بنی هاشم در معارف و سیره رضوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = خاندان پیامبر خاتم
| موضوع مرتبط = بنی هاشم
| عنوان مدخل  = بنی هاشم
| عنوان مدخل  = بنی هاشم
| مداخل مرتبط = [[بنی هاشم در قرآن]] - [[بنی هاشم در نهج البلاغه]] - [[بنی هاشم در معارف دعا و زیارات]] - [[بنی هاشم در کلام اسلامی]] - [[بنی هاشم در اخلاق اسلامی]] - [[بنی هاشم در معارف مهدویت]] - [[بنی هاشم در معارف و سیره حسینی]] - [[بنی هاشم در معارف و سیره رضوی]]
| مداخل مرتبط = [[بنی هاشم در قرآن]] - [[بنی هاشم در نهج البلاغه]] - [[بنی هاشم در معارف و سیره حسینی]] - [[بنی هاشم در معارف و سیره رضوی]] - [[بنی هاشم در معارف مهدویت]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


== مقدمه ==
== مقدمه ==
[[هاشم]] جد اعلای [[خاندان]] [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} و [[بنی عباس]] بود. او پسری داشت به نام [[عبد المطلب]] {{ع}} که دارای ۱۰ پسر بود و [[ابو طالب]] {{ع}} و [[عباس]] {{ع}}، از پسران ایشان بودند. [[امامان شیعه]] و [[ائمه اطهار]] {{عم}} از [[نسل]] ابو طالب {{ع}} و [[خلفای عباسی]] از نسل عباس {{ع}} می‌باشند. [[علویان]] و خاندان علی بن ابی طالب {{ع}} خود را به نام جد اعلای خود [[بنی هاشم]] می‌نامیدند. با شکل‌گیری پایه‌های [[قدرت]] در میان [[فرزندان]] [[عباس بن عبدالمطلب]] {{ع}}، آنها خود را نیز بنی هاشم می‌خواندند و به داعیه [[حمایت]] از علویان، خود را جدای از علویان نمی‌دانستند و ادعای پیوند [[خویشی]] می‌نمودند. آنها علویان را عموزادگان خود می‌دانستند و ادعای خویشی با [[پیغمبر]] {{صل}} می‌نمودند.
هاشم جد اعلای [[خاندان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و [[بنی عباس]] بود. او پسری داشت به نام [[عبد المطلب]]{{ع}} که دارای ۱۰ پسر بود و [[ابو طالب]]{{ع}} و عباس{{ع}}، از پسران ایشان بودند. [[امامان شیعه]] و [[ائمه اطهار]]{{عم}} از نسل ابو طالب{{ع}} و [[خلفای عباسی]] از نسل عباس{{ع}} می‌باشند. [[علویان]] و خاندان علی بن ابی طالب{{ع}} خود را به نام جد اعلای خود [[بنی هاشم]] می‌نامیدند. با شکل‌گیری پایه‌های [[قدرت]] در میان [[فرزندان]] [[عباس بن عبدالمطلب]]{{ع}}، آنها خود را نیز بنی هاشم می‌خواندند و به داعیه حمایت از علویان، خود را جدای از علویان نمی‌دانستند و ادعای پیوند خویشی می‌نمودند. آنها علویان را عموزادگان خود می‌دانستند و ادعای خویشی با [[پیغمبر]]{{صل}} می‌نمودند.


روزی [[مأمون]] در [[مقام]] آن بر آمد که از [[امام رضا]] {{ع}} اعتراف بگیرد به این که [[عباسیان]] و علویان در درجه [[خویشاوندی]] با پیغمبر {{صل}}، با هم یکسانند، تا به [[گمان]] خویش، ثابت کند که خلافتش و [[خلافت]] پیشینیانش همه بر [[حق]] بوده است. مأمون رو به [[امام]] کرد و گفت: «ای [[ابو الحسن]]! من پیش خود اندیشه‌ای دارم که سرانجام به درست بودن آن پی برده‌ام؛ آن‌که ما و شما در خویشاوندی با [[پیامبر]] {{صل}} یکسان هستیم و بنابراین، [[اختلاف شیعیان]] ما، همه ناشی از [[تعصب]] و سبک‌اندیشی است. امام {{ع}} فرمودند: این سخن تو پاسخی دارد که اگر بخواهی می‌گویم، وگرنه [[سکوت]] بر می‌گزینم. مأمون [[اصرار]] کرد که نظر امام {{ع}} را بداند، بنابراین امام {{ع}} در جواب از مأمون پرسید: بگو ببینم، اگر هم اکنون [[خداوند]]، پیامبرش [[محمد]] {{صل}} را بر ما ظاهر گرداند و او به [[خواستگاری]] دختر تو بیاید، آیا موافقت می‌کنی؟ مأمون پاسخ داد: سبحان [[الله]]، چرا موافقت نکنم، مگر کسی از [[رسول خدا]] {{صل}} روی بر می‌گرداند! آن‌گاه امام {{ع}} بی‌درنگ افزود: حال بگو ببینم، آیا رسول خدا {{صل}} می‌تواند از دختر من هم خواستگاری کند؟ مأمون در دریایی از سکوت فرو رفت و سپس بی‌اختیار چنین اعتراف کرد: آری به [[خدا]] [[سوگند]] که شما در [[خویشاوندی]] به مراتب به [[پیامبر]] {{صل}} نزدیکترید تا ما»<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۱۸۳؛ کنز الفوائد، ص۱۶۶؛ مسند الامام الرضا {{ع}}، ج۱، ص۱۰۰.</ref><ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۱۶۰.</ref>
روزی [[مأمون]] در مقام آن بر آمد که از [[امام رضا]]{{ع}} اعتراف بگیرد به این که [[عباسیان]] و علویان در درجه [[خویشاوندی]] با پیغمبر{{صل}}، با هم یکسانند، تا به [[گمان]] خویش، [[ثابت]] کند که خلافتش و [[خلافت]] پیشینیانش همه بر [[حق]] بوده است. مأمون رو به [[امام]] کرد و گفت: «ای [[ابو الحسن]]! من پیش خود اندیشه‌ای دارم که سرانجام به درست بودن آن پی برده‌ام؛ آن‌که ما و شما در خویشاوندی با [[پیامبر]]{{صل}} یکسان هستیم و بنابراین، اختلاف شیعیان ما، همه ناشی از [[تعصب]] و سبک‌اندیشی است. امام{{ع}} فرمودند: این سخن تو پاسخی دارد که اگر بخواهی می‌گویم، وگرنه [[سکوت]] بر می‌گزینم. مأمون اصرار کرد که نظر امام{{ع}} را بداند، بنابراین امام{{ع}} در جواب از مأمون پرسید: بگو ببینم، اگر هم اکنون [[خداوند]]، پیامبرش محمد{{صل}} را بر ما ظاهر گرداند و او به خواستگاری دختر تو بیاید، آیا موافقت می‌کنی؟ مأمون پاسخ داد: [[سبحان الله]]، چرا موافقت نکنم، مگر کسی از [[رسول خدا]]{{صل}} روی بر می‌گرداند! آن‌گاه امام{{ع}} بی‌درنگ افزود: حال بگو ببینم، آیا رسول خدا{{صل}} می‌تواند از دختر من هم خواستگاری کند؟ مأمون در دریایی از سکوت فرو رفت و سپس بی‌اختیار چنین اعتراف کرد: آری به [[خدا]] [[سوگند]] که شما در [[خویشاوندی]] به مراتب به [[پیامبر]]{{صل}} نزدیکترید تا ما»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۸۳؛ کنز الفوائد، ص۱۶۶؛ مسند الامام الرضا{{ع}}، ج۱، ص۱۰۰.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۱۶۰.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۱۹: خط ۱۹:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:بنی هاشم]]
[[رده:بنی‌هاشم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۷ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۲

مقدمه

هاشم جد اعلای خاندان علی بن ابی طالب(ع) و بنی عباس بود. او پسری داشت به نام عبد المطلب(ع) که دارای ۱۰ پسر بود و ابو طالب(ع) و عباس(ع)، از پسران ایشان بودند. امامان شیعه و ائمه اطهار(ع) از نسل ابو طالب(ع) و خلفای عباسی از نسل عباس(ع) می‌باشند. علویان و خاندان علی بن ابی طالب(ع) خود را به نام جد اعلای خود بنی هاشم می‌نامیدند. با شکل‌گیری پایه‌های قدرت در میان فرزندان عباس بن عبدالمطلب(ع)، آنها خود را نیز بنی هاشم می‌خواندند و به داعیه حمایت از علویان، خود را جدای از علویان نمی‌دانستند و ادعای پیوند خویشی می‌نمودند. آنها علویان را عموزادگان خود می‌دانستند و ادعای خویشی با پیغمبر(ص) می‌نمودند.

روزی مأمون در مقام آن بر آمد که از امام رضا(ع) اعتراف بگیرد به این که عباسیان و علویان در درجه خویشاوندی با پیغمبر(ص)، با هم یکسانند، تا به گمان خویش، ثابت کند که خلافتش و خلافت پیشینیانش همه بر حق بوده است. مأمون رو به امام کرد و گفت: «ای ابو الحسن! من پیش خود اندیشه‌ای دارم که سرانجام به درست بودن آن پی برده‌ام؛ آن‌که ما و شما در خویشاوندی با پیامبر(ص) یکسان هستیم و بنابراین، اختلاف شیعیان ما، همه ناشی از تعصب و سبک‌اندیشی است. امام(ع) فرمودند: این سخن تو پاسخی دارد که اگر بخواهی می‌گویم، وگرنه سکوت بر می‌گزینم. مأمون اصرار کرد که نظر امام(ع) را بداند، بنابراین امام(ع) در جواب از مأمون پرسید: بگو ببینم، اگر هم اکنون خداوند، پیامبرش محمد(ص) را بر ما ظاهر گرداند و او به خواستگاری دختر تو بیاید، آیا موافقت می‌کنی؟ مأمون پاسخ داد: سبحان الله، چرا موافقت نکنم، مگر کسی از رسول خدا(ص) روی بر می‌گرداند! آن‌گاه امام(ع) بی‌درنگ افزود: حال بگو ببینم، آیا رسول خدا(ص) می‌تواند از دختر من هم خواستگاری کند؟ مأمون در دریایی از سکوت فرو رفت و سپس بی‌اختیار چنین اعتراف کرد: آری به خدا سوگند که شما در خویشاوندی به مراتب به پیامبر(ص) نزدیکترید تا ما»[۱].[۲]

منابع

پانویس

  1. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۸۳؛ کنز الفوائد، ص۱۶۶؛ مسند الامام الرضا(ع)، ج۱، ص۱۰۰.
  2. محمدی، حسین، رضانامه، ص۱۶۰.