نظریه سیاسی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
خط ۱۱: خط ۱۱:
اغلب گفته می‌شود که نظریه سیاسی دیگر مرده یا اهمیت خود را به [[میزان]] قابل ملاحظه‌ای از دست داده است. این [[اعتقاد]] بر چندین برداشت مبتنی است:  
اغلب گفته می‌شود که نظریه سیاسی دیگر مرده یا اهمیت خود را به [[میزان]] قابل ملاحظه‌ای از دست داده است. این [[اعتقاد]] بر چندین برداشت مبتنی است:  
#در گذشته نظریه سیاسی اغلب متضمن دو مشغله بوده است؛ از یک‌سو توضیح چگونگی عملکرد [[دولت‌ها]] و چگونگی نشأت یافتن آنها و چرایی [[ضرورت]] [[اطاعت]] از آنها، و از سوی دیگر اظهارنظر درباره اینکه [[هدف حکومت]] چه باید باشد و برای نیل به این [[هدف]] یا اهداف، حکومت چگونه باید [[سازمان]] بیابد. این دو مشغله که به‌طور کامل متمایز از یکدیگرند، همیشه به‌درستی تفکیک نشده‌اند؛
#در گذشته نظریه سیاسی اغلب متضمن دو مشغله بوده است؛ از یک‌سو توضیح چگونگی عملکرد [[دولت‌ها]] و چگونگی نشأت یافتن آنها و چرایی [[ضرورت]] [[اطاعت]] از آنها، و از سوی دیگر اظهارنظر درباره اینکه [[هدف حکومت]] چه باید باشد و برای نیل به این [[هدف]] یا اهداف، حکومت چگونه باید [[سازمان]] بیابد. این دو مشغله که به‌طور کامل متمایز از یکدیگرند، همیشه به‌درستی تفکیک نشده‌اند؛
#نشان داده شده است که آنچه در گذشته تحت نام [[فلسفه سیاسی]] ارائه می‌شد، به نحو قابل ملاحظه‌ای مغشوش و آشفته بوده است و [[فلسفه سیاسی]] چیزی جز تحلیل مفاهیم [[سیاسی]] نیست و کارهای متفکران سیاسی گذشته از اساس بی‌ارزش بوده است؛ ۳- تنوع فراوان نظریه‌های مختلف درباره اینکه باید [[اهداف حکومت]] چه باشد و [[حکومت]] چگونه [[سازمان]] بیاید، تا حدود زیادی از اعتبار این نظریه‌ها کاسته است. این نظریه‌ها کاری بیش از توضیح رجحان‌های فراهم آورندگانشان نمی‌کنند و با توجه به جهات و جوانب [[اجتماعی]] پرداخته شده‌اند<ref>فلسفه سیاسی، ص۵۱ – ۴۵.</ref>. درست است که [[فلسفه]] عملی و نظریه سیاسی [[القا]] کننده عقیده‌اند و تنها طبقه‌بندی و تفکیک آرا و [[اندیشه‌ها]] و تضمّنات آنها نیستند، ولی به هیچ‌وجه لازم نیست که [[القاء]] [[عقیده]] در انحصار یک فلسفه عملی یا نظریه سیاسی خاص باشد<ref>فلسفه سیاسی، ص۶۵.</ref>.
#نشان داده شده است که آنچه در گذشته تحت نام [[فلسفه سیاسی]] ارائه می‌شد، به نحو قابل ملاحظه‌ای مغشوش و آشفته بوده است و [[فلسفه سیاسی]] چیزی جز تحلیل مفاهیم [[سیاسی]] نیست و کارهای متفکران سیاسی گذشته از اساس بی‌ارزش بوده است؛
# تنوع فراوان نظریه‌های مختلف درباره اینکه باید [[اهداف حکومت]] چه باشد و [[حکومت]] چگونه [[سازمان]] بیاید، تا حدود زیادی از اعتبار این نظریه‌ها کاسته است. این نظریه‌ها کاری بیش از توضیح رجحان‌های فراهم آورندگانشان نمی‌کنند و با توجه به جهات و جوانب [[اجتماعی]] پرداخته شده‌اند<ref>فلسفه سیاسی، ص۵۱ – ۴۵.</ref>. درست است که [[فلسفه]] عملی و نظریه سیاسی [[القا]] کننده عقیده‌اند و تنها طبقه‌بندی و تفکیک آرا و [[اندیشه‌ها]] و تضمّنات آنها نیستند، ولی به هیچ‌وجه لازم نیست که [[القاء]] [[عقیده]] در انحصار یک فلسفه عملی یا نظریه سیاسی خاص باشد<ref>فلسفه سیاسی، ص۶۵.</ref>.
 
نظریه سیاسی در [[حقیقت]] رابط بین [[اندیشه سیاسی]] و [[نظام سیاسی]] است<ref>فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۸.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۷۱۷.</ref>
نظریه سیاسی در [[حقیقت]] رابط بین [[اندیشه سیاسی]] و [[نظام سیاسی]] است<ref>فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۸.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۷۱۷.</ref>



نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۱۶

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

مراد از نظریه سیاسی (Political Theory)، توضیح نحوه عمل یا عملکرد حکومت‌ها نیست، بلکه تفکر منتظم درباره غرض و غایت حکومت است. نظریه سیاسی مؤکداً غیر تحلیل زبانی، و در واقع صورتی از فلسفه عملی است. این فلسفه از آن‌رو عملی است که با حکومت مربوط است. میان نظریه سیاسی و فلسفه سیاسی تمایزی وجود ندارد و اغلب آن را هم‌معنا می‌دانند[۱]. ولی می‌توان به دو تفاوت عمده میان نظریه سیاسی و فلسفه سیاسی اشاره کرد: نخست اینکه، فیلسوفان سیاسی قبل از دست زدن به تشریح نتایج و تأثیرات دیدگاه خود بر زندگی سیاسی، مفاهیم خاصی از طبیعت انسانی ارائه داده و از آن دفاع کرده‌اند؛ ولی نظریه سیاسی ممکن است کمتر بلندپروازانه باشد و به تشریح این نکته بپردازد که در صورت ارائه فرضیاتی درباره طبیعت انسانی، چه در پی خواهد آمد. و دوم آنکه، از آنجا که نظریه سیاسی التقاطی است، بر آثار نه‌تنها فیلسوفان بلکه وکلا و محققان علوم اجتماعی و علوم سیاسی هم تکیه می‌کند. بلندپروازی‌های نظریه سیاسی، تبیین قلمروی سیاسی، و تشریح مشکل عمده در عمل سیاسی و روشن کردن ارزش‌هایی است که انگیزه اقدام سیاسی هستند یا تحت تأثیر آن قرار می‌گیرند[۲].

اغلب گفته می‌شود که نظریه سیاسی دیگر مرده یا اهمیت خود را به میزان قابل ملاحظه‌ای از دست داده است. این اعتقاد بر چندین برداشت مبتنی است:

  1. در گذشته نظریه سیاسی اغلب متضمن دو مشغله بوده است؛ از یک‌سو توضیح چگونگی عملکرد دولت‌ها و چگونگی نشأت یافتن آنها و چرایی ضرورت اطاعت از آنها، و از سوی دیگر اظهارنظر درباره اینکه هدف حکومت چه باید باشد و برای نیل به این هدف یا اهداف، حکومت چگونه باید سازمان بیابد. این دو مشغله که به‌طور کامل متمایز از یکدیگرند، همیشه به‌درستی تفکیک نشده‌اند؛
  2. نشان داده شده است که آنچه در گذشته تحت نام فلسفه سیاسی ارائه می‌شد، به نحو قابل ملاحظه‌ای مغشوش و آشفته بوده است و فلسفه سیاسی چیزی جز تحلیل مفاهیم سیاسی نیست و کارهای متفکران سیاسی گذشته از اساس بی‌ارزش بوده است؛
  3. تنوع فراوان نظریه‌های مختلف درباره اینکه باید اهداف حکومت چه باشد و حکومت چگونه سازمان بیاید، تا حدود زیادی از اعتبار این نظریه‌ها کاسته است. این نظریه‌ها کاری بیش از توضیح رجحان‌های فراهم آورندگانشان نمی‌کنند و با توجه به جهات و جوانب اجتماعی پرداخته شده‌اند[۳]. درست است که فلسفه عملی و نظریه سیاسی القا کننده عقیده‌اند و تنها طبقه‌بندی و تفکیک آرا و اندیشه‌ها و تضمّنات آنها نیستند، ولی به هیچ‌وجه لازم نیست که القاء عقیده در انحصار یک فلسفه عملی یا نظریه سیاسی خاص باشد[۴].

نظریه سیاسی در حقیقت رابط بین اندیشه سیاسی و نظام سیاسی است[۵].[۶]

منابع

پانویس

  1. فلسفه سیاسی، ص۴۵-۴۳.
  2. فرهنگ علوم سیاسی آکسفورد، ص۶۳۴ – ۶۳۳.
  3. فلسفه سیاسی، ص۵۱ – ۴۵.
  4. فلسفه سیاسی، ص۶۵.
  5. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۸.
  6. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۷۱۷.