|
|
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{مدخل مرتبط | | {{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = اسماء بنت عمیس| عنوان مدخل = اسماء بنت عمیس| مداخل مرتبط = [[اسماء بنت عمیس در قرآن]] - [[اسماء بنت عمیس در تاریخ اسلامی]] - [[اسماء بنت عمیس در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط = }} |
| | موضوع مرتبط = اسماء بنت عمیس | |
| | عنوان مدخل = اسماء بنت عمیس | |
| | مداخل مرتبط = [[اسماء بنت عمیس در قرآن]] - [[اسماء بنت عمیس در تاریخ اسلامی]] - [[اسماء بنت عمیس در تراجم و رجال]] | |
| | پرسش مرتبط = | |
| }} | |
|
| |
|
| '''اسماء بنت عمیس''' از [[بانوان]] بسیار مجلّل و [[خردمندی]] بود که در [[خاندان]] بزرگ و با [[شخصیت]] پرورش یافت. اوایل [[بعثت]] [[مسلمان]] شد و از [[اصحاب]] باوفای [[رسول خدا]]{{صل}} و [[یاران]] مخلص و محرم اسرار [[خاندان رسالت]] گردید. ابتدا با [[جعفر طیار]] [[ازدواج]] کرد و پس از [[شهادت]] ایشان [[همسر]] [[ابوبکر]] و سپس همسر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} شد. لحظات [[احتضار]] [[حضرت زهرا]]{{س}} بر بالین آن حضرت حاضر بود. اسماء با [[تربیت]] فرزندانی صالح و با [[ایمان]] همواره خود و فرزندانش در خدمت [[خاندان پیامبر]]{{صل}} بود و هیچگاه از راه و رسمی که برگزیده بود، پا عقب نگذاشت.
| | ==مقدمه== |
| | وی از طایفه [[بنی خثعم بن انمار]] است. مادرش هند دختر [[عوف بن زهیر]] است. او از جانب مادر دارای هشت خواهر بود که سلمی و [[سلامه]] با وی در پدر مشترک بودند. سلمی [[همسر]] [[حمزه عموی پیامبر]]{{صل}} بود. [[میمونه همسر پیامبر]]{{صل}} خواهرِ مادری اسماء است. هند را به جهت داشتن چنین دامادهایی به بزرگی و [[فضیلت]] ستودهاند<ref>الاستیعاب ۱۷۸۷/ ۴.</ref>. |
|
| |
|
| == مقدمه ==
| | اسماء ابتدا با [[جعفر بن ابی طالب]] [[برادر]] [[حضرت علی]]{{ع}} [[ازدواج]] کرد. در اوائل بعثتِ [[پیامبر]]{{صل}} [[اسلام]] آورد و با ایشان [[بیعت]] نمود. پس از مدتی همراه جعفر به [[حبشه]] [[هجرت]] کرد و در همان جا بود که دارای سه فرزند به نامهای: «عبدالله»، «عون» و «محمد» شد. او به همراه دیگر [[مهاجران]] حبشه در سال وقوع [[جنگ خیبر]] از حبشه به [[مدینه]] هجرت کرد. هنگامی که [[عمر]] در گفت وگویی با اسماء، [[سبقت]] مهاجران از مهاجرانِ حبشه در [[هجرت به مدینه]] را دلیلی بر فضیلت آنان گرفت، پیامبر{{صل}} به اسماء گفت: بلکه شما دو بار هجرت کردید، یکی هجرت به سوی [[نجاشی]] و دیگری هجرت به سوی من<ref>صحیح مسلم ۱۷۱/ ۷ (باب فضائل جعفر بن ابی طالب و اسماء بنت عمیس) و صحیح بخاری ۵.۲۸۴ (کتاب المغازی).</ref>. |
| اسماء دختر [[عمیس بن معبد]] از [[قبیله خثعم]] بود. مادرش [[هند]] دختر [[عوف بن زهیر]]<ref>ر. ک: طبقات الکبری، ج۸ ص۲۸۰؛ اسدالغابه، ج۵، ص۳۹۵؛ سیره ابن هشام، ج۳، ص۳۴۲.</ref> از [[بانوان]] بسیار مجلّل و [[خردمندی]] بود که در [[خاندان]] بزرگ و با [[شخصیت]] پرورش یافت. وی قبل از آمدن [[پیامبر]] {{صل}} به [[خانه]] [[ارقم]] در [[مکه]] با [[پیامبر]] {{صل}} [[بیعت]] کرد و [[مسلمان]] شد و از [[اصحاب]] باوفای [[رسول خدا]] {{صل}} و [[یاران]] [[مخلص]] و [[محرم اسرار]] [[خاندان رسالت]] گردید. پس از [[وفات]] شوهرش [[جعفر طیار]] به همسری [[ابوبکر]] و پس از او به همسری [[امیرمؤمنان]] {{ع}} درآمد و [[فرزندان]] بزرگوار و باشخصیتی چون [[عبدالله بن جعفر]]، [[محمد بن جعفر]] و [[عون بن جعفر]] [[فرزندان]] [[جعفر طیار]]، و [[فرزندی]] به نام [[محمد بن ابی بکر]] را از [[ابوبکر]] و [[یحیی]] را از [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} به [[دنیا]] آورد<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۵۹.</ref>. | |
|
| |
|
| == اسماء و [[هجرت به حبشه]] و [[مدینه]] ==
| | پس از [[شهادت]] جعفر در [[جنگ موته]]، اسماء با [[ابوبکر]] ازدواج کرد. از این ازدواج [[محمد]] که بعدها از یاران فداکار [[امام علی]]{{ع}} شد، تولد یافت. |
| اسماء از سابقان در [[اسلام]] بود و همواره زندگانی پر فراز و نشیبی داشت. وی از [[بانوان]] [[مسلمانی]] است که همراه شوهرش [[جعفر بن ابیطالب]] (مشهور به [[جعفر طیار]]) به [[حبشه]] [[مهاجرت]] کرد و در مدتی که در آنجا بود، سه [[فرزند]] از [[جعفر طیار]] به نامهای [[عبدالله بن جعفر]] (شوهر [[زینب کبری]] [[دختر امیرالمؤمنین]] {{ع}}) [[محمد بن جعفر]] و [[عون بن جعفر]] به [[دنیا]] آورد<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۵۹-۱۴۶۰.</ref>. | |
|
| |
|
| == [[ازدواج]] با [[ابوبکر]] و [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ==
| | اسماء حتی آن گاه که در [[خانه]] ابوبکر میزیست [[شیعه]] [[علی بن ابی طالب]] بود و از سر [[وفاداری]]، [[اسرار]] آن خانه را به آن حضرت میرساند. پس از درگذشت ابوبکر، اسماء با امام علی{{ع}}ازدواج کرد. زمانی که اسماء وارد خانه امیرالمؤمنین شد محمد فرزند ابوبکر خردسال بود. [[تربیت]] حضرت علی{{ع}}و [[تشیّع]] مادرش او را از [[شیعیان]] [[جان]] باز علی{{ع}} ساخت<ref>اعیان الشیعه ۳۰۷/ ۳.</ref>. ثمره ازدواج اسماء با حضرت علی{{ع}} [[فرزندی]] به نام «یحیی» بود<ref>اعیان الشیعه ۳۰۷/ ۳.</ref>. اسماء از همان آغاز از [[دوست]] داران اهل بیت{{ع}} و در نزد آنان دارای ارج و [[منزلت]] خاصی بود. |
| اسماء پس از آنکه [[جعفر طیار]] در [[جنگ موته]] ([[سال هشتم هجری]]) به [[شهادت]] رسید، به همسری [[ابوبکر]] در آمد و از او هم [[فرزند]] پسری به نام [[محمد بن ابی بکر]] به [[دنیا]] آورد<ref>اسماء در سال دهم هجری در «حجة الوداع» که به همراه شوهرش و هزاران مسلمان با رسول خدا {{صل}} عازم بودند در «ذی الحلیفه» درد مخاض گرفت و محمد را به دنیا آورد. ابوبکر میخواست او را به مدینه بازگرداند و در این باره از حضرت سؤال کرد، اما پیامبر {{صل}} دستور داد، او غسل کند و محرم شود و عازم مکه گردد، بدین ترتیب رسول خدا {{صل}} یک شب را با سایر مسلمانان در آن سرزمین ماند و فردا مُحرم شدند و عازم مکه گردیدند و اسماء نیز مُحرم شد. (ر. ک: طبقات الکبری، ج۸، ص۲۸۲؛ بحار الانوار، ج۲۱، ص۳۸۲ و ۴۰۳).</ref>. [[محمد بن ابی بکر]] با این که پسر [[ابوبکر]] بود، ولی از فدائیان [[حضرت علی]] {{ع}} به شمار میآمد و برای خود پدری غیر از [[حضرت علی]] {{ع}} نمیشناخت و کسی را هم بر ایشان ترجیح نمیداد و متقابلاً [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} هم علاقه زیادی به او داشت تا جایی که میفرمود: "[[محمد]] پسر من از صلب [[ابوبکر]] است"<ref>{{متن حدیث|مُحَمَّدٌ ابني مِن صُلبِ أبي بَكرٍ}}؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۵۳.</ref>؛ | |
|
| |
|
| اسماء همواره مورد [[اعتماد]] [[ابوبکر]] بود و به هنگام [[وفات]] [[وصیت]] کرد که بدنش را اسماء [[غسل]] دهد. اسماء هم طبق [[وصیت]] [[ابوبکر]] عمل کرد و او را [[غسل]] داد<ref>طبقات الکبری، ج۳، ص۲۰۳ و ج۸، ص۲۸۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵۲۵.</ref>. اسماء از [[وفات]] [[ابوبکر]] به همسری [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} مفتخر شد و از آن [[حضرت صاحب]] پسری به نام [[یحیی]] شد. وی دارای پنج پسر از سه شوهر است، از [[جعفر طیار]] [[عبدالله بن جعفر]]، [[محمد بن جعفر]] و [[عون بن جعفر]]، و از [[ابوبکر]] [[محمد بن ابی بکر]] و از [[حضرت علی]] {{ع}} [[یحیی]] که همه [[برادران]] مادریاند<ref>ر.ک: اسدالغابه، ج۵، ص۳۹۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵۲۵.</ref>. | | اسماء راز دار حضرت [[زهرا]] بود و [[دختر پیامبر]]{{صل}} برخی مشکلاتش را با وی در میان میگذاشت. به هنگام همان [[بیماری]] که به فوت حضرتش انجامید به اسماء گفت که از تابوتهای موجود در [[مدینه]] به دلیل نداشتن [[پوشش]] کافی ناراضی است. اسماء با تشریح شکل تابوتهای [[حبشی]]، تابوتی به آن شکل فراهم آورد و به این ترتیب مایه [[خرسندی]] و [[شادمانی]] حضرت شد و این جا بود که برای اولین بار پس از [[مرگ]] پدر لبخند [[فاطمه]]{{س}} را مشاهده کردند. او پس از فوت فاطمه{{س}} طبق [[وصیت]] ایشان در [[غسل]] و کفن کردن آن حضرت به علی{{ع}} [[یاری]] رساند و از ورود [[عایشه]] به اتاقی که پیکر مطهر فاطمه{{س}} در آنجا بود جلوگیری کرد و گفت که فاطمه{{س}} به وی چنین دستور داده است<ref>الاستیعاب ۱۷۸۷/ ۴.</ref>. |
|
| |
|
| [[ابن ابی الحدید]] مینویسد: اسماء از [[حضرت علی]] {{ع}} دو پسر به نامهای: [[یحیی]] و [[عون]] به [[دنیا]] آورد<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۹، ص۲۴۳.</ref> که در مجموع شش پسر داشته است<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۶۰-۱۴۶۱.</ref>.
| | [[حضرت علی]]{{ع}} در باره [[محمد بن ابی بکر]] میگوید: او نجابت خود را از مادرش دارد<ref>تنقیح المقال ۵۷/ ۲.</ref>. اسماء از راویان [[حدیث رد شمس]] است که بیان گر [[فضیلت]] و مقام خاص حضرت علی{{ع}} نزد [[پیامبر]]{{صل}} است. پیامبر{{صل}} در مورد اسماء از بهشتی بودن او خبر داده است. |
|
| |
|
| == [[خردمندی]] و [[هوشیاری]] اسماء ==
| | او از طبقه [[صحابه]] است و [[صحابی]] بودنش منزلت بلندی نزد [[اصحاب]] رجال و تراجم، به وی داده است. او از پیامبر{{صل}} و حضرت علی{{ع}} روایاتی چند نقل کرده است و از وی [[زید خثعمی]]، [[سعید بن مسیب]]، [[عامر شعبی]]، فرزندش [[عبدالله بن جعفر]]، [[عبدالله بن عباس]]، [[عروة بن زبیر]]، [[قاسم بن محمد بن ابی بکر]]، [[فاطمه بنت علی بن ابی طالب]] و [[فاطمه بنت حسین بن علی بن ابی طالب]]، [[روایت]] کردهاند<ref>تهذیب الکمال ۱۲۶/ ۳۵.</ref>. |
| گاهی بین [[فرزندان]] اسماء ([[برادران]] [[مادری]]) اختلافی به وجود میآمد و اسماء با [[درایت]] و [[هوشیاری]] به [[نزاع]] آنها خاتمه میداد. از جمله آن موقعی که اسماء [[همسر]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} بود، میان [[محمد بن ابی بکر]] [[فرزند]] [[ابوبکر]] و [[محمد بن جعفر]] [[فرزند]] [[جعفر طیار]] نزاعی رخ داد که به یک دیگر میگفتند: من از تو کریمتر و پدرم از پدرت بهتر است.
| |
|
| |
|
| در این موقع [[حضرت امیر]] {{ع}} به اسماء فرمود: "بین این دو پسر [[قضاوت]] کن!" | | احادیثی که از اسماء نقل شده در تمام جوامع روایی [[اهل سنت]] به جز [[صحیح مسلم]] آمده است. |
|
| |
|
| اسماء گفت: من در میان [[عرب]]، [[جوانی]] بهتر از [[جعفر طیار]] و [[پیری]] بهتر از [[ابوبکر]] ندیدهام. او با گفتن این جمله [[دل]] هر دو [[فرزند]] را به دست آورد و جلو آزردگی و [[اختلاف]] آنان را گرفت. | | اسماء از پیامبر{{صل}} نقل میکند که ایشان فرمودند: خداوندا! من آن چه را که برادرم [[موسی]] گفت، میگویم. از [[خویشاوندان]]، برادرم علی را [[وزیر]] من قرار بده تا پشتم به او [[قوی]] شود و او را [[شریک]] کارم قرار ده تا تو را بسیار یاد نموده و [[تسبیح]] کنم<ref> الغدیر ۱۱۶/ ۳، به نقل از الریاض النضرة ۱۶۳/ ۲.</ref>. |
|
| |
|
| [[امیرمؤمنان]] {{ع}} به او فرمود: "تو که برای ما چیزی باقی نگذاشتی، پس من چه خوبی دارم؟" اسماء برای آنکه [[حق]] را گفته باشد، گفت: "به [[خدا]] قسم، در میان این سه نفر بهرۀ شما از [[زناشویی]] با من از همه کمتر (چون سن اسماء زیاد بوده)؛ ولی تو از همه [[برتری]]". حضرت از پاسخ منطقی و خردمندانه او [[خشنود]] گردید<ref>طبقات الکبری، ج۴، ص۴۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵۲۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۶۱-۱۴۶۲.</ref>
| | هرچند به گفته [[زرکلی]]، اسماء پس از شهادت حضرت علی{{ع}} مدت کمی زیست و دار فانی را وداع گفت، امّا به گفته [[تاریخ]] نگارانی که سخن شان پذیرفتهتر است، وی در سال ۳۸ ﻫ.ق و پس از شنیدن خبر [[شهادت]] فرزندش [[محمّد بن ابی بکر]]، در گذشت<ref>الوافی بالوفیات ۹/ ۵۳؛ شذرات الذهب ۱/ ج ۱/ ۴۸ و الاصابه ۸/ ۹.</ref>.<ref>[[حسین عزیزی|عزیزی]]، [[پرویز رستگار|رستگار]]، [[یوسف بیات|بیات]]، [[راویان مشترک ج۲ (کتاب)| راویان مشترک ج۲]]، ص ۱۸.</ref> |
| | |
| == خوابی که تعبیر شد ==
| |
| [[ابن ابی الحدید]] [[نقل]] میکند: در [[حیات رسول خدا]] {{صل}}، [[ابوبکر]] برای شرکت در [[جنگی]] از [[مدینه]] خارج شد، در همین ایام همسرش [[اسماء بنت عمیس]] [[خواب]] دید که [[ابوبکر]] موهای سر و ریش خود را [[حنا]] بسته و [[جامه]] سفیدی بر تن دارد، اسماء از [[خواب]] بیدار شد و [[خواب]] خود را برای [[عایشه]] [[نقل]] کرد. [[عایشه]] گفت: اگر خوابت درست باشد، پدرم کشته شده است؛ شروع به [[گریستن]] کرد. در همین حال [[رسول خدا]] {{صل}} وارد شد و فرمود: "چه چیزی سبب [[گریه]] [[عایشه]] شده؟" گفتند: ای [[رسول خدا]]؛ اسماء خوابی را درباره [[ابوبکر]] دیده و تعبیر [[عایشه]] به [[شهادت]] اوست.
| |
| | |
| حضرت فرمود: "چنان نیست که [[عایشه]] تعبیر کرده است، بلکه [[ابوبکر]] به [[سلامت]] باز میگردد و اسماء از او پسری به [[دنیا]] میآورد و نامش را [[محمد]] میگذارد و [[خداوند]] این [[فرزند]] را مایه [[خشم]] [[کافران]] و [[منافقان]] قرار خواهد داد"<ref>{{متن حدیث|لَيْسَ كَمَا عَبَّرَتْ عَائِشَةُ وَ لَكِنْ يَرْجِعُ أَبُو بَكْرٍ صَالِحاً فَيَلْقَى أَسْمَاءَ فَتَحْمِلُ مِنْهُ أَسْمَاءُ بِغُلَامٍ تُسَمِّيهِ مُحَمَّداً يَجْعَلُهُ اللَّهُ غَيْظاً عَلَى الْكَافِرِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ}}</ref>.
| |
| | |
| [[راوی]] گوید: درست همانگونه که [[پیامبر]] {{صل}} خبر داد، واقع شد<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۸۸.</ref>؛ زیرا وقتی [[محمد بن ابی بکر]] بزرگ شد از [[یاوران]] باوفای [[حضرت علی]] {{ع}} گردید و در [[صفین]] در رکاب آن حضرت جنگید و همواره مایه [[خشم]] [[شرک]] و [[نفاق]] بود تا سرانجام به دست [[منافقان]] و [[یاران]] [[معاویه]] به [[شهادت]] رسید<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۶۲-۱۴۶۳.</ref>.
| |
| | |
| == اسماء و [[حدیث رد شمس]] ==
| |
| از [[روایات]] بسیار معتبر که از [[شیعه]] و [[اهل سنت]] به طور [[متواتر]] [[نقل]] شده است، [[حدیث رد شمس]] (بازگشت [[خورشید]]) برای [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} است و این [[روایت]] را بسیاری از [[اصحاب]] مثل [[جابر بن عبدالله انصاری]]، [[ابو سعید خدری]]، [[ام سلمه]] و [[اسماء بنت عمیس]] [[نقل]] کردهاند. طبق [[نقل]] [[موثق]] ۳۳ نفر از [[محدثین]] و بزرگان علمای [[اهل سنت]] این [[حدیث]] را از [[اسماء بنت عمیس]] در آثار خود آوردهاند<ref>احقاق الحق، ج۵، ص۵۲۲ - ۵۳۳.</ref>.
| |
| | |
| [[ابو جعفر]] [[احمد بن محمد]] معروف به [[طحاوی]] (از علمای [[حنفی]] [[مذهب]]) از [[احمد بن صالح]] [[نقل]] میکند: کسی که در [[راه]] [[علم]] گام برمیدارد، سزاوار نیست از [[حدیث]] اسماء [[سرپیچی]] کند؛ زیرا این [[حدیث]] از نشانههای [[نبوت]] است<ref>سفینة البحار، ج۱، عنوان سما، ص۶۶۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۶۲-۱۴۶۳.</ref>
| |
| | |
| == اسماء و اطلاع رسانی از [[توطئه]] ==
| |
| پس از [[رحلت پیامبر اسلام]] {{صل}}، اسماء که [[همسر]] [[ابوبکر]] بود، با خبر شد که از [[توطئه]] خطرناکی در [[سقیفه]] کشیده شد تا [[حضرت علی]] {{ع}} به هنگام [[نماز صبح]] به دست [[خالد ابن ولید]] کشته شود! لذا فوراً از [[کنیز]] خود خواست به [[خانه]] [[فاطمه]] {{س}} [[دختر رسول خدا]] {{صل}} برود و پس از ادای [[سلام]] این [[آیه]] را بخواند: {{متن قرآن|إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ}}<ref>«سرکردگان (شهر) در کار تو همدل شدهاند تا تو را بکشند پس (از شهر) بیرون رو که من از خیرخواهان توام» سوره قصص، آیه ۲۰.</ref> اشاره به اینکه [[یا علی]]، مراقب باش که قصد کشتن تو را دارند. | |
| | |
| [[کنیز]] آمد در [[خانه]] را کوبید و بعد از [[سلام]]، [[آیه]] را [[تلاوت]] کرد. موقعی که خواست برگردد، دوباره [[آیه]] را قرائت کرد. [[حضرت علی]] {{ع}} چون از [[توطئه]] [[آگاه]] شد، شمشیرش را برداشت و برای [[نماز صبح]] با به [[مسجد]] آمد و با [[ابوبکر]] [[نماز]] را به [[جماعت]] خواند، [[خالد ابن ولید]] هم کنار [[حضرت علی]] {{ع}} ایستاد و [[تصمیم]] داشت موقعی که [[ابوبکر]] [[سلام]] [[نماز]] را میدهد، کار آن حضرت را تمام کند؛ اما [[ابوبکر]] قبل از آنکه [[سلام]] بدهد از این پیشنهاد پشیمان شد و با خود گفت: ممکن است [[خالد ابن ولید]] نتواند کار را تمام کند و سبب [[فتنه]] گردد، از این رو موقع تشهد گفت: "ای [[خالد ابن ولید]]، آنچه به تو [[دستور]] داده شده هرگز انجام نده". و بعد [[سلام]] [[نماز]] را داد.
| |
| | |
| به [[نقل]] دیگر، [[ابوبکر]] قبل از [[سلام]] [[نماز]] گفت: ای [[خالد ابن ولید]]، آنچه را [[دستور]] دادم، انجام نده، اگر انجام دهی تو را خواهم کشت. این را گفت و [[سلام]] [[نماز]] را داد.
| |
| | |
| وقتی [[نماز]] تمام شد، حضرت گریبان [[خالد ابن ولید]] را گرفت و [[شمشیر]] او را از دستش کشید و به سرعت او را به [[زمین]] انداخت و روی سینهاش نشست و خواست او را بکشد، [[اهل]] [[مسجد]] هر چه کردند تا [[خالد ابن ولید]] را از [[دست حضرت]] {{ع}} [[نجات]] دهند، نتوانستند. [[عباس]] گفت: او را به صاحب این [[قبر]] یعنی [[رسول الله]] {{صل}} قسم بدهید که دست از او بردارد. آنان حضرت را به [[قبر مطهر]] [[رسول خدا]] قسم دادند؛ حضرت [[خالد ابن ولید]] را رها کرد و برخاست و به [[منزل]] رفت<ref>بحارالانوار، ج۲۸، ص۳۰۶ و ۳۰۹.</ref>.
| |
| | |
| اسماء توانست [[حضرت علی]] {{ع}} را از توطئهای که برای کشتن او [[تدارک]] دیده بودند، [[آگاه]] کند<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۶۳-۱۴۶۴.</ref>.
| |
| | |
| == وصایای [[فاطمه زهرا]] {{س}} با اسماء ==
| |
| با این که اسماء در هنگام [[رحلت پیامبر]] {{صل}} و [[شهادت فاطمه زهرا]] {{س}}، [[همسر]] [[ابوبکر]] بود، اما به خاطر سابقه و علقه [[خانوادگی]] که با [[جعفر طیار]] [[برادر]] [[حضرت علی]] {{ع}} داشت، همواره اما به [[خانه علی]] {{ع}} رفت و آمد داشت و [[محرم اسرار]] این [[خاندان]] [[پاک]] بود. لذا در [[تشییع پیکر]] [[مطهر]] [[فاطمه]] {{س}} - که محرمانه و شبانه انجام شد -شرکت داشت و حتی در حالت [[احتضار]] آن بانوی مکرمه نیز حاضر بود.
| |
| | |
| طبق [[نقل]] مؤرخان، [[حضرت فاطمه]] {{س}} روزهای آخر [[عمر]] پر برکتش وصایایی با اسماء در میان گذاشت، از جمله به او فرمود: "همانا من [[زشت]] میدانم اینگونه که زنها [[تشییع جنازه]] میشوند، که پارچهای روی او میاندازند و اندام او بر هر کسی که نگاهش کند، پیداست"<ref>احتمال دارد معنای کلام حضرت فاطمه {{س}} که فرمود: {{متن حدیث|فیصفها لمن رأی}} این باشد که: فاطمه توصیف کرد آنچه را دیده بود؟</ref>.
| |
| | |
| اسماء میگوید: عرض کردم که در [[سرزمین]] [[حبشه]] عمارهای (تابوتی) میساختند و جنازه را در او میگذاشتند و جامهای بر او میپوشاندند، که [[جسد]] مرده پیدا نبود. حضرت فوراً فرستاد چند قطعه چوب تازه از [[نخل]] خرما آوردند و تابوتی به همان نوع که اسماء در [[حبشه]] دیده بود، ترتیب دادند. آن وقت فرمود: "چه خوب و زیباست این [[تابوت]]؛ زیرا دیگر مرد از [[زن]] تشخیص داده نمیشود"<ref>{{متن حدیث|مَا أَحْسَنَ هَذَا وَ أَجْمَلَهُ لاَ تُعْرَفُ بِهِ اَلْمَرْأَةُ مِنَ اَلرَّجُلِ }}</ref>
| |
| | |
| چون [[حضرت فاطمه]] {{س}} از [[دنیا]] رفت، [[عایشه]] آمد که داخل [[خانه]] [[فاطمه]] {{س}} شود، اسماء مانع او شد. [[عایشه]] نزد پدرش [[ابوبکر]] رفت و از [[رفتار]] اسماء و [[تابوت]] [[فاطمه]] {{س}} که مثل حجله ساخته، گلایه کرد. [[ابوبکر]] به سرعت بر در خانۀ [[فاطمه]] {{س}}<ref>خانه حضرت فاطمه {{س}} در ابتدا کنار مسجد پیامبر {{صل}} بوده و بعد که مسجد النبی توسعه یافت، خانه داخل مسجد، مقابل صفه قرار گرفت و در حال حاضر همچنین است.</ref> آمد و گفت: ای اسماء، چرا مانعِ ورود زنهای [[پیامبری]]؟ چرا [[تابوت]] [[حضرت فاطمه]] {{س}} مثل هودج عروس است؟ اسماء گفت: [[حضرت فاطمه]] {{س}} به من فرموده، نگذارم کسی داخل [[خانه]] او شود و این [[تابوت]] در زمان [[حیات]] [[حضرت فاطمه]] {{س}} ساخته شده است و خود او فرمود که اینگونه [[تابوت]] بسازم. [[ابوبکر]] گفت: مانعی ندارد، همان گونه که [[حضرت فاطمه]] {{س}} [[دستور]] داده است عمل نما. این را گفت و برگشت.
| |
| | |
| اما [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و اسماء پیکر [[پاک]] آن حضرت را شبانه و محرمانه [[غسل]] دادند، و با حضور چند نفر از [[نزدیکان]] مخفیانه به [[خاک]] سپردند<ref>کشف الغمه (مترجم)، ج۲، ص۶۷؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۸۹؛ ج۸۱، ص۲۵۱؛ و ر. ک: طبقات الکبری، ج۸، ص۲۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۶۴-۱۴۶۶.</ref>
| |
| | |
| == اسماء ناظر [[شهادت حضرت فاطمه]] {{س}} ==
| |
| در [[حدیث]] آمده است: هنگامی که [[حضرت زهرا]] {{س}} در حال [[احتضار]] بود، به اسماء سفارش کرد، از آن کافوری که [[جبرئیل]] برای پدرم آورد و سه قسمت کرد: "یک قسمت برای خودش و یک قسمت برای [[حضرت علی]] {{ع}} و یک قسمت برای من گذاشت" و نیز زیادی [[حنوط]] پدرم را بیاور و کنار سرم بگذار. بعد او [[لباس]] را به روی خود کشید و فرمود: "اسماء، لحظاتی درنگ کن و بعد مرا صدا بزن، اگر تو را پاسخ دادم که هیچ، اگر پاسخ ندادم بدان که به نزد پدرم [[رسول خدا]] {{صل}} رفتهام"<ref>{{متن حدیث| اِنْتَظِرِينِي هُنَيْهَةً وَ اُدْعِينِي فَإِنْ أَجَبْتُكِ وَ إِلاَّ فَاعْلَمِي أَنِّي قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِي {{صل}}}}</ref>
| |
| | |
| اسماء لحظاتی [[صبر]] کرد و او را صدا زد اما جواب نیامد، دوباره صدایش کرد و گفت:ای دختر [[محمد مصطفی]]، ای دختر [[بهترین]] کسی که [[مادر]] به او حامله شده، ای [[بهترین]] کسی که روی [[زمین]] [[راه]] رفته، ای دختر کسی که بین او و [[پروردگار]] به اندازه قاب دو قوس یا کمتر بود.<ref>{{عربی|"يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى يَا بِنْتَ أَكْرَمِ مَنْ حَمَلَتْهُ اَلنِّسَاءُ يَا بِنْتَ خَيْرِ مَنْ وَطِئَ اَلْحَصَا يَا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ"}}</ref>
| |
| | |
| اسماء میگوید: هر چه گفتم جوابی نیامد. پارچه را کنار زدم، دیدم [[دختر پیامبر]] {{صل}} از [[دنیا]] رفته است. اسماء خودش را روی [[بدن]] [[مطهر]] [[فاطمه زهرا]] انداخت و او را بوسید و گفت: "هر گاه به محضر پدرت شرفیاب شدی، [[سلام]] [[اسماء بنت عمیس]] را به او برسان"<ref>بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۸۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۶۶-۱۴۶۷.</ref>
| |
| | |
| == [[وفات]] اسماء ==
| |
| اسماء با [[تربیت]] فرزندانی [[صالح]]<ref>فرزندان اسماء که در ابتدای بخش یادآور شدیم، دارای پنج پسر بود، سه پسر به نام عبدالله و محمد و عون از جعفر به دنیا آورد و محمد را از ابوبکر، و یحیی را از امیرالمؤمنین علی {{ع}}. </ref> و با [[ایمان]] همواره خود و فرزندانش در [[خدمت]] [[خاندان پیامبر]] {{صل}} بود و هیچگاه از [[راه]] و رسمی که برگزیده بود، پا عقب نگذاشت و [[سختیها]] و نشیبهای زندگانی کمترین تأثیری در [[ایمان]] و [[اعتقاد]] او نگذاشت و سرانجام او با [[ایمانی]] [[استوار]] و دلی آرام دار فانی را [[وداع]] گفت؛ و چشم از [[جهان]] فرو بست. البته در کتابهای [[تاریخ]]، [[سال]] [[وفات]] او به [[ثبت]] نرسیده است<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۶۷.</ref>.
| |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |
| {{منابع}} | | {{منابع}} |
| # [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|'''اصحاب امام علی، ج۲''']] | | # [[پرونده:IM010597.jpg|22px]] [[حسین عزیزی|عزیزی]]، [[پرویز رستگار|رستگار]]، [[یوسف بیات|بیات]]، [[راویان مشترک ج۲ (کتاب)|'''راویان مشترک ج۲''']] |
| {{پایان منابع}} | | {{پایان منابع}} |
|
| |
|
خط ۸۲: |
خط ۳۰: |
| {{پانویس}} | | {{پانویس}} |
|
| |
|
| | [[رده:اسماء بنت عمیس]] |
| | [[رده:اصحاب پیامبر]] |
| | [[رده:اصحاب امام علی]] |
| [[رده:همسران امام علی]] | | [[رده:همسران امام علی]] |
| | [[رده:بنیخثعم]] |