الگو:صفحهٔ اصلی/مدخل برگزیده: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: واگردانی دستی برگردانده‌شده پیوندهای ابهام‌زدایی
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۱۰ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''[[پیامبر خاتم|پیامبر خاتم]] {{صل}}''' در "[[عام الفیل]]" (سالی که ابرهه برای خرابی [[خانه کعبه]] آمده بود) متولد شد. [[شیعیان]] تولد وی را هفدهم ربیع‌الاول [[روز جمعه]] و [[اهل تسنن]] دوازدهم ربیع‌الاول، روز دوشنبه می‌دانند. پدر حضرت، [[عبدالله بن عبدالمطلب]] و مادرش [[آمنه دختر وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب بن مره]] بود. کمتر از دو ماه از ازدواج عبدالله با آمنه نگذشت که عبدالله برای [[تجارت]] عازم [[شام]] شد و هنگام بازگشت از شام در [[یثرب]] نزد بنی نجار، دایی‌های خود [[بیمار]] شد و همانجا درگذشت، در حالی که آمنه باردار بود. [[آمنه]] نیز شش سال بعد از تولد فرزندش [[محمد]] {{صل}} در منطقه‌ای به نام "ابواء" از [[دنیا]] رفت.
'''[[شهادت حضرت فاطمه|شهادت حضرت فاطمه]]''' {{س}} پس از آن روی داد که بعد از رحلت [[پیامبر اکرم]] {{صل}}،  اوضاع جسمی [[فاطمه]] {{س}} پس از آتش زدن در خانه و سقط فرزند، روز به روز وخیم‌تر می‌شد تا آنکه آن حضرت بستری شد، اما لحظه‌ای از [[حق]] [[الهی]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} کوتاه نیامد. حضرت در آخرین لحظات عمر  خطاب به [[حضرت علی]] {{ع}} عرضه داشت: پسر عمو! من خبر [[مرگ]] خویش را دریافت کرده‌ام و لحظه به لحظه به دیدار پدر بزرگوارم نزدیک‌تر می‌شوم، اکنون تو را به انجام خواسته‌هایی که در [[دل]] دارم سفارش می‌کنم: ... سفارش بعدی‌ام این است که اجازه ندهی هیچ‌یک از افرادی که در حقم [[ستم]] روا داشتند در [[تشییع]] جنازه‌ام حاضر شوند؛ زیرا آنان دشمنان [[خدا]] و رسولند و رخصت ندهی هیچ‌کدام از آنان یا هوادارانشان بر جنازه‌ام [[نماز]] بگزارند و شبانگاه، آن زمان‌که دیدگان [[مردم]] [[آرامش]] یافت و [[چشم‌ها]] به خواب رفت، مرا به خاک بسپار... .


اولین [[همسر پیامبر اکرم]] {{صل}}، [[حضرت خدیجه]] {{س}} بوده است و حضرت پس از ایشان [[همسران]] متعددی داشته است و این از ویژگی‌های خاص [[رسول خدا]] {{صل}} بوده که می‌توانسته بر خلاف دیگر [[مسلمانان]]، بیش از چهار [[زن]] دائم داشته باشد و علت این کار بیشتر برای [[تألیف قلوب]] [[قبایل]] مختلف بوده است.
[[حضرت زهرا]] {{س}} در لحظات [[عمر]] کوتاه خویش غسل کرد و خود را [[پاکیزه]] ساخت و پارچه‌های کفن را به تن کرد و بر روی آنها، پارچه‌ای ضخیم کشید و حنوط کرد و به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} فرمود درون همین کفن مرا غسل بده. از [[اسماء بنت عمیس]] [[روایت]] شده: وقتی لحظه [[وفات حضرت زهرا]] {{س}} نزدیک شد به اسماء فرمود: اسماء! زمانی‌که [[رحلت پیامبر اسلام]] {{صل}} نزدیک شد، [[جبرئیل]] برایش کافوری از [[بهشت]] آورد و [[رسول خدا]] {{صل}} آن را سه قسمت کرد، یک‌سوم برای خود، یک سوم برای علی و یک‌سوم آن را که به اندازه چهل درهم بود به من اختصاص داد، سپس فرمود: اسماء! باقیمانده [[کافور]] حنوط پدرم را از فلان‌جا برایم بیاور و زیر بالین سرم قرار ده، اسماء نیز [[فرمان]] زهرا را [[اطاعت]] کرد و آن را بر بالین سر حضرت قرار داد و سپس هنگامی‌که برای [[نماز]] [[وضو]] گرفت به اسماء فرمود: عطری که بدنم را با آن خوشبو می‌کردم و [[لباس]] ویژه نمازم را بیاور، بعد از آن [[وضو]] گرفت.


در ۲۷ [[رجب]] [[جبرئیل]] {{ع}} بر پیامبر ظاهر شد و نخستین [[آیات قرآن]] را به ایشان [[ابلاغ]] کرد و بدین‌سان، [[رسالت]] [[حضرت محمد]] {{صل}} آغاز گشت. [[دعوت]] [[رسول اکرم]] {{صل}} دعوتی فراگیر و جهان‌شمول است. سیره‌نویسان، نخستین گروندگان به [[اسلام]] را [[حضرت خدیجه]] {{س}} و [[علی]] {{ع}} دانسته‌اند. [[دعوت به اسلام]] تا سه سال، پنهانی و پس از آن، آشکار شد. با علنی شدن [[دعوت به اسلام]] و گسترش آن در [[مکه]]، [[مشرکان]] کوشیدند مانع [[دعوت پیامبر]] {{صل}} شوند.
و آن‌گاه با همان [[لباس]] در بستر خوابید و به اسماء فرمود: لحظه‌ای منتظرم بمان و سپس صدایم بزن، اگر پاسخت را ندادم بدان که بر پدر بزرگوارم وارد شده‌ام و علی را خبر کن. لحظه [[احتضار]] که فرارسید و پرده‌ها کنار رفت [[زهرای مرضیه]] نگاهی عمیق به اطراف کرد و فرمود: [[درود]] و [[سلام]] بر [[جبرئیل]] و [[رسول خدا]] {{صل}} خدایا! در کنار [[رسول]] تو و در [[رضوان]] و جوار [[رحمت]] و خانه‌ات دار السلام قرار دارم، سپس فرمود: جمعی از آسمانیان را می‌بینم، این شخص جبرئیل و آن یک [[رسول اکرم]] {{صل}} است که می‌فرماید: دخترم! نزد من بیا؛ آن‌چه در پیش داری برایت بهتر است. پس از لحظاتی اسماء او را صدا زد، پاسخی نشنید، [[پوشش]] از چهره [[دخت رسول خدا]] {{صل}} کنار زد، دید [[فاطمه]] از [[دنیا]] رفته است، خود را روی بدن [[پاک]] [[زهرا]] افکند و آن را می‌بوسید و می‌گفت: فاطمه [[جان]]! آن‌گاه که بر پدر بزرگوارت رسول خدا {{صل}} وارد می‌شوی، سلام [[اسماء بنت عمیس]] را به او برسان.


درست زمانی که کار [[دعوت]] در [[مکه]] و نواحی آن در ظاهر به بن بست رسیده بود گروهی از [[مردم]] یثرب در سال یازدهم [[بعثت]] به دیدار [[پیامبر]] شتافتند. محتوای [[آیین اسلام]] و [[قدرت]] نفوذ خاتم رسولان {{صل}}، به [[ایمان آوردن]] شش تن از [[خزرجیان]] در "[[عقبه]]" [[منی]] انجامید. در سال دوازدهم [[بعثت]]، از یثرب، دوازده تن [[مسلمان]] که از "[[اوس]]" و "[[خزرج]]" بودند، برای دیدار مجدد با حضرت به [[مکه]] رفتند و [[دعوت]] آن بزرگوار را که نویدبخش [[صداقت]]، [[صلح]]، [[آرامش]] و [[پرهیزگاری]] بود با این مفاد پذیرفتند. در سال سیزدهم هجرت، هنگام [[حج]]، هفتاد و سه مرد و دو [[زن]] در [[عقبه]] گرد آمدند. [[پیامبر]] {{صل}} همراه عمویش [[عباس بن عبدالمطلب]] با نمایندگان [[مدینه]] بر این [[پیمان]] [[بیعت]] کردند که با [[دشمن]] او [[دشمن]] و با [[دوست]] او [[دوست]] باشند که آن را "بیعه الحرب" نامیدند. با روند رو به [[رشد]] نفوذ اسلام در "یثرب" از یک سو و افزایش فشار و [[آزار]] [[مشرکان]]، [[خاتم انبیا]] {{صل}} جز [[ناتوانان]]، [[بیماران]] و محبوسان، تمام [[مسلمانان]] مکی و [[انصار]] [[مهاجر]] را از [[مکه]] به یثرب فرستاد.
[[ابوبصیر]] از امام صادق {{ع}} نقل کرده: «سبب وفات حضرت همانا آن بود که قنفذ [[غلام]] [[عمر]] (در [[روایت]] تعبیر به «الرجل» شده است) به اشاره او با نوک تیز غلاف [[شمشیر]] به حضرت زد که محسنش را سقط نمود و پس از این واقعه به مرضی شدید و جانکاه دچار شد و به بستر [[بیماری]] افتاد و به فردی از آزاردهندگانش رخصت دیدار نداد». بدین‌سان، [[زندگی]] سرشار از [[فضایل]] و [[مناقب]] و موضع‌گیری‌های به [[حق]] و اصولی و ارزشمند زهرای اطهر {{س}} به پایان رسید.
 
<div class="mainpage_box_more">[[شهادت حضرت فاطمه|ادامه]]</div>
[[قریش]] با اطلاع از ایجاد پایگاه در [[مدینه]]، درصدد قتل پیامبر {{صل}} برآمدند. [[پیامبر]] {{صل}} در شب عملی کردن [[توطئه]]، [[علی]] {{ع}} را در بستر خود خوابانید و خود با [[ابوبکر بن ابی‌قحافه]] در [[غار]] نزدیک [[مکه]] به نام "ثور" توقف و سپس به [[یثرب]] [[مهاجرت]] کرد. حضرت، روز دوشنبه ۱۲ ربیع‌الاول به [[قبا]] رسید. آن حضرت پس از چند روز توقف در محله [[قبا]] و با رسیدن [[حضرت علی]] {{ع}} راهی یثرب شد. وی ده سال بقیۀ [[عمر]] خود را در [[مدینه]] به عنوان پیشوای [[مردم]] و [[پیامبر]] قدرتمند و محبوب گذراند. در همین دوران بود که با [[مشرکان]] و [[منافقان]] جنگ‌های متعددی کرد. جنگ‌های آن حضرت، اغلب [[دفاعی]] و برای [[دفع تجاوز]] و حمله [[مشرکان]] بود. از جمله مشهورترین این [[نبردها]] عبارت است از: [[جنگ بدر]]، [[جنگ اُحد]]، [[جنگ احزاب]]، [[جنگ خیبر]]، [[جنگ مؤته]]، [[فتح مکه]] و [[جنگ حنین]].
 
به نقل مشهور، پیامبر {{صل}} در ۲۸ صفر سال یازدهم هجری و پس از ۲۳ سال [[مجاهدت]] و سپری کردن فراز و نشیب‌های فراوان در راه [[دعوت]] به سوی [[حق]]، پس از چهارده روز [[بیماری]] و کسالت، رحلت فرمود.
 
<div class="mainpage_box_more">[[پیامبر خاتم|ادامه]]</div>

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۲۷

شهادت حضرت فاطمه (س) پس از آن روی داد که بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص)، اوضاع جسمی فاطمه (س) پس از آتش زدن در خانه و سقط فرزند، روز به روز وخیم‌تر می‌شد تا آنکه آن حضرت بستری شد، اما لحظه‌ای از حق الهی امیرمؤمنان (ع) کوتاه نیامد. حضرت در آخرین لحظات عمر خطاب به حضرت علی (ع) عرضه داشت: پسر عمو! من خبر مرگ خویش را دریافت کرده‌ام و لحظه به لحظه به دیدار پدر بزرگوارم نزدیک‌تر می‌شوم، اکنون تو را به انجام خواسته‌هایی که در دل دارم سفارش می‌کنم: ... سفارش بعدی‌ام این است که اجازه ندهی هیچ‌یک از افرادی که در حقم ستم روا داشتند در تشییع جنازه‌ام حاضر شوند؛ زیرا آنان دشمنان خدا و رسولند و رخصت ندهی هیچ‌کدام از آنان یا هوادارانشان بر جنازه‌ام نماز بگزارند و شبانگاه، آن زمان‌که دیدگان مردم آرامش یافت و چشم‌ها به خواب رفت، مرا به خاک بسپار... .

حضرت زهرا (س) در لحظات عمر کوتاه خویش غسل کرد و خود را پاکیزه ساخت و پارچه‌های کفن را به تن کرد و بر روی آنها، پارچه‌ای ضخیم کشید و حنوط کرد و به امیرمؤمنان (ع) فرمود درون همین کفن مرا غسل بده. از اسماء بنت عمیس روایت شده: وقتی لحظه وفات حضرت زهرا (س) نزدیک شد به اسماء فرمود: اسماء! زمانی‌که رحلت پیامبر اسلام (ص) نزدیک شد، جبرئیل برایش کافوری از بهشت آورد و رسول خدا (ص) آن را سه قسمت کرد، یک‌سوم برای خود، یک سوم برای علی و یک‌سوم آن را که به اندازه چهل درهم بود به من اختصاص داد، سپس فرمود: اسماء! باقیمانده کافور حنوط پدرم را از فلان‌جا برایم بیاور و زیر بالین سرم قرار ده، اسماء نیز فرمان زهرا را اطاعت کرد و آن را بر بالین سر حضرت قرار داد و سپس هنگامی‌که برای نماز وضو گرفت به اسماء فرمود: عطری که بدنم را با آن خوشبو می‌کردم و لباس ویژه نمازم را بیاور، بعد از آن وضو گرفت.

و آن‌گاه با همان لباس در بستر خوابید و به اسماء فرمود: لحظه‌ای منتظرم بمان و سپس صدایم بزن، اگر پاسخت را ندادم بدان که بر پدر بزرگوارم وارد شده‌ام و علی را خبر کن. لحظه احتضار که فرارسید و پرده‌ها کنار رفت زهرای مرضیه نگاهی عمیق به اطراف کرد و فرمود: درود و سلام بر جبرئیل و رسول خدا (ص) خدایا! در کنار رسول تو و در رضوان و جوار رحمت و خانه‌ات دار السلام قرار دارم، سپس فرمود: جمعی از آسمانیان را می‌بینم، این شخص جبرئیل و آن یک رسول اکرم (ص) است که می‌فرماید: دخترم! نزد من بیا؛ آن‌چه در پیش داری برایت بهتر است. پس از لحظاتی اسماء او را صدا زد، پاسخی نشنید، پوشش از چهره دخت رسول خدا (ص) کنار زد، دید فاطمه از دنیا رفته است، خود را روی بدن پاک زهرا افکند و آن را می‌بوسید و می‌گفت: فاطمه جان! آن‌گاه که بر پدر بزرگوارت رسول خدا (ص) وارد می‌شوی، سلام اسماء بنت عمیس را به او برسان.

ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل کرده: «سبب وفات حضرت همانا آن بود که قنفذ غلام عمر (در روایت تعبیر به «الرجل» شده است) به اشاره او با نوک تیز غلاف شمشیر به حضرت زد که محسنش را سقط نمود و پس از این واقعه به مرضی شدید و جانکاه دچار شد و به بستر بیماری افتاد و به فردی از آزاردهندگانش رخصت دیدار نداد». بدین‌سان، زندگی سرشار از فضایل و مناقب و موضع‌گیری‌های به حق و اصولی و ارزشمند زهرای اطهر (س) به پایان رسید.