت نکنید و در امانت‌های خود دانسته خیانت نورزید * و بدانید که دارایی‌ها و فرزندانتان مایه آزمونند و اینکه خداوند است که پاداشی سترگ نزد اوست» سوره انفال، آیه ۲۷-۲۸.
  11. المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۴.
  12. المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۴؛ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۳۰۳.
  13. المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۵.
  14. المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۴.
  15. تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۳، ص۱۰۸۶؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱، ص۲۶۷.
  16. تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۳۰۴.
  17. المغازی، واقدی، ص۳۸۴.
  18. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۴، ص۴۵۶.
  19. «و دیگرانی هستند که به گناه خویش اعتراف دارند؛ کردار پسندیده‌ای را با کار ناپسندی دیگر آمیخته‌اند باشد که خداوند از آنان در گذرد که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است * از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست * آیا ندانسته‌اند: خداوند است که از بندگانش توبه را می‌پذیرد و زکات‌ها را دریافت می‌دارد و خداوند است که توبه‌پذیر بخشاینده است؟!» سوره توبه، آیه ۱۰۲-۱۰۴.
  20. الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، ص۹۰.
  21. الأمالی، شیخ مفید، ص۳۱۶.
  22. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۶۱.
  23. الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت - خلیلی)، ج۱۰، ص۲۴۳؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۶۷؛ تاریخ گزیده، مستوفی، ص۲۱۸.
  24. مرادی، غفور، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۵.