پیامبر: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱۷۷: خط ۱۷۷:
* [[شیخ مفید]] و [[سید مرتضی]] و... حقیقت عصمت را لطف دانسته‌اند؛ این تلقی صحیح است اما نیروی تأثیرگذار در عصمت را مشخص نمی‌کند.  
* [[شیخ مفید]] و [[سید مرتضی]] و... حقیقت عصمت را لطف دانسته‌اند؛ این تلقی صحیح است اما نیروی تأثیرگذار در عصمت را مشخص نمی‌کند.  
حکمای مسلمان معتقدند، [[انسان کامل]] قوای غضبیه و شهویه را مطیع قوه عاقله قرار می‌دهد؛ اما به نظر می‌رسد [[پیامبران|پیامبران معصوم]]، علاوه بر رشد عقلانی، از لطف دیگری از سوی خداوند برخوردارند تا به عصمت ویژه‌ای برسند <ref>[[کلام نوین اسلامی (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص ۱۳۱-۱۳۳. </ref>.  
حکمای مسلمان معتقدند، [[انسان کامل]] قوای غضبیه و شهویه را مطیع قوه عاقله قرار می‌دهد؛ اما به نظر می‌رسد [[پیامبران|پیامبران معصوم]]، علاوه بر رشد عقلانی، از لطف دیگری از سوی خداوند برخوردارند تا به عصمت ویژه‌ای برسند <ref>[[کلام نوین اسلامی (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص ۱۳۱-۱۳۳. </ref>.  
* حکمای اسلامی می‌گویند: عصمت ملکه‌ای است که از دارنده آن، معصیت سر نمی‌زند. [[قاضی عضدالدین ایجی]]: این ملکه به واسطه علم به پیامدهای ناگوار گناهان و نتایج ارزشمند طاعات حاصل می‌شود.
* حکمای اسلامی می‌گویند: عصمت ملکه‌ای است که از دارنده آن، معصیت سر نمی‌زند. [[قاضی عضدالدین ایجی]]: این ملکه به واسطه علم به پیامدهای ناگوار گناهان و نتایج ارزشمند طاعات حاصل می‌شود. مولوی عبدالعزیز فرهادی گفته: "تطبیق نظریه حکما، بر اصول [[اهل سنت]] آسان است. به این بیان که عصمت، ملکه‌ای است نفسانی که خداوند آن را در انسان می‌آفریند و سبب عادی برای نیافریدن گناه در او خواهد بود". اما دیدگاه دیگری وجود دارد که مطابق آن ساختار آفرینش فرد [[معصوم]] مستلزم عدم اختیار اوست. ابوالحسن اشعری می‌گوید: معصوم، قدرت بر انجام معصیت ندارد. ازنظر عقل، معصوم به این معنا، مستحق مدح و ستایش نخواهد بود و تکلیف و جزا نیز نامعقول خواهد بود علاوه بر این‌ها قرآن صریحاً می‌فرماید: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ...}}﴾}} و [[حضرت یوسف]] در قرآن تصریح کرده که همچون دیگر انسان‌ها دارای نفس اماره به گناه است. نظریه [[اشاعره]] هم چون با اصل علیت در تعارض است پذیرفته نیست<ref>[[کلام تطبیقی استدلالی (کتاب)|کلام تطبیقی استدلالی]]، ص ۹۰-۹۲. </ref>.  
مولوی عبدالعزیز فرهادی گفته: "تطبیق نظریه حکما، بر اصول [[اهل سنت]] آسان است. به این بیان که عصمت، ملکه‌ای است نفسانی که خداوند آن را در انسان می‌آفریند و سبب عادی برای نیافریدن گناه در او خواهد بود".
اما دیدگاه دیگری وجود دارد که مطابق آن ساختار آفرینش فرد [[معصوم]] مستلزم عدم اختیار اوست. ابوالحسن اشعری می‌گوید: معصوم، قدرت بر انجام معصیت ندارد. ازنظر عقل، معصوم به این معنا، مستحق مدح و ستایش نخواهد بود و تکلیف و جزا نیز نامعقول خواهد بود علاوه بر این‌ها قرآن صریحاً می‌فرماید: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ...}}﴾}} و [[حضرت یوسف]] در قرآن تصریح کرده که همچون دیگر انسان‌ها دارای نفس اماره به گناه است. نظریه [[اشاعره]] هم چون با اصل علیت در تعارض است پذیرفته نیست<ref>[[کلام تطبیقی استدلالی (کتاب)|کلام تطبیقی استدلالی]]، ص ۹۰-۹۲. </ref>.  
* پاره‌ای از متکلمان و بسیاری از حکمای اسلامی، حقیقت عصمت را داشتن ملکه نفسانی دانسته‌اند؛ اشکال اساسی این تعریف، ابهام و نامفهوم بودن است که حقیقت عصمت را روشن نمی‌سازد. دسته‌ای از متکلمان [[اهل سنت]] و [[شیعه]] به تبیین ترکیبی از حقیقت عصمت پرداخته‌اند:
* پاره‌ای از متکلمان و بسیاری از حکمای اسلامی، حقیقت عصمت را داشتن ملکه نفسانی دانسته‌اند؛ اشکال اساسی این تعریف، ابهام و نامفهوم بودن است که حقیقت عصمت را روشن نمی‌سازد. دسته‌ای از متکلمان [[اهل سنت]] و [[شیعه]] به تبیین ترکیبی از حقیقت عصمت پرداخته‌اند:
:#در نفس یا بدن خاصیت و ملکه‌ای است که مانع گناه شود.
:#در نفس یا بدن خاصیت و ملکه‌ای است که مانع گناه شود.

نسخهٔ ‏۱۷ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۰۹:۵۷

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل پیامبر (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

پیامبر یا نبی انسانی است که از سوی خداوند برای هدایت مردم مأمور اصلاح معاش و معاد آنان می شود.


واژه‌شناسی لغوی

واژه‌شناسی نبی

  • نبی یا از "نبأ" به معنای خبر است [۱] یا از "نَباوه" به معنای ارتفاع و شرافت. [۲] در صورت اول معنای نبی خبردهنده یا خبر داده شده یا خبردار است و در صورت دوم به معنای رفیع و بلند مرتبه می‌باشد، و نبوت به معنای رفعت و بلند مرتبگی است. [۳] بنابراین، نبی کسی است که خداوند به او خبر داده، یا کسی است که از جانب خداوند خبر می‌دهد [۴] و شریف‌تر و بلند مرتبه‌تر از سایر انسان‌هاست [۵].
  • همچنیننبوت به معنای "صوت خفی" هم آمده است؛ چون خبری که به انبیا می‌رسد، دیگران نمی‌شنیدند. [۶]. و یا اینکه به معنای طریق باشد و پیامبران را از آن جهت نبی خوانند که راه‌های هدایت بشری به سوی خداوند می‌باشند[۷][۸].
  • نبوت در معنای اصطلاحی، مقام و منزلتی است از سوی خداوند سبحان که به برخی از انسان‌ها داده می‌شود به جهت رفعت مرتبهایی که دارند برای هدایت انسان‌ها. [۹].

واژه‌شناسی رسول

  • اصطلاح رسول و رسالت از ماده "رِسل"، به معنای حرکت تؤام با آرامش است. [۱۰]. رسول به معنای مُرسَل است. ارسال یعنی روانه کردن و فرستان و مُرسَل به کسی گویند که وی را برای امری روانه می‌سازند. [۱۱] این امر، می‌تواند رساندن پیام یا انجام کارِ دیگری باشد. [۱۲] از واژه‌های فارسی برای رسول، پیامبر است؛ پیامبر کسی است که حامل و رساننده پیام می‌باشد. در واژه پیامبر، صرفاً به رساندن پیام توجه شده، و مأموریت دیگری برای رسول وجود ندارد. از این جهت، واژه پیامبر به معنای لغوی نبوت نزدیکی دارد.
  • اما در اصطلاح، رسول کسی است که از جانب خداوند به سوی دیگران فرستاده می‌شود تا پیام الهی را به آنها رسانده و اجرا نماید. از این رو، در معنای اصطلاحی رسالت، نه تنها پیام‌آوری بلکه تعلیم، تربیت و مدیریت نیز وجود دارد [۱۳].

نسبت میان نبی و رسول

  • از ظاهر برخی آیات قرآن برمی‌آید که اختلافی میان مصادیق این دو مفهوم رسول و نبی وجود دارد همچون آیه ﴿﴿ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلا نَبِيٍّ [۱۴] اگر رسول و نبی بر مصادیق واحدی دلالت کنند ذکر آن دو لغو خواهد بود، در روایت معصومین: نیز به این تفاوت اشاره شده است: "عَنْ أَبِي ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّه‏ (ص) وَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّه‏: كَمِ النَّبِيُّونَ قَالَ مِائَةُ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ نَبِيٍّ قُلْتُ كَمِ الْمُرْسَلُونَ مِنْهُمْ قَالَ ثَلَاثُ مِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ جَمّاً غَفِيراً". [۱۵] جناب ابوذر نقل می‌کند که نزد رسول خدا (ص) رفتم و پرسیدم: ای رسول خدا، انبیا چند نفرند؟ فرمود: صد و بیست و چهار هزار نفر. عرض کردم: از میان ایشان، چه تعدادی مرسَل می‌باشند؟ فرمود: سیصد و سیزده نفر جماعتی زیاد. بنابراین نسبت میان نبی و رسول تساوی نیست اما این که چه نسبتی برقرار است چهار قول وجود دارد که در سه قول نبی اعم از رسول به شمار آمده است، زیرا[۱۶]:
  1. نبی عبارت است از انسان مخبری که از جانب خداوند خبر آورده است اعم از آن که مأمور به تبلیغ باشد یا نباشد ولی رسول، مأمور به تبلیغ است[۱۷][۱۸].
  2. نبی کسی است که تبلیغ احکام الهی را به عهده دارد ولی کتاب آسمانی ندارد لکن رسول واجد کتاب آسمانی است[۱۹][۲۰].
  3. نبی انسانی است که از طرف خداوند برای تبلیغ اوامر و نواهی الهی مبعوث شده است چه واجد کتاب و یا شریعت خاص باشد و یا نباشد و رسول کسی است که واجد کتاب و شریعت خاص باشد[۲۱] [۲۲].
  4. منظور از نبوت و رسالت دو گروه جدا از پیامبران الهی نیستند بلکه هر کدام به یک حیثیت و جهت خاص و شأنی خاص اشاره دارند پس نبوت ناظر است به جهت گرفتن اخبار و احکام الهی و رسالت ناظر است به جهت ابلاغ آنها به مردم. این شئون مختلف از بعضی از آیات قرآنی قابل استفاده است، در آیه ﴿﴿ إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ [۲۳] به شأن نبوت و در آیه﴿﴿ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ [۲۴] به شأن رسالت اشاره دارد[۲۵].
  • طبق این معنا، مقام رسالت و نبوت در یک نفر قابل جمع است [۲۶]. گواه این مطلب آن است که در آیات نبوت عامه گاهی واژه نبیین به کار رفته است ﴿﴿ كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ [۲۷] و گاهی واژه رسل به کار رفته است: ﴿﴿ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ [۲۸] از آیات و روایات به دست می‌آید که رسول اخص از نبی است، یعنی همه پیامبران، داراى مقام نبوت بوده‌اند ولى مقام رسالت اختصاص به گروهى از ایشان داشته است. [۲۹]. در روایتی از حضرت باقر (ع)، دربارۀ حصول مقام رسالت در حضرت ابراهیم (ع) آمده است: "إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ اتَّخَذَهُ رَسُولاً" [۳۰]. همانا خداوند، قبل از آن که حضرت ابراهیم را در منصب نبوت قرار دهد، وی را در مقام بندگی پذیرفت، و قبل از آن که او را در مقام رسالت قرار دهد، وی را در مقام نبوت قرار داد.در روایات آمده است که نبی کسی است که فرشته وحی را در بیداری نمی‌بیند و فقط صدای او را می‌شنود ولی در خواب هم صدای او را می‌شنود و هم او را مشاهده می‌کند، اما رسول کسی است که در بیداری نیز فرشته وحی را مشاهده می‌کند؛ «النَّبِیُّ الَّذِی یَرَى فِی مَنَامِهِ وَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا یُعَایِنُ الْمـَلَکُ وَ الرَّسُولُ الَّذِی یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ یَرَى فِی الْمـَنَامِ وَ یُعَایِنُ الْمـَلَک» [۳۱]. [۳۲] این گونه تفاوت‌ها مربوط به مقامات و مراتب کمال پیامبران است نه شأن نبوت و رسالت آنان چنان که در قرآن تصریح شده است که برخی پیامبران بر برخی دیگر برتری دارند: ﴿﴿ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ [۳۳] و ﴿﴿ تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ [۳۴] در دو آیه یاد شده که سخن از تفاضل پیامبری است، هم واژه نبیین به کار رفته و هم واژه رسل. بنابراین صاحب کتاب یا شریعت بودن نیز می‌تواند از مزایای برخی پیامبران باشد. که به این جهت به آنان رسول گفته می‌شود. اختصاص واژه رسول به برخی از پیامبران به لحاظ جهات یاد شده با برابری آن با واژه نبی از منظر کلامی‌منافات ندارد[۳۵][۳۶].

نسبت میان نبی و امام

درجات انبیا و رسولان

اقسام پیامبران

  • تقسیمات مختلفی برای پیامبران وجود دارد مانند:
  1. پیامبران تشريعى: پیامبرانی از جانب خداوند که شريعت خاصى را به بشر عرضه مى كنند.
  2. پیامبران تبلیغی: پیامبرانی که وظيفه تبليغ و ترويج شريعت پيامبران تشريعى را به عهده دارند.

ضرورت وجود پیامبر

  • از آنجا که هر یک از ما به معارف فرا عادی دسترسی نداریم، لذا براساس حکمت الهی، وجود پیام‌آورانی به عنوان واسطه، امری ضروری است. تا راه صحیح و کامل سعادت را در اختیار انسان قرار دهند [۳۷].
  • لازمه حکمت الهی، وجود راهی فرا عادی برای هدایت بشر به سعادت است و همچنین لازم است تا افرادی معصوم، این راه را در اختیار دیگران قرار دهند و در صورت لزوم، مجری احکام الهی باشد لذا وجود نشانه‌ای محکم برای اثبات ادعای پیامبری ضرورت دارد. [۳۸].
  • از جمله این ضرورت‌ها: (۱): ضرورت وحیانی؛ (۲): ضرورت کلامی؛ (۳): ضرورت فلسفی؛ (۴): ضرورت عرفانی.

اهداف بعثت پیامبران (حکمت بعثت انبیا)

فوائد بعثت انبیا

شناخت پیامبر

راه‌های شناخت پیامبران

نخست: گواهی معجزه

دوم: گواهی و بشارت پیامبر دیگر

سوم: گواهی قراین و شواهد [۳۹]

  • یکی دیگر از راه‌های شناخت پیامبران، مطالعه در احوال و آثار ایشان و گردآوری قراین و شواهد است. این قراین و شواهد را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد:
  1. پیشینه مدعی پیامبری: انسان در طول مدتی که در میان مردم زیست می‌کند، اعمال و رفتار خاصی را از خود بروز می‌دهد. این عملکردها آیینه‌ای است که روحیات، اخلاق و اندیشه‌های او را به‌روشنی نشان می‌دهد. مدعی مقام نبوت نیز از این پیشینه برخوردار است و می‌توان از آن به‌عنوان نشانه‌ای بر صدق ادعایش بهره جست. چنان‌که پیش‌تر اشاره شد، همه انبیای الهی از میان مردم برخاسته و برنامه زندگی آنها در پیش روی همگان بوده است. تاریخ گواهی می‌دهد که همه پیامبران خدا قبل از بعثت، در میان قوم خود به خوش‌نامی، صلاح، سداد و امانت‌داری، راستگویی و سایر خصلت‌های پسندیده انسانی شناخته می‌شدند. آنان نه‌تنها هیچ سابقه ناشایستی در اخلاق و رفتار خود، چه فردی و چه اجتماعی، نداشتند، بلکه در میان همگان به خردمندی، فهم و درایت مشهور بودند، به‌گونه‌ای که کسی نمی‌توانست کوچک‌ترین نقطه ضعفی در اخلاق و رفتار آنان پیدا کند. خود این خصوصیت برای انسان‌های باانصاف زمینه‌ای بود تا پس از مشاهده سایر قراین و شواهد، به صداقت آنان در ادعایشان ایمان بیاورند.
  2. شرایط محیط دعوت: یکی از عوامل تعلیم و تربیت هر انسانی محیط و جامعه‌ای است که در آن رشد و پرورش یافته است. اگر شخص از جامعه‌ای برخیزد که در آن آثاری از علم و فرهنگ و تمدن وجود نداشته باشد و سپس با تعلیمات حکیمانه و عالمانه آنان را به مترقی‌ترین فرهنگ‌ها و تمدن‌های انسانی دعوت نماید و مدعی باشد که این تعالیم را از خداوند دریافت کرده است، این خود نشان‌دهنده درستی ادعای اوست.
  3. محتوای دعوت: مدعی نبوت ناگزیر مردم را به‌سوی عقاید، آرمآنها، اخلاق و احکامی دعوت می‌کند که مدعی است از جانب خداوند متعال آورده است. بررسی این آموزه‌ها و قوانین ازنظر مطابقت آنها با خرد و وجدان جمعی انسان‌ها و نیز تأثیر آنها در سازندگی فردی و اجتماعی، می‌تواند نشان دهد که این مدعی نبوت تا چه اندازه در ادعای خود صادق است.
  4. گروندگان و یاوران: ایمان آورندگان به یک مدعی نبوت، شاخص خوبی برای شناخت وی می‌باشند. معمولاً کسانی که ارتباط نزدیکی با یک فرد دارند بیش از سایرین او را می‌شناسند و وضعیت روحی، اعتقادی و اخلاقی او را می‌دانند. حال اگر همین افراد در شمار نخستین کسانی باشند که به او می‌گروند، این خود نشانه‌ای است بر اینکه وی در میان این افراد از سابقه قابل قبولی برخوردار بوده است. یا اگر انسان‌های نیکوکار، خردمند و فرزانه جامعه به وی بگروند، این خود نشان می‌دهد که دعوت وی از استحکام فکری، عقلی و اخلاقی قابل‌توجهی برخوردار است.
  5. پایداری در دعوت: هر مدعی جایگاه و مقامی به‌هرحال با مخالفت‌هایی روبرو می‌گردد. مدعی نبوت نیز از این واقعیت برکنار نیست. میزان پایداری و ازخودگذشتگی مدعی نبوت در برابر مخالفت‌های و کارشکنی‌هایی که در بعضی موارد به جنگ و ستیزهای سخت منجر می‌شود و خطرات جانی و مالی فراوانی ممکن است در برداشته باشد، به نوبه خود وسیله مناسبی برای تشخیص صداقت وی در ادعایش می‌باشد.
  • باید توجه داشت که هرکدام از این قراین به‌تنهایی ممکن است در تشخیص درستی ادعای یک مدعی نبوت کارساز نباشد، اما زمانی که همه این شرایط و قراین درباره یک نفر تحقق پیدا کند و به‌حکم عقل سلیم، انسان به یقین می‌رسد که وی در ادعای خود صادق است.
  • زمانی که نامه پیامبر اکرم (ص) به قیصر روم رسید، احتمال داد که وی همان پیامبر موعود تورات و انجیل باشد، ازاین‌رو در پی تحقیق برآمد. در همان زمان ابوسفیان همراه با گروهی از قریش برای تجارت به شام رفته بودند. قیصر آنان را احضار کرد و از آنها درباره ویژگی‌های پیامبر اکرم (ص) پرسید و پس از دریافت پاسخ، گفت: اگر پاسخ‌های شما درست باشد، او بی‌گمان پیامبر است [۴۰].
  • این روش که انسان با نظر به مجموعه‌ای از قراین و شواهد ظنی، به حقانیت یک پیامبر یقین پیدا کند، یکی از روش‌های عقلایی و رایج بشری برای دستیابی به واقعیت‌هاست. برخی از قراین و شواهد اثبات پیامبری :
  1. اگر انسانی که مظهر امانت‌داری و پاکدامنی و صداقت است، مدعی نبوت شود، این حالات او شاهدی قوی بر راستگویی او خواهد بود.
  2. ظهور شخص مدعی پیامبری در جامعه‌ای که از پیشرفت علمی و اخلاقی قابل‌ملاحظه‌ای برخوردار نیست و قرینه دیگری است.
  3. گرویدن انسان‌های فهیم و پاکدامن به شخص مدعی، قرینه‌ای بر حقانیت اوست.
  4. آن‌که شخص مدعی برای دستیابی به اهداف خویش از راه‌های معقول و عادلانه بهره گیرند نه فریبکاری و بی‌عدالتی.
  5. در اصول اولیه دعوت خود دچار تبدل رأی نگردد و در برخورد با سختی‌ها ثبات قدم داشته باشد.
  6. مجموعه قوانین و معارف معقول و جامع در زمینه خدا، انسان و جهان از حقانیت آورنده آن حکایت می‌کند [۴۱].

راه‌های دیگر شناخت انبیا

  • عقل به دلیل جامعیت و عادلانه بودن قوانین و تعالیم انبیا، بشری بودن آن را ممتنع می‌داند و حکم می‌کند که قطعاً از سوی خداوند نازل شده است. این راه، به‌صورت مستقل، برای کسانی مفید است که با تسلط بر شاخه‌های مختلف علوم بشری، بتوانند عمق تعالیم انبیا را تشخیص دهند. چه‌بسا گفته شود ارائه چنین تعالیم عظیمی درواقع، معجزه است.
  • پیامبران کامل‌ترین مردمان زمانه خود می‌باشند، انسان‌ها سه گروه هستند:
  1. کسانی که به کمال مطلوب خود نرسیده‌اند.
  2. کسانی که به مطلوب رسیده‌اند اما قادر به تکمیل دیگران نیستند.
  3. کسانی که به کمال رسیده‌اند و قادرند دیگران را نیز به کمال برسانند.
  • پس اگر شخصی ادعای نبوت کرد و با نظر در احوال او روشن گشت که اولاً، قوای نظری و عملی او در اوج کمال است. ثانیاً، با تعالیم خویش ناقصان را به کمال شایسته آنها می‌رساند، چنین شخصی قطعاً دارای مقام نبوت است.
  • این راه شناخت از یک‌سو نیازمند داشتن اطلاعات وسیع و از سوی دیگر، درگرو مطالعه دقیق احوال و زندگانی شخص مدعی است [۴۲].

شئون پیامبر

  • قلمرو دین، همه امور مربوط به سعادت انسان است و پیامبر در همه این امور باید معصوم باشد لذا مهم‌ترین شئون پیامبر عبارت است از:
  1. مرجعیت دینی: شناخت باورها و امور اخلاقی و حقوقی، امری ضروری برای سعادت انسان است و معصوم بهترین مرجع در این امور است لذا از باب قبح تقدیم مفضول بر افضل، معنا ندارد با وجود معصوم، معارف دینی را از دیگران بگیریم.
  2. زعامت سیاسی "وضع و اجرا قوانین": وضع و اجرای قوانین اجتماعی متناسب با مبانی دینی، نقشی اساسی در سعادت انسان دارد. اولاً غیر معصوم از شناخت کمتری نسبت به قانون الهی و نحوه اجرای مطلوب آن برخوردار است و ثانیاً غیر معصوم به دلیل تأثیرپذیری از هوای نفس و شیطان، ممکن است مخالف شناخت حقیقی خویش عمل کند. پس حق ولایت سیاسی برای پیامبر معصوم است یا کسی که از او اجازه دارد [۴۳].
  • دیگر ساحت‌های شؤون پیامبر:
  1. شأن تشریعی:
    1. شأن ابلاغ رسالت (شأن ابلاغ وحی
    2. شأن تبیین رسالت (شامل: شأن تفسیر قرآن، شأن تفسیر شریعت
    3. شأن تأویل قرآن؛
    4. شأن تشریع احکام؛
    5. شأن تفریع؛
    6. شأن تطبیق.
  2. شأن تکوینی؛
  3. شأن ولایی (شأن ولايت):
    1. شأن ولایت مادی:
    2. شأن رهبری (شأن مدیریت
    3. شأن حکومت (شأن اجرا
    4. شأن قضاوت.
    5. شأن ولایت معنوی:
    6. شأن هدایت معنوی (شأن ایصال الی المطلوب
    7. شأن دستورهای اخلاقی (شأن دستورهای تربیتی).

ایمان به پیامبر

ویژگی‌ها و صفات انبیا

نخست: عصمت انبیا

دوم: علم انبیا

سوم: مرد بودن پیامبران

اصول کلی دعوت انبیا

تکثر پیامبران

تعداد انبیا و رسولان الهی

شریعت پیامبر

فلسفه نسخ شریعت

پیامبر خاتم

خاتمیت

رابطه مردم با پیامبران

کتاب‌های پیامبران

عصمت پیامبران [۴۴]

  • آیا ممکن نیست پیامبر واقعی از روی خطا پیام الهی را وارونه دریافت و ابلاغ کند یا تحت تأثیر هواهای نفسانی واقع شود؟ پیام‌آور الهی باید از مصونیت کافی نسبت به انتقال پیام الهی، برخوردار باشد[۴۵].
  • در خصوص عصمت پیامبران، از دیرباز مباحث بسیاری در بین متفکران و متدینان مطرح شده است که در اینجا تنها می‌توان به چند مبحث مقدماتی در این زمینه اشاره کرد.
  • بی‌شک سرآغاز اندیشه عصمت در میان مسلمانان قرآن بوده و از صدر اسلام پدید آمده است. خداوند در مورد برخی از انسان‌ها از زبان شیطان چنین بیان کرده: ﴿﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين‏َ * إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين‏َ[۴۶].

تعریف عصمت

  • "عصمت" در لغت به معنای بازداشتن، حفظ کردن و نگه‌داشتن است[۴۷] مقصود از "عصمت" این است که پیامبران باید در مقابل گناه و خطا مصون و بیمه باشند. امام صادق (ع)، معصوم را این‌چنین تعریف می‌فرمایند: "الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ﴿﴿وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيم‏ "[۴۸]. [۴۹] معصوم کسی است که به کمک خداوند، خود را از همه حرام‌ها، بازمی‌دارد؛ خداوند متعال [در همین خصوص] می‌فرماید: "هر کس به خداوند چنگ زند، به‌یقین به راه مستقیم هدایت می‌گردد".
  • در لغت، به معنی "امساک"، حفظ و منع است از ریشه "عصم" یعنی خداوند بنده خویش را از هر ناگواری که موجب هلاکت است و بر او وارد شود نگه می‌دارد.اعتصام نیز به معنی تمسک نمودن به چیزی است[۵۰].
  • قوه یا ملکه‌ای از سوی خداوند ست که مانع از صدور خطا و گناه می‌شود. علم کامل، شرط لازمِ تحقق عصمت است تا پیامبر با بیان امری باطل و خلاف حقیقت موجب انحراف مردم نشود. پیامبر باید از اراده‌ای قوی برخوردار باشد تا در انتقال پیام الهی تحت تأثیر هوای نفس و شیطان قرار نگیرد. با توجه به این تحلیل از عصمت، معصوم بودن با اختیار انسان منافاتی ندارد[۵۱]. رابطه میان موهبتی بودن عصمت و عدل الهی:
چرا عصمت در انحصار گروه اندکی قرار دارد؟ اگر به ما نیز چنین علم و اراده‌ای داده بودند، ما هم عصمت داشتیم[۵۲].

ضرورت عصمت

معنا ندارد که خدای حکیم راه سعادت و هدایت انسان‌ها را در اختیار کسی قرار دهد که اطمینانی به او نباشد و اگر چنین باشد، هر ارسال پیامبر و هم ابلاغ راه سعادت از سوی خدای متعال، نقض غرض و مایه انحراف انسان‌ها خواهد بود[۵۳].

اقسام عصمت

  1. عصمت از ارتکاب گناه
  2. عصمت از خطا و فراموشی در دریافت و ابلاغ وحی
  3. عصمت از خطا و فراموشی در اجرای احکام الهی و امور فردی و اجتماعی[۵۴].

آرای متکلمان و حکمای اسلامی درباره عصمت

  • متکلمان و حکمای اسلامی، عصمت را نسبت به گناه می‌سنجند و منشأ صیانت و حفظ معصوم از گناه را اراده الهی می‌دانند با تفسیرها و تعبیرهای متفاوت. متکلمان اشعری، در تعریف عصمت گفته‌اند: "و هی عندنا: أن آل یخلق الله فیهم ذنباً"[۵۵].
  • زیرا همه اشیاء را بدون واسطه به خداوند متعال استناد می‌دهند "اما در عین حال" معتقدند که قدرت ارتکاب معصیت برای انبیا وجود دارد. اینکه هر نوع فعلی انسانی را فعل الهی دانسته‌اند علاوه بر اشکال جبرگرایی، با قدرت لازم در حقیقت تعریف عصمت منافات دارد[۵۶].
  • متکلمان عدلیه گفته‌اند: "بدان که عصمت عبارت است از لطفی که خداوند در مورد بنده خود انجام می‌دهد و به واسطه آن، انسان از فعل قبیح امتناع می‌ورزد. به عقیده معتزله، با توجه به لطف خدا به معصوم داعی بر ترک واجب و فعل معصیت در پیامبران وجود ندارد اگرچه بر آن تواناست" [۵۷].
  • شیخ مفید و سید مرتضی و... حقیقت عصمت را لطف دانسته‌اند؛ این تلقی صحیح است اما نیروی تأثیرگذار در عصمت را مشخص نمی‌کند.

حکمای مسلمان معتقدند، انسان کامل قوای غضبیه و شهویه را مطیع قوه عاقله قرار می‌دهد؛ اما به نظر می‌رسد پیامبران معصوم، علاوه بر رشد عقلانی، از لطف دیگری از سوی خداوند برخوردارند تا به عصمت ویژه‌ای برسند [۵۸].

  • حکمای اسلامی می‌گویند: عصمت ملکه‌ای است که از دارنده آن، معصیت سر نمی‌زند. قاضی عضدالدین ایجی: این ملکه به واسطه علم به پیامدهای ناگوار گناهان و نتایج ارزشمند طاعات حاصل می‌شود. مولوی عبدالعزیز فرهادی گفته: "تطبیق نظریه حکما، بر اصول اهل سنت آسان است. به این بیان که عصمت، ملکه‌ای است نفسانی که خداوند آن را در انسان می‌آفریند و سبب عادی برای نیافریدن گناه در او خواهد بود". اما دیدگاه دیگری وجود دارد که مطابق آن ساختار آفرینش فرد معصوم مستلزم عدم اختیار اوست. ابوالحسن اشعری می‌گوید: معصوم، قدرت بر انجام معصیت ندارد. ازنظر عقل، معصوم به این معنا، مستحق مدح و ستایش نخواهد بود و تکلیف و جزا نیز نامعقول خواهد بود علاوه بر این‌ها قرآن صریحاً می‌فرماید: ﴿﴿قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ... و حضرت یوسف در قرآن تصریح کرده که همچون دیگر انسان‌ها دارای نفس اماره به گناه است. نظریه اشاعره هم چون با اصل علیت در تعارض است پذیرفته نیست[۵۹].
  • پاره‌ای از متکلمان و بسیاری از حکمای اسلامی، حقیقت عصمت را داشتن ملکه نفسانی دانسته‌اند؛ اشکال اساسی این تعریف، ابهام و نامفهوم بودن است که حقیقت عصمت را روشن نمی‌سازد. دسته‌ای از متکلمان اهل سنت و شیعه به تبیین ترکیبی از حقیقت عصمت پرداخته‌اند:
  1. در نفس یا بدن خاصیت و ملکه‌ای است که مانع گناه شود.
  2. علم به بدی و زشتی گناه مانع از گناه شود.
  3. این علوم از طریق وحی به معصوم می‌رسد.
  4. معصوم در ترک اولی یا نسیان، متنبه و معاقبه می‌شود. اجتماع این عوامل چهارگانه، صدور گناه از معصوم را معدوم و محال می‌نماید[۶۰].
  • دیدگاه حکما نیز، اگر مستلزم اکتسابی بودن عصمت باشد، پذیرفته نیست؛ زیرا لازمه آن این است که معصومان در آغاز، فاقد عصمت باشند. آری، اگر دیدگاه حکما را به این‌گونه تفسیر نماییم که ملکه عصمت، محصول صفای فطرت و علم ویژه پیامبر به صفات خداوند و پیامدهای اعمال است که هرگز میل به گناه در او پدید نمی‌آید، در این صورت با موهبتی بودن عصمت منافات ندارد[۶۱].
  • پس عصمت هم حیثیت اکتسابی و هم حیثیت اعطایی دارد. امکان دارد که پیشوایان معصوم، قابلیت دریافت عصمت اعطایی از خداوند متعال را در دوره عالم ذر دریافت کرده باشند[۶۲].
  • بسیاری از ما انسان‌ها، در برخورد با برخی گناهان، در هیچ شرایطی حاضر به ارتکاب آن نیستیم مثلاً بسیاری از افراد، گناه قتل و کشتار را چندان عظیم می‌یابند که حاضر نیستند در هیچ موقعیتی دست خود را به خون شخصی بی‌گناه آلوده سازند. اما انسان معصوم، با هر آنچه که خداوند آدمی را از آن نهی کرده است، چنین برخوردی دارد.

حدود و قلمرو عصمت پیامبران

  • در پاسخ به این سؤال که انبیا خدا در چه زمینه‌هایی معصوم هستند، باید گفت: به‌حکم عقل، در همه زمینه‌هایی که به مأموریت الهی آنان ارتباط پیدا می‌کند، اعم از زندگی شخصی، دریافت وحی، حفظ وحی، ابلاغ وحی، تبیین وحی و عمل به وحی، معصوم هستند. در هیچ‌کدام از این قلمروها کاری که گناه یا خطا و اشتباه باشد چه بزرگ باشد و چه کوچک، از آنان سر نمی‌زند. حضرت باقر (ع) این اعتقاد ضروری را بدین گونه تبیین می‌فرمایند: "إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا يُذْنِبُونَ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يُذْنِبُونَ وَ لَا يَزِيغُونَ وَ لَا يَرْتَكِبُونَ ذَنْباً صَغِيراً وَ لَا كَبِيراً".[۶۳] انبیا گناه نمی‌کنند؛ زیر آنها پاک‌شدگان و معصومند، گناه نمی‌کنند و راه کج نمی‌روند و مرتکب هیچ گناهی، چه صغیره و چه کبیره نمی‌شوند.
  • با توجه به حکمت الهی، پیامبر باید از هرگونه خطا و گناه در امور مربوط به هدایت "دریافت، راه هدایت، ابلاغ و تبیین راه هدایت" معصوم باشد. اولاً و الا نقض غرض خواهد بود و به جای هدایت، گمراهی حاصل می‌شود.

در ضرورت عصمت، فرقی میان معارفی که عین کلام الهی است و معارفی که کلام خود پیامبر است، وجود ندارد. آنچه بر اساس مبانی فلسفی، اهمیت دارد ضرورت رسیدن معارف فرا بشری از راهی مطمئن به انسان است[۶۴].

منابع

جستارهای وابسته

منبع‌شناسی جامع نبوت



پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. کتاب العین، ج۸، ص۳۸۲؛ لسان العرب، ج۱، ص۱۶۲.
  2. لسان العرب، ج۱، ص۱۶۳ و ج۱۵، ص۳۰۲.
  3. الفروق اللغویة، ص۵۳، معانی الاخبار، ص۱۱۴.
  4. کتاب العین، ج۸، ص۳۸۲؛ لسان العرب، ج۱، ص۱۶۲ و ۱۶۳.
  5. مجمع البحرین، ج۱، ص۴۰۵؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۰۲؛ تاج العروس، ج۲۰، ص۲۱۳.
  6. کلام نوین اسلامی، ص ۲۹.
  7. لسان العرب، ج۱۴، ص ۳۰ و معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص ۳۸۵.
  8. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  9. کلام نوین اسلامی، ص ۲۹.
  10. کلام نوین اسلامی، ص ۲۹.
  11. مجمع البحرین، ج۵، ص۳۸۴.
  12. تهذیب اللغة، ج۱۲، ص۲۷۲.
  13. شرح باب حادی عشر، ص۱۳۹.
  14. و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم؛ سوره حج، آیه:۵۲.
  15. الخصال، ص ۳۳۳.
  16. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  17. النکت الاعتقادیه، ص ۴۷؛ اوائل المقالات، ص ۴۵؛ مجمع البیان، ج۹، ص ۹۱؛ تفسیر المنار، ج۹، ص ۲۲۵؛ تفسیر التبیان، ج۷، ص ۳۳۱؛ المیزان، ج۲، ص ۲۰۹ و ۲۱۷.
  18. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  19. اسرار الحکم، ص ۳۹۵ و التعریفات، ص ۳۰۷.
  20. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  21. شرح المقاصد، ج۵، ص ۶؛ شرح العقاید النسفیه، ص ۶۵؛ سرمایه ایمان، ص ۸۵ـ ۸۶ و مجمع البیان، ج۱، ص ۴۰۵.
  22. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  23. ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی؛ سوره نساء، آیه:۱۶۳.
  24. و بر پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار، نیست ؛ سوره عنکبوت، آیه:۱۸.
  25. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  26. المیزان، ج۲، ص ۲۱۷ و ج۳، ص ۳۱۱.
  27. مردم در آغاز امّتی یگانه بودند، آنگاه به اختلاف پرداختند پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت ؛ سوره بقره، آیه:۲۱۳.
  28. ما پیامبرانمان را با برهان‌های روشن فرستادیم؛ سوره حدید، آیه:۲۵.
  29. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید
  30. الکافی، ج ۱، ص ۱۷۵.
  31. کافی، ج۱، ص ۱۷۴؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص ۳۲.
  32. محمد بیابانی اسکویی
  33. بی‌گمان ما برخی از پیامبران را بر برخی (دیگر) برتری بخشیدیم؛ سوره اسراء، آیه:۵۵.
  34. برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم؛ سوره بقره، آیه:۲۵۳.
  35. ایضاح المراد فی شرح کشف المراد، ص ۳۴۰ـ ۳۴۱.
  36. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  37. الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۱۲۴.
  38. الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۱۴۰ و ۱۴۱.
  39. معارف و عقاید، ص ۱۸۳-۱۸۵.
  40. بحار الانوار، ج ۲۰، ص ۳۷۰.
  41. آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۵۳-۵۵.
  42. آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۵۵ و ۵۶.
  43. الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۱۳۰ و ۱۳۱.
  44. معارف و عقاید، ص ۱۹۵-۲۰۲.
  45. انسان‌شناسی، ص ۱۲۷.
  46. کلام نوین اسلامی، ص ۱۲۹ و ۱۳۰.
  47. تاج العروس، ج ۱۷، ص ۴۸۱ و ۴۸۲.
  48. سوره آل عمران؛ آیه: ۱۰۲.
  49. معانی الاخبار، ص ۱۳۲.
  50. کلام تطبیقی استدلالی، ص ۸۷ و ۸۸.
  51. انسان‌شناسی، ص ۱۲۸.
  52. انسان‌شناسی، ص ۱۲۸.
  53. انسان‌شناسی، ص ۱۲۸.
  54. آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۸۰.
  55. کلام تطبیقی استدلالی، ص ۸۸.
  56. کلام نوین اسلامی، ص ۱۳۵ و ۱۳۶.
  57. کلام تطبیقی استدلالی، ص ۸۹.
  58. کلام نوین اسلامی، ص ۱۳۱-۱۳۳.
  59. کلام تطبیقی استدلالی، ص ۹۰-۹۲.
  60. کلام نوین اسلامی، ص ۱۳۴-۱۳۶.
  61. کلام تطبیقی استدلالی، ص ۹۲ و ۹۳.
  62. کلام نوین اسلامی، ص ۱۳۷.
  63. الخصال، ص ۳۹۹.
  64. انسان‌شناسی، ص ۱۲۹.