اصحاب فیل: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۳۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[اصحاب فیل در قرآن]] - [[اصحاب فیل در علوم قرآنی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
'''اصحاب فیل''' به سپاهی گفته میشود که به فرماندهی اَبرَهه پادشاه یمن قصد ویران کردن [[کعبه]] را داشتند. ابرهه از اینکه کعبه مورد توجه ویژه [[مردم]] بود ناخشنود بود و تصمیم گرفت مردم را به جای مکّه، متوجّه یمن کند. وی کلیسایی در صَنعا بنا کرد و از مردم خواست تا به جای کعبه، به زیارت آن بروند، اما یکی از عربها آن را آلوده ساخت. ابرهه تصمیم گرفت کعبه را ویران کند و برای این کار سپاهی مجهّز فراهم آورد و با فیلهای [[جنگی]] به سوی [[مکه]] حرکت کرد. [[خداوند]] [[خانه]] خویش را از آسیب اصحاب فیل [[حفظ]] کرد و آنها را توسط پرندگانی کوچک به عذابی دردناک [[مبتلا]] ساخت. [[قرآن کریم]] با اختصاص سورهای به داستان اصحاب فیل، چگونگی [[عذاب]] آنان بیان میکند. | |||
اصحاب فیل به سپاهی گفته میشود که به | |||
== | == ابرهه پادشاه یمن == | ||
ابرهه | {{اصلی|ابرهه حبشی}} | ||
اصحاب فیل به سپاهی گفته میشود که به [[فرماندهی]] اَبرَهه، قصد ویران کردن [[کعبه]] را داشتند. [[ابرهه]]، فرزند صَبّاح، اهل [[حبشه]] و از [[فرمانروایان]] [[یمن]] بود و بر اثر زخمی که در یکی از [[جنگها]] در صورت وی پدید آمد به [[اشرم|اَشرَم]] ملقّب شد. [[کنیه]] وی را [[ابویکسوم|اَبویَکْسوم]] دانستهاند<ref>مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۲۱؛ روح المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۴۲۰.</ref>. او با حیلهای، فرمانروای پیشین یمن، یعنی "اَرباط" را کشت و خود بر جای او نشست<ref> السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۴۲؛ روحالمعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۴۲۰.</ref>.<ref>[[محمد خراسانی|خراسانی، محمد]]، [[اصحاب فیل (مقاله)|مقاله «اصحاب فیل»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص 439؛ [[فرهنگنامه علوم قرآنی (کتاب)|فرهنگ نامه علوم قرآنی]]، ج۱، ص ۳۸۲۹.</ref> | |||
== | == علل حمله ابرهه برای نابودی کعبه == | ||
ابرهه از اینکه کعبه مورد توجه ویژه [[مردم]] بود و [[زیارت]] آن، [[قدرت]] و [[شوکت]] [[مکّه]] را در پی داشت ناخشنود بود و [[تصمیم]] گرفت مردم را به جای مکّه، متوجّه یمن کند. [[انگیزه]] او در این تهاجم را گسترش [[سلطه]] و [[نفوذ]] حبشه و امپراتوری [[روم]] و [[تسلط]] آنها بر همه سرزمینهای [[عربی]] مانند مکّه، ایجاد پایگاهی در برابر امپراتوری [[ایران]] و حذف واسطهگری ساسانیان در [[روابط]] تجاری میان روم با سیلان و [[هند]] دانستهاند<ref> المفصل، ج ۳، ص ۵۱۷ ـ ۵۱۸؛ پرتوی از قرآن، ق. ۲، ج ۳۰، ص ۲۶۰ ـ ۲۶۱.</ref>. وی در پی این تصمیم، کلیسایی باشکوه به نام "قُلَّیْس" در صَنعا بنا کرد و از مردم خواست تا به جای کعبه، به زیارت آن بروند<ref>جامع البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۸۶؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۲۲.</ref>. خبر تأسیس این [[کلیسا]] [[عربها]] را بسیار [[خشمگین]] ساخت، بهطوری که گفتهاند: یکی از آنها خود را به قلّیس رساند و آن را [[آلوده]] ساخت<ref>السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۴۵؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۴۰.</ref> و یکی از فرستادگان ابرهه به نام [[محمّد بن خُزاعی]] که برای فراخوانی مردم به زیارت قلّیس به میان عربها رفته بود، به دست آنان کشته شد<ref> تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۴۰؛ جامع البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۸۷.</ref>. برخی گفتهاند: گروهی از [[قریش]] در [[راه]] تجارتشان، کنار یکی از [[معابد]] [[مسیحیان]] فرود آمده، برای پختن [[غذا]] آتشی برافروختند و باد، [[آتش]] را در [[معبد]] افکند و آن را سوزاند<ref>المفصل، ج ۳، ص ۵۱۰، ۵۱۲؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۲۴.</ref>. این عوامل [[خشم]] [[ابرهه]] را برانگیخت و فهمید که با بودن [[کعبه]]، نمیتواند [[مردم]] را از [[مکّه]] متوجه [[یمن]] کند و به اهداف خود برسد، ازاینرو [[تصمیم]] گرفت کعبه را ویران کند<ref>[[محمد خراسانی|خراسانی، محمد]]، [[اصحاب فیل (مقاله)|مقاله «اصحاب فیل»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص 439.</ref>. | |||
== | == حرکت سپاه ابرهه، وقایع آن و نابودی == | ||
[[ | برای اینکار سپاهی مجهّز فراهم آورد و با فیلهای [[جنگی]] به سوی [[مکه]] حرکت کرد. شمار [[سپاهیان]] را ۰۰۰ / ۶۰، و تعداد فیلها را یک، ۸، ۱۲، ۱۳ و ۱۰۰۰ رأس نوشتهاند<ref> مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۲۴؛ روح المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۴۲۱. </ref>. در بین راه، هر قبیلهای را که با آنها به مقابله برمیخاست درهم شکسته و سران آنها را [[اسیر]] میکردند<ref>السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۴۶؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۴۰.</ref> تا در نزدیکی مکّه در محلّی به نام "مُغَمَّس"<ref>جامعالبیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۸۸؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۲۲.</ref> یا "[[حبّ]] المُحَصَّب"<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۱۳۹.</ref> فرود آمدند. ابرهه گروهی از سواران خود را به [[فرماندهی]] [[اسود بن مقصود]] برای تاراج [[اموال]] مردم به مکّه فرستاد که در این میان ۲۰۰ شتر را از [[عبدالمطلب]] به [[غارت]] بردند<ref> السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۴۸؛ جامع البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۸۸.</ref> و به وسیله [[حُناطه حِمْیَری]] به بزرگ مکّیان یعنی عبدالمطلب پیامی به این مضمون فرستاد که من قصد [[جنگ]] با شما را ندارم و هدفم ویران کردن این خانه است. عبدالمطلب پس از شنیدن پیام ابرهه گفت: ما نیز توان [[جنگ]] نداریم؛ امّا کعبه [[خانه خدا]] و خانه خلیل وی [[ابراهیم]] {{ع}} است و او خود [[حرم]] خویش را حفظ خواهد کرد<ref> السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۴۸؛ جامعالبیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۸۸ ـ ۳۸۹.</ref>. سپس [[عبدالمطلب]] به [[ملاقات]] [[ابرهه]] رفت. ابرهه با دیدن سیمای [[زیبا]] و ابّهت او از تخت به زیر آمد و کنار وی روی [[زمین]] نشسته، گفت: خواستهات چیست؟ عبدالمطلب گفت: سپاهیانت ۲۰۰ شتر از من ربودهاند. بگو تا باز گردانند. ابرهه با آنچه از [[مقام]] بزرگ [[قریش]] شنیده بود، از این درخواست شگفتزده شد و گفت: [[تصور]] میکردم از من بخواهی خانهای را که [[آیین]] تو و [[پدران]] توست، ویران نکنم. عبدالمطلب گفت: من صاحب شتران خویشم و [[خانه]]، خود صاحبی دارد که تو را از تعرض به آن باز خواهد داشت. عبدالمطلب پس از بازگشت از نزد ابرهه به [[مردم]] [[مکه]] [[فرمان]] داد [[شهر]] را ترک کرده، به کوهها و درههای اطراف [[پناه]] برند و خود با تنی چند در مکه ماند. وی حلقه در [[کعبه]] را گرفت و با سرودن اشعاری از خدای خانه [[یاری]] خواست<ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۵۰ ـ ۵۱؛ جامعالبیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۸۹ ـ ۳۹۰.</ref>. پس از آن، حلقه خانه را رها کرده، به سوی درههای مکه رفت. گویند زمانی که ابرهه فرمان [[حمله]] داد عبدالمطلب یا شخصی به نام "نفیل بن حبیب"، خود را به [[فیل]] [[جنگی]] رساند و در گوشش گفت: از حرکت بایست و از جایی که آمدهای بازگرد. اینجا سرزمین امن [[الهی]] است. ناگهان فیل پیش او زانو زد و هیچ فشاری نتوانست او را به سوی کعبه به حرکت درآورد؛ ولی به هر سوی دیگر که او را بازمیگرداندند، شتابان میرفت<ref>السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۵۲؛ روح المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۴۲۳.</ref>. [[خداوند]] [[خانه]] خویش را از آسیب اصحاب فیل [[حفظ]] کرد و آنها را به عذابی دردناک [[مبتلا]] ساخت<ref>[[محمد خراسانی|خراسانی، محمد]]، [[اصحاب فیل (مقاله)|مقاله «اصحاب فیل»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص 439؛ [[فرهنگنامه علوم قرآنی (کتاب)|فرهنگ نامه علوم قرآنی]]، ج۱، ص ۳۸۲۹.</ref>. | ||
[[امام صادق]]{{ع}} در این زمینه فرمود: "زمانی که [[امیر]] [[حبشه]] [[لشکر]] خود را همراه پیلان به سوی مکه فرستاد تا [[خانه کعبه]] را خراب کند، شتران عبدالمطلب را بردند. این خبر به عبدالمطلب رسید؛ نزد امیر حبشه آمد و برای دربان امیر درخواست خود را مطرح کرد و او به ابرهه گفت: این [[عبدالمطلب بن هاشم]] است؛ تقاضا دارد شترانی را که لشکر تو بردهاند، به او بازگردانی. [[پادشاه]] حبشه [[تعجب]] کرد و به اصحابش گفت: این [[مرد]] [[رئیس]] و پیشوای قومی است که من برای خراب کردن خانهای که عبادتش میکنند آمدهام و او [[آزادی]] شترانش را از من میخواهد. اگر او از من میخواست از خراب کردن کعبه دست بردارم، میپذیرفتم. شترانش را به او برگردانید. عبدالمطلب که از طریق مترجم از سخن ابرهه مطلع شد گفت: {{متن حدیث|أَنَا رَبُّ الْإِبِلِ وَ لِهَذَا الْبَیتِ رَبٌّ یمْنَعُهُ}}: من صاحب شتران هستم و [[خانه]] صاحبی دارد که آن را نگه میدارد. | |||
==عام الفیل== | عبدالمطلب به جانب منزلش باز میگشت که با فیلی محمودنامیده گفت: تو را آوردهاند تا خانه پروردگارت را خراب کنی! آیا چنین کاری را انجام میدهی؟ فیل با سر اشاره کرد: نه، [[عبدالمطلب]] به منزلش مراجعت کرد. صبح روز بعد فیل از رفتن به [[حرم]]<ref>لازم به یادآوری است که ما در محدوده مکه چهار عنوان داریم که هر یک احکام خاصی دارد و گاهی با هم اشتباه میشود: مکه، حرم، مسجدالحرام و کعبه. حرم محدودهای است که در گذشته خارج از شهر مکه بوده است. روز بعد که لشکر ابرهه به طرف مسجدالحرام که کعبه در آن قرار دارد حرکت کردند، قبل از رسیدن به منطقه منا، در وادی مُحَسِّر فیل ابرهه از حرکت باز ماند؛ به همین جهت وادی مُحَسِّر نامیده شده است (محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۱۸، ص۱۳۰). وادی مّحَسِّر جزو حرم است و بین مشعرالحرام و منا قرار دارد. فیل از نزدیک شدن به حرم امتناع کرد و لشکر گرفتار عذاب الهی شد (احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۱، ص۷۵).</ref> سر باز زد. عبدالمطلب به یکی از غلامانش گفت: بالای [[کوه]] رو و بنگر چه میبینی. گفت: یک سیاهی از طرف دریا میبینم. گفت: چشمت همه آنها را تشخیص میدهد؟ گفت: نه، ولی نزدیک است سیاهی برسد. چون نزدیک شد، گفت: پرندههای بسیاری است که آنها را نمیشناسم و هر یک از آنها سنگی به اندازه سنگی که با پشت ناخن میپرانند یا کوچکتر در منقار دارد. عبدالمطلب گفت: به [[پروردگار]] عبدالمطلب، جز این [[قوم]] را نخواهند. آنها بالای سر همه [[لشکر]] قرار گرفتند و سنگریزه را انداختند. هر سنگریزه بر سر مردی فرود آمد و از نشیمنگاهش خارج شد و او را کشت. از آن لشکر جز یک مرد [[جان]] سالم به در [[نبرد]] که رفت و گزارش حادثه را به [[مردم]] داد. چون گزارش او تمام شد، یکی از همان پرندگان، [[سنگریزه]] را افکند و او را هم بکشت<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۴۷ و ج۴، ص۲۱۷؛ همو، اصول کافی (ترجمه: سیدجواد مصطفوی)، ج۲، ص۳۳۸.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۹۲.</ref> | ||
داستان اصحاب فیل در میان [[مردم]] [[حجاز]] چنان مشهور بود که سال وقوع این رخداد، "[[عامالفیل]]" را مبدئی برای [[تاریخ]] قرار داده و در اشعارشان از آن یاد کردهاند و زمانی که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[سوره فیل]] را برای [[مشرکان]] خواند با وجود [[مخالفت]] شدیدی که با او داشتند هیچکس | |||
== سوره فیل == | |||
[[قرآن کریم]] با اختصاص سورهای به داستان اصحاب فیل، چگونگی [[عذاب]] آنان را اینگونه بیان میکند که خداوند دستههایی از پرندگان را با سنگهایی از [[گِل]]، به سوی آنان فرستاد تا با آنها اصحاب فیل را [[هدف]] قرار داده، نابود کنند: {{متن قرآن|وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ}}<ref>«و بر (سر) ایشان پرندگانی دستهدسته فرستاد. که بر آنان سنگریزههایی از گلسنگ فرو میافکندند. پس (خداوند) آنها را چون کاهبرگی نیم جویده کرد» سوره فیل، آیه ۳-۵.</ref> سپس میفرماید: آنها بر اثر [[عذاب الهی]] مانند {{متن قرآن|كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ}} (زراعتی که چهارپایان خورده و بر آن سرگین انداخته و لگدمال کرده باشند، برگ پوسیده درختان، خورده کاه)<ref>جامع البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۹۲؛ مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۸۲۵.</ref> شدند<ref>[[محمد خراسانی|خراسانی، محمد]]، [[اصحاب فیل (مقاله)|مقاله «اصحاب فیل»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص 439؛ [[فرهنگنامه علوم قرآنی (کتاب)|فرهنگ نامه علوم قرآنی]]، ج۱، ص ۳۸۲۹.</ref>. | |||
== چگونگی عذاب ابرهه و سپاهیانش == | |||
درباره جزئیات این [[عذاب]]، میان مورّخان و [[مفسران]]، [[اختلافات]] فراوانی وجود دارد؛ نقل شده که در منقار و پاهای هر یک از مرغان [[ابابیل]]، سه سنگ ریزه بود و هر سنگریزه بر سر و پیکر یک نفر فرود میآمد وی را نابود میکرد<ref>جامعالبیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۹۰؛ مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۸۴۲.</ref>. گفتهاند: وقتی [[ابرهه]] چنین دید پا به فرار گذاشت؛ امّا یکی از سنگها به او اصابت کرد و بر اثر آن به تدریج گوشت بدنش ریخت و از آن چرک و [[خون]] خارج شد<ref> السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۵۴؛ جامع البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۹۱.</ref>. به نقلی، دست و پایش جدا شد<ref> بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۷۴.</ref> تا به [[یمن]] رسید و درحالی نابود شد که سینه و قلبش شکافته<ref> السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۵۴؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۲۳.</ref> و شکمش پاره شده بود<ref> مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۲۳.</ref> و به قولی، در بین راه در میان [[قبیله]] خَثْعَمْ هلاک شد<ref>الدرالمنثور، ج ۸، ص ۶۳۲.</ref>. به نقلی، مرغان ابابیل، شبانه اصحاب فیل را هدف قرار دادند و صبح که [[عبدالمطلب]] [[آگاه]] شد، همگی را نابود شده یافت<ref>الدرالمنثور، ج ۸،، ص ۶۲۸.</ref>. گفته شده: در [[بدن]] هریک از [[سپاهیان]] پس از اصابت سنگریزه، خارشی پدید میآمد و و بر اثر خاراندن، گوشتش میریخت<ref>مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۸۲۴؛ الدرالمنثور، ج ۸، ص ۶۲۹.</ref>. [[امام باقر]] {{ع}} فرمود: پس از آنکه اصحاب فیل [[هدف]] سنگریزه قرار گرفتند [[بیماری]] آبله در میانشان شایع شد و نابودشان کرد و تا آن [[زمان]]، چنان [[مرضی]] در آنجا دیده نشده بود<ref>الکافی، ج ۸، ص ۸۴.</ref>. گفته شده: چون [[ابرهه]] دید در سپاهش بیماری وبا پدید آمده و بیشتر آنان را از بین برد، ناچار شد به سرعت بازگردد و در برگشت به [[یمن]] نیز بسیاری از لشکریانش در میان [[راه]] از بین رفتند و خود ابرهه نیز که به این بیماری [[مبتلا]] شده بود، به [[زحمت]] توانست خود را به [[صنعا]] برساند و چون به آنجا رسید [[جان]] سپرد<ref>المفصل، ج ۳، ص ۵۱۶.</ref>. به [[نقلی]]، فقط یک نفر توانسته بود [[نجات]] یابد و خود را به [[نجاشی پادشاه حبشه]] برساند. او هم پس از گزارش دادن نابودی [[سپاه]]، با سنگریزه یکی از همان مرغان که [[مأمور]] تعقیب او بود در حضور نجاشی نابود شد<ref>روح المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۴۲۴.</ref>. به نقل سیوطی از محمّد بن کَعب قُرَظی دو فیل در این حمله شرکت داشتند که یکی سالم ماند و دیگری نابود شد<ref> الدرالمنثور، ج ۸، ص ۶۳۲.</ref><ref>[[محمد خراسانی|خراسانی، محمد]]، [[اصحاب فیل (مقاله)|مقاله «اصحاب فیل»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص 439.</ref> | |||
== تقارن عذاب اصحاب فیل با ولادت پیامبر خاتم {{صل}} == | |||
بیشتر نویسندگان [[مسلمان]]، [[عذاب]] اصحاب فیل را ۴۰ سال [[پیش از بعثت]] و در سال ولادت رسولاکرم {{صل}} دانسته<ref>مجمعالبیان، ج۱۰، ص۸۲۵؛ المفصل، ج۳، ص۵۰۷.</ref> و این تقارن را از [[برکات]] ولادت آن بزرگوار برشمردهاند<ref> روح المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۴۲۰.</ref><ref>[[محمد خراسانی|خراسانی، محمد]]، [[اصحاب فیل (مقاله)|مقاله «اصحاب فیل»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص 439.</ref> | |||
== عام الفیل == | |||
{{اصلی|عام الفیل}} | |||
داستان اصحاب فیل در میان [[مردم]] [[حجاز]] چنان مشهور بود که سال وقوع این رخداد، "[[عامالفیل]]" را مبدئی برای [[تاریخ]] قرار داده و در اشعارشان از آن یاد کردهاند و زمانی که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[سوره فیل]] را برای [[مشرکان]] خواند با وجود [[مخالفت]] شدیدی که با او داشتند هیچکس آن را [[انکار]] نکرد<ref> المیزان، ج ۲۰، ص ۳۶۱.</ref>، ازاینرو [[خداوند]]، عذاب اصحاب فیل و خنثی شدن مکر آنها برای ویرانی [[کعبه]] را از نشانههای روشن [[الهی]] و از [[نعمتهای خداوند]] برای [[قریش]] میداند: {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ}}<ref>«آیا ندیدی پروردگارت با پیلسواران چه کرد؟ آیا نیرنگ آنان را بیرنگ نکرد؟» سوره فیل، آیه ۱-۲.</ref><ref>[[محمد خراسانی|خراسانی، محمد]]، [[اصحاب فیل (مقاله)|مقاله «اصحاب فیل»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص 439.</ref> | |||
==اصحاب فیل== | |||
[[مفسران]] و [[مورخان]] این داستان را به صورتهای مختلفی نقل کردهاند، و در سال وقوع آن نیز [[گفتگو]] دارند، اما اصل داستان آنچنان مشهور است که در ردیف [[اخبار متواتر]] قرار گرفته، و ما آن را طبق روایات معروف که از «سیرۀ [[ابن هشام]]» و «[[بلوغ]] الارب» و «[[بحار الانوار]]» و «[[مجمع البیان]]» خلاصه کردهایم میآوریم: | |||
«ذونواس» پادشاه یمن، [[مسیحیان نجران]] را که در نزدیکی آن [[سرزمین]] میزیستند تحت [[شکنجه]] شدید قرار داد، تا از آئین [[مسیحیت]] باز گردند، ([[قرآن]] این ماجرا را به عنوان اصحاب [[الاخدود]] در سورۀ «بروج» آورده است. | |||
بعد از این [[جنایت]] بزرگ مردی به نام «[[دوس]]» از میان آنها [[جان]] سالم به در برد، و خود را به «[[قیصر روم]]» که بر آئین [[مسیح]] بود رسانید، و ماجرا را برای او شرح داد. | |||
از آنجا که فاصله میان «[[روم]]» و «[[یمن]]» زیاد بود «[[قیصر]]» نامهای به «[[نجاشی]]» [[سلطان]] «[[حبشه]]» نوشت تا [[انتقام]] [[نصارای نجران]] را از «[[ذونواس]]» بگیرد، و [[نامه]] را با همان شخص برای «نجاشی» فرستاد. | |||
«نجاشی» سپاهی [[عظیم]] بالغ بر هفتاد هزار نفر به [[فرماندهی]] شخصی بنام «اریاط» روانه یمن کرد «[[ابرهه]]» نیز یکی از [[فرماندهان]] این [[سپاه]] بود. | |||
«ذونواس» [[شکست]] خورد، و «اریاط» [[حکمران]] یمن شد، بعد از مدتی، ابرهه بر [[ضد]] او [[قیام]] کرد و او را از بین برد و بر جای او نشست. | |||
خبر این ماجرا به نجاشی رسید، او [[تصمیم]] گرفت «ابرهه» را [[سرکوب]] کند، ابرهه برای [[نجات]] خود موهای سر را تراشید، و با مقداری از [[خاک]] یمن به نشانه [[تسلیم]] کامل نزد نجاشی فرستاد و اعلام [[وفاداری]] کرد. | |||
نجاشی چون چنین دید او را بخشید و در [[پست]] خود ابقا نمود.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۵۲۹.</ref> | |||
==کلیسای بینظیر توسط ابرهه ساخته میشود== | |||
در این هنگام «ابرهه» برای [[اثبات]] خوش خدمتی، کلیسای بسیار [[زیبا]] و مهمی بنا کرد که مانند آن در آن [[زمان]] در کرۀ [[زمین]] وجود نداشت، و به دنبال آن تصمیم گرفت [[مردم]] جزیرۀ [[عربستان]] را به جای «[[کعبه]]» به سوی آن فرا خواند، و تصمیم گرفت آنجا را کانون [[حج]] [[عرب]] سازد، و مرکزیت مهم [[مکه]] را به آنجا منتقل کند. | |||
برای همین منظور [[مبلغان]] بسیاری به اطراف، و در میان قبائل عرب و [[سرزمین حجاز]] فرستاد، [[اعراب]] که سخت به «مکه» و «کعبه» علاقه داشتند و آن را از آثار بزرگ «[[ابراهیم]]» [[خلیل]] میدانستند [[احساس]] خطر کردند. | |||
طبق بعضی از [[روایات]] گروهی آمدند و مخفیانه «[[کلیسا]]» را [[آتش]] زدند، و طبق نقل دیگری بعضی آن را مخفیانه [[آلوده]] و ملوث ساختند، و به این ترتیب در برابر این [[دعوت]] بزرگ عکسالعمل شدید نشان دادند و [[معبد]] «ابرهه» را بیاعتبار کردند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۵۳۰.</ref> | |||
==با ابرهه گو گو کز پی [[تعجیل]] نیاید== | |||
«[[ابرهه]]» سخت [[خشمگین]] شد، و [[تصمیم]] گرفت خانۀ «[[کعبه]]» را به کلی ویران سازد، تا هم [[انتقام]] گرفته باشد، و هم [[عرب]] را متوجه [[معبد]] جدید کند، با [[لشکر]] عظیمی که بعضی از سوارانش از «فیل» استفاده میکردند عازم [[مکه]] شد. | |||
هنگامی که نزد یک مکه رسید کسانی را فرستاد تا شتران و [[اموال]] [[اهل مکه]] را به [[غارت]] آورند، و در این میان دویست شتر از «[[عبدالمطلب]]» غارت شد. | |||
«ابرهه» کسی را به داخل مکه فرستاد و به او گفت بزرگ مکه را پیدا کند، و به او بگوید: «ابرهه» [[پادشاه]] «[[یمن]]» میگوید: من برای [[جنگ]] نیامدهام، تنها برای این آمدهام که این [[خانه کعبه]] را ویران کنم، اگر شما دست به جنگ نبرید نیازی به ریختن [[خون]] شما ندارم!<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۵۳۰.</ref> | |||
==من صاحب شترانم== | |||
فرستاده «ابرهه» وارد مکه شد و از [[رئیس]] و [[شریف]] «مکه» جستجو کرد، همه «عبدالمطلب» را به او نشان دادند، ماجرا را نزد «[[عبد المطلب]]» بازگو کرد «عبدالمطلب» نیز گفت: ما [[توانایی]] جنگ با شما را نداریم، و اما خانه کعبه را [[خداوند]] خودش [[حفظ]] میکند. | |||
فرستادۀ ابرهه به عبدالمطلب گفت، باید با من نزد او بیایی، هنگامی که عبدالمطلب وارد بر ابرهه شد، او سخت تحت تأثیر قامت بلند و قیافه جذاب و [[ابهت]] فوقالعاده عبدالمطلب قرار گرفت، تا آنجا که «ابرهه» برای [[احترام]] او از جا برخاست و روی [[زمین]] نشست، و «عبدالمطلب» را کنار دست خود جای داد؛ زیرا نمیخواست او را روی تخت در کنار خود بنشاند، سپس به مترجمش گفت از او بپرس [[حاجت]] تو چیست؟ | |||
مترجم گفت: حاجتم این است که دویست شتر را از من به غارت بردهاند دستور دهید اموالم را بازگردانند. | |||
ابرهه سخت از این تقاضا در [[عجب]] شد، و به مترجمش گفت: به او بگو هنگامی که تو را دیدم عظمتی از تو در دلم جای گرفت، اما این سخن را که گفتی در نظرم کوچک شدی تو دربارۀ دویست شترت سخن میگویی، اما دربارۀ «[[کعبه]]» که [[دین]] تو و اجداد تو است و من برای ویرانیش آمدهام مطلقا سخنی نمیگویی؟!. | |||
«[[عبدالمطلب]]» گفت: «من صاحب شترانم، و این [[خانه]] صاحبی دارد که از آن [[دفاع]] میکند» (این سخن، [[ابرهه]] را تکان داد و در [[فکر]] فرو رفت). | |||
«عبدالمطلب» به [[مکه]] آمد، و به [[مردم]] اطلاع داد که به کوههای اطراف [[پناهنده]] شوند، و خودش با جمعی کنار [[خانه کعبه]] آمد تا [[دعا]] کند و [[یاری]] طلبد، دست در حلقه در خانه کعبه کرد و اشعار معروفش را خواند که ترجمۀ آن چنین آمده است: | |||
«خداوندا! هر کس از خانه خود دفاع میکند تو خانهات را [[حفظ]] کن!». | |||
«هرگز مباد روزی که [[صلیب]] آنها و قدرتشان بر نیروهای تو [[غلبه]] کنند». | |||
«آنها تمام نیروهای بلاد خویش و فیل را با خود آوردهاند تا ساکنان [[حرم]] تو را [[اسیر]] کنند». | |||
«خداوندا! هر کس از خانوادۀ خویش دفاع میکند تو نیز از ساکنان حرم أمنت دفاع کن». | |||
«و امروز ساکنان این حرم را بر [[آل]] صلیب و عبادتکنندگانش یاری فرما». | |||
سپس عبدالمطلب به یکی از درههای اطراف مکه آمد و در آنجا با جمعی از [[قریش]] [[پناه]] گرفت، و به یکی از فرزندانش دستور داد بالای [[کوه]] [[ابوقبیس]] برود ببیند چه خبر میشود. | |||
فرزندش به سرعت نزد پدر آمد و گفت: پدر! ابری سیاه از ناحیۀ دریا ([[دریای احمر]]) به چشم میخورد که به سوی [[سرزمین]] ما میآید، عبدالمطلب [[خرسند]] شد صدا زد: «ای [[جمعیت]] قریش! به منزلهای خود بازگردید که [[نصرت الهی]] به سراغ شما آمده این از یکسو. | |||
از سوی دیگر ابرهه سوار بر فیل معروفش که «محمود» نام داشت با [[لشکر]] انبوهش برای درهم کوبیدن کعبه از کوههای اطراف سرازیر مکه شد، ولی هر چه بر فیل خود فشار میآورد پیش نمیرفت، اما هنگامی که سر او را به سوی [[یمن]] باز میگرداندند به سرعت حرکت میکرد، ابرهه از این ماجرا سخت متعجب شد و در [[حیرت]] فرو رفت. | |||
در این هنگام پرندگانی از سوی دریا فرا رسیدند، همانند پرستوها و هر یک از آنها سه عدد سنگریزه با خود همراه داشت، یکی به منقار و دوتا در پنجهها، تقریباً به اندازه نخود، این سنگریزهها را بر سر [[لشکریان]] [[ابرهه]] فرو ریختند، و به هر کدام از آنها اصابت میکرد هلاک میشد، و بعضی گفتهاند: سنگریزهها به هر جای [[بدن]] آنها میافتاد سوراخ میکرد و از طرف مقابل خارج میشد. | |||
در این هنگام [[وحشت]] عجیبی بر تمام [[لشکر]] ابرهه [[سایه]] افکند، آنها که زنده مانده بودند پا به فرار گذاشتند، و راه [[یمن]] را سؤال میکردند که بازگردند، ولی پیوسته در وسط جاده مانند برگ خزان به [[زمین]] میریختند. | |||
خود «ابرهه» نیز مورد اصابت سنگی واقع شد و مجروح گشت، و او را به [[صنعا]] (پایتخت یمن) باز گرداندند و در آنجا چشم از [[دنیا]] پوشید. | |||
بعضی گفتهاند اولین بار که [[بیماری]] حصبه و آبله در [[سرزمین عرب]] دیده شد آن سال بود. | |||
تعداد فیلهایی را که ابرهه با خود آورده بود بعضی همان [[فیل]]«محمود» و بعضی هشت فیل و بعضی ده، و بعضی [[دوازده]] نوشتهاند. | |||
و در همین سال مطابق مشهور [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} [[تولد]] یافت، و [[جهان]] به [[نور]] وجودش روشن شد، و لذا جمعی معتقدند که میان این دو رابطهای وجود داشته. | |||
به هر حال اهمیت این حادثۀ بزرگ به قدری بود که آن سال را «[[عام الفیل]]» (سال فیل) نامیدند و مبدأ [[تاریخ]] [[عرب]] شناخته شده.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۵۳۱.</ref> | |||
==معجزۀ بینظیر! (این [[خانه]] را صاحبی است!)== | |||
جالب اینکه [[قرآن مجید]] این داستان مفصل و طولانی را در چند جمله کوتاه و کوبنده، در نهایت [[فصاحت]] و [[بلاغت]]، آورده است، و در واقع روی نقطههایی انگشت گذارده که به [[اهداف قرآن]]، یعنی بیدار ساختن گردنکشان [[مغرور]] و نشان دادن [[ضعف]] [[انسان]] در برابر [[قدرت]] [[عظیم]] [[خداوند]] کمک میکند. | |||
این ماجرا نشان میدهد که [[معجزات]] و خوارق [[عادات]] - برخلاف آنچه بعضی پنداشتهاند - لزومی ندارد که بر دست [[پیامبر]] و [[امام]] ظاهر شود، بلکه در شرایطی که [[خدا]] بخواهد و لازم بداند انجام میگیرد، [[هدف]] آن است که [[مردم]] به [[عظمت خداوند]] و [[حقانیت]] آئین او آشنا شوند. | |||
این [[معجزات]] عجیب و [[اعجازآمیز]]، با [[مجازات]] [[اقوام]] گردنکش دیگر یک فرق روشن دارد؛ زیرا مجازاتی همچون [[طوفان نوح]]، [[زلزله]] و سنگباران [[قوم لوط]]، تندباد [[قوم عاد]]، و صاعقة [[قوم ثمود]]، یک سلسله حوادث طبیعی بودند که فقط وقوع آنها در آن شرائط خاص [[معجزه]] بود. | |||
ولی داستان نابودی [[لشکر]] [[ابرهه]] به وسیله سنگریزههایی که از منقار و پاهای آن پرندگان کوچک فرو میافتاد چیزی نیست که شبیه حوادث طبیعی باشد. | |||
برخاستن آن پرندگان کوچک، و آمدن به سوی آن لشکر مخصوص، و همراه آوردن سنگریزهها و نشانهگیری خاص آنها و متلاشی شدن بدنهای افراد یک لشکر [[عظیم]] با آن سنگهای کوچک همه اموری هستند [[خارق عادت]]، ولی میدانیم اینها در برابر [[قدرت خداوند]] بسیار ناچیز است. | |||
خداوندی که در درون همین سنگریزهها [[قدرت]] اتمی [[آفریده]] که اگر [[آزاد]] شود انفجار عظیمی [[تولید]] میکند، برای او آسان است که در آنها خاصیتی بیافریند که اندام لشکر ابرهه را همانند «عصف مأکول» (کاه در هم کوبیده و خورده شده) قرار دهد. | |||
هیچ نیازی نیست که مانند بعضی از [[مفسران]] [[مصری]] برای توجیه این حادثه بگوییم آن سنگها حامل میکروبهای وبا، یا حصبه و آبله بودهاند. | |||
و اگر در بعضی از [[روایات]] آمده که از بدنهای مصدومین مانند مبتلایان به آبله [[خون]] و چرک میآمد دلیل بر این نیست که آنها حتماً به آبله [[مبتلا]] شده بودند. | |||
همچنین نیازی به آن نیست که ما بگوییم این سنگریزهها اتمهای فشردهای بودند که خلأ موجود در میان آنها از میان رفته، و فوقالعاده سنگین بودند، به طوری که به هر کجا فرود میآمدند سوراخ میکردند. | |||
اینها همه توجیهاتی است که برای طبیعی جلوه دادن این حادثه ذکر شده، و ما نیازی به اینها نمیبینیم، همین اندازه میدانیم که این سنگها دارای چنان خاصیت عجیبی بود که بدنها را متلاشی میکرد، بیش از این اطلاعی از آن در دست نیست، و به هر حال در برابر [[قدرت خداوند]] هیچ کاری مشکل نمیباشد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۵۳۳.</ref> | |||
==سختترین [[مجازات]] با کمترین وسیله!== | |||
قابل توجه اینکه [[خداوند]] [[قدرت]] خود را در برابر [[مستکبران]] و گردنکشان در این ماجرا به عالیترین وجهی نشان داده است، شاید مجازاتی سختتر از مجازات [[لشکر]] [[ابرهه]] در [[دنیا]] پیدا نشود که جمعی چنان در هم کوبیده شوند که به صورت کاه [[خرد]] شده و خورده شده (عصف مأکول) درآیند. | |||
برای نابودی جمعیتی با آن همه قدرت و [[شوکت]] از سنگریزههایی [[سست]]، و از پرندههای [[ضعیف]] و کوچکی همانند پرستو استفاده شود، این هشداری است به همه گردنکشان و مستکبران [[جهان]]، تا بدانند در برابر قدرت او تا چه حد ناتوانند؟! | |||
حتی گاه میشود خداوند این مأموریتهای بزرگ را به دست موجودات کوچکتری میسپرد، مثلاً میکروبی را که هرگز با چشم دیده نمیشود [[مأموریت]] میدهد در یک مدت کوتاه به سرعت توالد و تناسل کند، و [[اقوام]] [[نیرومندی]] را به یک [[بیماری]] خطرناک مسری مانند «وبا» و «[[طاعون]]» [[مبتلا]] سازد و در مدتی کوتاه همه را مانند برگ خزان بر [[زمین]] ریزد. | |||
[[سد]] [[عظیم]] «[[مأرب]]» در «[[یمن]]» وسیله پیدایش [[عمران]] و [[آبادی]] فراوان و [[تمدن]] عظیم و نیرومندی شد، و به دنبال آن [[طغیان]] این [[قوم]] فزون گشت، ولی [[فرمان]] نابودی آن به طوری که در بعضی از [[روایات]] آمده است به یک یا چند موش صحرائی سپرده شد! تا در آن سد عظیم [[نفوذ]] کنند و سوراخی در آن به وجود آوردند. بر اثر نفوذ آب تدریجاً این سوراخ بزرگ و بزرگتر شد، سرانجام سد عظیم درهم [[شکست]]، و آبی که پشت آن متراکم بود تمام آن آبادیها و [[خانهها]] و کاخها را ویران ساخت، و آن [[جمعیت]] عظیم نابود یا در مناطق دیگر پراکنده و [[سرگردان]] شدند، و این است قدرتنمایی [[خداوند بزرگ]]. | |||
از سوی دیگر این ماجرا که مقارن میلاد [[مسعود]] [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} واقع شد در [[حقیقت]] زمینهساز آن ظهور بزرگ بود، و پیامآور [[عظمت]] این [[قیام]]، و این همان چیزی است که [[مفسران]] از آن تعبیر به «ارهاص» کردهاند. | |||
و از سوی سوم تهدیدی است که به همۀ گردنکشان [[جهان]] اعم از [[قریش]] و غیر آنها که بدانند هرگز نمیتوانند در برابر [[قدرت پروردگار]] بایستند، چه بهتر که [[پندار]] خام را از سر [[بدر]] کنند و سر بر [[فرمان]] او نهند و [[تسلیم]] [[حق]] و [[عدالت]] گردند. | |||
و از سوی چهارم اهمیت این [[خانه]] بزرگ را نشان میدهد که وقتی [[دشمنان]] «[[کعبه]]» توطئۀ نابودی آن را در سر میپروراندند، و میخواستند مرکزیت این [[سرزمین]] ابراهیمی را به جای دیگر منتقل کنند [[خداوند]] چنان گوشمالی به آنها داد که برای همگان مایۀ [[عبرت]] شد و بر اهمیت این کانون [[مقدس]] افزود. | |||
و از سوی پنجم خداوندی که دعای [[ابراهیم خلیل]] را دربارۀ [[امنیت]] این [[سرزمین مقدس]] [[اجابت]] فرمود و آن را تضمین نمود، در این ماجرا نشان داد که مشیتش بر این قرار گرفته که این کانون [[توحید]] و [[عبادت]] همیشه مرکز أمنی باشد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۵۳۴.</ref> | |||
==یک رویداد مسلّم [[تاریخی]]== | |||
جالب توجه اینکه ماجرای «[[اصحاب فیل]]» چنان در میان [[عرب]] مسلم بود که سرآغاز تاریخی برای آنها شد، و [[قرآن مجید]] با تعبیر زیبای «[[الم]] تر» (آیا ندیدی؟) آن هم خطاب به پیغمبر اکرم{{صل}} که در آن [[زمان]] نبود و ندیده از آن یاد میکند که نشانۀ دیگری بر مسلم بودن این ماجرا است. | |||
از اینها گذشته هنگامی که پیغمبر اکرم{{صل}} این [[آیات]] را برای [[مشرکان مکه]] خواند احدی آن را [[انکار]] نکرد، هرگاه مطلب مشکوکی بود لااقل گروهی [[اعتراض]] میکردند، و اعتراض آنها مانند سایر اعتراضهایشان در [[تاریخ]] ثبت میشد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۵۳۶.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{مدخل وابسته}} | |||
# [[عبدالمطلب]] | |||
# [[اصحاب فیل]] | |||
# [[عام الفیل]] | |||
# [[ابرهه حبشی]] | |||
{{پایان مدخل وابسته}} | |||
==منابع== | == منابع == | ||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:000054.jpg|22px]] [[محمد خراسانی|خراسانی، محمد]]، [[اصحاب فیل (مقاله)|مقاله «اصحاب فیل»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۳''']] | # [[پرونده:000054.jpg|22px]] [[محمد خراسانی|خراسانی، محمد]]، [[اصحاب فیل (مقاله)|مقاله «اصحاب فیل»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۳''']] | ||
# [[پرونده:1100516.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|'''درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه''']] | |||
# [[پرونده: 9030760879.jpg|22px]] [[فرهنگنامه علوم قرآنی (کتاب)|'''فرهنگنامه علوم قرآنی''']] | # [[پرونده: 9030760879.jpg|22px]] [[فرهنگنامه علوم قرآنی (کتاب)|'''فرهنگنامه علوم قرآنی''']] | ||
# [[پرونده:1100842.jpg|22px]] [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|'''قصههای قرآن''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:اصحاب فیل]] | [[رده:اصحاب فیل]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۹ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۲۸
اصحاب فیل به سپاهی گفته میشود که به فرماندهی اَبرَهه پادشاه یمن قصد ویران کردن کعبه را داشتند. ابرهه از اینکه کعبه مورد توجه ویژه مردم بود ناخشنود بود و تصمیم گرفت مردم را به جای مکّه، متوجّه یمن کند. وی کلیسایی در صَنعا بنا کرد و از مردم خواست تا به جای کعبه، به زیارت آن بروند، اما یکی از عربها آن را آلوده ساخت. ابرهه تصمیم گرفت کعبه را ویران کند و برای این کار سپاهی مجهّز فراهم آورد و با فیلهای جنگی به سوی مکه حرکت کرد. خداوند خانه خویش را از آسیب اصحاب فیل حفظ کرد و آنها را توسط پرندگانی کوچک به عذابی دردناک مبتلا ساخت. قرآن کریم با اختصاص سورهای به داستان اصحاب فیل، چگونگی عذاب آنان بیان میکند.
ابرهه پادشاه یمن
اصحاب فیل به سپاهی گفته میشود که به فرماندهی اَبرَهه، قصد ویران کردن کعبه را داشتند. ابرهه، فرزند صَبّاح، اهل حبشه و از فرمانروایان یمن بود و بر اثر زخمی که در یکی از جنگها در صورت وی پدید آمد به اَشرَم ملقّب شد. کنیه وی را اَبویَکْسوم دانستهاند[۱]. او با حیلهای، فرمانروای پیشین یمن، یعنی "اَرباط" را کشت و خود بر جای او نشست[۲].[۳]
علل حمله ابرهه برای نابودی کعبه
ابرهه از اینکه کعبه مورد توجه ویژه مردم بود و زیارت آن، قدرت و شوکت مکّه را در پی داشت ناخشنود بود و تصمیم گرفت مردم را به جای مکّه، متوجّه یمن کند. انگیزه او در این تهاجم را گسترش سلطه و نفوذ حبشه و امپراتوری روم و تسلط آنها بر همه سرزمینهای عربی مانند مکّه، ایجاد پایگاهی در برابر امپراتوری ایران و حذف واسطهگری ساسانیان در روابط تجاری میان روم با سیلان و هند دانستهاند[۴]. وی در پی این تصمیم، کلیسایی باشکوه به نام "قُلَّیْس" در صَنعا بنا کرد و از مردم خواست تا به جای کعبه، به زیارت آن بروند[۵]. خبر تأسیس این کلیسا عربها را بسیار خشمگین ساخت، بهطوری که گفتهاند: یکی از آنها خود را به قلّیس رساند و آن را آلوده ساخت[۶] و یکی از فرستادگان ابرهه به نام محمّد بن خُزاعی که برای فراخوانی مردم به زیارت قلّیس به میان عربها رفته بود، به دست آنان کشته شد[۷]. برخی گفتهاند: گروهی از قریش در راه تجارتشان، کنار یکی از معابد مسیحیان فرود آمده، برای پختن غذا آتشی برافروختند و باد، آتش را در معبد افکند و آن را سوزاند[۸]. این عوامل خشم ابرهه را برانگیخت و فهمید که با بودن کعبه، نمیتواند مردم را از مکّه متوجه یمن کند و به اهداف خود برسد، ازاینرو تصمیم گرفت کعبه را ویران کند[۹].
حرکت سپاه ابرهه، وقایع آن و نابودی
برای اینکار سپاهی مجهّز فراهم آورد و با فیلهای جنگی به سوی مکه حرکت کرد. شمار سپاهیان را ۰۰۰ / ۶۰، و تعداد فیلها را یک، ۸، ۱۲، ۱۳ و ۱۰۰۰ رأس نوشتهاند[۱۰]. در بین راه، هر قبیلهای را که با آنها به مقابله برمیخاست درهم شکسته و سران آنها را اسیر میکردند[۱۱] تا در نزدیکی مکّه در محلّی به نام "مُغَمَّس"[۱۲] یا "حبّ المُحَصَّب"[۱۳] فرود آمدند. ابرهه گروهی از سواران خود را به فرماندهی اسود بن مقصود برای تاراج اموال مردم به مکّه فرستاد که در این میان ۲۰۰ شتر را از عبدالمطلب به غارت بردند[۱۴] و به وسیله حُناطه حِمْیَری به بزرگ مکّیان یعنی عبدالمطلب پیامی به این مضمون فرستاد که من قصد جنگ با شما را ندارم و هدفم ویران کردن این خانه است. عبدالمطلب پس از شنیدن پیام ابرهه گفت: ما نیز توان جنگ نداریم؛ امّا کعبه خانه خدا و خانه خلیل وی ابراهیم (ع) است و او خود حرم خویش را حفظ خواهد کرد[۱۵]. سپس عبدالمطلب به ملاقات ابرهه رفت. ابرهه با دیدن سیمای زیبا و ابّهت او از تخت به زیر آمد و کنار وی روی زمین نشسته، گفت: خواستهات چیست؟ عبدالمطلب گفت: سپاهیانت ۲۰۰ شتر از من ربودهاند. بگو تا باز گردانند. ابرهه با آنچه از مقام بزرگ قریش شنیده بود، از این درخواست شگفتزده شد و گفت: تصور میکردم از من بخواهی خانهای را که آیین تو و پدران توست، ویران نکنم. عبدالمطلب گفت: من صاحب شتران خویشم و خانه، خود صاحبی دارد که تو را از تعرض به آن باز خواهد داشت. عبدالمطلب پس از بازگشت از نزد ابرهه به مردم مکه فرمان داد شهر را ترک کرده، به کوهها و درههای اطراف پناه برند و خود با تنی چند در مکه ماند. وی حلقه در کعبه را گرفت و با سرودن اشعاری از خدای خانه یاری خواست[۱۶]. پس از آن، حلقه خانه را رها کرده، به سوی درههای مکه رفت. گویند زمانی که ابرهه فرمان حمله داد عبدالمطلب یا شخصی به نام "نفیل بن حبیب"، خود را به فیل جنگی رساند و در گوشش گفت: از حرکت بایست و از جایی که آمدهای بازگرد. اینجا سرزمین امن الهی است. ناگهان فیل پیش او زانو زد و هیچ فشاری نتوانست او را به سوی کعبه به حرکت درآورد؛ ولی به هر سوی دیگر که او را بازمیگرداندند، شتابان میرفت[۱۷]. خداوند خانه خویش را از آسیب اصحاب فیل حفظ کرد و آنها را به عذابی دردناک مبتلا ساخت[۱۸].
امام صادق(ع) در این زمینه فرمود: "زمانی که امیر حبشه لشکر خود را همراه پیلان به سوی مکه فرستاد تا خانه کعبه را خراب کند، شتران عبدالمطلب را بردند. این خبر به عبدالمطلب رسید؛ نزد امیر حبشه آمد و برای دربان امیر درخواست خود را مطرح کرد و او به ابرهه گفت: این عبدالمطلب بن هاشم است؛ تقاضا دارد شترانی را که لشکر تو بردهاند، به او بازگردانی. پادشاه حبشه تعجب کرد و به اصحابش گفت: این مرد رئیس و پیشوای قومی است که من برای خراب کردن خانهای که عبادتش میکنند آمدهام و او آزادی شترانش را از من میخواهد. اگر او از من میخواست از خراب کردن کعبه دست بردارم، میپذیرفتم. شترانش را به او برگردانید. عبدالمطلب که از طریق مترجم از سخن ابرهه مطلع شد گفت: «أَنَا رَبُّ الْإِبِلِ وَ لِهَذَا الْبَیتِ رَبٌّ یمْنَعُهُ»: من صاحب شتران هستم و خانه صاحبی دارد که آن را نگه میدارد.
عبدالمطلب به جانب منزلش باز میگشت که با فیلی محمودنامیده گفت: تو را آوردهاند تا خانه پروردگارت را خراب کنی! آیا چنین کاری را انجام میدهی؟ فیل با سر اشاره کرد: نه، عبدالمطلب به منزلش مراجعت کرد. صبح روز بعد فیل از رفتن به حرم[۱۹] سر باز زد. عبدالمطلب به یکی از غلامانش گفت: بالای کوه رو و بنگر چه میبینی. گفت: یک سیاهی از طرف دریا میبینم. گفت: چشمت همه آنها را تشخیص میدهد؟ گفت: نه، ولی نزدیک است سیاهی برسد. چون نزدیک شد، گفت: پرندههای بسیاری است که آنها را نمیشناسم و هر یک از آنها سنگی به اندازه سنگی که با پشت ناخن میپرانند یا کوچکتر در منقار دارد. عبدالمطلب گفت: به پروردگار عبدالمطلب، جز این قوم را نخواهند. آنها بالای سر همه لشکر قرار گرفتند و سنگریزه را انداختند. هر سنگریزه بر سر مردی فرود آمد و از نشیمنگاهش خارج شد و او را کشت. از آن لشکر جز یک مرد جان سالم به در نبرد که رفت و گزارش حادثه را به مردم داد. چون گزارش او تمام شد، یکی از همان پرندگان، سنگریزه را افکند و او را هم بکشت[۲۰].[۲۱]
سوره فیل
قرآن کریم با اختصاص سورهای به داستان اصحاب فیل، چگونگی عذاب آنان را اینگونه بیان میکند که خداوند دستههایی از پرندگان را با سنگهایی از گِل، به سوی آنان فرستاد تا با آنها اصحاب فیل را هدف قرار داده، نابود کنند: ﴿وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ﴾[۲۲] سپس میفرماید: آنها بر اثر عذاب الهی مانند ﴿كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ﴾ (زراعتی که چهارپایان خورده و بر آن سرگین انداخته و لگدمال کرده باشند، برگ پوسیده درختان، خورده کاه)[۲۳] شدند[۲۴].
چگونگی عذاب ابرهه و سپاهیانش
درباره جزئیات این عذاب، میان مورّخان و مفسران، اختلافات فراوانی وجود دارد؛ نقل شده که در منقار و پاهای هر یک از مرغان ابابیل، سه سنگ ریزه بود و هر سنگریزه بر سر و پیکر یک نفر فرود میآمد وی را نابود میکرد[۲۵]. گفتهاند: وقتی ابرهه چنین دید پا به فرار گذاشت؛ امّا یکی از سنگها به او اصابت کرد و بر اثر آن به تدریج گوشت بدنش ریخت و از آن چرک و خون خارج شد[۲۶]. به نقلی، دست و پایش جدا شد[۲۷] تا به یمن رسید و درحالی نابود شد که سینه و قلبش شکافته[۲۸] و شکمش پاره شده بود[۲۹] و به قولی، در بین راه در میان قبیله خَثْعَمْ هلاک شد[۳۰]. به نقلی، مرغان ابابیل، شبانه اصحاب فیل را هدف قرار دادند و صبح که عبدالمطلب آگاه شد، همگی را نابود شده یافت[۳۱]. گفته شده: در بدن هریک از سپاهیان پس از اصابت سنگریزه، خارشی پدید میآمد و و بر اثر خاراندن، گوشتش میریخت[۳۲]. امام باقر (ع) فرمود: پس از آنکه اصحاب فیل هدف سنگریزه قرار گرفتند بیماری آبله در میانشان شایع شد و نابودشان کرد و تا آن زمان، چنان مرضی در آنجا دیده نشده بود[۳۳]. گفته شده: چون ابرهه دید در سپاهش بیماری وبا پدید آمده و بیشتر آنان را از بین برد، ناچار شد به سرعت بازگردد و در برگشت به یمن نیز بسیاری از لشکریانش در میان راه از بین رفتند و خود ابرهه نیز که به این بیماری مبتلا شده بود، به زحمت توانست خود را به صنعا برساند و چون به آنجا رسید جان سپرد[۳۴]. به نقلی، فقط یک نفر توانسته بود نجات یابد و خود را به نجاشی پادشاه حبشه برساند. او هم پس از گزارش دادن نابودی سپاه، با سنگریزه یکی از همان مرغان که مأمور تعقیب او بود در حضور نجاشی نابود شد[۳۵]. به نقل سیوطی از محمّد بن کَعب قُرَظی دو فیل در این حمله شرکت داشتند که یکی سالم ماند و دیگری نابود شد[۳۶][۳۷]
تقارن عذاب اصحاب فیل با ولادت پیامبر خاتم (ص)
بیشتر نویسندگان مسلمان، عذاب اصحاب فیل را ۴۰ سال پیش از بعثت و در سال ولادت رسولاکرم (ص) دانسته[۳۸] و این تقارن را از برکات ولادت آن بزرگوار برشمردهاند[۳۹][۴۰]
عام الفیل
داستان اصحاب فیل در میان مردم حجاز چنان مشهور بود که سال وقوع این رخداد، "عامالفیل" را مبدئی برای تاریخ قرار داده و در اشعارشان از آن یاد کردهاند و زمانی که پیامبر اکرم (ص) سوره فیل را برای مشرکان خواند با وجود مخالفت شدیدی که با او داشتند هیچکس آن را انکار نکرد[۴۱]، ازاینرو خداوند، عذاب اصحاب فیل و خنثی شدن مکر آنها برای ویرانی کعبه را از نشانههای روشن الهی و از نعمتهای خداوند برای قریش میداند: ﴿أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ﴾[۴۲][۴۳]
اصحاب فیل
مفسران و مورخان این داستان را به صورتهای مختلفی نقل کردهاند، و در سال وقوع آن نیز گفتگو دارند، اما اصل داستان آنچنان مشهور است که در ردیف اخبار متواتر قرار گرفته، و ما آن را طبق روایات معروف که از «سیرۀ ابن هشام» و «بلوغ الارب» و «بحار الانوار» و «مجمع البیان» خلاصه کردهایم میآوریم: «ذونواس» پادشاه یمن، مسیحیان نجران را که در نزدیکی آن سرزمین میزیستند تحت شکنجه شدید قرار داد، تا از آئین مسیحیت باز گردند، (قرآن این ماجرا را به عنوان اصحاب الاخدود در سورۀ «بروج» آورده است. بعد از این جنایت بزرگ مردی به نام «دوس» از میان آنها جان سالم به در برد، و خود را به «قیصر روم» که بر آئین مسیح بود رسانید، و ماجرا را برای او شرح داد. از آنجا که فاصله میان «روم» و «یمن» زیاد بود «قیصر» نامهای به «نجاشی» سلطان «حبشه» نوشت تا انتقام نصارای نجران را از «ذونواس» بگیرد، و نامه را با همان شخص برای «نجاشی» فرستاد. «نجاشی» سپاهی عظیم بالغ بر هفتاد هزار نفر به فرماندهی شخصی بنام «اریاط» روانه یمن کرد «ابرهه» نیز یکی از فرماندهان این سپاه بود. «ذونواس» شکست خورد، و «اریاط» حکمران یمن شد، بعد از مدتی، ابرهه بر ضد او قیام کرد و او را از بین برد و بر جای او نشست. خبر این ماجرا به نجاشی رسید، او تصمیم گرفت «ابرهه» را سرکوب کند، ابرهه برای نجات خود موهای سر را تراشید، و با مقداری از خاک یمن به نشانه تسلیم کامل نزد نجاشی فرستاد و اعلام وفاداری کرد. نجاشی چون چنین دید او را بخشید و در پست خود ابقا نمود.[۴۴]
کلیسای بینظیر توسط ابرهه ساخته میشود
در این هنگام «ابرهه» برای اثبات خوش خدمتی، کلیسای بسیار زیبا و مهمی بنا کرد که مانند آن در آن زمان در کرۀ زمین وجود نداشت، و به دنبال آن تصمیم گرفت مردم جزیرۀ عربستان را به جای «کعبه» به سوی آن فرا خواند، و تصمیم گرفت آنجا را کانون حج عرب سازد، و مرکزیت مهم مکه را به آنجا منتقل کند. برای همین منظور مبلغان بسیاری به اطراف، و در میان قبائل عرب و سرزمین حجاز فرستاد، اعراب که سخت به «مکه» و «کعبه» علاقه داشتند و آن را از آثار بزرگ «ابراهیم» خلیل میدانستند احساس خطر کردند. طبق بعضی از روایات گروهی آمدند و مخفیانه «کلیسا» را آتش زدند، و طبق نقل دیگری بعضی آن را مخفیانه آلوده و ملوث ساختند، و به این ترتیب در برابر این دعوت بزرگ عکسالعمل شدید نشان دادند و معبد «ابرهه» را بیاعتبار کردند.[۴۵]
با ابرهه گو گو کز پی تعجیل نیاید
«ابرهه» سخت خشمگین شد، و تصمیم گرفت خانۀ «کعبه» را به کلی ویران سازد، تا هم انتقام گرفته باشد، و هم عرب را متوجه معبد جدید کند، با لشکر عظیمی که بعضی از سوارانش از «فیل» استفاده میکردند عازم مکه شد. هنگامی که نزد یک مکه رسید کسانی را فرستاد تا شتران و اموال اهل مکه را به غارت آورند، و در این میان دویست شتر از «عبدالمطلب» غارت شد. «ابرهه» کسی را به داخل مکه فرستاد و به او گفت بزرگ مکه را پیدا کند، و به او بگوید: «ابرهه» پادشاه «یمن» میگوید: من برای جنگ نیامدهام، تنها برای این آمدهام که این خانه کعبه را ویران کنم، اگر شما دست به جنگ نبرید نیازی به ریختن خون شما ندارم![۴۶]
من صاحب شترانم
فرستاده «ابرهه» وارد مکه شد و از رئیس و شریف «مکه» جستجو کرد، همه «عبدالمطلب» را به او نشان دادند، ماجرا را نزد «عبد المطلب» بازگو کرد «عبدالمطلب» نیز گفت: ما توانایی جنگ با شما را نداریم، و اما خانه کعبه را خداوند خودش حفظ میکند. فرستادۀ ابرهه به عبدالمطلب گفت، باید با من نزد او بیایی، هنگامی که عبدالمطلب وارد بر ابرهه شد، او سخت تحت تأثیر قامت بلند و قیافه جذاب و ابهت فوقالعاده عبدالمطلب قرار گرفت، تا آنجا که «ابرهه» برای احترام او از جا برخاست و روی زمین نشست، و «عبدالمطلب» را کنار دست خود جای داد؛ زیرا نمیخواست او را روی تخت در کنار خود بنشاند، سپس به مترجمش گفت از او بپرس حاجت تو چیست؟ مترجم گفت: حاجتم این است که دویست شتر را از من به غارت بردهاند دستور دهید اموالم را بازگردانند. ابرهه سخت از این تقاضا در عجب شد، و به مترجمش گفت: به او بگو هنگامی که تو را دیدم عظمتی از تو در دلم جای گرفت، اما این سخن را که گفتی در نظرم کوچک شدی تو دربارۀ دویست شترت سخن میگویی، اما دربارۀ «کعبه» که دین تو و اجداد تو است و من برای ویرانیش آمدهام مطلقا سخنی نمیگویی؟!. «عبدالمطلب» گفت: «من صاحب شترانم، و این خانه صاحبی دارد که از آن دفاع میکند» (این سخن، ابرهه را تکان داد و در فکر فرو رفت). «عبدالمطلب» به مکه آمد، و به مردم اطلاع داد که به کوههای اطراف پناهنده شوند، و خودش با جمعی کنار خانه کعبه آمد تا دعا کند و یاری طلبد، دست در حلقه در خانه کعبه کرد و اشعار معروفش را خواند که ترجمۀ آن چنین آمده است: «خداوندا! هر کس از خانه خود دفاع میکند تو خانهات را حفظ کن!». «هرگز مباد روزی که صلیب آنها و قدرتشان بر نیروهای تو غلبه کنند».
«آنها تمام نیروهای بلاد خویش و فیل را با خود آوردهاند تا ساکنان حرم تو را اسیر کنند». «خداوندا! هر کس از خانوادۀ خویش دفاع میکند تو نیز از ساکنان حرم أمنت دفاع کن». «و امروز ساکنان این حرم را بر آل صلیب و عبادتکنندگانش یاری فرما». سپس عبدالمطلب به یکی از درههای اطراف مکه آمد و در آنجا با جمعی از قریش پناه گرفت، و به یکی از فرزندانش دستور داد بالای کوه ابوقبیس برود ببیند چه خبر میشود. فرزندش به سرعت نزد پدر آمد و گفت: پدر! ابری سیاه از ناحیۀ دریا (دریای احمر) به چشم میخورد که به سوی سرزمین ما میآید، عبدالمطلب خرسند شد صدا زد: «ای جمعیت قریش! به منزلهای خود بازگردید که نصرت الهی به سراغ شما آمده این از یکسو. از سوی دیگر ابرهه سوار بر فیل معروفش که «محمود» نام داشت با لشکر انبوهش برای درهم کوبیدن کعبه از کوههای اطراف سرازیر مکه شد، ولی هر چه بر فیل خود فشار میآورد پیش نمیرفت، اما هنگامی که سر او را به سوی یمن باز میگرداندند به سرعت حرکت میکرد، ابرهه از این ماجرا سخت متعجب شد و در حیرت فرو رفت. در این هنگام پرندگانی از سوی دریا فرا رسیدند، همانند پرستوها و هر یک از آنها سه عدد سنگریزه با خود همراه داشت، یکی به منقار و دوتا در پنجهها، تقریباً به اندازه نخود، این سنگریزهها را بر سر لشکریان ابرهه فرو ریختند، و به هر کدام از آنها اصابت میکرد هلاک میشد، و بعضی گفتهاند: سنگریزهها به هر جای بدن آنها میافتاد سوراخ میکرد و از طرف مقابل خارج میشد.
در این هنگام وحشت عجیبی بر تمام لشکر ابرهه سایه افکند، آنها که زنده مانده بودند پا به فرار گذاشتند، و راه یمن را سؤال میکردند که بازگردند، ولی پیوسته در وسط جاده مانند برگ خزان به زمین میریختند. خود «ابرهه» نیز مورد اصابت سنگی واقع شد و مجروح گشت، و او را به صنعا (پایتخت یمن) باز گرداندند و در آنجا چشم از دنیا پوشید. بعضی گفتهاند اولین بار که بیماری حصبه و آبله در سرزمین عرب دیده شد آن سال بود. تعداد فیلهایی را که ابرهه با خود آورده بود بعضی همان فیل«محمود» و بعضی هشت فیل و بعضی ده، و بعضی دوازده نوشتهاند. و در همین سال مطابق مشهور پیغمبر اکرم(ص) تولد یافت، و جهان به نور وجودش روشن شد، و لذا جمعی معتقدند که میان این دو رابطهای وجود داشته. به هر حال اهمیت این حادثۀ بزرگ به قدری بود که آن سال را «عام الفیل» (سال فیل) نامیدند و مبدأ تاریخ عرب شناخته شده.[۴۷]
معجزۀ بینظیر! (این خانه را صاحبی است!)
جالب اینکه قرآن مجید این داستان مفصل و طولانی را در چند جمله کوتاه و کوبنده، در نهایت فصاحت و بلاغت، آورده است، و در واقع روی نقطههایی انگشت گذارده که به اهداف قرآن، یعنی بیدار ساختن گردنکشان مغرور و نشان دادن ضعف انسان در برابر قدرت عظیم خداوند کمک میکند. این ماجرا نشان میدهد که معجزات و خوارق عادات - برخلاف آنچه بعضی پنداشتهاند - لزومی ندارد که بر دست پیامبر و امام ظاهر شود، بلکه در شرایطی که خدا بخواهد و لازم بداند انجام میگیرد، هدف آن است که مردم به عظمت خداوند و حقانیت آئین او آشنا شوند. این معجزات عجیب و اعجازآمیز، با مجازات اقوام گردنکش دیگر یک فرق روشن دارد؛ زیرا مجازاتی همچون طوفان نوح، زلزله و سنگباران قوم لوط، تندباد قوم عاد، و صاعقة قوم ثمود، یک سلسله حوادث طبیعی بودند که فقط وقوع آنها در آن شرائط خاص معجزه بود.
ولی داستان نابودی لشکر ابرهه به وسیله سنگریزههایی که از منقار و پاهای آن پرندگان کوچک فرو میافتاد چیزی نیست که شبیه حوادث طبیعی باشد. برخاستن آن پرندگان کوچک، و آمدن به سوی آن لشکر مخصوص، و همراه آوردن سنگریزهها و نشانهگیری خاص آنها و متلاشی شدن بدنهای افراد یک لشکر عظیم با آن سنگهای کوچک همه اموری هستند خارق عادت، ولی میدانیم اینها در برابر قدرت خداوند بسیار ناچیز است. خداوندی که در درون همین سنگریزهها قدرت اتمی آفریده که اگر آزاد شود انفجار عظیمی تولید میکند، برای او آسان است که در آنها خاصیتی بیافریند که اندام لشکر ابرهه را همانند «عصف مأکول» (کاه در هم کوبیده و خورده شده) قرار دهد. هیچ نیازی نیست که مانند بعضی از مفسران مصری برای توجیه این حادثه بگوییم آن سنگها حامل میکروبهای وبا، یا حصبه و آبله بودهاند. و اگر در بعضی از روایات آمده که از بدنهای مصدومین مانند مبتلایان به آبله خون و چرک میآمد دلیل بر این نیست که آنها حتماً به آبله مبتلا شده بودند. همچنین نیازی به آن نیست که ما بگوییم این سنگریزهها اتمهای فشردهای بودند که خلأ موجود در میان آنها از میان رفته، و فوقالعاده سنگین بودند، به طوری که به هر کجا فرود میآمدند سوراخ میکردند. اینها همه توجیهاتی است که برای طبیعی جلوه دادن این حادثه ذکر شده، و ما نیازی به اینها نمیبینیم، همین اندازه میدانیم که این سنگها دارای چنان خاصیت عجیبی بود که بدنها را متلاشی میکرد، بیش از این اطلاعی از آن در دست نیست، و به هر حال در برابر قدرت خداوند هیچ کاری مشکل نمیباشد.[۴۸]
سختترین مجازات با کمترین وسیله!
قابل توجه اینکه خداوند قدرت خود را در برابر مستکبران و گردنکشان در این ماجرا به عالیترین وجهی نشان داده است، شاید مجازاتی سختتر از مجازات لشکر ابرهه در دنیا پیدا نشود که جمعی چنان در هم کوبیده شوند که به صورت کاه خرد شده و خورده شده (عصف مأکول) درآیند. برای نابودی جمعیتی با آن همه قدرت و شوکت از سنگریزههایی سست، و از پرندههای ضعیف و کوچکی همانند پرستو استفاده شود، این هشداری است به همه گردنکشان و مستکبران جهان، تا بدانند در برابر قدرت او تا چه حد ناتوانند؟! حتی گاه میشود خداوند این مأموریتهای بزرگ را به دست موجودات کوچکتری میسپرد، مثلاً میکروبی را که هرگز با چشم دیده نمیشود مأموریت میدهد در یک مدت کوتاه به سرعت توالد و تناسل کند، و اقوام نیرومندی را به یک بیماری خطرناک مسری مانند «وبا» و «طاعون» مبتلا سازد و در مدتی کوتاه همه را مانند برگ خزان بر زمین ریزد. سد عظیم «مأرب» در «یمن» وسیله پیدایش عمران و آبادی فراوان و تمدن عظیم و نیرومندی شد، و به دنبال آن طغیان این قوم فزون گشت، ولی فرمان نابودی آن به طوری که در بعضی از روایات آمده است به یک یا چند موش صحرائی سپرده شد! تا در آن سد عظیم نفوذ کنند و سوراخی در آن به وجود آوردند. بر اثر نفوذ آب تدریجاً این سوراخ بزرگ و بزرگتر شد، سرانجام سد عظیم درهم شکست، و آبی که پشت آن متراکم بود تمام آن آبادیها و خانهها و کاخها را ویران ساخت، و آن جمعیت عظیم نابود یا در مناطق دیگر پراکنده و سرگردان شدند، و این است قدرتنمایی خداوند بزرگ.
از سوی دیگر این ماجرا که مقارن میلاد مسعود پیغمبر اکرم(ص) واقع شد در حقیقت زمینهساز آن ظهور بزرگ بود، و پیامآور عظمت این قیام، و این همان چیزی است که مفسران از آن تعبیر به «ارهاص» کردهاند. و از سوی سوم تهدیدی است که به همۀ گردنکشان جهان اعم از قریش و غیر آنها که بدانند هرگز نمیتوانند در برابر قدرت پروردگار بایستند، چه بهتر که پندار خام را از سر بدر کنند و سر بر فرمان او نهند و تسلیم حق و عدالت گردند. و از سوی چهارم اهمیت این خانه بزرگ را نشان میدهد که وقتی دشمنان «کعبه» توطئۀ نابودی آن را در سر میپروراندند، و میخواستند مرکزیت این سرزمین ابراهیمی را به جای دیگر منتقل کنند خداوند چنان گوشمالی به آنها داد که برای همگان مایۀ عبرت شد و بر اهمیت این کانون مقدس افزود. و از سوی پنجم خداوندی که دعای ابراهیم خلیل را دربارۀ امنیت این سرزمین مقدس اجابت فرمود و آن را تضمین نمود، در این ماجرا نشان داد که مشیتش بر این قرار گرفته که این کانون توحید و عبادت همیشه مرکز أمنی باشد.[۴۹]
یک رویداد مسلّم تاریخی
جالب توجه اینکه ماجرای «اصحاب فیل» چنان در میان عرب مسلم بود که سرآغاز تاریخی برای آنها شد، و قرآن مجید با تعبیر زیبای «الم تر» (آیا ندیدی؟) آن هم خطاب به پیغمبر اکرم(ص) که در آن زمان نبود و ندیده از آن یاد میکند که نشانۀ دیگری بر مسلم بودن این ماجرا است. از اینها گذشته هنگامی که پیغمبر اکرم(ص) این آیات را برای مشرکان مکه خواند احدی آن را انکار نکرد، هرگاه مطلب مشکوکی بود لااقل گروهی اعتراض میکردند، و اعتراض آنها مانند سایر اعتراضهایشان در تاریخ ثبت میشد.[۵۰]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۲۱؛ روح المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۴۲۰.
- ↑ السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۴۲؛ روحالمعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۴۲۰.
- ↑ خراسانی، محمد، مقاله «اصحاب فیل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص 439؛ فرهنگ نامه علوم قرآنی، ج۱، ص ۳۸۲۹.
- ↑ المفصل، ج ۳، ص ۵۱۷ ـ ۵۱۸؛ پرتوی از قرآن، ق. ۲، ج ۳۰، ص ۲۶۰ ـ ۲۶۱.
- ↑ جامع البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۸۶؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۲۲.
- ↑ السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۴۵؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۴۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۴۰؛ جامع البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۸۷.
- ↑ المفصل، ج ۳، ص ۵۱۰، ۵۱۲؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۲۴.
- ↑ خراسانی، محمد، مقاله «اصحاب فیل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص 439.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۲۴؛ روح المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۴۲۱.
- ↑ السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۴۶؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۴۰.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۸۸؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۲۲.
- ↑ مروج الذهب، ج ۲، ص ۱۳۹.
- ↑ السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۴۸؛ جامع البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۸۸.
- ↑ السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۴۸؛ جامعالبیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۸۸ ـ ۳۸۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۵۰ ـ ۵۱؛ جامعالبیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۸۹ ـ ۳۹۰.
- ↑ السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۵۲؛ روح المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۴۲۳.
- ↑ خراسانی، محمد، مقاله «اصحاب فیل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص 439؛ فرهنگ نامه علوم قرآنی، ج۱، ص ۳۸۲۹.
- ↑ لازم به یادآوری است که ما در محدوده مکه چهار عنوان داریم که هر یک احکام خاصی دارد و گاهی با هم اشتباه میشود: مکه، حرم، مسجدالحرام و کعبه. حرم محدودهای است که در گذشته خارج از شهر مکه بوده است. روز بعد که لشکر ابرهه به طرف مسجدالحرام که کعبه در آن قرار دارد حرکت کردند، قبل از رسیدن به منطقه منا، در وادی مُحَسِّر فیل ابرهه از حرکت باز ماند؛ به همین جهت وادی مُحَسِّر نامیده شده است (محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۱۸، ص۱۳۰). وادی مّحَسِّر جزو حرم است و بین مشعرالحرام و منا قرار دارد. فیل از نزدیک شدن به حرم امتناع کرد و لشکر گرفتار عذاب الهی شد (احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۱، ص۷۵).
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۴۷ و ج۴، ص۲۱۷؛ همو، اصول کافی (ترجمه: سیدجواد مصطفوی)، ج۲، ص۳۳۸.
- ↑ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۱۹۲.
- ↑ «و بر (سر) ایشان پرندگانی دستهدسته فرستاد. که بر آنان سنگریزههایی از گلسنگ فرو میافکندند. پس (خداوند) آنها را چون کاهبرگی نیم جویده کرد» سوره فیل، آیه ۳-۵.
- ↑ جامع البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۹۲؛ مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۸۲۵.
- ↑ خراسانی، محمد، مقاله «اصحاب فیل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص 439؛ فرهنگ نامه علوم قرآنی، ج۱، ص ۳۸۲۹.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۹۰؛ مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۸۴۲.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۵۴؛ جامع البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۹۱.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۷۴.
- ↑ السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۵۴؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۲۳.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۲۳.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۸، ص ۶۳۲.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۸،، ص ۶۲۸.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۸۲۴؛ الدرالمنثور، ج ۸، ص ۶۲۹.
- ↑ الکافی، ج ۸، ص ۸۴.
- ↑ المفصل، ج ۳، ص ۵۱۶.
- ↑ روح المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۴۲۴.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۸، ص ۶۳۲.
- ↑ خراسانی، محمد، مقاله «اصحاب فیل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص 439.
- ↑ مجمعالبیان، ج۱۰، ص۸۲۵؛ المفصل، ج۳، ص۵۰۷.
- ↑ روح المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۴۲۰.
- ↑ خراسانی، محمد، مقاله «اصحاب فیل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص 439.
- ↑ المیزان، ج ۲۰، ص ۳۶۱.
- ↑ «آیا ندیدی پروردگارت با پیلسواران چه کرد؟ آیا نیرنگ آنان را بیرنگ نکرد؟» سوره فیل، آیه ۱-۲.
- ↑ خراسانی، محمد، مقاله «اصحاب فیل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص 439.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۵۲۹.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۵۳۰.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۵۳۰.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۵۳۱.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۵۳۳.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۵۳۴.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۵۳۶.