خلفای سه‌گانه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{سیره معصوم}}
{{سیره معصوم}}
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = خلافت | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[خلفای سه‌گانه در معارف و سیره علوی]]| پرسش مرتبط  = }}
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[خلفای سه‌گانه در حدیث]] - [[خلفای سه‌گانه در معارف و سیره علوی]]</div>


==شیوه [[امام]] در ابراز [[مخالفت]]==
== خلیفه اول: ابوبکر ==
[[کناره‌گیری]] و [[خانه‌نشینی]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به معنای آن نبود که آن [[حضرت]] لب از سخن فرو بندند و در برابر عمل‌کرد [[خلفا]] جز [[تسلیم]] و سر سپاری، راهی دیگر پیش نگیرند؛ بلکه امام با شیوه‌های گوناگون، مخالفت خود را اعلام می‌داشتند و بدون آن‌که به [[وحدت]] و [[انسجام]] [[جامعه]] خدشه‌ای برسانند، همواره معترض [[سیاسی]] شناخته می‌شدند. در اینجا برخی از شگردهای امام را در ابراز مخالفت، از نظر می‌گذرانیم.
{{اصلی|ابوبکر بن ابی‌قحافه}}
[[ابوبکر]] دو سال و اندی پس از [[عام الفیل]]<ref>ابن اثیر، اسدالغابه، ج۳، ص۲۲۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۱۴۵.</ref> زاده شد. روایاتی، [[صدّیق]] را از [[القاب]] [[أبوبکر]] دانسته‌اند. او در [[جاهلیت]] مانند دیگران [[بت]] پرست بوده و به [[شغل]] [[تجارت]] مشغول بود. [[مردم]] [[مکه]]، ابوبکر را از بهترین‌های خود می‌دانستند و از وی در [[مشکلات]] کمک می‌خواستند.


===[[خودداری از بیعت]] داوطلبانه===
ابوبکر از [[مسلمانان]] اولیه محسوب می‌شود و مهمترین فضیلتی که برای او بیان کرده‌اند این است که در [[هجرت پیامبر]]{{صل}} از مکه به [[مدینه]] همراه حضرت بود. تاریخ‌نگاران، بدون هیچ اختلافی، از شرکت ابوبکر در غزوه‌های [[بدر]]، [[احد]]، [[خندق]]، [[حدیبیه]] و دیگر نبردهای [[رسول خدا]]{{صل}} خبر داده‌اند<ref>ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۸.</ref>، اما هیچ کدام وی را در ردیف جنگاوران و [[شجاعان]] [[عرب]] نام نبرده‌اند.
بر اساس [[عرف]] سیاسی [[زمان]] خلفا، تمامی کسانی که [[حکومت]] را به رسمیت می‌شناختند، [[وفاداری]] خود را با انجام [[بیعت]]، نشان می‌دادند و خودداری از این کار، به ویژه از سوی افراد سرشناس و نام‌آور، گناهی نابخشودنی به شمار می‌آمد. امیرمؤمنان{{ع}} با هیچ کدام از خلفا از سر [[شوق]] و رغبت بیعت نکرد و جز بر اثر [[تهدید]] و [[شمشیر]]، دست بیعت نداد. هر چند وقایع‌نگار مغرض و [[دروغ‌پردازی]] چون [[سیف بن عمر]]<ref>برای آشنایی با شرح حال این راوی، بنگرید به: العسکری، مرتضی، عبد الله بن سبا و اساطیر اخری، ج۱ و ۲.</ref>، بیعت امام را با [[خلیفه اول]] به گونه‌ای به تصویر می‌کشد که گویا ایشان برای این کار سر از پا نمی‌شناخته و تأخیر را در آن روا نمی‌دانسته‌اند<ref>به گفته سیف بن عمر، علی{{ع}} پس از آگاهی از انتخاب ابوبکر «با پیراهن، بدون رو پوش و ردا برون شد، که شتاب داشت و خوش نداشت که در کار بیعت تأخیر شود. و با ابوبکر بیعت کرد و پیش او بنشست و فرستاد تا جامه وی را بیاورند و پوشید و در مجلس بماند». تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۴۷؛ مادولنگ، ویلفرد، جانشینی حضرت محمد{{صل}}، ص۱۴. همچنین ر.ک: ابن کثیر، اسماعیل، السیرة النبویه، ج۴، ص۴۹۵.</ref>؛ اما این [[روایت]] جز در گوشه‌ای از کتاب‌های [[تاریخی]] جایگاهی نیافته و همچون دیگر حکایات این [[راوی]]، بر بی‌اعتباری وی افزوده است. بیش‌تر متفکران [[سنی]] بر این باورند که بیعت امام، یقیناً پس از [[شهادت]] همسرش روی داده است و برخی از اینان [[تاریخ]] تقریبی آن را شش ماه پس از آغاز [[خلافت ابوبکر]] دانسته‌اند<ref>ر.ک: الواقدی، محمد، الرده، ص۸۰؛ المسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۰۸-۳۰۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۰ و ۱۴؛ صحیح البخاری، ج۵، ص۲۵۲ (کتاب المغازی، غزوة خیبر)؛ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۴؛ البلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۸؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۳۸۰.</ref>. [[امیرمؤمنان]] خود در پاسخ به نامه‌ای از [[معاویه]]، به چگونگی این [[بیعت]] اشاره کرده و پیشاپیش، تلاش برخی از نویسندگان را برای اختیاری انگاشتن آن ناکام گذاشته است:
گفتی مرا چون شتری بینی مهار کرده می‌راندند تا بیعت کنم. به [[خدا]] که خواستی [[نکوهش]] کنی، ستودی، و رسوا‌سازی و خود را [[رسوا]] نمودی. [[مسلمان]] را چه نقصان که [[مظلوم]] باشد و در [[دین]] خود بی‌گمان؟ یقینش [[استوار]] و از [[دودلی]] به کنار؟<ref>نهج البلاغه. نامه ۲۸، ص۲۹۳.</ref>.


بیعت [[امام]] با [[دو خلیفه]] دیگر نیز، پس از [[تهدید]] و [[اکراه]] بوده و اساساً اعلام [[وفاداری]] نبوده است؛ چنان که پس از [[انتخاب عثمان]]، [[عبدالرحمان بن عوف]] [[شمشیر]] از نیام بیرون کشید و همراه با چند تن دیگر امام را - که با حالتی [[خشمگین]] نشست [[شورا]] را ترک می‌گفت - از نیمه راه باز گرداند و به بیعت با [[عثمان]] فرا خواند<ref>البلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۶، ص۱۲۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۲۶۵.</ref>. امام - که همچون گذشته راهی جز بیعت پیش روی خود نمی‌دید - بر [[ناخشنودی]] خود با این سخن تأکید ورزید: «این، اولین بار نیست که علیه ما [[بسیج]] می‌شوید»<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۲۳؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۲۶۴؛ ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۳، ص۹۳۰.</ref>.<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان]] و [[احمد حسین شریفی|شریفی]]، [[امام علی و مخالفان (مقاله)| مقاله «امام علی و مخالفان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۶ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۶]]، ص ۲۱۰.</ref>
در اواخر [[عمر]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، ابوبکر به [[فرمان]] رسول خدا{{صل}} باید برای [[نبرد]] با [[روم]] در [[لشکر اسامه]] حاضر می‌شد، ولی به دلایلی، تخلف کرده و مورد [[لعن]] آن حضرت قرار گرفت<ref>اسکافی، ص۲۱۰؛ جوهری، ص۷۷.</ref>.  


===[[انتقاد]] از عملکرد [[خلفا]]===
بعد از [[رحلت پیامبر]]{{صل}}، ابوبکر در پی توطئه‌ای که در [[سقیفه بنی‌ساعده]] روی داد به [[خلافت]] رسید. آنچه بیش از همه از دوران [[خلافت ابوبکر]]، مایه مجادله‌های [[شیعه]] و [[سنی]] شده، [[رفتار]] او با [[فاطمه]]{{س}} است در گرفتن غاصبانه [[فدک]] از حضرت و نوع گرفتن [[بیعت]] از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} که به [[شهادت حضرت زهرا]]{{س}} منجر شد. سرانجام ابوبکر در هفتم [[جمادی]] الآخر [[سال]] سیزده، پس از دو سال و سه ماه و بیست و شش [[روز]] خلافت، در ۶۳ سالگی درگذشت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۶-۱۵۰.</ref> و عمر با به عنوان [[جانشین]] خود معرفی کرد<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۱۵۷ ـ ۱۸۰؛ [[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۶۰۹ ـ ۶۲۰.</ref>.
[[امام علی]]{{ع}} در دوره ۲۵ ساله [[خانه‌نشینی]]، در [[نقد]] عملکرد خلفا کوتاهی نکرد و [[تکلیف شرعی]] خود را در این باره نیز ادا فرمود؛ چنان که وقتی [[خلیفه دوم]] [[اموال]] برخی از [[کارگزاران]] متخلف را [[مصادره]] می‌کرد و سپس با بازگرداندن نیمی از اموال به آنان، در مسئولیت‌های پیشین‌شان باقی می‌گذاشت، با این [[اعتراض]] [[امام]] روبه‌رو شد که اگر آنان با خلاف کاری به این [[ثروت]] دست یافته‌اند، چگونه همچنان نیمی از آن را در [[اختیار]] می‌گیرند و به کار پیشین خود باز می‌گردند؟


این انتقادها در [[زمان عثمان]] - که [[کج‌روی]] را از حد گذرانده و زمینه [[آشوب]] عمومی را فراهم ساخته بود- به اوج خود رسید و در قالب‌های گوناگونی رخ می‌نمود. بارها [[امام علی]]{{ع}} صدای اعتراض [[مردم]] را به [[گوش]] [[عثمان]] می‌رسانید و [[عزل]] [[والیان]] [[خطاکار]] را از وی می‌طلبید<ref>برای نمونه، ر.ک: ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۲۷۱؛ البلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۶، ص۱۴۴؛ السیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفا، ص۱۸۶.</ref>، و در این عرصه [[خشم]] خود را از عملکرد [[خلیفه]] این چنین آشکار می‌ساخت:
== خلیفه دوم: عمر ==
[[حق]] سنگین و تلخ است و [[باطل]] سبک و دلپسند. تو کسی هستی که از [[سخن راست]] به خشم می‌آیی و از سخن [[دروغ]] [[خشنود]] می‌شوی... از [[خدا]] بترس و از اعمالی که مردم را به ستوه آورده است، [[توبه]] نما<ref>ابن اعثم، الفتوح، ص۳۴۷؛ البلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۶.</ref>.
{{اصلی|عمر بن خطاب}}
عمر بن خطاب، [[چهل]] [[سال]] پیش از [[هجرت]] در [[مکه]] متولّد شد و بیشتر عمر خویش را در [[جاهلیت]] گذراند. پنج سال پیش از [[هجرت]] [[مسلمان]] شد. او در تمام [[غزوات]] در رکاب [[پیامبر اکرم]] {{صل}} حضور داشت، گرچه گزارشی از رشادت‌های او ثبت نشده است. [[روایت]] مشهوری است مبنی بر اینکه [[عمر]] هنگام [[احتضار]] [[پیامبر اکرم]]، آن‌گاه که [[پیامبر]] خواست وصیتی بنویسد تا پس از او [[امت اسلام]] [[گمراه]] نشوند، [[پیامبر]] را به هذیان و استیلای [[مرض]] بر او متهم کرد.


چرا دست [[سفیهان]] [[بنی امیه]] را از [[ناموس]] [[مسلمانان]] و اموال آنان کوتاه نمی‌گردانی؟ به خدا قسم، اگر در [[غرب]] عالم یکی از کارگزاران تو ستمی نماید، تو نیز در [[گناه]] او سهیمی<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۵.</ref>.
[[عمر]] پس از [[ارتحال پیامبر]]، با [[همراهی]] [[ابوبکر]] سردمدار ماجرایی شدند که در آن حق مسلم [[امام علی]] {{ع}} در [[وصایت]] و [[جانشینی پیامبر اکرم]] [[غصب]] شد و [[خلافت]] به [[ابوبکر]] رسید. ابوبکر نیز هنگام وفاتش [[عمر]] را به [[جانشینی]] خویش برگزید.  


[[بذل و بخشش]] بی‌حساب [[بیت المال]]<ref>ر.ک: البلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۶، ص۱۳۷ و ۱۶۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۳۵ و ۴۹؛ السید المرتضی، الشافی، ج۴، ص۲۷۳ و ۲۸۹.</ref>، خودداری از [[اجرای حدود الهی]]<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۷؛ المسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۵.</ref>، [[گرایش]] به خویشاوندسالاری<ref>ر.ک: تاریخ الطبری، ج۳، ص۳۷۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۷۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۵؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایة والنهایة، ج۷، ص۱۸۹.</ref>، و [[انتخاب]] [[مروان بن حکم]] برای مشاورت و رای‌زنی<ref>ر.ک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۸۵؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایة والنهایه، ج۷، ص۱۹۳؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۵۷۱؛ مصنفات الشیخ المفید، ج۱، الجمل، ص۱۸۸.</ref>، از دیگر کج‌روی‌های [[عثمان]] بود که [[اعتراض]] شدید [[امام]] را برانگیخت. [[مروان]] کسی بود که در [[زمان پیامبر]] و دو [[خلیفه نخست]] به همراه پدرش در [[تبعید]] به سر می‌برد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۴۴۴؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۴، ص۳۶۸؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۴.</ref>؛ اما همو در دربار [[خلیفه سوم]] چنان منزلتی یافت که با کارشکنی‌های خود تلاش‌های اصلاح‌گرایانه [[امیرمؤمنان]] را بی‌ثمر می‌ساخت و به فرموده امام، جز به تباه ساختن [[عقل و دین]] [[خلیفه]] [[خرسند]] نبود.
عمر بن خطاب در سال ۱۳ هجری بر کرسی [[خلافت]] تکیه زد و ده سال [[حکومت]] کرد و در سال ۲۳ هجری با خنجر ابولؤلؤ مجروح شد و درگذشت. وی در بستر [[مرگ]] با تعیین شواریی متشکل از شش نفر از [[صحابه پیامبر]]، امر [[جانشینی]] را به تصمیم [[شورا]] واگذار کرد.


مروان آن‌گاه از تو [[راضی]] می‌گردد که [[دین]] و عقلت را برباید و همچون شتر کجاوه کش هر جا که خواهدت بکشاند. به [[خدا]] قسم، مروان دین و [[اندیشه]] [[درستی]] ندارد و در نیمه راه تنهایت می‌گذارد<ref>تاریخ الطبری، ج۳، ص۳۹۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۸۵؛ مصنفات الشیخ المفید، ج۱، الجمل، ص۱۹۳.</ref>.
[[عمر]] در دوران [[خلافت]] خود، دست به بدعت‌هایی در [[دین اسلام]] و [[سنت پیامبر]] زد، از جمله [[متعه نساء]] و [[متعه حج]] که در زمان [[پیامبر]] رواج داشت و در زمان [[خلیفه]] [[تحریم]] شد<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۵۸۹-۵۹۱؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۴۲۴.</ref>.


[[معاویه]] در یکی از نامه‌های خود به [[امام علی]]{{ع}} [[رفتار]] آن [[حضرت]] را با [[خلفا]] به شدت [[نکوهش]] می‌کند و به ویژه بر [[عیب‌جویی]] امام از دین و [[عقل]] عثمان تأکید می‌ورزد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۱۸۶.</ref>. تلاش معاویه بر آن است که از خلفا چهره‌ای نقدناپذیر ترسیم کند و [[رفتار امام]] را با آنان از سر انگیزه‌های [[نفسانی]] بشمارد. امام در پاسخ، با اشاره به اینکه معاویه [[شایستگی]] آن را ندارد که از امام بازخواست نماید، بر [[حقانیت]] راه خویش و به جا بودن انتقادها تأکید می‌ورزد.
== خلیفه سوم: عثمان ==
{{اصلی|عثمان بن عفان}}
عثمان بن عفان از [[قبیله قریش]]، تیره [[اموی]]، نوادۀ [[حکم بن عاص]] و جزء اولین گروندگان به [[دین اسلام]] و در زمره [[مهاجرین]] به [[سرزمین]] [[حبشه]] است. [[عثمان]] با [[رقیه]]، فرزند [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و پس از [[وفات]] او در سال دوم [[هجرت]] با [[ام‌کلثوم]]، [[فرزند]] دیگر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[ازدواج]] کرد. از این‌رو [[لقب]] "ذوالنورین" به او دادند. از وی [[مجاهدت]] خاصی در میدان [[نبرد]] گزارش نشده است. نقطه عطف اقدام‌های او در زمان [[پیامبر]] {{صل}} مربوط به سال [[ششم هجری]] در جریان [[صلح حدیبیه]] است.


و پنداشتی که من بیر همه خلیفه‌ها را خواستم و به کین آنان برخاستم. اگر چنین است- و سخنت راست است- تو را چه جای بازخواست است؟ جنایتی بر تو نیاید تا از تو [[پوزش]] خواستن باید... و از این که بر عثمان به خاطر برخی [[بدعت‌ها]] خرده می‌گرفتم، [[پوزش]] نمی‌خواهم. اگر [[ارشاد]] و [[هدایتی]] که او را کردم، [[گناه]] است، «بسا [[کسا]] که [[سرزنش]] شود و او را گناهی نیست»<ref>نهج البلاغه، نامه ۲۸، ص۲۹۳.</ref>.<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان]] و [[احمد حسین شریفی|شریفی]]، [[امام علی و مخالفان (مقاله)| مقاله «امام علی و مخالفان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۶ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۶]]، ص ۲۱۱.</ref>
[[خلافت عثمان]] در [[محرم]] [[سال]] ۲۴ [[هجری]] آغاز شد. در زمان [[عثمان]] و زیر نظر او، در رأس هیئتی [[قرآن کریم]] جمع و تدوین شد. رفتارهای [[خلیفه]] به‌خصوص در سال‌های ۳۱ و ۳۲ [[هجری]] به‌گونه‌ای بود که موجب [[نارضایتی]] و در نهایت [[شورش]] [[مردم]] علیه وی شد. به‌کارگیری [[خویشان]] و [[نزدیکان]] که اغلب از [[بنی‌امیه]] بودند، در امور حساس [[حکومتی]] و بدون در نظر گرفتن صلاحیت‌های فردی، [[بیت‌المال]] را [[ملک]] شخصی دانستن و سوءاستفاده از [[بیت المال]] و نیز [[تبعیض]] در [[مصرف]] [[بیت المال]] و اعطای آن به [[خویشاوندان]] با عنوان [[صله‌رحم]]، از جمله [[علل]] و عواملی بودند که باعث [[خشم]] و [[شورش]] [[مسلمانان]] شدند.


===[[حمایت]] از منتقدان [[سیاسی]]===
سرانجام عثمان بن عفان به‌دست جمعی از [[مصریان]] در یازدهم ذی‌الحجه سال ۳۵ [[هجری]] به [[قتل]] رسید. بنا بر قول مشهور، سن وی در پایان [[عمر]] ۸۲ سال گزارش شده است. مدت [[خلافت]] وی ۱۲ سال به طول انجامید<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۵۵۲-۵۵۴؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۸۲.</ref>.
[[امیرمؤمنان]]، علی{{ع}} هم خود به کج‌روی‌های [[خلفا]] [[اعتراض]] می‌کرد و هم منتقدان سیاسی را در چتر حمایتی خویش قرار می‌داد و هر چه را در توان داشت برای [[یاری]] آنان به کار می‌گرفت. [[خلیفه سوم]] از این شیوه [[امام]] چنین به [[مردم]] [[شکایت]] می‌برد: «او نه تنها خود از من خرده می‌گیرد، بلکه از عیب‌جویان دیگر نیز [[پشتیبانی]] می‌کند»<ref>المسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۱.</ref>.
 
یکی از این منتقدان، [[ابوذر غفاری]] است که عملکرد [[دستگاه خلافت]] را بر نمی‌تابد و بی‌محابا [[خلیفه]] و کارگزارانش را به [[فساد]] [[مالی]] متهم می‌سازد و در این باره، این [[حدیث]] را از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[روایت]] می‌کند: «هر گاه [[فرزندان]] [[ابوالعاص]] به سی نفر برسند، [[اموال]] [[الهی]] را دست به دست می‌گردانند و [[بندگان خدا]] را [[غلامان]] خود می‌سازند و از [[دین]]، تنها، برای [[فریب]] مردم بهره می‌گیرند»<ref>برخی از منابعی که این روایت در آنها آمده است، عبارتند از: مسند ابن حنبل، ج۴، ص۱۶۰؛ الحاکم النیسابوری، محمد المستدرک علی الصحیحین، ج۴ ص۵۲۷؛ الطبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۱۸۳؛ ابن اثیر، النهایه، ج۲، ص۸۸.</ref>. [[عثمان]] درباره این حدیث، نظر امیرمؤمنان{{ع}} را جویا شد و ناباورانه این پاسخ را دریافت کرد:
من این حدیث را از [[پیامبر]] نشنیده‌ام؛ با این حال، [[اباذر]] درست می‌گوید؛ زیرا از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که می‌فرمود: «[[آسمان]] بر راستگوتر از اباذر [[سایه]] نیفکنده و [[زمین]] صریح‌گوتر از وی به خود ندیده است»<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۶؛ الطبری، محب الدین، الریاض النضره، ج۲، ص۱۳۹؛ السید المرتضی، الشافی، ج۴، ص۲۹۶.</ref>.
 
به هر حال، افشاگری‌های اباذر عرصه را بر خلیفه تنگ ساخت و راهی جز [[تبعید]] وی پیش رویش نگذاشت. [[امام علی]]{{ع}} به همراه گروهی از فرزندان و [[یاران]] خویش، اباذر را در آخرین لحظه‌های جدایی [[همراهی]] کرد و [[فرمان]] [[خلیفه]] را در این باره نادیده گرفت. [[مروان بن حکم]] که از سوی [[عثمان]] [[مأموریت]] داشت تا [[مردم]] را از بدرقه [[اباذر]] باز دارد، با تازیانه و نهیب [[امام]] روبه‌رو گردید و از [[ترس]] پا پس کشید. [[تندی]] [[امیرمؤمنان]] با خلیفه، آخرین بدرقه راه [[ابوذر]] بود.
 
عثمان گفت: «باید [[قصاص]] [[مروان]] را بدهی». امام فرمود: «چه قصاصی؟» گفت: «پیشانی مرکبش را با تازیانه نواخته و ناسزایش گفته‌ای.»... علی{{ع}} فرمود: «این مرکب من است، اگر بخواهد می‌تواند قصاصش نماید. اما اگر به من [[ناسزا]] گوید، به [[خدا]] قسم من نیز نظیر آن را به تو باز خواهم گرداند و البته جز [[سخن راست]] و [[حقیقت]] بر زبان نخواهم راند». عثمان گفت: «وقتی تو او را ناسزا گفته‌ای، چرا او نگوید؟ به خدا قسم، جایگاه تو نزد من [[برتر]] از مروان نیست». در این هنگام علی{{ع}} به [[خشم]] آمد و فرمود: «آیا با من چنین سخن می‌گویی و مرا با مروان برابر می‌انگاری! به خدا قسم، من از تو برترم و [[پدر]] و مادرم از پدر و [[مادر]] تو گرامی‌ترند»<ref>المسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۱.</ref>.
 
[[رحلت]] غریبانه و جان‌گداز اباذر، عثمان را از ادامه کارش باز نداشت و همچنان [[اندیشه]] [[تبعید]] کسان دیگری چون [[عمار بن یاسر]] را در سر می‌پرورید<ref>درباره چگونگی برخورد عثمان با عمار، ر.ک: ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره. ج۳، ص۱۰۹۹؛ الطبری، محب الدین احمد، الریاض النضره، ج۲، ص۱۴۰؛ السید المرتضی، الشافی، ج۴، ص۲۹۰؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۲۲۷؛ ابن قتیبه، الامامیة والسیاسه، ج۱، ص۳۳.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} که در پی افزایش [[آگاهی]] مردم، [[افکار عمومی]] را با خود همراه می‌دید، بر [[حمایت]] خود از منتقدان [[سیاسی]] افزود و از تبعید [[عمار]] جلوگیری کرد. البته این کار، پس از آن بود که گفت‌وگوهای تندی میان امام و عثمان رخ داد.
 
عثمان: تو خود برای تبعید سزاوارتری؛ زیرا عمار و دیگران را کسی جز تو بر من نشورانده است.
 
علی{{ع}}: به [[خدا]] قسم تو [[توانایی]] این کار را نداری و هرگز بر [[عمار]] دست نمی‌یابی... اما این که [[مردم]] بر تو می‌شورند، چیزی جز [[اعمال ناشایست]] تو آنان را به این کار وا نمی‌دارد<ref>ابن اعثم، الفتوح، ص۳۲۸ و ر.ک: البلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۶، ص۱۶۹؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۳.</ref>.
 
[[جندب بن کعب]]<ref>ر.ک: البلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۶، ص۱۴۱.</ref>، [[ابوربیعه]]<ref>ر.ک: البلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۶، ص۱۵۳؛ الامینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۹، ص۴۷.</ref>، [[عبدالرحمان بن حنبل]]<ref>ر.ک: ابن حجر العسقلانی، الاصابه، ج۴، ص۲۵۲؛ الغدیر، ج۹، ص۵۹.</ref> و [[عبدالله بن مسعود]]<ref>انساب الاشراف، ج۶، ص۱۴۷.</ref> نیز از شمار کسانی‌اند که از [[حمایت]] [[امام]] برخوردار شدند و با [[میانجی‌گری]] ایشان از [[شکنجه]] و [[زندان]] رهیدند؛ هر چند پیش از آن‌که امام به [[یاری]] [[ابن مسعود]]، [[قاری]] بزرگ [[قرآن]] و [[صحابی]] [[جلیل]] القدر [[پیامبر اسلام]]، بشتابد، هواداران [[خلیفه]] او را از [[مسجد]] بیرون رانده، به شدت بر [[زمین]] کوبیدند و دنده‌های پهلویش را [[خرد]] کردند<ref>انساب الاشراف، ج۶، ص۱۴۷؛ همچنین ر.ک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۰؛ السید المرتضی، الشافی، ج۴، ص۲۸۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ج۳ ص۴۲.</ref>.<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان]] و [[احمد حسین شریفی|شریفی]]، [[امام علی و مخالفان (مقاله)| مقاله «امام علی و مخالفان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۶ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۶]]، ص ۲۱۳.</ref>
 
===نادیده گرفتن [[فرمان]] [[خلفا]]===
یکی دیگر از جلوه‌های [[مخالفت]] [[امام علی]]{{ع}} با خلفا، نادیده گرفتن فرمان آنان بود. امام جز در مواردی که به [[مصلحت جامعه اسلامی]] بود، از [[همکاری با خلفا]] خودداری می‌ورزید و نه تنها امر و نهی‌های خلاف [[شریعت]]<ref>امام در این باره به عثمان فرمود: «من سنت رسول خدا{{صل}} را برای خشنودی خاطر هیچ کس رها نمی‌کنم». ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۳، ص۱۰۴۳.</ref>، بلکه هر فرمانی را که سودش تنها به [[دستگاه خلافت]] می‌رسید، نادیده می‌انگاشت. [[ابوبکر]] [[تمایل]] فراوانی داشت که از [[دلاوری]] و نام‌آوری علی{{ع}} بهره گیرد و در [[جنگ‌ها]] [[فرماندهی]] سپاهش را به وی سپارد؛ اما مشاورانی چون [[عمروعاص]] با این [[استدلال]] که علی{{ع}} از تو فرمان نمی‌برد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۹.</ref>، خلیفه را از طرح پیشنهادش باز می‌داشتند. در همین باره گفت‌وگوی میان [[ابوبکر]] و [[عمر]] را از نظر می‌گذرانیم.
 
[ابوبکر] گفت: «در خاطر من می‌آید که [[علی بن ابی طالب]] را به [[حرب]] [[اشعث بن قیس]] و [[اتباع]] او فرستم که او به [[رأی]] و [[رأفت]] و فضل و [[شجاعت]] و [[علم]] و [[فراست]] و [[رؤیت]] و [[هدایت]] معین و ممتاز است. این قفل او گشاید و این کار از دست او برآید». [[فاروق]] گفت: «راست فرمایی. علی بدین صفات متجلی است. اما من از یک چیز ترسانم و چاره آن نمی‌دانم. و آن این است که دانم علی در این کار [[احتیاط]] تمام [[واجب]] دارد و اگر عیاذ بالله او به [[جنگ]] آن [[جماعت]] رغبت ننماید... هیچ [[آفریده]] رغبت مخاصمت ایشان نکند و به حرب ایشان مبادرت ننماید»<ref>ابن اعثم، الفتوح، ترجمه محمد مستوفی، ص۴۰.</ref>.
 
[[خلیفۀ دوم]] نیز از [[سرپیچی]] [[امام]] از [[فرمان]] وی گله‌مند بود<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۷۸.</ref>، و چه بسا کسانی را واسطه می‌ساخت تا امام را به [[همکاری با حکومت]] وادارند؛ اما [[امیرمؤمنان]] جز به [[مصلحت اسلام]] نمی‌اندیشید و در صورت نیاز، از ارائه نظرهای کارشناسانه دریغ نمی‌ورزید؛ ولی همچنان درخواست [[خلفا]] را برای [[همکاری]] همه جانبه با آنان، نادیده می‌گرفت<ref> ر.ک: المسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۱۸.</ref>.
 
این شیوه امام در دوران [[خلیفه سوم]] نیز ادامه یافت و حتی شدت بیش‌تری نیز گرفت؛ چنان‌که در ماجرای [[تبعید]] [[ابوذر]]، امیرمؤمنان در پاسخ به این سخن عتاب‌آلود [[عثمان]] که «مگر نمی‌دانستی من همگان را از [[همراهی]] و مشایعت ابوذر بازداشته‌ام». فرمود:
[[گمان]] می‌کنی هر فرمانی که دهی، هر چند با [[حکم الهی]] و راه [[حق]] ناسازگار باشد، ما از آن [[پیروی]] می‌کنیم! به [[خدا]] چنین نخواهیم کرد<ref>المسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۱.</ref>.<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان]] و [[احمد حسین شریفی|شریفی]]، [[امام علی و مخالفان (مقاله)| مقاله «امام علی و مخالفان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۶ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۶]]، ص ۲۱۵.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۶۵: خط ۳۹:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
#[[پرونده:1368104.jpg|22px]] [[حسن یوسفیان|یوسفیان]] و [[احمد حسین شریفی|شریفی]]، [[امام علی و مخالفان (مقاله)| مقاله «امام علی و مخالفان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۶ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۶''']]
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|'''مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
# [[پرونده:000052.jpg|22px]] [[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱''']]
# [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]
# [[پرونده:13681049.jpg|22px]] [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۲''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۷۱: خط ۴۸:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:خلفای سه‌گانه]]
[[رده:خلفا]]
[[رده:امام علی]]
[[رده:مدخل]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۸

خلیفه اول: ابوبکر

ابوبکر دو سال و اندی پس از عام الفیل[۱] زاده شد. روایاتی، صدّیق را از القاب أبوبکر دانسته‌اند. او در جاهلیت مانند دیگران بت پرست بوده و به شغل تجارت مشغول بود. مردم مکه، ابوبکر را از بهترین‌های خود می‌دانستند و از وی در مشکلات کمک می‌خواستند.

ابوبکر از مسلمانان اولیه محسوب می‌شود و مهمترین فضیلتی که برای او بیان کرده‌اند این است که در هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه همراه حضرت بود. تاریخ‌نگاران، بدون هیچ اختلافی، از شرکت ابوبکر در غزوه‌های بدر، احد، خندق، حدیبیه و دیگر نبردهای رسول خدا(ص) خبر داده‌اند[۲]، اما هیچ کدام وی را در ردیف جنگاوران و شجاعان عرب نام نبرده‌اند.

در اواخر عمر پیامبر اکرم(ص)، ابوبکر به فرمان رسول خدا(ص) باید برای نبرد با روم در لشکر اسامه حاضر می‌شد، ولی به دلایلی، تخلف کرده و مورد لعن آن حضرت قرار گرفت[۳].

بعد از رحلت پیامبر(ص)، ابوبکر در پی توطئه‌ای که در سقیفه بنی‌ساعده روی داد به خلافت رسید. آنچه بیش از همه از دوران خلافت ابوبکر، مایه مجادله‌های شیعه و سنی شده، رفتار او با فاطمه(س) است در گرفتن غاصبانه فدک از حضرت و نوع گرفتن بیعت از امیرالمؤمنین(ع) که به شهادت حضرت زهرا(س) منجر شد. سرانجام ابوبکر در هفتم جمادی الآخر سال سیزده، پس از دو سال و سه ماه و بیست و شش روز خلافت، در ۶۳ سالگی درگذشت[۴] و عمر با به عنوان جانشین خود معرفی کرد[۵].

خلیفه دوم: عمر

عمر بن خطاب، چهل سال پیش از هجرت در مکه متولّد شد و بیشتر عمر خویش را در جاهلیت گذراند. پنج سال پیش از هجرت مسلمان شد. او در تمام غزوات در رکاب پیامبر اکرم (ص) حضور داشت، گرچه گزارشی از رشادت‌های او ثبت نشده است. روایت مشهوری است مبنی بر اینکه عمر هنگام احتضار پیامبر اکرم، آن‌گاه که پیامبر خواست وصیتی بنویسد تا پس از او امت اسلام گمراه نشوند، پیامبر را به هذیان و استیلای مرض بر او متهم کرد.

عمر پس از ارتحال پیامبر، با همراهی ابوبکر سردمدار ماجرایی شدند که در آن حق مسلم امام علی (ع) در وصایت و جانشینی پیامبر اکرم غصب شد و خلافت به ابوبکر رسید. ابوبکر نیز هنگام وفاتش عمر را به جانشینی خویش برگزید.

عمر بن خطاب در سال ۱۳ هجری بر کرسی خلافت تکیه زد و ده سال حکومت کرد و در سال ۲۳ هجری با خنجر ابولؤلؤ مجروح شد و درگذشت. وی در بستر مرگ با تعیین شواریی متشکل از شش نفر از صحابه پیامبر، امر جانشینی را به تصمیم شورا واگذار کرد.

عمر در دوران خلافت خود، دست به بدعت‌هایی در دین اسلام و سنت پیامبر زد، از جمله متعه نساء و متعه حج که در زمان پیامبر رواج داشت و در زمان خلیفه تحریم شد[۶].

خلیفه سوم: عثمان

عثمان بن عفان از قبیله قریش، تیره اموی، نوادۀ حکم بن عاص و جزء اولین گروندگان به دین اسلام و در زمره مهاجرین به سرزمین حبشه است. عثمان با رقیه، فرزند پیامبر اکرم(ص) و پس از وفات او در سال دوم هجرت با ام‌کلثوم، فرزند دیگر پیامبر اکرم (ص) ازدواج کرد. از این‌رو لقب "ذوالنورین" به او دادند. از وی مجاهدت خاصی در میدان نبرد گزارش نشده است. نقطه عطف اقدام‌های او در زمان پیامبر (ص) مربوط به سال ششم هجری در جریان صلح حدیبیه است.

خلافت عثمان در محرم سال ۲۴ هجری آغاز شد. در زمان عثمان و زیر نظر او، در رأس هیئتی قرآن کریم جمع و تدوین شد. رفتارهای خلیفه به‌خصوص در سال‌های ۳۱ و ۳۲ هجری به‌گونه‌ای بود که موجب نارضایتی و در نهایت شورش مردم علیه وی شد. به‌کارگیری خویشان و نزدیکان که اغلب از بنی‌امیه بودند، در امور حساس حکومتی و بدون در نظر گرفتن صلاحیت‌های فردی، بیت‌المال را ملک شخصی دانستن و سوءاستفاده از بیت المال و نیز تبعیض در مصرف بیت المال و اعطای آن به خویشاوندان با عنوان صله‌رحم، از جمله علل و عواملی بودند که باعث خشم و شورش مسلمانان شدند.

سرانجام عثمان بن عفان به‌دست جمعی از مصریان در یازدهم ذی‌الحجه سال ۳۵ هجری به قتل رسید. بنا بر قول مشهور، سن وی در پایان عمر ۸۲ سال گزارش شده است. مدت خلافت وی ۱۲ سال به طول انجامید[۷].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن اثیر، اسدالغابه، ج۳، ص۲۲۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۱۴۵.
  2. ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۸.
  3. اسکافی، ص۲۱۰؛ جوهری، ص۷۷.
  4. ابن سعد، ج۳، ص۱۵۶-۱۵۰.
  5. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۱۵۷ ـ ۱۸۰؛ واسعی و اسماعیلی، مقاله «ابوبكر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۶۰۹ ـ ۶۲۰.
  6. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۸۹-۵۹۱؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۲۴.
  7. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۲-۵۵۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۲.