بحث:رقیه دختر پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مقدمه== *رسول گرامی اسلام{{صل}} از همسر خویش "خدیجه بنت خویلد" چهار دختر...» ایجاد کرد)
 
جز (جایگزینی متن - 'احمدبن' به 'احمد بن')
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
==مقدمه==
==مقدمه==
*[[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} از [[همسر]] خویش "[[خدیجه بنت خویلد]]" چهار دختر داشت. دختر بزرگ ایشان با "[[ابوالعاص بن ربیع]]" و دختر دیگرشان "[[حضرت فاطمه زهرا]]{{س}}" با [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}"[[ازدواج]] کردند و دو دختر دیگر آن [[حضرت]]، "رقیه" و "[[ام‌کلثوم]]" هستند که با [[عثمان]] [[ازدواج]] کردند<ref>[[حبیب محمدزاده|محمدزاده،حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۶.</ref>.
*[[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} از [[همسر]] خویش "[[خدیجه بنت خویلد]]" چهار دختر داشت. دختر بزرگ ایشان با "[[ابوالعاص بن ربیع]]" و دختر دیگرشان "[[حضرت فاطمه زهرا]]{{س}}" با [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}"[[ازدواج]] کردند و دو دختر دیگر آن [[حضرت]]، "رقیه" و "[[ام‌کلثوم]]" هستند که با [[عثمان]] [[ازدواج]] کردند<ref>[[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۶.</ref>.


==نسب==
==نسب==
خط ۶: خط ۶:
*[[ام‌جمیل]] و [[ابولهب]] پس از [[نزول]] [[سوره]] "مسد" که [[مذمت]] خودشان بود، [[عتبه بن ابولهب بن عبدالمطلب]] را مجبور کردند تا همسرش رقیه را [[طلاق]] دهد و به او گفتند: "دختر [[محمد]] را رها کن". و [[ابولهب]] گفت: "اگر همسرت را [[طلاق]] ندهی، با تو [[قطع]] رابطه می‌کنم"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۱.</ref>.
*[[ام‌جمیل]] و [[ابولهب]] پس از [[نزول]] [[سوره]] "مسد" که [[مذمت]] خودشان بود، [[عتبه بن ابولهب بن عبدالمطلب]] را مجبور کردند تا همسرش رقیه را [[طلاق]] دهد و به او گفتند: "دختر [[محمد]] را رها کن". و [[ابولهب]] گفت: "اگر همسرت را [[طلاق]] ندهی، با تو [[قطع]] رابطه می‌کنم"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۱.</ref>.
*البته [[پیامبر اکرم]]{{صل}} قبلاً [[طلاق]] رقیه را از [[عتبه بن ابولهب بن عبدالمطلب]] خواسته بود و خود رقیه نیز به این امر [[راضی]] بود. سرانجام با [[نزول]] [[سوره]] "مسد" و به [[دلیل]] [[مسلمان]] شدن رقیه، [[عتبه بن ابولهب بن عبدالمطلب]] او را [[طلاق]] داد<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۳۹.</ref>.
*البته [[پیامبر اکرم]]{{صل}} قبلاً [[طلاق]] رقیه را از [[عتبه بن ابولهب بن عبدالمطلب]] خواسته بود و خود رقیه نیز به این امر [[راضی]] بود. سرانجام با [[نزول]] [[سوره]] "مسد" و به [[دلیل]] [[مسلمان]] شدن رقیه، [[عتبه بن ابولهب بن عبدالمطلب]] او را [[طلاق]] داد<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۳۹.</ref>.
*برخی معتقدند [[قریش]] به منظور [[دشمنی]] با [[پیامبر]]{{صل}} از [[عتبه بن ابولهب بن عبدالمطلب]] خواستند که همسرش را [[طلاق]] دهد و با هر کس دیگری که [[دوست]] داشته باشد [[ازدواج]] کند. [[عتبه بن ابولهب بن عبدالمطلب]] [[راضی]] شد و سپس با دختر [[سعید بن عاص]] [[ازدواج]] کرد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۱.</ref><ref>[[حبیب محمدزاده|محمدزاده،حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۶-۳۸۷.</ref>.
*برخی معتقدند [[قریش]] به منظور [[دشمنی]] با [[پیامبر]]{{صل}} از [[عتبه بن ابولهب بن عبدالمطلب]] خواستند که همسرش را [[طلاق]] دهد و با هر کس دیگری که [[دوست]] داشته باشد [[ازدواج]] کند. [[عتبه بن ابولهب بن عبدالمطلب]] [[راضی]] شد و سپس با دختر [[سعید بن عاص]] [[ازدواج]] کرد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۱.</ref><ref>[[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۶-۳۸۷.</ref>.


==[[ازدواج]] رقیه با [[عثمان بن عفان]]==
==[[ازدواج]] رقیه با [[عثمان بن عفان]]==
*رقیه پس از جدایی از [[عتبه بن ابولهب بن عبدالمطلب]] با "[[عثمان بن عفان]]" [[ازدواج]] کرد<ref>ابو بکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۳۹؛ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، م ص۴۰۱.</ref>. البته بنابر قولی [[ازدواج]] رقیه با "[[عثمان بن عفان]]" در زمان [[جاهلیت]] صورت گرفت<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۷۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۴۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۷، ص۲۸۷.</ref>. او برای [[عثمان بن عفان]] پسری به نام "[[عبدالله]]" به [[دنیا]] آورد که در [[کودکی]] از [[دنیا]] رفت و [[فرزند]] دیگری را نیز سقط کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۳۰.</ref>.
*رقیه پس از جدایی از [[عتبه بن ابولهب بن عبدالمطلب]] با "[[عثمان بن عفان]]" [[ازدواج]] کرد<ref>ابو بکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۳۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، م ص۴۰۱.</ref>. البته بنابر قولی [[ازدواج]] رقیه با "[[عثمان بن عفان]]" در زمان [[جاهلیت]] صورت گرفت<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۷۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۴۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۷، ص۲۸۷.</ref>. او برای [[عثمان بن عفان]] پسری به نام "[[عبدالله]]" به [[دنیا]] آورد که در [[کودکی]] از [[دنیا]] رفت و [[فرزند]] دیگری را نیز سقط کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۳۰.</ref>.
*البته بنابر قول دیگر، [[عبدالله]] در سال ۴ [[هجری]] و بعد از مادرش رقیه از [[دنیا]] رفت<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الحفدة و المتاع، ج۵، ص۳۵۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۹.</ref>. رقیه در هر دو [[هجرت]] با [[عثمان بن عفان]] به [[حبشه]] رفت و در [[هجرت]] نخست، [[کودکی]] را سقط کرد. رقیه پس از سفر [[عثمان بن عفان]] به [[مدینه]] که هم زمان با [[هجرت]] [[حضرت رسول]]{{صل}} بود، به [[مدینه]] رفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۰.</ref>؛ البته آنها زودتر از سایر [[مسلمانان]] از [[حبشه]] به [[مکه]] بازگشته بودند و قبل از [[رسول اکرم]]{{صل}} به [[مدینه]] [[هجرت]] کردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۴۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۳؛ ج۳، ص۴۰.</ref><ref>[[حبیب محمدزاده|محمدزاده،حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۷.</ref>.
*البته بنابر قول دیگر، [[عبدالله]] در سال ۴ [[هجری]] و بعد از مادرش رقیه از [[دنیا]] رفت<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الحفدة و المتاع، ج۵، ص۳۵۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۹.</ref>. رقیه در هر دو [[هجرت]] با [[عثمان بن عفان]] به [[حبشه]] رفت و در [[هجرت]] نخست، [[کودکی]] را سقط کرد. رقیه پس از سفر [[عثمان بن عفان]] به [[مدینه]] که هم زمان با [[هجرت]] [[حضرت رسول]]{{صل}} بود، به [[مدینه]] رفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۰.</ref>؛ البته آنها زودتر از سایر [[مسلمانان]] از [[حبشه]] به [[مکه]] بازگشته بودند و قبل از [[رسول اکرم]]{{صل}} به [[مدینه]] [[هجرت]] کردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۴۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۳؛ ج۳، ص۴۰.</ref><ref>[[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۷.</ref>.


==[[وفات]] رقیه==
==[[وفات]] رقیه==
*[[وفات]] او در [[رمضان]] [[سال دوم هجری]] صورت گرفت<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۰۶، شمس‌الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲، ص۱۲۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۵۱.</ref> و در روزی که [[زید بن حارثه]] به [[مدینه]] وارد شد تا خبر [[پیروزی]] [[مسلمانان]] را در [[جنگ بدر]] به اطلاع [[مردم]] برساند<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۷۸؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۷، ص۲۸۳؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله{{صل}} و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۳۴۴.</ref>. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[مرگ]] او فرمود: "ملحق شو به سَلفمان، [[عثمان بن مظعون]]"<ref>وی مرد عابدی بود و روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها به عبادت طی می‌کرد. او اولین مهاجری بود که در مدینه از دنیا رفت و در بقیع مدفون شد. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰.</ref><ref>[[حبیب محمدزاده|محمدزاده،حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۷-۳۸۸.</ref>.
*[[وفات]] او در [[رمضان]] [[سال دوم هجری]] صورت گرفت<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۰۶، شمس‌الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲، ص۱۲۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۵۱.</ref> و در روزی که [[زید بن حارثه]] به [[مدینه]] وارد شد تا خبر [[پیروزی]] [[مسلمانان]] را در [[جنگ بدر]] به اطلاع [[مردم]] برساند<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۷۸؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۷، ص۲۸۳؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله{{صل}} و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۳۴۴.</ref>. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[مرگ]] او فرمود: "ملحق شو به سَلفمان، [[عثمان بن مظعون]]"<ref>وی مرد عابدی بود و روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها به عبادت طی می‌کرد. او اولین مهاجری بود که در مدینه از دنیا رفت و در بقیع مدفون شد. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰.</ref><ref>[[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۷-۳۸۸.</ref>.
 
== [[مظلومیت پیامبر]] {{صل}} در [[شکنجه]] دخترش [[رقیه]] توسط عثمان ==
ماجرای [[ازدواج]] [[رقیه دختر رسول خدا]] با عثمان این‌گونه نگاشته شده که: [[ابوبصیر]] از [[امام صادق]] {{ع}} [[روایت]] کرده که ایشان فرمود: سبب ازدواج رقیه با عثمان این بود که پیامبر در میان [[اصحاب]] ندا داد هر کس جیش العسره یعنی [[غزوه تبوک]] را برای [[حمله]] آماده کند و [[چاه]] رومه را حفر کند و از [[مال]] خود برای این دو مورد [[خرج]] نماید، خانه‌ای در [[بهشت]] برای او فراهم می‌شود و من برایش نزد [[خدا]] خانه‌ای را در بهشت ضمانت می‌کنم. عثمان عرض کرد: من از مال خود برای آن دو خرج می‌کنم، آیا شما برای من خانه‌ای در بهشت ضمانت می‌کنی؟ [[رسول خدا]] فرمود: خرج کن من برای تو نزد خدا ضامن خانه‌ای در بهشت هستم. عثمان برای [[سپاه]] و حفر چاه خرج کرد و خانه‌ای به ضمانت رسول خدا برای او لحاظ شد. سپس در [[دل]] عثمان افتاد تا از [[رقیه دختر پیامبر]] [[خواستگاری]] کند، او رقیه را از پیامبر خواستگاری کرد.
 
پیامبر به او فرمود: رقیه می‌گوید [[زن]] تو نمی‌شوم مگر آنکه خانه‌ای را که من برای تو نزد خدا در بهشت ضمانت کرده‌ام برای مهریه به او بسپاری و این‌گونه من از عهده خانه‌ای که در بهشت برای تو ضمانت کردم بیرون می‌آیم. عثمان عرض کرد: چنین کن ای رسول خدا! پس [[حضرت]]، رقیه را به همسری او در آورد و در آن هنگام [[گواهی]] داد که ذمه‌اش از عهده [[خانه]] عثمان خارج شده و خانه تضمینی در بهشت تنها برای رقیه است و بر رسول خدا هیچ تعهدی برای بازگشت خانه عثمان نیست، چه اینکه رقیه زنده بماند و چه در گذرد، سپس رقیه در گذشت<ref>البرهان، ج۹، ص۴۹۸.</ref>.
 
باند [[اموی]] شرورترین قبیله‌ای بودند که از عصر [[رسالت پیامبر]] {{صل}} تا بعد از وفاتش و قبضه کردن [[خلافت]] و تبدیل آن به [[سلطنت]]، از هیچ [[جسارت]] و اهانتی به پیامبر {{صل}} و به [[اهل]] بیتش فروگذار نکردند. عثمان که [[تاریخ]] سیاه [[خلافت]] غاصبانه‌اش را در جای خود ورق زده‌ایم، در عصر [[حیات پیامبر اکرم]] {{صل}} با تهمتی واهی [[رقیه]] بنت الرسول را زیر [[شکنجه]] و ضربات کتک گرفت و سرانجام به [[شهادت]] رسید. [[دفاع]] عثمان از عموی خود که از [[مشرکین]] معروف بود و [[پیامبر]] {{صل}} خونش را [[مباح]] کرده بود، نشان می‌دهد در عین اینکه عثمان به ظاهر [[مسلمان]] شده بود؛ ولی این دفاع، ریشه در عمق [[جاهلیت]] از یک طرف و [[نفاق]] او از طرف دیگر دارد.
 
[[مغیره بن ابی العاص]] عموی عثمان که در جاهلیت به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} جسارت‌ها کرده بود و پیامبر {{صل}} [[خون]] او را مباح کرده و کسی جرئت نداشت به او [[پناه]] دهد. عثمان در [[منزل]] به او پناه داد. [[وحی]] نازل شد که مغیره [[دشمن خدا]] و پیامبر {{صل}}، در [[خانه]] عثمان مخفی است. پیامبر {{صل}} به علی {{ع}} دستور [[قتل]] مغیره را در خانه عثمان صادر کرد. عثمان از آمدن علی {{ع}} خبردار شد، فوراً عموی خود را حضور پیامبر {{صل}} آورد و سه [[روز]] مهلت خواست تا از [[مدینه]] خارج شود. وقتی عثمان از منزل پیامبر {{صل}} بیرون رفت پیامبر {{صل}} دست به [[آسمان]] بلند کرد و گفت: {{عربی|اللهم العن مغیره...}}. خدایا [[لعنت]] کن مغیره و آن کس که به او آب و نان دهد و او را پناه دهد و به او عطا کند و کار او را درست کند. (آیا عثمان که آب و [[غذا]] و پناه و عطا به او داد مشمول [[لعن]] پیامبر {{صل}} نیست؟) روز چهارم مغیره از مدینه خارج شد.
 
وحی آمد که مغیره به طرف [[مکه]] فرار می‌کند. پیامبر {{صل}}، علی {{ع}} و [[عمار]] را فرستاد در کنار [[شهر]] او را کشتند و عثمان که همسرش [[رقیه دختر پیامبر]] {{صل}} بود به [[تهمت]] اینکه رقیه به [[حضرت]] جریان مغیره را اطلاع داده به [[تلافی]] خون عموی خود رقیه را شکنجه داد. رقیه از این پیش آمد به پدرش [[رسول خدا]] [[شکایت]] کرد، [[حضرت]] با [[اخلاق]] [[کریم]] خود فرمود: [[قبیح]] است [[زن]] با [[دیانت]] هر [[روز]] از شوهرش [[شکایت]] کند، عثمان چهار مرتبه به [[رقیه]] صدمه زد، سرانجام [[پیامبر]] {{صل}} به علی {{ع}} فرمود: شمشیرت را بردار و رقیه را از [[خانه]] عثمان [[نجات]] ده. اگر عثمان [[امتناع]] کرد، گردن او را بزن! علی {{ع}} آمد و رقیه را به [[خانه پیامبر]] {{صل}} آورد. رقیه جای [[شکنجه]] عثمان را در بدنش به پیامبر {{صل}} نشان داد، [[چشم]] [[رسول خدا]] به جراحت‌های [[بدن]] دخترش که افتاد فرمود: [[خدا]] عثمان را بکشد که تو را کشته است. روز چهارم در اثر شدت ضربات عثمان، رقیه از [[دنیا]] رفت و در [[بقیع]] به [[خاک]] سپرده شد<ref>منتخب التواریخ، ص۲۴.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۹۰.</ref>.
 
==پانویس==
==پانویس==
{{یادآوری پانویس}}
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس2}}
{{پانویس2}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۴ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۲۰:۴۰

مقدمه

نسب

ازدواج رقیه با عثمان بن عفان

وفات رقیه

مظلومیت پیامبر (ص) در شکنجه دخترش رقیه توسط عثمان

ماجرای ازدواج رقیه دختر رسول خدا با عثمان این‌گونه نگاشته شده که: ابوبصیر از امام صادق (ع) روایت کرده که ایشان فرمود: سبب ازدواج رقیه با عثمان این بود که پیامبر در میان اصحاب ندا داد هر کس جیش العسره یعنی غزوه تبوک را برای حمله آماده کند و چاه رومه را حفر کند و از مال خود برای این دو مورد خرج نماید، خانه‌ای در بهشت برای او فراهم می‌شود و من برایش نزد خدا خانه‌ای را در بهشت ضمانت می‌کنم. عثمان عرض کرد: من از مال خود برای آن دو خرج می‌کنم، آیا شما برای من خانه‌ای در بهشت ضمانت می‌کنی؟ رسول خدا فرمود: خرج کن من برای تو نزد خدا ضامن خانه‌ای در بهشت هستم. عثمان برای سپاه و حفر چاه خرج کرد و خانه‌ای به ضمانت رسول خدا برای او لحاظ شد. سپس در دل عثمان افتاد تا از رقیه دختر پیامبر خواستگاری کند، او رقیه را از پیامبر خواستگاری کرد.

پیامبر به او فرمود: رقیه می‌گوید زن تو نمی‌شوم مگر آنکه خانه‌ای را که من برای تو نزد خدا در بهشت ضمانت کرده‌ام برای مهریه به او بسپاری و این‌گونه من از عهده خانه‌ای که در بهشت برای تو ضمانت کردم بیرون می‌آیم. عثمان عرض کرد: چنین کن ای رسول خدا! پس حضرت، رقیه را به همسری او در آورد و در آن هنگام گواهی داد که ذمه‌اش از عهده خانه عثمان خارج شده و خانه تضمینی در بهشت تنها برای رقیه است و بر رسول خدا هیچ تعهدی برای بازگشت خانه عثمان نیست، چه اینکه رقیه زنده بماند و چه در گذرد، سپس رقیه در گذشت[۱۷].

باند اموی شرورترین قبیله‌ای بودند که از عصر رسالت پیامبر (ص) تا بعد از وفاتش و قبضه کردن خلافت و تبدیل آن به سلطنت، از هیچ جسارت و اهانتی به پیامبر (ص) و به اهل بیتش فروگذار نکردند. عثمان که تاریخ سیاه خلافت غاصبانه‌اش را در جای خود ورق زده‌ایم، در عصر حیات پیامبر اکرم (ص) با تهمتی واهی رقیه بنت الرسول را زیر شکنجه و ضربات کتک گرفت و سرانجام به شهادت رسید. دفاع عثمان از عموی خود که از مشرکین معروف بود و پیامبر (ص) خونش را مباح کرده بود، نشان می‌دهد در عین اینکه عثمان به ظاهر مسلمان شده بود؛ ولی این دفاع، ریشه در عمق جاهلیت از یک طرف و نفاق او از طرف دیگر دارد.

مغیره بن ابی العاص عموی عثمان که در جاهلیت به پیامبر اکرم (ص) جسارت‌ها کرده بود و پیامبر (ص) خون او را مباح کرده و کسی جرئت نداشت به او پناه دهد. عثمان در منزل به او پناه داد. وحی نازل شد که مغیره دشمن خدا و پیامبر (ص)، در خانه عثمان مخفی است. پیامبر (ص) به علی (ع) دستور قتل مغیره را در خانه عثمان صادر کرد. عثمان از آمدن علی (ع) خبردار شد، فوراً عموی خود را حضور پیامبر (ص) آورد و سه روز مهلت خواست تا از مدینه خارج شود. وقتی عثمان از منزل پیامبر (ص) بیرون رفت پیامبر (ص) دست به آسمان بلند کرد و گفت: اللهم العن مغیره.... خدایا لعنت کن مغیره و آن کس که به او آب و نان دهد و او را پناه دهد و به او عطا کند و کار او را درست کند. (آیا عثمان که آب و غذا و پناه و عطا به او داد مشمول لعن پیامبر (ص) نیست؟) روز چهارم مغیره از مدینه خارج شد.

وحی آمد که مغیره به طرف مکه فرار می‌کند. پیامبر (ص)، علی (ع) و عمار را فرستاد در کنار شهر او را کشتند و عثمان که همسرش رقیه دختر پیامبر (ص) بود به تهمت اینکه رقیه به حضرت جریان مغیره را اطلاع داده به تلافی خون عموی خود رقیه را شکنجه داد. رقیه از این پیش آمد به پدرش رسول خدا شکایت کرد، حضرت با اخلاق کریم خود فرمود: قبیح است زن با دیانت هر روز از شوهرش شکایت کند، عثمان چهار مرتبه به رقیه صدمه زد، سرانجام پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: شمشیرت را بردار و رقیه را از خانه عثمان نجات ده. اگر عثمان امتناع کرد، گردن او را بزن! علی (ع) آمد و رقیه را به خانه پیامبر (ص) آورد. رقیه جای شکنجه عثمان را در بدنش به پیامبر (ص) نشان داد، چشم رسول خدا به جراحت‌های بدن دخترش که افتاد فرمود: خدا عثمان را بکشد که تو را کشته است. روز چهارم در اثر شدت ضربات عثمان، رقیه از دنیا رفت و در بقیع به خاک سپرده شد[۱۸].[۱۹].

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. محمدزاده، حبیب، رقیه و ام‌کلثوم، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۸۶.
  2. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۱.
  3. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۳۹.
  4. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۱.
  5. محمدزاده، حبیب، رقیه و ام‌کلثوم، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۸۶-۳۸۷.
  6. ابو بکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۳۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، م ص۴۰۱.
  7. شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۷۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۴۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۷، ص۲۸۷.
  8. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۳۰.
  9. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الحفدة و المتاع، ج۵، ص۳۵۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۹.
  10. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۰.
  11. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۴۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۳؛ ج۳، ص۴۰.
  12. محمدزاده، حبیب، رقیه و ام‌کلثوم، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۸۷.
  13. شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۰۶، شمس‌الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲، ص۱۲۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۵۱.
  14. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۷۸؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۷، ص۲۸۳؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص) و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۳۴۴.
  15. وی مرد عابدی بود و روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها به عبادت طی می‌کرد. او اولین مهاجری بود که در مدینه از دنیا رفت و در بقیع مدفون شد. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰.
  16. محمدزاده، حبیب، رقیه و ام‌کلثوم، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۸۷-۳۸۸.
  17. البرهان، ج۹، ص۴۹۸.
  18. منتخب التواریخ، ص۲۴.
  19. راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۹۰.