روم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از امپراتوری روم)

مقدمه

«روم» را از واژگان دخیل دانسته‌اند.[۱] آرتور جفری، ریشه اصلی آن را لاتینی و به صورت و در زبان یونانی دانسته و احتمال می‌دهد که این واژه، مستقیم از راه ارتباط عرب‌ها با امپراتوری روم شرقی از زبان یونانی یا از طریق زبان سریانی وارد زبان عربی شده باشد.[۲] بر این اساس، روم را به معنای گرگ دانسته‌اند که از افسانه شیردهی یک گرگ ماده به «رومولوس» و «رموس»، فرزندان «مارس»، خدای جنگ در زمان کودکی‌شان گرفته شده است. برپایه افسانه‌های رومیان، آن دو بنیانگذار روم بودند.[۳] برخی، رومی‌ها را از اولاد روم بن سماحیق و از نسل عیص بن اسحاق بن ابراهیم(ع) و عده‌ای هم از نسل روم بن یونان از نوادگان یافث بن نوح(ع) دانسته‌اند.[۴]

روم به سرزمین‌هایی در آسیای صغیر (تقریباً ترکیه کنونی) و اروپا اطلاق می‌شود. محدوده جغرافیایی روم در دوره‌های مختلف تاریخی متفاوت بوده است.[۵] نخست (نزدیک ۱۰۰۰ ق. م.) به شکل چکمه‌ای در نقشه بوده که نوک آن در جزیره سیسیل و پاشنه آن، مرز دریای آدریاتیک و دریای ایونی قرار داشت.[۶] از قرن سوم پیش از میلاد، رومی‌ها به تشکیل امپراتوری پرداختند.

حکومت امپراتوری روم که در سال ۲۷۰ پیش از میلاد آغاز شد تا پایان قرن دوم میلادی که با ثبات سیاسی و شکوه و جلال فراوان همراه بود، بیشتر نواحی غرب اروپا، شرق نزدیک، شمال آفریقا، دولت‌های آناتولی، سوریه و حمص، یهودیان اورشلیم و نبطی‌ها در حجاز را تحت کنترل خود درآورد.[۷] امپراتوری یاد شده به شکل کاملی سازماندهی شده بود و به خوبی اداره و کنترل می‌شد. شبکه‌ای از راه‌ها سرزمین‌های امپراتوری را به پایتخت آن، رُم پیوند می‌داد. لژیونرها (نظامیان تعلیم دیده و بسیار ورزیده) از همه سرزمین‌های بحرانی در سراسر مرزهای روم دفاع می‌کردند. شهروندان رومی از یک قانون، فرهنگ و زبان مشترک (لاتین) بهره‌مند بودند.[۸] امپراتوری روم از سال ۳۰۵ میلادی همراه با رشد مسیحیت رو به ضعف نهاد. در سال ۳۹۵ میلادی به دو امپراتوری شرقی و غربی تجزیه شد.[۹] سرزمین‌های ایتالیا، اسپانیا، گال، بریتانیا، پانوینا و بخشی از آفریقا در قلمرو امپراتوری روم غربی قرار گرفتند. امپراتوری روم غربی در قرن ۵ میلادی، مورد تاخت و تاز بربرهای ژرمن قرار گرفت و در سال ۴۷۶ میلادی از هم فرو پاشید و بربرها حکومت‌های پادشاهی جدیدی در مستملکات آن بنیان نهادند.

دولت روم شرقی نیز که نماینده فرهنگ یونانی و کلیسای اورتودوکس بود، با مرکزیت بیزانس (قسطنطنیه یا استامبول کنونی) مناطق بالکان، آسیای صغیر و سرزمین‌های عربی سوریه، لبنان، فلسطین تا لیبی را فرا می‌گرفت. این امپراتوری در سال ۱۴۵۳ میلادی به دست سلطان محمد فاتح عثمانی نابود گردید.[۱۰] معمولاً در منابع عربی و اسلامی کهن، روم به سرزمین‌های روم شرقی و بیزانس گفته می‌شود. رومی نیز در سده‌های نخست اسلامی به مسیحیان، اعم از یونانی یا لاتینی گفته می‌شد.[۱۱] از نام‌های عربی دریای مدیترانه نیز که در جنوب آسیای صغیر قرار دارد، «بحرالروم» به معنای «دریای روم» است.[۱۲] روم شرقی در آغاز ظهور اسلام (سده ششم میلادی) شامل ترکیه کنونی، بیشتر سرزمین‌های سوریه، اردن، مصر و سرزمین‌های اروپای شرقی بوده است [۱۳].

دین روم باستان در آغاز نمودی از تُوتَم پرستی (اعتقاد به گیاهان و حیوانات مقدّس) و جان‌پرستی (اعتقاد به ارواح) بدوی بوده است، آنگاه ارواح به صورت خدا درآمدند و تثلیث رومی (ژوپیتر، مارس، کوایری نوس) در میان آنها رواج یافت. در ادامه، رومیان برای جلوگیری از نفوذ ادیان خارجی و با هدف انسجام دینی به تکریم امپراتور پرداخته و پرستش پادشاه را رواج دادند.[۱۴]

عقاید مردم روم، ریشه در ادیان بَدَوی و ترکیبی از ادیان شرقی و عقاید صادراتی هند، اروپا و یونان داشت. آنها به نیروهایی باور داشتند که فرآورده‌های دامی و کشاورزی‌شان را افزایش می‌دادند. رومیان برای هریک از شئون زندگی، خدایی مناسب با آن داشته و گاه به ضرورت از آنها کمک می‌خواسته‌اند. روی هم رفته، رومیان خدایان بیشماری داشته‌اند؛ به گونه‌ای که گاه عدد آنها به اندازه جمعیت روم یا بیشتر از آن یاد شده است. بعدها با گسترش قلمرو روم، خدایان یونان و شرقی نیز به فهرست خدایان رومی افزوده شدند و قرن‌ها برتری خدایان شرقی در میان رومیان مشهود بود.[۱۵] سرانجام، تمام این مذاهب و ادیان با ظهور مسیحیت محو و نابود گردیدند و مسیحیت در سراسر امپراتوری روم با تبلیغ رسولان، به ویژه پطرس و پولس، گسترش یافت [۱۶]. نامه پولس به مردم روم در عهد جدید آمده است.[۱۷] در اوایل قرن ۴ میلادی، کنستانتین، امپراتور وقت روم، مسیحیت را دین رسمی اعلام کرد[۱۸].[۱۹]

بسیج عمومی در نبرد با روم‌[۲۰]

پیامبر اکرم(ص) به حراست از مرزهای شمالی دولت اسلامی که دولت سازمان‌یافته روم با سپاهی نیرومند در آن سامان قرار داشت توجه زیادی مبذول می‌نمود و از آنجا که نشانه‌های سقوط دولت فارس هویدا بود نمی‌توانست تأثیر نگران‌کننده‌ای بر دولت اسلامی داشته باشد. از سویی دولت فارس مانند مسیحیان روم، برخوردار از آرمان‌های معنوی نبود که به دفاع از آن برخیزد. به‌همین‌دلیل تنها دولت روم می‌توانست برای نظام نوپای اسلامی خطر به‌شمار آید، به‌ویژه که برخی از عناصر نفاق و آشوب‌طلبی که از قلمرو دولت اسلامی رانده شده بودند، رو به شام آورده و افراد دیگری نیز به آنان پیوسته بودند و حضور نصارای نجران نیز برای وادار کردن روم به همکاری آنان، عاملی سیاسی تلقی می‌شد. با این همه، امور یاد شده عوامل تازه و جدیدی نبودند که رسول اکرم(ص) توجه نشان دهد و دست به تدارک سپاهی گران بزند که جز علی(ع) و برخی یاران مخلص او، سایر بزرگان صحابه در آن حضور داشته باشند.

در حقیقت پیامبر اسلام(ص) با این کار خواست در فضای سیاسی، از عواملی که باعث تأخیر انتقال قدرت به علی بن ابی طالب می‌شد جلوگیری کند تا امام بتواند به وظایف و مسئولیت‌های جانشینی پس از پیامبر به خوبی عمل نماید. رسول خدا(ص) با وجود تأکید مداوم بر رهبری امام علی(ع) به ویژه پس از بیعت غدیر و بیان شایستگی آن حضرت جهت به‌پایان رساندن راهش، از سوی برخی افراد احساس نگرانی نمود. ازاین‌رو، هدفش این بود که مدینه عاری از اوضاع آشفته سیاسی باشد تا امام علی(ع) پس از او بتواند بدون درگیری و مشاجره، زمام امور دولت را به دست گیرد. به‌همین‌دلیل، حضرت خود پرچم رزم را بست و به اسامة بن زید سپرد و با اشاره‌ای رسا، به شایستگی و لیاقت این فرمانده جوان تصریح کرد و بزرگان مهاجر و انصار را تحت فرماندهی او قرار داد و بدو فرمود: «سِرْ إِلَى مَوْضِعِ مَقْتَلِ أَبِيكَ فَأَوْطِئْهُمُ الْخَيْلَ فَقَدْ وَلَّيْتُكَ هَذَا الْجَيْشَ فَأَغِرْ صَبَاحاً عَلَى أَهْلِ أُبْنَى»؛ به محل شهادت پدرت رهسپار شو و بر دشمن بتاز. تو را به فرماندهی این سپاه منصوب نمودم، سحرگاهان بر اهالی «ابنا» یورش ببر.

ولی وجود روح گستاخی و طمع دست‌یابی به پست و قدرت و فقدان انضباط لازم، برخی از افراد را وادار به مخالفت کامل با فرمان نبی اکرم(ص) ساخت و بعید به نظر نمی‌رسید این افراد از اهدافی که رسول خدا(ص) دنبال می‌کرد اطلاع داشتند، به همین سبب کوشیدند حرکت سپاه اسامه را که در منطقه «جرف» اردو زده بود، به تأخیر اندازند. این خبر به گوش مبارک رسول خدا(ص) رسید، حضرت به خشم آمد- و درحالی‌که حوله‌ای بر دوش کشیده و به جهت سردرد ناشی از تب، دستمالی به سر بسته بود- رهسپار مسجد گشت و بر فراز منبر قرار گرفت و پس از حمد و ستایش خداوند چنین فرمود: مردم! شنیده‌ام برخی از شما در مورد نصب اسامه به فرماندهی سپاه از طرف من، انتقاد داشته‌اید. اگر امروز در مورد انتصاب وی به فرماندهی اعتراض می‌کنید، پیش از آن نیز همین سخن را در مورد پدرش بر زبان راندید. به خدا سوگند! پدرش شایسته آن منصب بود و پسرش نیز از چنین شایستگی برخوردار است. من بیش از همه به او علاقه‌مندم، همه خوبی‌ها در این پدر و پسر جمع است. در حق او به نیکی سفارش کنید؛ زیرا او از نیک‌مردان شماست.[۲۱] با اینکه تب رسول خدا(ص) شدت یافت ولی سختی بیماری، وی را از توجه فراوان به حرکت سپاه بازنداشت. به همین سبب، به هریک از یارانش که به عیادت وی می‌آمدند می‌فرمود: «سپاه اسامه را حرکت دهید.[۲۲]» و بر اعزام این سپاه پافشاری داشت و می‌فرمود: «جَهِّزُوا جَيْشَ أُسَامَةَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ»؛[۲۳]

سپاه اسامه را برای حرکت مهیا سازید، خداوند کسانی را که از حضور در این سپاه خودداری کنند مورد لعن خویش قرار دهد. برخی مسلمانان خبر وخامت وضعیت جسمی رسول خدا(ص) را به اردوگاه سپاه در منطقه «جرف» رساندند. به‌همین‌دلیل، اسامه برای وداع با پیامبر(ص) به مدینه بازگشت و به حضور رسول خدا(ص) شرفیاب شد و حضرت او را جهت پیگیری هدفی که برایش ترسیم نموده بود، تشویق کرد و به او فرمود: «با اعتماد بر خیرخواهی خداوند، صبحگاهان حرکت نما». اسامه به‌سرعت خود را به سپاه خویش رساند و آنها را برای حرکت و توجه به انجام وظایفی که بدان‌ها محوّل شده بود، تشویق کرد. جمعی که از حضور در سپاه امتناع ورزیده و سودای خلافت در سر داشتند، با اینکه رسول خدا(ص) بر سرعت بخشیدن حرکت سپاه و عدم شک و تردید در وظیفه‌ای که آن را به سپاه اسامه محوّل نموده بود، تأکید داشت، توانستند به این بهانه که پیامبر اکرم(ص) در حال احتضار است، در حرکت سپاه اسامه، مانع‌تراشی کنند.[۲۴]

روم در قرآن کریم

جنگ روم و ایران

اسلام و روم

نامه پیامبر(ص) به پادشاه روم

جنگ روم و مسلمانان

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. المعرب، ص۸۴؛ الاتقان، ج ۱، ص۴۰۰.
  2. واژه‌های دخیل، ص۲۲۷ ـ ۲۲۸، «روم».
  3. تاریخ تمدن، ج ۳، ص۱۳ ـ ۱۴؛ جمهوری روم، ص۱ ـ ۱۷.
  4. معجم البلدان، ج ۳، ص۹۷؛ دائرة المعارف بستانی، ج ۹، ص۵۰.
  5. نک: حدود العالم، ص۱۸۳؛ معجم البلدان، ج ۳، ص۹؛ لغت نامه، ج ۸، ص۱۲۴۰۱، «روم».
  6. اطلس تاریخی جهان، ص۷۰.
  7. معجم البلدان، ج ۳، ص۹۸ ـ ۹۹؛ نیز نک: تاریخ تمدن، ج ۳، ص۵۳۴ ـ ۵۶۷.
  8. نک: تاریخ روم باستان، ص۸۰ ـ ۸۱؛ تاریخ تمدن، ج ۳، ص۸۴.
  9. تاریخ روم باستان، ص۱۴۲؛ دائره‌المعارف الکتابیه، ج ۴، ص۱۵۹؛ تاریخ رم، ص۳۵۰ ـ ۳۵۹.
  10. تاریخ رم، ص۳۵۰ ـ ۳۵۹؛ دائره‌المعارف بستانی، ج، ص۴۹ ـ ۵۷.
  11. جغرافیایی تاریخی، ص۱۳۶ ـ ۱۳۷.
  12. جغرافیایی تاریخی، ص۱۳۶.
  13. التحقیق، ج ۴، ص۲۴۶، «روم».
  14. تاریخ مختصر ادیان بزرگ، ص۳۸۸ ـ ۳۹۹؛ تاریخ جامع ادیان، ص۹۸ ـ ۱۱۰.
  15. تاریخ تمدن، ج ۳، ص۶۸ـ ۷۰؛ تاریخ رم، ص۲۶ ـ ۳۶.
  16. نک: تاریخ تمدن، ج ۳، ص۶۷۸ ـ ۶۹۳؛ آشنایی با ادیان بزرگ، ص۱۳۶ ـ ۱۳۸.
  17. کتاب مقدس، رومیان.
  18. تاریخ جامع ادیان، ص۹۴.
  19. قانعی اردکانی، علی، مقاله «روم»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
  20. پیامبر اکرم(ص) در ماه صفر سال ۱۱ هجری پرچم جنگ را برای اسامه بست.
  21. طبقات کبری، ج۲، ص۱۹۰ چاپ دار الفکر.
  22. طبقات کبری، ج۲، ص۱۹۰ چاپ دار الفکر.
  23. ملل و نحل، ج۱، ص۲۳.
  24. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۲۷۳.