ام‌کلثوم دختر عبدالله بن جعفر: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'رده:صحابه پیامبر' به 'رده:اصحاب پیامبر')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = زنان در نهضت عاشورا | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[ام‌کلثوم دختر عبدالله بن جعفر در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ام‌کلثوم دختر عبدالله بن جعفر در تاریخ اسلامی]]</div>


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[ام کلثوم]] فرزند [[عبدالله بن جعفر بن ابی طالب]] و [[حضرت زینب]] از [[زنان]] برجسته و دانای [[روزگار]] خویش بود<ref>تذکرة الخواص، ص۱۷۵؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۴۸۱ - ۴۸۲؛ المناقب، ج۴، ص۳۸ - ۴۰.</ref>. [[معاویه]] برای [[استحکام]] [[پادشاهی]] [[یزید]] به نظرش رسید که با [[بنی‌هاشم]] وصلت کند. از این رو به [[مروان بن حکم]] نوشت که ام کلثوم را برای یزید [[خواستگاری]] کند. [[مروان]]، [[نامه]] معاویه را برای عبدالله خواند، اما به دلیل این که از [[انگیزه]] و [[هدف]] معاویه با خبر بود و از سوی دیگر، چون [[امام حسین]]{{ع}} را بزرگ و [[سرور]] [[خاندان]] بنی‌هاشم می‌دانست، در پاسخ گفت: [[اختیار]] او با دایی‌اش [[امام حسین]] است. سپس عبدالله ماجرا را برای [[امام]] تعریف کرد. [[حضرت]] فرمود: در این باره از [[خدا]] [[طلب]] خیر خواهم کرد. و سپس فرمود: از خدا میخواهم آنچه خیر است برای این دختر مقدر فرماید. خدایا، برای این دختر آنچه موجب رضای تو از [[آل محمد]] است مهیا گردان<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَفِّقْ لِهَذِهِ الْجَارِيَةِ رِضَاكَ مِنْ آلِ مُحَمَّد}}؛</ref>
[[ام کلثوم]] فرزند [[عبدالله بن جعفر بن ابی طالب]] و [[حضرت زینب]] از [[زنان]] برجسته و دانای [[روزگار]] خویش بود<ref>تذکرة الخواص، ص۱۷۵؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۴۸۱ - ۴۸۲؛ المناقب، ج۴، ص۳۸ - ۴۰.</ref>. [[معاویه]] برای استحکام [[پادشاهی]] [[یزید]] به نظرش رسید که با [[بنی‌هاشم]] وصلت کند. از این رو به [[مروان بن حکم]] نوشت که ام کلثوم را برای یزید [[خواستگاری]] کند. [[مروان]]، [[نامه]] معاویه را برای عبدالله خواند، اما به دلیل اینکه از انگیزه و [[هدف]] معاویه با خبر بود و از سوی دیگر، چون [[امام حسین]] {{ع}} را بزرگ و [[سرور]] [[خاندان]] بنی‌هاشم می‌دانست، در پاسخ گفت: [[اختیار]] او با دایی‌اش [[امام حسین]] است. سپس عبدالله ماجرا را برای [[امام]] تعریف کرد. حضرت فرمود: در این باره از [[خدا]] طلب خیر خواهم کرد. و سپس فرمود: از خدا می‌خواهم آنچه خیر است برای این دختر مقدر فرماید. خدایا، برای این دختر آنچه موجب رضای تو از [[آل محمد]] است مهیا گردان<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَفِّقْ لِهَذِهِ الْجَارِيَةِ رِضَاكَ مِنْ آلِ مُحَمَّد}}؛</ref>


مروان به [[مسجد]] آمد و در جمع عده‌ای از [[بزرگان مدینه]] که امام حسین{{ع}} نیز در میان آنان بود، از امام ام کلثوم را خواستگاری کرد و گفت: معاویه مهر او را به پیشنهاد پدرش قرار داده است؛ لذا هر مبلغی را که عبدالله به عنوان مهر قرار دهد قبول است و دیگر آنکه دستور داده است که بدهی پدرش را، هر مقدار که باشد، بپردازم تا این وصلت بین [[بنی هاشم]] و [[بنی امیه]] سبب [[دوستی]] گردد و به [[دشمنی‌ها]] پایان بخشد.
مروان به [[مسجد]] آمد و در جمع عده‌ای از بزرگان مدینه که امام حسین {{ع}} نیز در میان آنان بود، از امام ام کلثوم را خواستگاری کرد و گفت: معاویه مهر او را به پیشنهاد پدرش قرار داده است؛ لذا هر مبلغی را که عبدالله به عنوان مهر قرار دهد قبول است و دیگر آنکه دستور داده است بدهی پدرش را، هر مقدار که باشد، بپردازم تا این وصلت بین [[بنی هاشم]] و [[بنی امیه]] سبب [[دوستی]] گردد و به [[دشمنی‌ها]] پایان بخشد.


مروان بن حکم، این وصلت را افتخاری برای عبدالله و خانواده‌اش دانست و گفت: من می‌‌دانم آن مقدار از [[مردم]] که به یزید [[غبطه]] می‌خورند، بیشتر از کسانی‌اند که به شما [[آرزو]] می‌برند و یزید مانند و همتایی ندارد.
مروان بن حکم، این وصلت را افتخاری برای عبدالله و خانواده‌اش دانست و گفت: من می‌‌دانم آن مقدار از [[مردم]] که به یزید [[غبطه]] می‌خورند، بیشتر از کسانی‌اند که به شما [[آرزو]] می‌برند و یزید مانند و همتایی ندارد. امام در پاسخ سخنان مروان فرمود: [[سپاس]] خدایی را که ما را برای خود برگزید، به [[دین]] خود هدایت‌مان کرد و ما را بر دیگر [[مخلوقات]] خویش [[برتری]] داد...<ref>{{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي اخْتَارَنَا لِنَفْسِهِ وَ ارْتَضَانَا لِدِينِهِ وَ اصْطَفَانَا عَلَى خَلْقِهِ...}}</ref>.


امام در پاسخ سخنان مروان فرمود: [[سپاس]] خدایی را که ما را برای خود برگزید، به [[دین]] خود هدایتمان کرد و ما را بر دیگر [[مخلوقات]] خویش [[برتری]] داد....<ref>{{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي اخْتَارَنَا لِنَفْسِهِ وَ ارْتَضَانَا لِدِينِهِ وَ اصْطَفَانَا عَلَى خَلْقِهِ...}}</ref>
سپس [[امام]] فرمودند: ای [[مروان]]! شنیدیم آنچه را گفتی، اما اینکه گفتی مهر او به هر مبلغ که پدرش بخواهد، به [[جان]] خودم [[سوگند]] که اگر ما قصد چنین کاری را داشته باشیم، هرگز از [[سنت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[تجاوز]] نخواهیم کرد و آن هم دوازده اوقیه معادل ۴۸۰ [[درهم]] است. اما در مورد بدهی پدرش باید بگویم که دخترهای ما چه [[زمان]] بدهی‌های پدرهایشان را پرداخته‌اند و در خصوص [[صلح]] بین [[بنی‌هاشم]] و [[بنی‌امیه]]، [[دشمنی]] ما و شما در امر دین است نه به جهت [[دنیا]] و ما دین را به دنیا [[مصالحه]] نخواهیم کرد. در چنین مواردی [[خویشاوندی]] نسبی کارساز نیست، چه رسد به خویشاوندی سببی.


سپس [[امام]] فرمودند: ای [[مروان]]! شنیدیم آنچه را گفتی، اما این که گفتی مهر او به هر مبلغ که پدرش بخواهد، به [[جان]] خودم [[سوگند]] که اگر ما قصد چنین کاری را داشته باشیم، هرگز از [[سنت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[تجاوز]] نخواهیم کرد و آن هم [[دوازده]] اوقیه معادل ۴۸۰ [[درهم]] است. اما در مورد بدهی پدرش باید بگویم که دخترهای ما چه [[زمان]] بدهی‌های پدرهایشان را پرداخته‌اند و در خصوص [[صلح]] بین [[بنی‌هاشم]] و [[بنی‌امیه]]، [[دشمنی]] ما و شما در امر دین است نه به جهت [[دنیا]] و ما دین را به دنیا [[مصالحه]] نخواهیم کرد. در چنین مواردی [[خویشاوندی]] نسبی کار ساز نیست، چه رسد به خویشاوندی سببی.
سپس آن حضرت فرمود: و اما اینکه گفتی [[عجب]] است که از برای مثل [[یزید]] کسی طلب مهر بنماید، بدان کسی که از یزید و پدر و جد یزید بهتر بود، طلب مهر کرد و اما اینکه گفتی یزید همتایی ندارد، همان کسی که تا پیش از [[ولایت عهدی]] همتای او بوده هنوز هم همتای اوست و [[حکومت]] بر [[شرافت]] او چیزی نیفزوده است و مردمی که گفتی به یزید بیشتر [[غبطه]] می‌خورند [[اهل]] [[جهل]] هستند و به ما اهل [[عقل]] [[آرزو]] می‌برند.
سپس آن [[حضرت]] فرمود: و اما این که گفتی [[عجب]] است که از برای مثل [[یزید]] کسی [[طلب]] مهر بنماید، بدان کسی که از یزید و [[پدر]] و جد یزید بهتر بود، طلب مهر کرد و اما این که گفتی یزید همتایی ندارد، همان کسی که تا پیش از [[ولایت عهدی]] همتای او بوده هنوز هم همتای اوست و [[حکومت]] بر [[شرافت]] او چیزی نیفزوده است. و مردمی که گفتی به یزید بیشتر [[غبطه]] میخورند [[اهل]] [[جهل]] هستند و به ما اهل [[عقل]] [[آرزو]] می‌برند.


آنگاه [[امام حسین]]{{ع}} فرمود: ای [[مردم]]! [[شاهد]] باشید که من [[ام کلثوم]] دختر عبدالله جعفر را به پسر عمویش [[قاسم بن محمد بن جعفر]] به مهر ۴۸۰ درهم که [[مهر السنه]] است، تزویج کردم و مزرعه خود را در [[اراضی]] عقیق که درآمد آن در سال هشت هزار درهم است، به ایشان بخشیدم. این [[زندگی]] آنان را تأمین می‌کند. در این هنگام رنگ صورت مروان دگرگون شد و با [[خشم]] تمام گفت: ای [[بنی هاشم]]! شما به من [[غدر]] کردید و با من [[دشمنی]].... مروان سپس اشعاری خواند که بیان‌گر [[خشم]] او بود. [[امام]] دیگر مناسب ندید پاسخی به [[مروان]] بدهد.
آنگاه [[امام حسین]] {{ع}} فرمود: ای [[مردم]]! [[شاهد]] باشید که من [[ام کلثوم]] دختر عبدالله جعفر را به پسر عمویش [[قاسم بن محمد بن جعفر]] به مهر ۴۸۰ درهم که مهر السنه است، تزویج کردم و مزرعه خود را در [[اراضی]] عقیق که درآمد آن در سال هشت هزار درهم است، به ایشان بخشیدم. این [[زندگی]] آنان را تأمین می‌کند<ref>{{متن حدیث|أَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي اخْتَارَنَا لِنَفْسِهِ وَ ارْتَضَانَا لِدِينِهِ وَ اصْطَفَانَا عَلَى خَلْقِهِ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا كِتَابَهُ وَ وَحْيَهُ وَ ايْمُ اللَّهِ لَا يَنْقُصُنَا أَحَدٌ مِنْ حَقِّنَا شَيْئاً إِلَّا انْتَقَصَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ فِي عَاجِلِ دُنْيَاهُ وَ آخِرَتِهِ وَ لَا يَكُونُ عَلَيْنَا دَوْلَةٌ إِلَّا كَانَتْ لَنَا الْعَاقِبَةُ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ‌. يَا مَرْوَانُ قَدْ قُلْتَ فَسَمِعْنَا. أَمَّا قَوْلُكَ مَهْرُهَا حُكْمُ أَبِيهَا بَالِغاً مَا بَلَغَ فَلَعَمْرِي لَوْ أَرَدْنَا ذَلِكَ مَا عَدَوْنَا سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ فِي بَنَاتِهِ وَ نِسَائِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ هُوَ اثْنَتَا عَشْرَةَ أُوقِيَّةً يَكُونُ أَرْبَعَمِائَةٍ وَ ثَمَانِينَ دِرْهَماً.
وَ أَمَّا قَوْلُكَ مَعَ قَضَاءِ دَيْنِ أَبِيهَا فَمَتَى كُنَّ نِسَاؤُنَا يَقْضِينَ عَنَّا دُيُونَنَا وَ أَمَّا صُلْحُ مَا بَيْنَ هَذَيْنِ الْحَيَّيْنِ فَإِنَّا قَوْمٌ عَادَيْنَاكُمْ فِي اللَّهِ وَ لَمْ نَكُنْ نُصَالِحُكُمْ لِلدُّنْيَا فَلَعَمْرِي فَلَقَدْ أَعْيَا النَّسَبُ فَكَيْفَ السَّبَبُ.
وَ أَمَّا قَوْلُكَ الْعَجَبُ لِيَزِيدَ كَيْفَ يَسْتَمْهِرُ فَقَدِ اسْتَمْهَرَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنْ يَزِيدَ وَ مِنْ أَبِ يَزِيدَ وَ مِنْ جَدِّ يَزِيدَ.
وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ يَزِيدَ كُفْؤُ مَنْ لَا كُفْؤَ لَهُ فَمَنْ كَانَ كُفْؤَهُ قَبْلَ الْيَوْمَ فَهُوَ كُفْؤُهُ الْيَوْمَ مَا زَادَتْهُ إِمَارَتُهُ فِي الْكَفَاءَةِ شَيْئاً.
وَ أَمَّا قَوْلُكَ: بِوَجْهِهِ يُسْتَسْقَى الْغَمَامُ فَإِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ بِوَجْهِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}}.
وَ أَمَّا قَوْلُكَ: مَنْ يَغْبِطُنَا بِهِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَغْبِطُهُ بِنَا فَإِنَّمَا يَغْبِطُنَا بِهِ أَهْلُ الْجَهْلِ وَ يَغْبِطُهُ بِنَا أَهْلُ الْعَقْلِ.
فَاشْهَدُوا جَمِيعاً أَنِّي قَدْ زَوَّجْتُ أُمَّ كُلْثُومٍ بِنْتَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ مِنِ ابْنِ عَمِّهَا الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَلَى أَرْبَعِمِائَةٍ وَ ثَمَانِينَ دِرْهَماً وَ قَدْ نَحَلْتُهَا ضَيْعَتِي بِالْمَدِينَةِ أَوْ قَالَ أَرْضِي بِالْعَقِيقِ وَ إِنَّ غَلَّتَهَا فِي السَّنَةِ ثَمَانِيَةُ آلَافِ دِينَارٍ فَفِيهَا لَهُمَا غِنًى إِنْ شَاءَ اللَّهُ}}؛ العوالم، ج۱۷، ص۸۷، ح۲؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۴ - ۴۵ (با مختصر تفاوت)؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۰۷ - ۲۰۸، ح۴.</ref>.  


ذکوان، [[غلام]] [[بنی هاشم]] که مردی شاعر و دانش‌مند بود و [[امام حسین]]{{ع}} وی را [[آزاد]] کرده بود با استناد به [[قرآن]] به اشعار او پاسخ داد<ref>ابن شهرآشوب، مناقب، ج۴، ص۴۴ - ۴۵. در برخی از منابع این داستان به امام حسن نسبت داده شده است (بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۱۰ و ۱۱۹). ولی این درست نیست؛ زیرا ولایت‌عهدی یزید پس از شهادت امام حسن اتفاق افتاده و این جریان در زمانی بوده که یزید ولایت‌عهد بوده است.</ref>.
در این هنگام رنگ صورت مروان دگرگون شد و با [[خشم]] تمام گفت: ای [[بنی هاشم]]! شما به من غدر کردید و با من [[دشمنی]].... مروان سپس اشعاری خواند که بیان‌گر [[خشم]] او بود. [[امام]] دیگر مناسب ندید پاسخی به [[مروان]] بدهد.


[[ام کلثوم]] همراه [[مادر]]، [[برادران]] و همسرش قاسم به [[کربلا]] آمد و ناظر [[شهادت]] شوهر، برادران و دیگر بستگانش بود. وی همراه دیگر [[زنان]] [[هاشمی]] به [[کوفه]] و [[شام]] رفت و سپس به [[مدینه]] باز گشت.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۵۶-۲۵۹.</ref>
ذکوان، [[غلام]] [[بنی هاشم]] که مردی شاعر و دانش‌مند بود و [[امام حسین]] {{ع}} وی را [[آزاد]] کرده بود با استناد به [[قرآن]] به اشعار او پاسخ داد<ref>ابن شهرآشوب، مناقب، ج۴، ص۴۴ - ۴۵. در برخی از منابع این داستان به امام حسن نسبت داده شده است (بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۱۰ و ۱۱۹). ولی این درست نیست؛ زیرا ولایت‌عهدی یزید پس از شهادت امام حسن اتفاق افتاده و این جریان در زمانی بوده که یزید ولایت‌عهد بوده است.</ref>.
 
[[ام کلثوم]] همراه مادر، [[برادران]] و همسرش قاسم به [[کربلا]] آمد و ناظر [[شهادت]] شوهر، برادران و دیگر بستگانش بود. وی همراه دیگر [[زنان]] [[هاشمی]] به [[کوفه]] و [[شام]] رفت و سپس به [[مدینه]] بازگشت<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص ۲۵۶-۲۵۹؛ [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها]] ص ۲۶۵.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1100843.jpg|22px]] [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|'''عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها''']]
# [[پرونده:1100854.jpg|22px]] [[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|'''نقش زنان در حماسه عاشورا''']]
# [[پرونده:1100854.jpg|22px]] [[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|'''نقش زنان در حماسه عاشورا''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}
خط ۲۹: خط ۳۵:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده: ام‌کلثوم دختر عبدالله بن جعفر]]
[[رده:اصحاب امام حسین]]
[[رده: اعلام]]
[[رده:بانوان عاشورایی]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۲۷

مقدمه

ام کلثوم فرزند عبدالله بن جعفر بن ابی طالب و حضرت زینب از زنان برجسته و دانای روزگار خویش بود[۱]. معاویه برای استحکام پادشاهی یزید به نظرش رسید که با بنی‌هاشم وصلت کند. از این رو به مروان بن حکم نوشت که ام کلثوم را برای یزید خواستگاری کند. مروان، نامه معاویه را برای عبدالله خواند، اما به دلیل اینکه از انگیزه و هدف معاویه با خبر بود و از سوی دیگر، چون امام حسین (ع) را بزرگ و سرور خاندان بنی‌هاشم می‌دانست، در پاسخ گفت: اختیار او با دایی‌اش امام حسین است. سپس عبدالله ماجرا را برای امام تعریف کرد. حضرت فرمود: در این باره از خدا طلب خیر خواهم کرد. و سپس فرمود: از خدا می‌خواهم آنچه خیر است برای این دختر مقدر فرماید. خدایا، برای این دختر آنچه موجب رضای تو از آل محمد است مهیا گردان[۲]

مروان به مسجد آمد و در جمع عده‌ای از بزرگان مدینه که امام حسین (ع) نیز در میان آنان بود، از امام ام کلثوم را خواستگاری کرد و گفت: معاویه مهر او را به پیشنهاد پدرش قرار داده است؛ لذا هر مبلغی را که عبدالله به عنوان مهر قرار دهد قبول است و دیگر آنکه دستور داده است بدهی پدرش را، هر مقدار که باشد، بپردازم تا این وصلت بین بنی هاشم و بنی امیه سبب دوستی گردد و به دشمنی‌ها پایان بخشد.

مروان بن حکم، این وصلت را افتخاری برای عبدالله و خانواده‌اش دانست و گفت: من می‌‌دانم آن مقدار از مردم که به یزید غبطه می‌خورند، بیشتر از کسانی‌اند که به شما آرزو می‌برند و یزید مانند و همتایی ندارد. امام در پاسخ سخنان مروان فرمود: سپاس خدایی را که ما را برای خود برگزید، به دین خود هدایت‌مان کرد و ما را بر دیگر مخلوقات خویش برتری داد...[۳].

سپس امام فرمودند: ای مروان! شنیدیم آنچه را گفتی، اما اینکه گفتی مهر او به هر مبلغ که پدرش بخواهد، به جان خودم سوگند که اگر ما قصد چنین کاری را داشته باشیم، هرگز از سنت پیامبر اکرم (ص) تجاوز نخواهیم کرد و آن هم دوازده اوقیه معادل ۴۸۰ درهم است. اما در مورد بدهی پدرش باید بگویم که دخترهای ما چه زمان بدهی‌های پدرهایشان را پرداخته‌اند و در خصوص صلح بین بنی‌هاشم و بنی‌امیه، دشمنی ما و شما در امر دین است نه به جهت دنیا و ما دین را به دنیا مصالحه نخواهیم کرد. در چنین مواردی خویشاوندی نسبی کارساز نیست، چه رسد به خویشاوندی سببی.

سپس آن حضرت فرمود: و اما اینکه گفتی عجب است که از برای مثل یزید کسی طلب مهر بنماید، بدان کسی که از یزید و پدر و جد یزید بهتر بود، طلب مهر کرد و اما اینکه گفتی یزید همتایی ندارد، همان کسی که تا پیش از ولایت عهدی همتای او بوده هنوز هم همتای اوست و حکومت بر شرافت او چیزی نیفزوده است و مردمی که گفتی به یزید بیشتر غبطه می‌خورند اهل جهل هستند و به ما اهل عقل آرزو می‌برند.

آنگاه امام حسین (ع) فرمود: ای مردم! شاهد باشید که من ام کلثوم دختر عبدالله جعفر را به پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر به مهر ۴۸۰ درهم که مهر السنه است، تزویج کردم و مزرعه خود را در اراضی عقیق که درآمد آن در سال هشت هزار درهم است، به ایشان بخشیدم. این زندگی آنان را تأمین می‌کند[۴].

در این هنگام رنگ صورت مروان دگرگون شد و با خشم تمام گفت: ای بنی هاشم! شما به من غدر کردید و با من دشمنی.... مروان سپس اشعاری خواند که بیان‌گر خشم او بود. امام دیگر مناسب ندید پاسخی به مروان بدهد.

ذکوان، غلام بنی هاشم که مردی شاعر و دانش‌مند بود و امام حسین (ع) وی را آزاد کرده بود با استناد به قرآن به اشعار او پاسخ داد[۵].

ام کلثوم همراه مادر، برادران و همسرش قاسم به کربلا آمد و ناظر شهادت شوهر، برادران و دیگر بستگانش بود. وی همراه دیگر زنان هاشمی به کوفه و شام رفت و سپس به مدینه بازگشت[۶].

منابع

پانویس

  1. تذکرة الخواص، ص۱۷۵؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۴۸۱ - ۴۸۲؛ المناقب، ج۴، ص۳۸ - ۴۰.
  2. «اللَّهُمَّ وَفِّقْ لِهَذِهِ الْجَارِيَةِ رِضَاكَ مِنْ آلِ مُحَمَّد»؛
  3. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي اخْتَارَنَا لِنَفْسِهِ وَ ارْتَضَانَا لِدِينِهِ وَ اصْطَفَانَا عَلَى خَلْقِهِ...»
  4. «أَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي اخْتَارَنَا لِنَفْسِهِ وَ ارْتَضَانَا لِدِينِهِ وَ اصْطَفَانَا عَلَى خَلْقِهِ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا كِتَابَهُ وَ وَحْيَهُ وَ ايْمُ اللَّهِ لَا يَنْقُصُنَا أَحَدٌ مِنْ حَقِّنَا شَيْئاً إِلَّا انْتَقَصَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ فِي عَاجِلِ دُنْيَاهُ وَ آخِرَتِهِ وَ لَا يَكُونُ عَلَيْنَا دَوْلَةٌ إِلَّا كَانَتْ لَنَا الْعَاقِبَةُ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ‌. يَا مَرْوَانُ قَدْ قُلْتَ فَسَمِعْنَا. أَمَّا قَوْلُكَ مَهْرُهَا حُكْمُ أَبِيهَا بَالِغاً مَا بَلَغَ فَلَعَمْرِي لَوْ أَرَدْنَا ذَلِكَ مَا عَدَوْنَا سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ فِي بَنَاتِهِ وَ نِسَائِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ هُوَ اثْنَتَا عَشْرَةَ أُوقِيَّةً يَكُونُ أَرْبَعَمِائَةٍ وَ ثَمَانِينَ دِرْهَماً. وَ أَمَّا قَوْلُكَ مَعَ قَضَاءِ دَيْنِ أَبِيهَا فَمَتَى كُنَّ نِسَاؤُنَا يَقْضِينَ عَنَّا دُيُونَنَا وَ أَمَّا صُلْحُ مَا بَيْنَ هَذَيْنِ الْحَيَّيْنِ فَإِنَّا قَوْمٌ عَادَيْنَاكُمْ فِي اللَّهِ وَ لَمْ نَكُنْ نُصَالِحُكُمْ لِلدُّنْيَا فَلَعَمْرِي فَلَقَدْ أَعْيَا النَّسَبُ فَكَيْفَ السَّبَبُ. وَ أَمَّا قَوْلُكَ الْعَجَبُ لِيَزِيدَ كَيْفَ يَسْتَمْهِرُ فَقَدِ اسْتَمْهَرَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنْ يَزِيدَ وَ مِنْ أَبِ يَزِيدَ وَ مِنْ جَدِّ يَزِيدَ. وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ يَزِيدَ كُفْؤُ مَنْ لَا كُفْؤَ لَهُ فَمَنْ كَانَ كُفْؤَهُ قَبْلَ الْيَوْمَ فَهُوَ كُفْؤُهُ الْيَوْمَ مَا زَادَتْهُ إِمَارَتُهُ فِي الْكَفَاءَةِ شَيْئاً. وَ أَمَّا قَوْلُكَ: بِوَجْهِهِ يُسْتَسْقَى الْغَمَامُ فَإِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ بِوَجْهِ رَسُولِ اللَّهِ(ص). وَ أَمَّا قَوْلُكَ: مَنْ يَغْبِطُنَا بِهِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَغْبِطُهُ بِنَا فَإِنَّمَا يَغْبِطُنَا بِهِ أَهْلُ الْجَهْلِ وَ يَغْبِطُهُ بِنَا أَهْلُ الْعَقْلِ. فَاشْهَدُوا جَمِيعاً أَنِّي قَدْ زَوَّجْتُ أُمَّ كُلْثُومٍ بِنْتَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ مِنِ ابْنِ عَمِّهَا الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَلَى أَرْبَعِمِائَةٍ وَ ثَمَانِينَ دِرْهَماً وَ قَدْ نَحَلْتُهَا ضَيْعَتِي بِالْمَدِينَةِ أَوْ قَالَ أَرْضِي بِالْعَقِيقِ وَ إِنَّ غَلَّتَهَا فِي السَّنَةِ ثَمَانِيَةُ آلَافِ دِينَارٍ فَفِيهَا لَهُمَا غِنًى إِنْ شَاءَ اللَّهُ»؛ العوالم، ج۱۷، ص۸۷، ح۲؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۴ - ۴۵ (با مختصر تفاوت)؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۰۷ - ۲۰۸، ح۴.
  5. ابن شهرآشوب، مناقب، ج۴، ص۴۴ - ۴۵. در برخی از منابع این داستان به امام حسن نسبت داده شده است (بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۱۰ و ۱۱۹). ولی این درست نیست؛ زیرا ولایت‌عهدی یزید پس از شهادت امام حسن اتفاق افتاده و این جریان در زمانی بوده که یزید ولایت‌عهد بوده است.
  6. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص ۲۵۶-۲۵۹؛ مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها ص ۲۶۵.