یوم‌الدار در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==[[یوم الانذار]] و [[دعوت]] [[خویشاوندان]]==
== [[یوم الانذار]] و [[دعوت]] [[خویشاوندان]] ==
بعد از سه سال [[تبلیغ]] غیرعلنی و کاملاً مخفی، [[پیامبر]] [[مأموریت]] یافت دعوتش را آشکار کند. دستور [[قرآن]] این بود که نزدیک‌ترین [[خویشان]] خود را [[انذار]] کن<ref>{{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}} «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref>. پیامبر با همه صعوبت و [[سختی]] این مأموریت را به انجام رسانید<ref>تفسیر الطبری، ج۱۹، ص۷۶؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۴۰؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۱؛ الکامل، ج۲، ص۶۳؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۳۳، ش۳۶۴۱۹؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۴۹؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۱۳، ص۲۱۱؛ الکافی، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۴؛ الخصال، ج۱، ص۲۸۰؛ جامع البیان، ج۶، ص۴۹۳۷؛ مجمع البیان، ج۶، ص۱۳۲-۱۳۳؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۷۱؛ الارشاد، ج۱، ص۵۱؛ الامالی (طوسی)، ص۵۸۴؛ تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۹۷.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۴۱.</ref>
بعد از سه سال [[تبلیغ]] غیرعلنی و کاملاً مخفی، [[پیامبر]] [[مأموریت]] یافت دعوتش را آشکار کند. دستور [[قرآن]] این بود که نزدیک‌ترین [[خویشان]] خود را [[انذار]] کن<ref>{{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}} «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref>. پیامبر با همه صعوبت و [[سختی]] این مأموریت را به انجام رسانید<ref>تفسیر الطبری، ج۱۹، ص۷۶؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۴۰؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۱؛ الکامل، ج۲، ص۶۳؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۳۳، ش۳۶۴۱۹؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۴۹؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۱۳، ص۲۱۱؛ الکافی، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۴؛ الخصال، ج۱، ص۲۸۰؛ جامع البیان، ج۶، ص۴۹۳۷؛ مجمع البیان، ج۶، ص۱۳۲-۱۳۳؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۷۱؛ الارشاد، ج۱، ص۵۱؛ الامالی (طوسی)، ص۵۸۴؛ تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۹۷.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۴۱.</ref>


==چگونگی انذار [[نزدیکان]] و خویشان==
== چگونگی انذار [[نزدیکان]] و خویشان ==
[[اسلام]] در طول سه سال اول، علنی نشده و مخفی مانده بود، پس از این سال‌ها اولین بار دستور رسید که دعوت آشکار شود<ref>{{متن قرآن|فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ}} «از این روی آنچه فرمان می‌یابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان» سوره حجر، آیه ۹۴. همچنین نک به: السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۸؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۵.</ref>. [[خداوند]] نخست به پیامبر امر فرمود که باید خویشاوندان نزدیکت را انذار کنی. به دنبال این دستور امیرالمؤمنین علی{{ع}} مأموریت یافت که همه خویشان «بسیار نزدیک» را به یک مهمانی دعوت کند. آنها در حدود چهل نفر بودند، عموهاً، پسرعموها و عمه‌زاده‌ها.
[[اسلام]] در طول سه سال اول، علنی نشده و مخفی مانده بود، پس از این سال‌ها اولین بار دستور رسید که دعوت آشکار شود<ref>{{متن قرآن|فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ}} «از این روی آنچه فرمان می‌یابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان» سوره حجر، آیه ۹۴. همچنین نک به: السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۸؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۵.</ref>. [[خداوند]] نخست به پیامبر امر فرمود که باید خویشاوندان نزدیکت را انذار کنی. به دنبال این دستور امیرالمؤمنین علی {{ع}} مأموریت یافت که همه خویشان «بسیار نزدیک» را به یک مهمانی دعوت کند. آنها در حدود چهل نفر بودند، عموهاً، پسرعموها و عمه‌زاده‌ها.


با پختن دستی از یک گوسفند [[غذا]] درست کرده بودند، یک قدح هم دوغ آماده شد که این غذا [[کفاف]] بخش کوچکی از آن [[جمعیت]] را می‌داد؛ اما همه آن میهمانان آن را خوردند و [[سیر]] شدند. و قدح دوغ بین چهل نفر آنها گشت و همه [[سیراب]] شدند، آن [[روز]] تا پیامبر [[اراده]] فرمود با آنها سخن بگوید، [[ابولهب]] عموی ایشان با طرح ساحرانه بودن [[رفتار پیامبر]]، [[سخن گفتن]] آن [[حضرت]] را [[تخریب]] کرده و از اثر انداخت. پیامبر دیگر نباید سخن می‌گفت. [[سکوت]] کرد. میهمانان بی‌نتیجه رفتند.
با پختن دستی از یک گوسفند [[غذا]] درست کرده بودند، یک قدح هم دوغ آماده شد که این غذا [[کفاف]] بخش کوچکی از آن [[جمعیت]] را می‌داد؛ اما همه آن میهمانان آن را خوردند و [[سیر]] شدند. و قدح دوغ بین چهل نفر آنها گشت و همه [[سیراب]] شدند، آن [[روز]] تا پیامبر [[اراده]] فرمود با آنها سخن بگوید، [[ابولهب]] عموی ایشان با طرح ساحرانه بودن [[رفتار پیامبر]]، [[سخن گفتن]] آن [[حضرت]] را [[تخریب]] کرده و از اثر انداخت. پیامبر دیگر نباید سخن می‌گفت. [[سکوت]] کرد. میهمانان بی‌نتیجه رفتند.


[[روز]] دوم بایستی [[ابولهب]] [[دعوت]] نشود یا به طریقی اجازه سخن نیابد. این چنین شد. [[پیامبر]] در شرایط آرام جلسه فرمود: من هیچ [[جوانی]] از [[عرب]] نمی‌شناسم که [[برتر]] از آن چیزی که من برای شما آورده‌ام، برای [[قوم]] خویش آورده باشد. من برای شما خیر [[دنیا]] و [[آخرت]] آورده‌ام. [[خداوند]] به من امر کرده است که شما را به او دعوت کنم. کیست که به من در این راه کمک و [[همراهی]] کند که [[برادر]] من و [[وصی]] من و [[خلیفه]] من باشد؟ هیچ کس از جای برنخاست، هیچ‌کس جواب نداد، همه روی‌گردان شدند<ref>حضرت ابوطالب از کنه حوادث اطلاع داشت و پیامبری پیامبر را به خوبی می‌شناخت، به آن ایمان کامل داشت. ایشان به عنوان آخرین وصی و در سلسله اوصیاء حضرت اسماعیل، اجازه نداشت که ایمان خودش را ابراز کند و برای حفظ پیامبر{{صل}} مجبور بود که نشان ندهد که مسلمان است.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۴۱.</ref>
[[روز]] دوم بایستی [[ابولهب]] [[دعوت]] نشود یا به طریقی اجازه سخن نیابد. این چنین شد. [[پیامبر]] در شرایط آرام جلسه فرمود: من هیچ [[جوانی]] از [[عرب]] نمی‌شناسم که [[برتر]] از آن چیزی که من برای شما آورده‌ام، برای [[قوم]] خویش آورده باشد. من برای شما خیر [[دنیا]] و [[آخرت]] آورده‌ام. [[خداوند]] به من امر کرده است که شما را به او دعوت کنم. کیست که به من در این راه کمک و [[همراهی]] کند که [[برادر]] من و [[وصی]] من و [[خلیفه]] من باشد؟ هیچ کس از جای برنخاست، هیچ‌کس جواب نداد، همه روی‌گردان شدند<ref>حضرت ابوطالب از کنه حوادث اطلاع داشت و پیامبری پیامبر را به خوبی می‌شناخت، به آن ایمان کامل داشت. ایشان به عنوان آخرین وصی و در سلسله اوصیاء حضرت اسماعیل، اجازه نداشت که ایمان خودش را ابراز کند و برای حفظ پیامبر {{صل}} مجبور بود که نشان ندهد که مسلمان است.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۴۱.</ref>


==تصریح [[پیامبر]] به [[جانشینی امیرالمؤمنین]]{{ع}}==
== تصریح [[پیامبر]] به [[جانشینی امیرالمؤمنین]] {{ع}} ==
در نقل دیگری فرمود: {{متن حدیث|مَنْ يُبَايِعُنِي عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي}}: چه کسی با من [[بیعت]] می‌کند به اینکه برادرم، همراهم و بعد از من [[سرپرست]] همه شما باشد؟ اینجا اولین بار است که پیامبر از [[ولایت امیرالمؤمنین]] بر عموم [[مسلمانان]] سخن گفته است. [[امیرالمؤمنین]] بعدها می‌فرماید: من که از همه آن [[جمعیت]] از نظر سن کوچک‌تر بودم از جای برخاستم و عرضه داشتم: {{متن حدیث|أنا یا رسول الله! أنا وزیرک!}} من حاضرم! من کمک کار و [[وزیر]] تو خواهم بود، تو را کمک خواهم کرد. پیامبر فرمود: بنشین [[یا علی]]! برای دومین مرتبه ایشان سوال فرمود. هیچ‌کس جوابی نداد. این بار هم علی برخاست، [[همراهی]] خودش را اظهار کرد! پیامبر فرمود: بنشین یا علی! برای بار سوم سوال فرمود. این بار هم کسی برنخاست، و تنها علی بود که ایستاد، اظهار [[آمادگی]] کرد.
در نقل دیگری فرمود: {{متن حدیث|مَنْ يُبَايِعُنِي عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي}}: چه کسی با من [[بیعت]] می‌کند به اینکه برادرم، همراهم و بعد از من [[سرپرست]] همه شما باشد؟ اینجا اولین بار است که پیامبر از [[ولایت امیرالمؤمنین]] بر عموم [[مسلمانان]] سخن گفته است. [[امیرالمؤمنین]] بعدها می‌فرماید: من که از همه آن [[جمعیت]] از نظر سن کوچک‌تر بودم از جای برخاستم و عرضه داشتم: {{متن حدیث|أنا یا رسول الله! أنا وزیرک!}} من حاضرم! من کمک کار و [[وزیر]] تو خواهم بود، تو را کمک خواهم کرد. پیامبر فرمود: بنشین [[یا علی]]! برای دومین مرتبه ایشان سوال فرمود. هیچ‌کس جوابی نداد. این بار هم علی برخاست، [[همراهی]] خودش را اظهار کرد! پیامبر فرمود: بنشین یا علی! برای بار سوم سوال فرمود. این بار هم کسی برنخاست، و تنها علی بود که ایستاد، اظهار [[آمادگی]] کرد.


در اینجا عبارت متون [[تاریخی]] چنین است: [[پیامبر خدا]] دست پشت سر علی گذاشت، گردن او را گرفته فرمود: این علی [[برادر]] من و [[وصی]] من، [[خلیفه]] من، وزیر من است، [[فرمان]] او را بشنوید و از او [[اطاعت]] کنید<ref>سنن الکبری، ج۷، ص۴۳۲، ش۸۳۹۷ (روایت صحیح است)؛ المسند، ج۲، ص۴۶۵، ش۱۳۷۱ (همه راویان آن توثیق شده است)؛ خصائص (نسائی)، ج۱، ص۸۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۱؛ الکامل، ج۲، ص۶۲-۶۳؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۴۰. (البته این روایت را طبری درحالی که در تاریخ خود نقل می‌کند اما در تفسیرش و ابن کثیر نیز در البدایة و النهایة با حذف عبارات اصلی آن یعنی {{متن حدیث|وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي وَ...}} و تبدیل آن به «کذا وکذا» تحریف می‌کنند)؛ تفسیر البغوی، ج۶، ص۱۳۱؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج۹، ص۲۸۲۶؛ تفسیر الثعلبی، ج۷، ص۱۸۲؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۴۰۶.</ref>. در اینجا برای بار دوم بود که می‌فرمود: علی وزیر من است و جملات جدید و تازه‌ای هم فرمود، در آن علی را به عنوان [[وصی]]، [[خلیفه]] خود و ولی بعد از خود معرفی فرمود<ref>در روز اول اسلام پیامبر از وزارت علی سخن گفت، در روز عرضه علتی اسلام، امیرالمؤمنین{{ع}} به عنوان وصی و خلیفه پیامبر معرفی شد، اما اینکه ایشان به عنوان وصی معرفی شده، مقصود این است که ایشان وصی مقام رسالت و پیامبری پیامبر است؛ یعنی وصی شخصیت آن حضرت است، نه وصی شخص محمد بن عبد الله؛ ایشان وصی مرتبت و مقام پیامبری است، که به معنای ادامه دهنده راه و کار پیامبر است. خلیفه هم به همین معنی است. در واقع خلیفه پیامبر کسی است که کار پیامبری را که تبلیغ دین است ادامه می‌دهد. بدین ترتیب خلافت و وصایت کاملاً به یک معناست.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۴۲.</ref>
در اینجا عبارت متون [[تاریخی]] چنین است: [[پیامبر خدا]] دست پشت سر علی گذاشت، گردن او را گرفته فرمود: این علی [[برادر]] من و [[وصی]] من، [[خلیفه]] من، وزیر من است، [[فرمان]] او را بشنوید و از او [[اطاعت]] کنید<ref>سنن الکبری، ج۷، ص۴۳۲، ش۸۳۹۷ (روایت صحیح است)؛ المسند، ج۲، ص۴۶۵، ش۱۳۷۱ (همه راویان آن توثیق شده است)؛ خصائص (نسائی)، ج۱، ص۸۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۱؛ الکامل، ج۲، ص۶۲-۶۳؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۴۰. (البته این روایت را طبری درحالی که در تاریخ خود نقل می‌کند اما در تفسیرش و ابن کثیر نیز در البدایة و النهایة با حذف عبارات اصلی آن یعنی {{متن حدیث|وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي وَ...}} و تبدیل آن به «کذا وکذا» تحریف می‌کنند)؛ تفسیر البغوی، ج۶، ص۱۳۱؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج۹، ص۲۸۲۶؛ تفسیر الثعلبی، ج۷، ص۱۸۲؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۴۰۶.</ref>. در اینجا برای بار دوم بود که می‌فرمود: علی وزیر من است و جملات جدید و تازه‌ای هم فرمود، در آن علی را به عنوان [[وصی]]، [[خلیفه]] خود و ولی بعد از خود معرفی فرمود<ref>در روز اول اسلام پیامبر از وزارت علی سخن گفت، در روز عرضه علتی اسلام، امیرالمؤمنین {{ع}} به عنوان وصی و خلیفه پیامبر معرفی شد، اما اینکه ایشان به عنوان وصی معرفی شده، مقصود این است که ایشان وصی مقام رسالت و پیامبری پیامبر است؛ یعنی وصی شخصیت آن حضرت است، نه وصی شخص محمد بن عبد الله؛ ایشان وصی مرتبت و مقام پیامبری است، که به معنای ادامه دهنده راه و کار پیامبر است. خلیفه هم به همین معنی است. در واقع خلیفه پیامبر کسی است که کار پیامبری را که تبلیغ دین است ادامه می‌دهد. بدین ترتیب خلافت و وصایت کاملاً به یک معناست.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۴۲.</ref>


==بررسی [[روایت]] [[مکتب خلفا]] از ماجرا==
== بررسی [[روایت]] [[مکتب خلفا]] از ماجرا ==
اما متأسفانه همان طور که در گذشته گفتیم، [[دولت]] [[بنی امیه]] با شدت و حدت تمام می‌کوشید نام و نشانی از [[امیرالمؤمنین]] و [[اهل بیت پیامبر]]{{عم}} در [[جامعه اسلامی]] نباشد، [[بغض]] و [[دشمنی]] و [[کینه]] و [[لعن]] و [[سب]] نسبت به آنها همه‌گیر شود. به همین دلیل به [[جعل حدیث]]، [[تفسیر]] و واژگونه ساختن وقایع مهم [[تاریخی]] پرداختند<ref>ابن تیمیه که مروج و مبلغ اسلام اموی است کوشیده است که به طور کلی همه چیز این حادثه و حوادث نظیر آن را انکار کند، اصلاً برای آن به وجود روایتی معتقد نباشد، اگر هم بر فرض کسی روایتی نقل کند آن را جعلی و کذب بداند. (منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۲۹۹).</ref>. از جمله جریان «[[یوم الانذار]]» که در شمار مهم‌ترین این وقایع است، به طور کلی [[انکار]] شده و به شکل کاملاً متفاوتی روایت شده است:
اما متأسفانه همان طور که در گذشته گفتیم، [[دولت]] [[بنی امیه]] با شدت و حدت تمام می‌کوشید نام و نشانی از [[امیرالمؤمنین]] و [[اهل بیت پیامبر]] {{عم}} در [[جامعه اسلامی]] نباشد، [[بغض]] و [[دشمنی]] و [[کینه]] و [[لعن]] و [[سب]] نسبت به آنها همه‌گیر شود. به همین دلیل به [[جعل حدیث]]، [[تفسیر]] و واژگونه ساختن وقایع مهم [[تاریخی]] پرداختند<ref>ابن تیمیه که مروج و مبلغ اسلام اموی است کوشیده است که به طور کلی همه چیز این حادثه و حوادث نظیر آن را انکار کند، اصلاً برای آن به وجود روایتی معتقد نباشد، اگر هم بر فرض کسی روایتی نقل کند آن را جعلی و کذب بداند. (منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۲۹۹).</ref>. از جمله جریان «[[یوم الانذار]]» که در شمار مهم‌ترین این وقایع است، به طور کلی [[انکار]] شده و به شکل کاملاً متفاوتی روایت شده است:


===نقل‌های متفاوت [[عامه]]===
=== نقل‌های متفاوت [[عامه]] ===
روایت اول: [[عایشه]] می‌گوید: زمانی که [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> نازل شد، [[پیامبر]] بر بالای [[کوه صفا]] ایستاد و فرمود: ای [[فاطمه دختر محمد]]، ای [[صفیه دختر عبدالمطلب]]، ای [[فرزندان عبدالمطلب]]، من برای شما در [[محضر الهی]] کاری نمی‌توانم بکنم (باید خودتان عمل کنید)<ref>صحیح مسلم، ج۱، ص۱۹۲، ش۳۵۰.</ref>.
روایت اول: [[عایشه]] می‌گوید: زمانی که [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> نازل شد، [[پیامبر]] بر بالای [[کوه صفا]] ایستاد و فرمود: ای [[فاطمه دختر محمد]]، ای [[صفیه دختر عبدالمطلب]]، ای [[فرزندان عبدالمطلب]]، من برای شما در [[محضر الهی]] کاری نمی‌توانم بکنم (باید خودتان عمل کنید)<ref>صحیح مسلم، ج۱، ص۱۹۲، ش۳۵۰.</ref>.


[[روایت]] دوم: [[ابوهریره]] می‌گوید زمانی که [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> نازل شد، [[پیامبر]] فرمود: ای [[جماعت]] [[قریش]] - یا چیزی شبیه این جمله - [[سعادت]] خودتان را از [[خدا]] با عمل بخرید. من برای شما در [[محضر الهی]] کاری نمی‌توانم بکنم، ای [[فرزندان]] [[عبد]] مناف من برای شما در محضر الهی کاری نمی‌توانم بکنم، ای [[عباس بن عبدالمطلب]] من برای شما در محضر الهی کاری نمی‌توانم بکنم، ای [[صفیه]] عمه [[پیامبر خدا]] من برای شما در محضر الهی کاری نمی‌توانم بکنم، ای [[فاطمه دختر محمد]] از [[مال]] و [[ثروت]] من هر چه می‌خواهی [[طلب]] کن. من برای شما در محضر الهی کاری نمی‌توانم بکنم<ref>صحیح البخاری، ج۶، ص۱۱۱، ش۴۷۷۱.</ref>.
[[روایت]] دوم: [[ابوهریره]] می‌گوید زمانی که [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> نازل شد، [[پیامبر]] فرمود: ای [[جماعت]] [[قریش]] - یا چیزی شبیه این جمله - [[سعادت]] خودتان را از [[خدا]] با عمل بخرید. من برای شما در [[محضر الهی]] کاری نمی‌توانم بکنم، ای [[فرزندان]] [[عبد]] مناف من برای شما در محضر الهی کاری نمی‌توانم بکنم، ای [[عباس بن عبدالمطلب]] من برای شما در محضر الهی کاری نمی‌توانم بکنم، ای [[صفیه]] عمه [[پیامبر خدا]] من برای شما در محضر الهی کاری نمی‌توانم بکنم، ای [[فاطمه دختر محمد]] از [[مال]] و [[ثروت]] من هر چه می‌خواهی [[طلب]] کن. من برای شما در محضر الهی کاری نمی‌توانم بکنم<ref>صحیح البخاری، ج۶، ص۱۱۱، ش۴۷۷۱.</ref>.


روایت سوم: از [[ابن عباس]] روایت کردند که گفت: وقتی آیه {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> نازل شد، [[رسول خدا]]{{صل}} [[قبیله]] ایشان را [[دعوت]] کرد<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۱۸۴.</ref>.
روایت سوم: از [[ابن عباس]] روایت کردند که گفت: وقتی آیه {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> نازل شد، [[رسول خدا]] {{صل}} [[قبیله]] ایشان را [[دعوت]] کرد<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۱۸۴.</ref>.
همان طور که [[مشاهده]] می‌کنید متن این [[احادیث]] و مشابه آنها، کاملاً متفاوت با احادیث [[یوم الانذار]] است که در آن [[امیرالمؤمنین]]، [[وزیر]] و [[وصی]] و [[خلیفه]] بعد از رسول خدا{{صل}} معرفی می‌شود.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۴۳.</ref>
همان طور که [[مشاهده]] می‌کنید متن این [[احادیث]] و مشابه آنها، کاملاً متفاوت با احادیث [[یوم الانذار]] است که در آن [[امیرالمؤمنین]]، [[وزیر]] و [[وصی]] و [[خلیفه]] بعد از رسول خدا {{صل}} معرفی می‌شود.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۴۳.</ref>


===اشکالات سندی به این [[روایات]]===
=== اشکالات سندی به این [[روایات]] ===
البته این دسته روایات که در مآخذ [[مکتب خلافت]] کم نیستند، از معایب و اشکالات فراوانی برخوردارند که [[اعتماد]] به آنها را از بین می‌برند. از جمله:
البته این دسته روایات که در مآخذ [[مکتب خلافت]] کم نیستند، از معایب و اشکالات فراوانی برخوردارند که [[اعتماد]] به آنها را از بین می‌برند. از جمله:
# [[عایشه]]: ولادت او را در سال چهارم یا پنجم [[بعثت]] گفته‌اند<ref>الإصابة، ج۸، ص۲۳۱.</ref>، یعنی یک یا دو سال بعد از حادثه یوم الانذار بوده است. به گفته [[مورخان]] و [[مفسران]]، [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref>و یوم الانذار در [[سال سوم بعثت]] بوده است<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۲؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۸؛ الکامل، ج۲، ص۶۰-۶۲؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۳۷؛ الاکتفاء، ص۲۸۰؛ سبل الهدی، ج۲، ص۴۳۱؛ التفسیر الکبیر (رازی)، ج۳۲، ص۳۴۸.</ref>.
# [[عایشه]]: ولادت او را در سال چهارم یا پنجم [[بعثت]] گفته‌اند<ref>الإصابة، ج۸، ص۲۳۱.</ref>، یعنی یک یا دو سال بعد از حادثه یوم الانذار بوده است. به گفته [[مورخان]] و [[مفسران]]، [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref>و یوم الانذار در [[سال سوم بعثت]] بوده است<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۲؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۸؛ الکامل، ج۲، ص۶۰-۶۲؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۳۷؛ الاکتفاء، ص۲۸۰؛ سبل الهدی، ج۲، ص۴۳۱؛ التفسیر الکبیر (رازی)، ج۳۲، ص۳۴۸.</ref>.
# [[ابوهریرة]]: او در سال هفتم بعد [[هجرت]] [[مسلمان]] شده است، که درست با [[زمان]] [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> هفده سال فاصله دارد<ref>شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۴۴.</ref>.
# [[ابوهریرة]]: او در سال هفتم بعد [[هجرت]] [[مسلمان]] شده است، که درست با [[زمان]] [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> هفده سال فاصله دارد<ref>شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۴۴.</ref>.
# [[ابن عباس]]: او سه سال مانده به هجرت متولد شده است<ref>نسب قریش، ص۲۶؛ انساب الاشراف، ج۴،‌ص ۲۷ و اسدالغابة، ج۳، ص۲۹۱.</ref>. یعنی وی هفت سال بعد از [[نزول]] [[آیه انذار]] به [[دنیا]] آمده است. چگونه می‌تواند ناقل مستقیم و بلاواسطه این واقعه باشد؟
# [[ابن عباس]]: او سه سال مانده به هجرت متولد شده است<ref>نسب قریش، ص۲۶؛ انساب الاشراف، ج۴، ‌ص ۲۷ و اسدالغابة، ج۳، ص۲۹۱.</ref>. یعنی وی هفت سال بعد از [[نزول]] [[آیه انذار]] به [[دنیا]] آمده است. چگونه می‌تواند ناقل مستقیم و بلاواسطه این واقعه باشد؟
این سه [[راوی]] ([[عایشه]] و [[ابوهریره]] و ابن عباس) و [[راویان]] دیگری که در غیر این دو [[حدیث]]، حادثه را به این شکل نقل کرده‌اند، هیچ کدام در [[عصر نزول]] [[آیه]] و جریان [[یوم الدار]] حضور نداشته، بلکه حتی وجود نداشته‌اند.:
این سه [[راوی]] ([[عایشه]] و [[ابوهریره]] و ابن عباس) و [[راویان]] دیگری که در غیر این دو [[حدیث]]، حادثه را به این شکل نقل کرده‌اند، هیچ کدام در [[عصر نزول]] [[آیه]] و جریان [[یوم الدار]] حضور نداشته، بلکه حتی وجود نداشته‌اند. :


===اشکالات متنی به این [[روایات]]===
=== اشکالات متنی به این [[روایات]] ===
#خطاب‌های [[پیامبر]] به دخترش [[فاطمه]]{{س}} از جمله [[مشکلات]] دیگر این روایات است.؛ چراکه همان طور که گفته شده ماجرای [[یوم الانذار]] و نزول آیه در [[سال سوم بعثت]] بوده است<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۸.</ref> اما ولادت [[دختر پیامبر]] فاطمه [[صدیقه]] بنابر نقل معتبر در سال پنجم بعد از [[بعثت]] بوده<ref>الکافی، ج۸، ص۳۴۰؛ ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامة، ص۷۹، ش۱۸؛ المناقب، ج۳، ص۱۳۲؛ کشف الغمة، ج۲، ص۷۶؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۸۹. {{عربی|ان مولد فاطمة رضی الله تعالی عنهما کان قبل الهجرة بثمان سنین}}. </ref> پس در آن سال و در آن [[روز]] اصلاً به دنیا نیامده بوده که بتواند مخاطب [[پیامبر اکرم]] قرار گیرد.
# خطاب‌های [[پیامبر]] به دخترش [[فاطمه]] {{س}} از جمله [[مشکلات]] دیگر این روایات است. ؛ چراکه همان طور که گفته شده ماجرای [[یوم الانذار]] و نزول آیه در [[سال سوم بعثت]] بوده است<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۸.</ref> اما ولادت [[دختر پیامبر]] فاطمه [[صدیقه]] بنابر نقل معتبر در سال پنجم بعد از [[بعثت]] بوده<ref>الکافی، ج۸، ص۳۴۰؛ ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامة، ص۷۹، ش۱۸؛ المناقب، ج۳، ص۱۳۲؛ کشف الغمة، ج۲، ص۷۶؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۸۹. {{عربی|ان مولد فاطمة رضی الله تعالی عنهما کان قبل الهجرة بثمان سنین}}. </ref> پس در آن سال و در آن [[روز]] اصلاً به دنیا نیامده بوده که بتواند مخاطب [[پیامبر اکرم]] قرار گیرد.
#مشکل دومی که در این [[احادیث]] وجود دارد این است که پیامبر اکرم{{صل}} در ابتدای سخن، بر بالای [[کوه صفا]] می‌ایستد و [[مردم]] را مورد خطاب قرار می‌دهد، این خطابات با مدلول و فحوی آیه انذار سازگاری ندارد؛ زیرا خطاب آیه مربوط به نزدیک‌ترین بستگان پیامبر است نه عموم [[قریش]]، که تنها شامل [[بنی هاشم]] و بنی المطلب می‌شود. اما روایاتی که در بالا آوردیم، پیامبر قریش و تیره‌های آنان را صدا زده و [[انذار]] نمودند. درست است که [[رسالت پیامبر اکرم]]{{صل}} عام بوده است و همه [[مردم]] را در بر می‌گرفت اما نحوه [[ابلاغ]] آن توسط [[خدای متعال]] در [[آیه]] کاملاً مشخص می‌شده است. ایشان به [[امر الهی]] سه سال [[تبلیغ]] مخفیانه نمودند. بعد از آن [[مأمور]] شدند که تبلیغ خود را علنی کنند اما [[میزان]] این علنی شدن توسط آیه بیان شده که با اقربای خاص ایشان شروع شده است، این گام دوم [[رسالت]] آن [[حضرت]] بوده است. بر این اساس غیر از [[نزدیکان]] درجه اول [[پیامبر]] در این مرتبه جایی ندارند و سایر مردم در [[مأموریت]] ایشان داخل نیستند.
# مشکل دومی که در این [[احادیث]] وجود دارد این است که پیامبر اکرم {{صل}} در ابتدای سخن، بر بالای [[کوه صفا]] می‌ایستد و [[مردم]] را مورد خطاب قرار می‌دهد، این خطابات با مدلول و فحوی آیه انذار سازگاری ندارد؛ زیرا خطاب آیه مربوط به نزدیک‌ترین بستگان پیامبر است نه عموم [[قریش]]، که تنها شامل [[بنی هاشم]] و بنی المطلب می‌شود. اما روایاتی که در بالا آوردیم، پیامبر قریش و تیره‌های آنان را صدا زده و [[انذار]] نمودند. درست است که [[رسالت پیامبر اکرم]] {{صل}} عام بوده است و همه [[مردم]] را در بر می‌گرفت اما نحوه [[ابلاغ]] آن توسط [[خدای متعال]] در [[آیه]] کاملاً مشخص می‌شده است. ایشان به [[امر الهی]] سه سال [[تبلیغ]] مخفیانه نمودند. بعد از آن [[مأمور]] شدند که تبلیغ خود را علنی کنند اما [[میزان]] این علنی شدن توسط آیه بیان شده که با اقربای خاص ایشان شروع شده است، این گام دوم [[رسالت]] آن [[حضرت]] بوده است. بر این اساس غیر از [[نزدیکان]] درجه اول [[پیامبر]] در این مرتبه جایی ندارند و سایر مردم در [[مأموریت]] ایشان داخل نیستند.
#دیگر آنکه طبق نقل‌های متعدد در همه مکاتب [[اسلام]]، [[پیامبر اکرم]] صاحب [[شفاعت]] عظمی هستند. و شفاعت خویش را که شفاعتی مقبول و پذیرفته شده است<ref>صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۸۲، ش۲۲۷۸؛ سنن ابی داود، ج۴، ص۲۱۸، ش۴۶۷۳؛ مصنف (ابن ابی شیبة)، ج۶، ص۱۳۱۷؛ دلائل النبوة (ابی نعیم)، ص۶۶؛ دلائل النبوة (بیهقی)، ج۵، ص۴۷۶.</ref>، برای [[گناهکاران]] از [[امت]] خویش [[ذخیره]] کرده‌اند<ref>{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: إِنَّمَا ادَّخَرْتُ لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِي‌}}؛ پیامبر اسلام{{صل}} فرمودند: همانا من شفاعت خویش را برای گناهکاران امتم ذخیره کرده‌ام. المسند، ج۲۰، ص۴۳۹ (اسناده صحیح)؛ المستدرک علی الصحیحن، ج۱، ص۱۳۹ (هذا حدیث صحیح)؛ سنن ابن ماجه، ج۵، ص۳۶۳ (حدیث صحیح)؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۸، ص۳۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۵۷۴؛ الامالی (طوسی)، ص۵۷؛ الامالی (صدوق)، ص۳۷۰؛ الاختصاص (مفید)، ص۴۰.</ref>. پس چگونه ممکن است که پیامبر مالک هیچ نفع و ضرری برای امت حتی دختر خویش نباشد و نتواند از افراد امت خویش [[دستگیری]] کند و به هیچ وجه نتواند ایشان را از [[عذاب الهی]] [[نجات]] دهد؟!<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۴۴.</ref>
# دیگر آنکه طبق نقل‌های متعدد در همه مکاتب [[اسلام]]، [[پیامبر اکرم]] صاحب [[شفاعت]] عظمی هستند. و شفاعت خویش را که شفاعتی مقبول و پذیرفته شده است<ref>صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۸۲، ش۲۲۷۸؛ سنن ابی داود، ج۴، ص۲۱۸، ش۴۶۷۳؛ مصنف (ابن ابی شیبة)، ج۶، ص۱۳۱۷؛ دلائل النبوة (ابی نعیم)، ص۶۶؛ دلائل النبوة (بیهقی)، ج۵، ص۴۷۶.</ref>، برای [[گناهکاران]] از [[امت]] خویش [[ذخیره]] کرده‌اند<ref>{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: إِنَّمَا ادَّخَرْتُ لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِي‌}}؛ پیامبر اسلام {{صل}} فرمودند: همانا من شفاعت خویش را برای گناهکاران امتم ذخیره کرده‌ام. المسند، ج۲۰، ص۴۳۹ (اسناده صحیح)؛ المستدرک علی الصحیحن، ج۱، ص۱۳۹ (هذا حدیث صحیح)؛ سنن ابن ماجه، ج۵، ص۳۶۳ (حدیث صحیح)؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۸، ص۳۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۵۷۴؛ الامالی (طوسی)، ص۵۷؛ الامالی (صدوق)، ص۳۷۰؛ الاختصاص (مفید)، ص۴۰.</ref>. پس چگونه ممکن است که پیامبر مالک هیچ نفع و ضرری برای امت حتی دختر خویش نباشد و نتواند از افراد امت خویش [[دستگیری]] کند و به هیچ وجه نتواند ایشان را از [[عذاب الهی]] [[نجات]] دهد؟!<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۴۴.</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۱۶

یوم الانذار و دعوت خویشاوندان

بعد از سه سال تبلیغ غیرعلنی و کاملاً مخفی، پیامبر مأموریت یافت دعوتش را آشکار کند. دستور قرآن این بود که نزدیک‌ترین خویشان خود را انذار کن[۱]. پیامبر با همه صعوبت و سختی این مأموریت را به انجام رسانید[۲].[۳]

چگونگی انذار نزدیکان و خویشان

اسلام در طول سه سال اول، علنی نشده و مخفی مانده بود، پس از این سال‌ها اولین بار دستور رسید که دعوت آشکار شود[۴]. خداوند نخست به پیامبر امر فرمود که باید خویشاوندان نزدیکت را انذار کنی. به دنبال این دستور امیرالمؤمنین علی (ع) مأموریت یافت که همه خویشان «بسیار نزدیک» را به یک مهمانی دعوت کند. آنها در حدود چهل نفر بودند، عموهاً، پسرعموها و عمه‌زاده‌ها.

با پختن دستی از یک گوسفند غذا درست کرده بودند، یک قدح هم دوغ آماده شد که این غذا کفاف بخش کوچکی از آن جمعیت را می‌داد؛ اما همه آن میهمانان آن را خوردند و سیر شدند. و قدح دوغ بین چهل نفر آنها گشت و همه سیراب شدند، آن روز تا پیامبر اراده فرمود با آنها سخن بگوید، ابولهب عموی ایشان با طرح ساحرانه بودن رفتار پیامبر، سخن گفتن آن حضرت را تخریب کرده و از اثر انداخت. پیامبر دیگر نباید سخن می‌گفت. سکوت کرد. میهمانان بی‌نتیجه رفتند.

روز دوم بایستی ابولهب دعوت نشود یا به طریقی اجازه سخن نیابد. این چنین شد. پیامبر در شرایط آرام جلسه فرمود: من هیچ جوانی از عرب نمی‌شناسم که برتر از آن چیزی که من برای شما آورده‌ام، برای قوم خویش آورده باشد. من برای شما خیر دنیا و آخرت آورده‌ام. خداوند به من امر کرده است که شما را به او دعوت کنم. کیست که به من در این راه کمک و همراهی کند که برادر من و وصی من و خلیفه من باشد؟ هیچ کس از جای برنخاست، هیچ‌کس جواب نداد، همه روی‌گردان شدند[۵].[۶]

تصریح پیامبر به جانشینی امیرالمؤمنین (ع)

در نقل دیگری فرمود: «مَنْ يُبَايِعُنِي عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي»: چه کسی با من بیعت می‌کند به اینکه برادرم، همراهم و بعد از من سرپرست همه شما باشد؟ اینجا اولین بار است که پیامبر از ولایت امیرالمؤمنین بر عموم مسلمانان سخن گفته است. امیرالمؤمنین بعدها می‌فرماید: من که از همه آن جمعیت از نظر سن کوچک‌تر بودم از جای برخاستم و عرضه داشتم: «أنا یا رسول الله! أنا وزیرک!» من حاضرم! من کمک کار و وزیر تو خواهم بود، تو را کمک خواهم کرد. پیامبر فرمود: بنشین یا علی! برای دومین مرتبه ایشان سوال فرمود. هیچ‌کس جوابی نداد. این بار هم علی برخاست، همراهی خودش را اظهار کرد! پیامبر فرمود: بنشین یا علی! برای بار سوم سوال فرمود. این بار هم کسی برنخاست، و تنها علی بود که ایستاد، اظهار آمادگی کرد.

در اینجا عبارت متون تاریخی چنین است: پیامبر خدا دست پشت سر علی گذاشت، گردن او را گرفته فرمود: این علی برادر من و وصی من، خلیفه من، وزیر من است، فرمان او را بشنوید و از او اطاعت کنید[۷]. در اینجا برای بار دوم بود که می‌فرمود: علی وزیر من است و جملات جدید و تازه‌ای هم فرمود، در آن علی را به عنوان وصی، خلیفه خود و ولی بعد از خود معرفی فرمود[۸].[۹]

بررسی روایت مکتب خلفا از ماجرا

اما متأسفانه همان طور که در گذشته گفتیم، دولت بنی امیه با شدت و حدت تمام می‌کوشید نام و نشانی از امیرالمؤمنین و اهل بیت پیامبر (ع) در جامعه اسلامی نباشد، بغض و دشمنی و کینه و لعن و سب نسبت به آنها همه‌گیر شود. به همین دلیل به جعل حدیث، تفسیر و واژگونه ساختن وقایع مهم تاریخی پرداختند[۱۰]. از جمله جریان «یوم الانذار» که در شمار مهم‌ترین این وقایع است، به طور کلی انکار شده و به شکل کاملاً متفاوتی روایت شده است:

نقل‌های متفاوت عامه

روایت اول: عایشه می‌گوید: زمانی که آیه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۱۱] نازل شد، پیامبر بر بالای کوه صفا ایستاد و فرمود: ای فاطمه دختر محمد، ای صفیه دختر عبدالمطلب، ای فرزندان عبدالمطلب، من برای شما در محضر الهی کاری نمی‌توانم بکنم (باید خودتان عمل کنید)[۱۲].

روایت دوم: ابوهریره می‌گوید زمانی که آیه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۱۳] نازل شد، پیامبر فرمود: ای جماعت قریش - یا چیزی شبیه این جمله - سعادت خودتان را از خدا با عمل بخرید. من برای شما در محضر الهی کاری نمی‌توانم بکنم، ای فرزندان عبد مناف من برای شما در محضر الهی کاری نمی‌توانم بکنم، ای عباس بن عبدالمطلب من برای شما در محضر الهی کاری نمی‌توانم بکنم، ای صفیه عمه پیامبر خدا من برای شما در محضر الهی کاری نمی‌توانم بکنم، ای فاطمه دختر محمد از مال و ثروت من هر چه می‌خواهی طلب کن. من برای شما در محضر الهی کاری نمی‌توانم بکنم[۱۴].

روایت سوم: از ابن عباس روایت کردند که گفت: وقتی آیه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۱۵] نازل شد، رسول خدا (ص) قبیله ایشان را دعوت کرد[۱۶]. همان طور که مشاهده می‌کنید متن این احادیث و مشابه آنها، کاملاً متفاوت با احادیث یوم الانذار است که در آن امیرالمؤمنین، وزیر و وصی و خلیفه بعد از رسول خدا (ص) معرفی می‌شود.[۱۷]

اشکالات سندی به این روایات

البته این دسته روایات که در مآخذ مکتب خلافت کم نیستند، از معایب و اشکالات فراوانی برخوردارند که اعتماد به آنها را از بین می‌برند. از جمله:

  1. عایشه: ولادت او را در سال چهارم یا پنجم بعثت گفته‌اند[۱۸]، یعنی یک یا دو سال بعد از حادثه یوم الانذار بوده است. به گفته مورخان و مفسران، نزول آیه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۱۹]و یوم الانذار در سال سوم بعثت بوده است[۲۰].
  2. ابوهریرة: او در سال هفتم بعد هجرت مسلمان شده است، که درست با زمان نزول آیه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۲۱] هفده سال فاصله دارد[۲۲].
  3. ابن عباس: او سه سال مانده به هجرت متولد شده است[۲۳]. یعنی وی هفت سال بعد از نزول آیه انذار به دنیا آمده است. چگونه می‌تواند ناقل مستقیم و بلاواسطه این واقعه باشد؟

این سه راوی (عایشه و ابوهریره و ابن عباس) و راویان دیگری که در غیر این دو حدیث، حادثه را به این شکل نقل کرده‌اند، هیچ کدام در عصر نزول آیه و جریان یوم الدار حضور نداشته، بلکه حتی وجود نداشته‌اند. :

اشکالات متنی به این روایات

  1. خطاب‌های پیامبر به دخترش فاطمه (س) از جمله مشکلات دیگر این روایات است. ؛ چراکه همان طور که گفته شده ماجرای یوم الانذار و نزول آیه در سال سوم بعثت بوده است[۲۴] اما ولادت دختر پیامبر فاطمه صدیقه بنابر نقل معتبر در سال پنجم بعد از بعثت بوده[۲۵] پس در آن سال و در آن روز اصلاً به دنیا نیامده بوده که بتواند مخاطب پیامبر اکرم قرار گیرد.
  2. مشکل دومی که در این احادیث وجود دارد این است که پیامبر اکرم (ص) در ابتدای سخن، بر بالای کوه صفا می‌ایستد و مردم را مورد خطاب قرار می‌دهد، این خطابات با مدلول و فحوی آیه انذار سازگاری ندارد؛ زیرا خطاب آیه مربوط به نزدیک‌ترین بستگان پیامبر است نه عموم قریش، که تنها شامل بنی هاشم و بنی المطلب می‌شود. اما روایاتی که در بالا آوردیم، پیامبر قریش و تیره‌های آنان را صدا زده و انذار نمودند. درست است که رسالت پیامبر اکرم (ص) عام بوده است و همه مردم را در بر می‌گرفت اما نحوه ابلاغ آن توسط خدای متعال در آیه کاملاً مشخص می‌شده است. ایشان به امر الهی سه سال تبلیغ مخفیانه نمودند. بعد از آن مأمور شدند که تبلیغ خود را علنی کنند اما میزان این علنی شدن توسط آیه بیان شده که با اقربای خاص ایشان شروع شده است، این گام دوم رسالت آن حضرت بوده است. بر این اساس غیر از نزدیکان درجه اول پیامبر در این مرتبه جایی ندارند و سایر مردم در مأموریت ایشان داخل نیستند.
  3. دیگر آنکه طبق نقل‌های متعدد در همه مکاتب اسلام، پیامبر اکرم صاحب شفاعت عظمی هستند. و شفاعت خویش را که شفاعتی مقبول و پذیرفته شده است[۲۶]، برای گناهکاران از امت خویش ذخیره کرده‌اند[۲۷]. پس چگونه ممکن است که پیامبر مالک هیچ نفع و ضرری برای امت حتی دختر خویش نباشد و نتواند از افراد امت خویش دستگیری کند و به هیچ وجه نتواند ایشان را از عذاب الهی نجات دهد؟![۲۸]

منابع

پانویس

  1. ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  2. تفسیر الطبری، ج۱۹، ص۷۶؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۴۰؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۱؛ الکامل، ج۲، ص۶۳؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۳۳، ش۳۶۴۱۹؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۴۹؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۱۳، ص۲۱۱؛ الکافی، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۴؛ الخصال، ج۱، ص۲۸۰؛ جامع البیان، ج۶، ص۴۹۳۷؛ مجمع البیان، ج۶، ص۱۳۲-۱۳۳؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۷۱؛ الارشاد، ج۱، ص۵۱؛ الامالی (طوسی)، ص۵۸۴؛ تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۹۷.
  3. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۴۱.
  4. ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ «از این روی آنچه فرمان می‌یابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان» سوره حجر، آیه ۹۴. همچنین نک به: السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۸؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۵.
  5. حضرت ابوطالب از کنه حوادث اطلاع داشت و پیامبری پیامبر را به خوبی می‌شناخت، به آن ایمان کامل داشت. ایشان به عنوان آخرین وصی و در سلسله اوصیاء حضرت اسماعیل، اجازه نداشت که ایمان خودش را ابراز کند و برای حفظ پیامبر (ص) مجبور بود که نشان ندهد که مسلمان است.
  6. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۴۱.
  7. سنن الکبری، ج۷، ص۴۳۲، ش۸۳۹۷ (روایت صحیح است)؛ المسند، ج۲، ص۴۶۵، ش۱۳۷۱ (همه راویان آن توثیق شده است)؛ خصائص (نسائی)، ج۱، ص۸۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۱؛ الکامل، ج۲، ص۶۲-۶۳؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۴۰. (البته این روایت را طبری درحالی که در تاریخ خود نقل می‌کند اما در تفسیرش و ابن کثیر نیز در البدایة و النهایة با حذف عبارات اصلی آن یعنی «وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي وَ...» و تبدیل آن به «کذا وکذا» تحریف می‌کنند)؛ تفسیر البغوی، ج۶، ص۱۳۱؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج۹، ص۲۸۲۶؛ تفسیر الثعلبی، ج۷، ص۱۸۲؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۴۰۶.
  8. در روز اول اسلام پیامبر از وزارت علی سخن گفت، در روز عرضه علتی اسلام، امیرالمؤمنین (ع) به عنوان وصی و خلیفه پیامبر معرفی شد، اما اینکه ایشان به عنوان وصی معرفی شده، مقصود این است که ایشان وصی مقام رسالت و پیامبری پیامبر است؛ یعنی وصی شخصیت آن حضرت است، نه وصی شخص محمد بن عبد الله؛ ایشان وصی مرتبت و مقام پیامبری است، که به معنای ادامه دهنده راه و کار پیامبر است. خلیفه هم به همین معنی است. در واقع خلیفه پیامبر کسی است که کار پیامبری را که تبلیغ دین است ادامه می‌دهد. بدین ترتیب خلافت و وصایت کاملاً به یک معناست.
  9. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۴۲.
  10. ابن تیمیه که مروج و مبلغ اسلام اموی است کوشیده است که به طور کلی همه چیز این حادثه و حوادث نظیر آن را انکار کند، اصلاً برای آن به وجود روایتی معتقد نباشد، اگر هم بر فرض کسی روایتی نقل کند آن را جعلی و کذب بداند. (منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۲۹۹).
  11. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  12. صحیح مسلم، ج۱، ص۱۹۲، ش۳۵۰.
  13. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  14. صحیح البخاری، ج۶، ص۱۱۱، ش۴۷۷۱.
  15. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  16. صحیح البخاری، ج۴، ص۱۸۴.
  17. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۴۳.
  18. الإصابة، ج۸، ص۲۳۱.
  19. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  20. السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۲؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۸؛ الکامل، ج۲، ص۶۰-۶۲؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۳۷؛ الاکتفاء، ص۲۸۰؛ سبل الهدی، ج۲، ص۴۳۱؛ التفسیر الکبیر (رازی)، ج۳۲، ص۳۴۸.
  21. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  22. شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۴۴.
  23. نسب قریش، ص۲۶؛ انساب الاشراف، ج۴، ‌ص ۲۷ و اسدالغابة، ج۳، ص۲۹۱.
  24. تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۸.
  25. الکافی، ج۸، ص۳۴۰؛ ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامة، ص۷۹، ش۱۸؛ المناقب، ج۳، ص۱۳۲؛ کشف الغمة، ج۲، ص۷۶؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۸۹. ان مولد فاطمة رضی الله تعالی عنهما کان قبل الهجرة بثمان سنین.
  26. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۸۲، ش۲۲۷۸؛ سنن ابی داود، ج۴، ص۲۱۸، ش۴۶۷۳؛ مصنف (ابن ابی شیبة)، ج۶، ص۱۳۱۷؛ دلائل النبوة (ابی نعیم)، ص۶۶؛ دلائل النبوة (بیهقی)، ج۵، ص۴۷۶.
  27. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): إِنَّمَا ادَّخَرْتُ لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِي‌»؛ پیامبر اسلام (ص) فرمودند: همانا من شفاعت خویش را برای گناهکاران امتم ذخیره کرده‌ام. المسند، ج۲۰، ص۴۳۹ (اسناده صحیح)؛ المستدرک علی الصحیحن، ج۱، ص۱۳۹ (هذا حدیث صحیح)؛ سنن ابن ماجه، ج۵، ص۳۶۳ (حدیث صحیح)؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۸، ص۳۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۵۷۴؛ الامالی (طوسی)، ص۵۷؛ الامالی (صدوق)، ص۳۷۰؛ الاختصاص (مفید)، ص۴۰.
  28. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۴۴.