یزید بن زیاد کندی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
|||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
# [[پرونده:1100374.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|'''اصحاب امام حسین''']] | # [[پرونده:1100374.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|'''اصحاب امام حسین''']] | ||
# [[پرونده:13681353.jpg|22px]] [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امام حسین''']] | # [[پرونده:13681353.jpg|22px]] [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امام حسین''']] | ||
# [[پرونده:1100824.jpg|22px]] [[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگنامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگنامه کربلا»]] [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|'''فرهنگ عاشورایی ج۴''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۰۷
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث یزید بن زیاد کندی است. "یزید بن زیاد کندی" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
«السَّلَامُ عَلَى يَزِيدَ بْنِ زِيَادِ بْنِ مُهَاجر الْكِنْدِيِّ»[۱]؛
«یزید» فرزند زیاد بن مهاجر کندی بهدلی[۲]، اهل کوفه و یمنی الاصل و معروف به کنیهاش، ابو الشعثاء کندی بود[۳].
او مردی شجاع و بیپروا و مورد احترام اهل کوفه و از یاران اباعبدالله الحسین(ع) در واقعه کربلا بود.
قبل از برخورد حر بن یزید ریاحی با امام حسین(ع)، ابو الشعثاء کندی از کوفه خارج شد و در بین راه مکه به کوفه به امام(ع) ملحق شد.[۴]
ابوالشعثاء و برخورد با پیک ابن زیاد برای حر بن یزید ریاحی
ابو مخنف میگوید: پس از آنکه حر بن یزید ریاحی با امام(ع) روبه رو شد و با مذاکرات و گفت وگوهایی که بین او و امام(ع) رد و بدل شد، حر برای کسب تکلیف در مورد حسین(ع) و یارانش نامهای به ابن زیاد نوشت، اما دیری نپایید که مالک بن نصر بدی کندی، نماینده ابن زیاد جواب نامه حر بن یزید ریاحی را آورد، به حر سلام کرد، اما به امام حسین(ع) اعتنایی نکرد و نامه ابن زیاد را به حر داد، مضمون نامه ابن زیاد چنین بود: «حسین را نگاه دارد و در منظقه خشک و بیآب و علفی فرود آورد، و به پیک خود مالک بن نسیر هم فرمان دادهام همواره با تو باشد تا دستورم را به اجرا درآوری. والسلام»
وقتی حر نامه را خواند ادب کرد و برای آنکه مسئولیت این کار را از دوش خود بردارد نامه و پیک ابن زیاد را خدمت حضرت آورد و گفت: «طبق این نامه، دستور دارم شما را در همین جا که نامهاش به دستم رسیده است، نگاه دارم و سپس در سرزمین بیآب و علفی فرود آورم! و این مرد هم مامور و مراقب است که غیر از آن عمل نکنم».
یاران امام(ع) به حر پیشنهاد دادند که اگر اجازه دهی در نینوا (یعنی در کربلا) پیاده شویم. حر گفت: مالک بن نصر، جاسوس ابن زیاد است و من نمیتوانم اجازه دهم شما در نینوا پیاده شوید! زهیر گفت: اگر اجازه ندهی با تو میجنگیم، چون جنگ با تو برای ما آسانتر است تا نیروهای دیگری برسد، وقتی حر چنین دید که نباید چشم بسته در اطاعت دستور ابن زیاد باشد تا جنگی رخ ندهد؛ لذا از سختگیری و بردن کاروان امام حسین(ع) روز دوم محرم در کربلا پیاده شدند[۵].
پس از آنکه پیک ابن زیاد نامه را به حر داد، ابو الشعثاء کندی خطاب به او گفت: آیا مالک بن نصر، تویی؟ گفت: آری. گفت: مادرت به عزایت بنشیند چه آوردهای؟! مالک گفت میخواهی چه آورده باشم، من از پیشوایم ابن زیاد اطاعت کردم و به بیعتم با او وفا نمودم
ابو الشعثاء کندی به او گفت: «خدای خود را نافرمانی و از امام و پیشوای خود در نابودی خودت، اطاعت کردهای و با این کار، ننگ و عار کسب نمودهای، خدای تعالی فرموده: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ﴾[۶]، چنین شخصی امام و پیشوای توست!!»[۷]
این برخورد به موقع و روشنگرانه با نماینده ابن زیاد حکایت از عمق ایمان و شناخت کامل أبوالشعثاء دارد.[۸]
نبردی دلاورانه و شهادت در راه خدا
ابوالشعثاء همان طور که اشاره شد مردی شجاع و تیراندازی ماهر بود؛ لذا روز عاشورا پس از اجازه از امام(ع) بر مرکب خود سوار شد و با نیروهای دشمن به جنگ پرداخت، اما در ضمن درگیری، اسب او را پی کردند و او به ناچار پیاده جنگید و در برابر دیدگان امام(ع) بر سر زانو نشست و یک صد تیر به سوی دشمن پرتاب کرد امام(ع) در حق او دعا کرد و چنین گفت: «خدایا تیرهای او را به هدف بنشان و پاداش او را بهشت قرار ده!»[۹]
وی هر تیری که میانداخت میگفت: «من از قبیله بهدله هستم که در میان پیادگان و سواره نظام یکه سوارند»[۱۰]
موقعی که تیرهایش تمام شد از جا برخاست و گفت: تمام تیرهایم جز پنج تیر به هدف خورد [۱۱].
سپس ابو الشعثاء کندی با شمشیر به سپاه دشمن حمله کرد و هنگام یورش بر دشمن این رجز را میخواند:
"أَنَا يَزِيدُ وَ أَبِي مَهاصِرُ اشجعُ من لیثٍ بغیلٍ خادِرُ"
"يَا رَبِّ إِنِّي لِلْحُسَيْنِ نَاصِرٌ وَ لِابْنِ سَعْدٍ تَارِكٌ وَ هَاجِرٌ"[۱۲]؛
منم یزید و پدرم مهاصر و از شیر در جنگل) کمین کرده، پروردگارا! من حسین را یاورم و از ابن سعد دور و بیزارم.
سپس به نبرد دلاورانهاش ادامه داد و به نفر دیگر از دشمن را نیز به هلاکت رساند و سرانجام به درجه رفیع شهادت نایل آمد[۱۳].
در افتخار او همین بس که در زیارت ناحیه مقدسه بر او سلام و درود فرستاده است.[۱۴]
یزید بن زیاد بن مهاصر در گزیده دانشنامه امام حسین
ابو شعثا یزید بن زیاد بن مهاصر کندی، جنگاور و تیرانداز ماهری بود که روز عاشورا، با تیراندازی، شماری از سپاهیان دشمن را به هلاکت رساند. امام(ع) نیز درباره او دعا کرد و فرمود: «خداوندا! تیرش را به هدف برسان و ثوابش را بهشت قرار ده»[۱۵].[۱۶]
شهادت یزید بن زیاد ابی شعثاء کِندی
یزید بن زیاد بن مهاصر - یا ابوشعثاء کندی - از کسانی بود که همراه عمر بن سعد به جنگ با حسین(ع) آمده بود، ولی وقتی عبیدالله بن زیاد و اطرافیانش پیشنهادهای حسین(ع) را برای جلوگیری از جنگ نپذیرفتند به حسین(ع) پیوست و در کنار او به نبرد پرداخت، رجزی که او آن روز میخواند این بود: من یزیدم، پدرم مهاصر است، از شیری که در بیشه خفته است دلیرترم، یعنی از فرط نیرومندی به اطرافم بیاعتنایم.
پروردگارا من یاور حسینم، عمر بن سعد را ترک گفته به سوی حسین هجرت نمودهام! او تیرانداز بود. از اینرو پیش روی حسین(ع) روی زانوهایش نشست و یکصد عدد تیر پرتاب کرد، که تنها پنج عدد از آنها سقوط کرد، هر تیری که میافکند میگفت: من پسر بَهدَلة، سواران عرجلهام[۱۷]، حسین(ع) دعا کرد و فرمود: خدایا تیرش را به هدف برسان، و پاداش او را بهشت قرار بده. آنگاه جنگید تا این که به قتل رسید[۱۸]. رحمت خدا بر او باد.[۱۹]
جستارهای وابسته
- زیاد بن مهاجر کندی بهدلی (پدر)
منابع
پانویس
- ↑ زیارت ناحیه مقدسه، بحار الأنوار، ج۴۵، ص۷۲.
- ↑ بهدلی: تیرهای از قبیله بنی کنده است.
- ↑ تنقیح المقال، ج۳، ص۳۲۶.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۶۲۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۸؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۰؛ ابصارالعین، ص۱۴۹ با کمی اختصار، کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۵۵ و مقتل مقرم، ص۱۹۱.
- ↑ «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
- ↑ الگو:متن عربی.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۶۲۶-۶۲۸.
- ↑ «اَللَّهُمَّ سَدِّدْ رَمْيَتَهُ، وَ اِجْعَلْ ثَوَابَهُ اَلْجَنَّةَ»
- ↑ «أَنَا اِبْنُ بَهْدَلَةَ، فُرْسَانِ الْعَرْجَلَةِ»
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۵؛ نفس المهموم، ص۲۷۴؛ مقتل مقرم، ص۲۴۳؛ ابصارالعین، ص۱۴۹ و نیز، ر.ک: بحار الأنوار، ج۴۵، ص۳۰.
- ↑ بغیل: درخت زیاد درهم شده (جنگل).
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۵؛ نفس المهموم، ص۲۷۴؛ مقتل مقرم، ص۲۴۳؛ ابصارالعین، ص۱۴۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۶۲۸-۶۲۹.
- ↑ «اللَّهُمَّ سَدِّدْ رَمْيَتَهُ وَ اجْعَلْ ثَوَابَهُ الْجَنَّةَ» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۴۵).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۶۳.
- ↑ روز عرجله، روز جنگی مربوط به قوم بهدله قبیلهای از قبائل کِنده از قوم او بوده. که در آن پیروز شده بودهاند و برایشان نامآور شده بود؛ لذا به آن افتخار و مباهات میکردند، و افتخار به چنین روزهایی از جنگهای جاهلی در اسلام قطعاً مکروه است - اگر حرام نباشد - مگر در حال جنگ که افتخار برای حماسه و خونگرمی استثناء شده است، به کتابهای جهاد مراجعه شود، و در همینجا همین که امام معصوم حسین(ع) حاضر و ناظر بوده و نهی ننموده متضمن تجویز آن خواهد بود.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۵-۴۴۶، به نقل از ابی مختلف از فضیل بن خدیج کندی، همراه با کمی جابجایی.
- ↑ یوسفی غروی، محمد هادی، مقاله «سوگنامه کربلا» فرهنگ عاشورایی ج۴ ص۸۴.