حدیث دوازده خلیفه در حدیث: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==[[حدیث اثناعشر]]== | == [[حدیث اثناعشر]] == | ||
[[پیامبر]]{{صل}} در [[حدیث خلفای اثناعشر]] شمار [[جانشینان]] خود را تعیین کرده است. به تصریح [[قرآن]]، پیامبر{{صل}} بر پایه [[هوا و هوس]] سخن نمیگوید؛ پس [[ابلاغ]] | [[پیامبر]]{{صل}} در [[حدیث خلفای اثناعشر]] شمار [[جانشینان]] خود را تعیین کرده است. به تصریح [[قرآن]]، پیامبر{{صل}} بر پایه [[هوا و هوس]] سخن نمیگوید؛ پس [[ابلاغ]] خلفای پیامبر{{صل}} به [[فرمان]] [[وحی الهی]] صورت گرفته است. این حدیث با تعابیر مختلف از پیامبر{{صل}} در منابع فرقین آمده است. | ||
== | == روایات شیعه == | ||
منابع روایی شیعه، [[روایات]] فراوانی درباره شمار خلفای پیامبر{{صل}} نقل کردهاند که برخی از آنها گزارش میشوند: | |||
# '''{{متن حدیث|اثنَا عَشَر خلیفَةً}}''': [[عامر]] از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «همیشه امر امتم پیش میرود و [[غلبه]] دارد تا [[دوازده خلیفه]] بگذرد، که همه از قریشند»<ref>الأمالی، صدوق، ص۳۱۱.</ref>. [[مسروق همدانی]] گوید: ما نزد [[عبدالله بن مسعود]] بودیم و قرآن مقابله میکردیم. [[جوانی]] به او گفت: «[[پیغمبر]] شما به شما سپرده که بعد از او چند تن [[خلیفه]] باشد»؟ عبدالله گفت: «تو تازهجوانی و این [[پرسش]] را کسی پیش از تو از من نکرده. آری، پیغمبر به ما اعلام کرده که بعد از او دوازده خلیفه باشد به شماره نقیبان [[بنیاسرائیل]]»<ref>الأمالی، صدوق، ص۳۰۹.</ref>. [[سمره عدوی]] میگوید: از پیامبر{{صل}} شنیدم که فرمود: «[[دین]]» همواره ثابت خواهد ماند و [[خداوند]] دوازده نفر خلیفه از [[قریش]] بیرون خواهد آورد؛ پس از این دروغگویانی که اکنون در مقابل من نشستهاند، خروج خواهند کرد و من در کنار [[حوض کوثر]] خواهم ایستاد و [[مردم]] به واسطه من [[راهنمایی]] خواهند شد»<ref>إعلام الوری، أبی منصور احمد الطبرسی، ص۳۸۲.</ref>. [[عبدالله بن جعفر طیار]] میگوید: از رسول خدا{{صل}} شنیدم که میفرمود: {{متن حدیث|... اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَةً مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ}}؛ سپس با [[امام حسین]]{{ع}} درباره [[دوازده امامی]] سخن گفت که نُه نفر آنان از [[فرزندان]] اویند<ref>الأصول من الکافی، ج۱، ص۵۲۹.</ref>. | |||
# '''{{متن حدیث|اثنَا عَشَر خلیفَةً}}''': [[عامر]] از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «همیشه امر امتم پیش میرود و [[غلبه]] دارد تا [[دوازده خلیفه]] بگذرد، که همه از قریشند»<ref>الأمالی، صدوق، ص۳۱۱.</ref>. [[مسروق همدانی]] گوید: ما نزد [[عبدالله بن مسعود]] بودیم و قرآن مقابله میکردیم. [[جوانی]] به او گفت: «[[پیغمبر]] شما به شما سپرده که بعد از او چند تن [[خلیفه]] باشد»؟ عبدالله گفت: «تو تازهجوانی و این [[پرسش]] را کسی پیش از تو از من نکرده. آری، پیغمبر به ما اعلام کرده که بعد از او دوازده خلیفه باشد به شماره نقیبان [[بنیاسرائیل]]»<ref>الأمالی، صدوق، ص۳۰۹.</ref>. [[سمره عدوی]] میگوید: از پیامبر{{صل}} شنیدم که فرمود: «[[دین]]» همواره ثابت خواهد ماند و [[خداوند]] | # '''{{متن حدیث|اَلخُلَفاءُ... کَعِدَّة نُقَبَاءِ بَنِی إسرَائِیل}}''': [[اشعث]] از [[ابن مسعود]] [[روایت]] کرده است که پیامبر{{صل}} فرمود: «خلفای بعد از من دوازده نفرند؛ به شماره نقبای بنیاسرائیل»<ref>الأمالی، صدوق، ص۳۱۰.</ref>. | ||
# '''{{متن حدیث|اَلخُلَفاءُ... کَعِدَّة نُقَبَاءِ بَنِی إسرَائِیل}}''': [[اشعث]] از [[ابن مسعود]] [[روایت]] کرده است که پیامبر{{صل}} فرمود: «خلفای بعد از من | |||
# '''{{متن حدیث|اِثنَا عَشَراَ أمِیراً}}''': [[جابر بن سمره]] میگوید با پدرم نزد پیغمبر بودم. شنیدمش که میفرمود: «پس از من [[دوازده امیر]] باشد». سپس آوازش [[نهان]] شد. به پدرم گفتم «آهسته چه فرمود»؟ گفت: «فرمود همه آنها از قریشاند»<ref>الأمالی، صدوق، ص۳۱۰.</ref>. | # '''{{متن حدیث|اِثنَا عَشَراَ أمِیراً}}''': [[جابر بن سمره]] میگوید با پدرم نزد پیغمبر بودم. شنیدمش که میفرمود: «پس از من [[دوازده امیر]] باشد». سپس آوازش [[نهان]] شد. به پدرم گفتم «آهسته چه فرمود»؟ گفت: «فرمود همه آنها از قریشاند»<ref>الأمالی، صدوق، ص۳۱۰.</ref>. | ||
# '''{{متن حدیث|اِثنَا عَشَراَ أمِیراً کُلُّهُم مِن قُرَیش}}''': [[جابر بن سمرة]] گفت: [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: این [[دین]] همواره رو به [[صلاح]] و | # '''{{متن حدیث|اِثنَا عَشَراَ أمِیراً کُلُّهُم مِن قُرَیش}}''': [[جابر بن سمرة]] گفت: [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: این [[دین]] همواره رو به [[صلاح]] و شایستگی است؛ [[دشمن]] یا هر کس که آهنگ زیانبخشی داشته باشد، نتواند زیانی به آن برساند تا دوازده نفر [[فرمانروایی]] کنند که همه آنان از قریشاند<ref>الأصول من الکافی، ج۲، ص۴۷۳ {{متن حدیث|حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْقَاضِي قَالَ حَدَّثَنَا حَامِدُ بْنُ شُعَيْبٍ الْبَلْخِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا بَشِيرُ بْنُ الْوَلِيدِ الْكِنْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ يَحْيَى بْنِ طَلْحَةَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ عَنِ النَّبِيِّ{{صل}} قَالَ: لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ صَالِحاً لَا يَضُرُّهُ مَنْ عَادَاهُ أَوْ مَنْ نَاوَأَهُ حَتَّى يَكُونَ اثْنَا عَشَرَ أَمِيراً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ}}.</ref>. | ||
# '''{{متن حدیث|اِثنَی عَشَر قَیِّماً مِن قُرَیشٍ}}''': [[انس بن مالک]] گفت: [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «این کار همواره به پا خواهد بود تا پایان دوازده نفر بهپادارنده از [[قریش]]»<ref>کتاب الغیبة، محمد بن إبراهیم النعمانی، ص۱۲۰.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۳۳۵.</ref> | # '''{{متن حدیث|اِثنَی عَشَر قَیِّماً مِن قُرَیشٍ}}''': [[انس بن مالک]] گفت: [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «این کار همواره به پا خواهد بود تا پایان دوازده نفر بهپادارنده از [[قریش]]»<ref>کتاب الغیبة، محمد بن إبراهیم النعمانی، ص۱۲۰.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۳۳۵.</ref> | ||
== | == روایات اهل سنت == | ||
===نخست: «[[دوازده خلیفه]]»=== | === نخست: «[[دوازده خلیفه]]» === | ||
[[اهل سنت]] [[احادیث اثناعشر]] را با سندهای صحیح از [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] کردهاند. | [[اهل سنت]] [[احادیث اثناعشر]] را با سندهای صحیح از [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] کردهاند. مسلم روایت کرده است:... رسول خدا{{صل}} میفرمود: «[[دین]] همیشه برپاست تا اینکه [[قیامت]] فرارسد و بر شما دوازده خلیفه باشد که همگی از قریشاند»<ref>صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۳، ج۳، ص۱۴۵۲.</ref>. این [[حدیث]] در [[صحیح مسلم]] آمده است و از اینرو به بررسی سندی نیاز ندارد. این حدیث همچنین در منابع دیگر اهل سنت آمده است<ref>ر.ک: التاریخ الکبیر، ج۸، ص۴۱۰؛ مسند أحمد بن حنبل، ج۵، صص ۸۶ و ۸۷ و ۸۹ و ۹۲؛ عون المعبود شرح سنن أبی داوود، محمد شمس الحق العظیم آبادی، ج۴، ص۱۰۶؛ الثقات، ج۷، ص۲۴۱.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۳۳۷.</ref> | ||
مسلم روایت کرده است:... رسول خدا{{صل}} میفرمود: «[[دین]] همیشه برپاست تا اینکه [[قیامت]] فرارسد و بر شما دوازده خلیفه باشد که همگی از قریشاند»<ref>صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۳، ج۳، ص۱۴۵۲.</ref>. | |||
این [[حدیث]] در [[صحیح مسلم]] آمده است و از اینرو به | |||
===دوم: «دوازده خلیفه به شمار نقبای [[موسی]]»=== | === دوم: «دوازده خلیفه به شمار نقبای [[موسی]]» === | ||
[[پیامبر]] در حدیث دیگری، خلفای خود را به اندازه نقبای موسی شمرده؛ چنانکه [[ابویعلی]] نقل کرده است: | [[پیامبر]] در حدیث دیگری، خلفای خود را به اندازه نقبای موسی شمرده؛ چنانکه [[ابویعلی]] نقل کرده است: «مسروق گفت: مردی از [[ابن مسعود]] درباره تعداد خلفای رسول خدا{{صل}} پرسید. ابن مسعود گفت: از رسول خدا{{صل}} سؤال نمودیم و فرمود: دوازده نفر به تعداد نقیبان [[بنیاسرائیل]]»<ref>مسند أبی یعلی، ج۹، ص۲۲۲ {{متن حدیث|اثْنَا عَشَرَ عِدَّةُ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ}}؛ ر.ک: مسند الشاشی، أبو سعید الهیثم بن کلیب الشاشی، ج۱، ص۴۰۴؛ المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۱۵۷؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۴۶؛ الفوائد، ج۲، ص۲۳۱؛ ج۶۱، ص۲۸۶؛ الفتح الکبیر فی ضم الزیادة إلی الجامع الصغیر، ج۱، ص۳۶۸؛ جامع الاحادیث (الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر)، ج۲، ص۳۶۳ و ج۹، ص۳۴۳؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۳۲۳.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۳۳۷.</ref> | ||
=== | ==== بررسی سندی ==== | ||
[[ابن حجر]] پس از نقل این حدیث درباره سندش گفته است: «سند این حدیث، حسن است»<ref>المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج۹ ص۲۸۶، ح۲۰۹۳ {{عربی|... هذا اسناده حسن}}.</ref>. این حدیث به شمار خلفای [[رسول]] تصریح و در اینباره به شمار نقیبان [[حضرت موسی]]{{ع}} تنظیر میکند. [[خداوند متعال]] درباره نقیبان موسی{{ع}} و شمارشان فرمود: «و هنگامی که [[خدا]] از بنیاسرائیل [[عهد]] گرفت و دوازده بزرگ از میان آنها برانگیختیم»<ref>{{متن قرآن|وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا}} «و به راستی خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از ایشان دوازده سرپرست را برانگیختیم» سوره مائده، آیه ۱۲.</ref>. رازی نقل میکند:... [[عبدالله بن مسعود]] گفت: «از [[پیامبر]]{{صل}} پرسیدیم چند نفر بعد از شما بر این [[امت]] [[ولایت]] دارند؟» فرمود: «به تعداد نقیبان بنیإسرائیل»<ref>الفوائد، ج۲، ص۲۳۱، ج۶۱، ص۲۸۶. {{متن حدیث|عن عبدالله قال سألنا نبينا{{صل}} كم يلي هذه الأمة؟ قال: «عدة نقباء بني إسرائيل»}}.</ref>. بیگمان نقبای [[موسی]] به نص قرآن، منصوبان [[الهی]] بودهاند و این تنظیر هم بر عدد و هم بر [[تشریعی]] بودن مقامشان دلالت میکند<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۳۳۸.</ref>. | |||
... | |||
===چهارم: «[[دوازده امیر]]»=== | === سوم: «[[دوازده قیّم]] امت» === | ||
بنابر برخی از احادیث پیامبر{{صل}} درباره خلفای خود فرموده: {{متن حدیث|اثنا عشر قيما}}. ... جابر بن سَمُره گفت: ما در کنار پیامبر{{صل}} [بودیم]؛ سپس [[رسول خدا]]{{صل}} آهسته سخنی گفت که نشنیدم. به پدرم گفتم: «سخنی که آن را آهسته گفت، چه بود»؟ گفت: «همگی از قریشاند»<ref>الفوائد، ج۲، ص۲۳۱، ج۶۱، ص۲۸۶. {{متن حدیث|حدثنا محمد بن ثعلبة بن سواء قال عن محمد بن سواء عن سعيد عن قتادة عن الشعبي عن جابر بن سمرة قال كنا جلوسا عند النبي{{صل}} فقال: «يكون لهذة الأمة اثنا عشر قيما» ثم همس رسول الله{{صل}} بكلمة لم اسمعها قلت لأبي: ما الكلمة التي همسها قال: «كلهم من قريش»}}.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۳۳۸.</ref> | |||
=== چهارم: «[[دوازده امیر]]» === | |||
[[بخاری]] مینویسد: «[[جابر بن سمره]] گفت: از پیامبر{{صل}} شنیدم که فرمود: «دوازده امیر [برای شما] خواهد بود؛ سپس رسول خدا{{صل}} سخنی گفت که نشنیدم. پدرم گفت: پیامبر فرمود: «همگی از قریشاند»<ref>صحیح البخاری، ج۶، ص۲۶۴۰ {{متن حدیث|حدثني محمد بن المثنى حدثنا غندر حدثنا شعبة عن عبد الملك سمعت جابر ابن سمرة قال سمعت النبي{{صل}} يقول: «يكون اثنا عشر أميرا» فقال كلمة لم أسمعها فقال أبي إنه قال: «كلهم من قريش»}}.</ref>. | [[بخاری]] مینویسد: «[[جابر بن سمره]] گفت: از پیامبر{{صل}} شنیدم که فرمود: «دوازده امیر [برای شما] خواهد بود؛ سپس رسول خدا{{صل}} سخنی گفت که نشنیدم. پدرم گفت: پیامبر فرمود: «همگی از قریشاند»<ref>صحیح البخاری، ج۶، ص۲۶۴۰ {{متن حدیث|حدثني محمد بن المثنى حدثنا غندر حدثنا شعبة عن عبد الملك سمعت جابر ابن سمرة قال سمعت النبي{{صل}} يقول: «يكون اثنا عشر أميرا» فقال كلمة لم أسمعها فقال أبي إنه قال: «كلهم من قريش»}}.</ref>. | ||
این [[حدیث]] در منابع دیگر نیز آمده است<ref>ر.ک: مسند أحمد بن حنبل، ج۵، ص۹۲؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۵۰۱؛ مسند أبی عوانة، الإمام أبی عوانة یعقوب بن إسحاق الاسفرائنی، ج۴، ص۳۷۰؛ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۹۷؛ سنن الدار قطنی، علی بن عمر أبو الحسن الدارقطنی البغدادی، ج۱۳، ص۴۰۹.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۳۳۸.</ref> | این [[حدیث]] در منابع دیگر نیز آمده است<ref>ر.ک: مسند أحمد بن حنبل، ج۵، ص۹۲؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۵۰۱؛ مسند أبی عوانة، الإمام أبی عوانة یعقوب بن إسحاق الاسفرائنی، ج۴، ص۳۷۰؛ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۹۷؛ سنن الدار قطنی، علی بن عمر أبو الحسن الدارقطنی البغدادی، ج۱۳، ص۴۰۹.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۳۳۸.</ref> | ||
==== | |||
# [[جابر بن سمره]]: او از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} و از دید [[اهل سنت]] فراتر از | ==== بررسی سند حدیث ==== | ||
# | # [[جابر بن سمره]]: او از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} و از دید [[اهل سنت]] فراتر از توثیق و از راویان [[صحیح بخاری]] و مسلم است. | ||
# شعبی: او [[عامر بن شراحیل شعبی]] و از رجال صحیح بخاری و مسلم است. [[ذهبی]] درباره او میگوید: {{عربی|... كان إماماً حافظاً فقيهاً متفنناً ثبتاً متقناً}}<ref>تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۷۹.</ref>؛ «او [[امام]]، حافظ و فقیهی ماهر و دارای جایگاهی ثابت و [[استوار]] است». | |||
# [[قتادة بن دعامه بن قتاده]]: ذهبی او را از [[ائمه]] میخواند: {{عربی|ابو الخطاب السدوسي البصري الأعمى الحافظ، أحد الأئمة الأعلام}}<ref>تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۷، ص۴۵۳.</ref>؛ «[[ابوالخطاب سدوسی بصری]] [[نابینا]]، حافظ و از ائمه اعلام است». | # [[قتادة بن دعامه بن قتاده]]: ذهبی او را از [[ائمه]] میخواند: {{عربی|ابو الخطاب السدوسي البصري الأعمى الحافظ، أحد الأئمة الأعلام}}<ref>تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۷، ص۴۵۳.</ref>؛ «[[ابوالخطاب سدوسی بصری]] [[نابینا]]، حافظ و از ائمه اعلام است». | ||
# [[سعید بن ابیعروبه]]: ذهبی درباره او میگوید: {{عربی|... الامام الحافظ أبو النضر العدوي مولاهم البصري أحد الاعلام}}<ref>تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۷۷.</ref>؛ «مهران، امام و حافظ... و از اعلام است». | # [[سعید بن ابیعروبه]]: ذهبی درباره او میگوید: {{عربی|... الامام الحافظ أبو النضر العدوي مولاهم البصري أحد الاعلام}}<ref>تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۷۷.</ref>؛ «مهران، امام و حافظ... و از اعلام است». | ||
# [[محمد بن سواء سدوسی]]: ذهبی میگوید: «محمد بن سدوسی از موثقان معروف است<ref>میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۶، ص۱۸۱ {{عربی|السدوسي أحد الثقات المعروفين}}.</ref>. او [[موثق]]، اصیل و صاحب [[حدیث]] بود»<ref>تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲۱، ص۳۶۷ {{عربی|... و كان ثقة، نبيلاً، صاحب حديث}}.</ref>. | # [[محمد بن سواء سدوسی]]: ذهبی میگوید: «محمد بن سدوسی از موثقان معروف است<ref>میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۶، ص۱۸۱ {{عربی|السدوسي أحد الثقات المعروفين}}.</ref>. او [[موثق]]، اصیل و صاحب [[حدیث]] بود»<ref>تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲۱، ص۳۶۷ {{عربی|... و كان ثقة، نبيلاً، صاحب حديث}}.</ref>. | ||
# [[محمد بن ثعلبه بن سواء سدوسی]]: [[ابن حجر عسقلانی]] میگوید: «سدوسی [[اهل بصره]] و راستگوست»<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۷۱ {{عربی|السدوسي بفتح المهملة البصري صدوق}}.</ref>. مقدسی درباره سندی که [[محمد بن ثعلبه]] را دربر دارد، چنین میگوید: {{عربی|إسناده صحيح...}}<ref>الأحادیث المختارة، ابوعبد الله محمد بن عبد الواحد المقدسی الحنبلی، ج۷، ص۴۲. ر.ک: جامع الاحادیث (الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر)، ج۹، ص۳۴۳؛ کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، ج۶، ص۳۶ و ج۱ و ۲، ص۱۷.</ref>، «سند این حدیث، صحیح است». | # [[محمد بن ثعلبه بن سواء سدوسی]]: [[ابن حجر عسقلانی]] میگوید: «سدوسی [[اهل بصره]] و راستگوست»<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۷۱ {{عربی|السدوسي بفتح المهملة البصري صدوق}}.</ref>. مقدسی درباره سندی که [[محمد بن ثعلبه]] را دربر دارد، چنین میگوید: {{عربی|إسناده صحيح...}}<ref>الأحادیث المختارة، ابوعبد الله محمد بن عبد الواحد المقدسی الحنبلی، ج۷، ص۴۲. ر.ک: جامع الاحادیث (الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر)، ج۹، ص۳۴۳؛ کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، ج۶، ص۳۶ و ج۱ و ۲، ص۱۷.</ref>، «سند این حدیث، صحیح است». پس دلالت این حدیث بر [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} روشن است. | ||
پس دلالت این حدیث بر [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} روشن است. | |||
[[طبری]] مینویسد: هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} از [[دنیا]] رفت، [[انصار]] در [[سقیفه بنیساعده]] جمع شدند و گفتند: «ما [[سرپرست]] این امر را بعد از محمد{{صل}} [[سعد بن عباده]] قرار میدهیم»<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۲۴۱.</ref>. | |||
[[ابوبکر]] خطاب به انصار گفت: «ما امیرانیم؛ شما [[وزیران]] مایید»<ref>الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، ج۷، ص۴۳۲ {{عربی|فنحن الامراء و أنتم الوزرا}}.</ref>. [[انصار]] نیز گفتند: «از ما [[امیر]] [و] از شما [[وزیر]] باشد»<ref>الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، ج۷، ص۴۳۲ {{عربی|منا أمير و منكم أمير}}.</ref>. | [[ابوبکر]] خطاب به انصار گفت: «ما امیرانیم؛ شما [[وزیران]] مایید»<ref>الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، ج۷، ص۴۳۲ {{عربی|فنحن الامراء و أنتم الوزرا}}.</ref>. [[انصار]] نیز گفتند: «از ما [[امیر]] [و] از شما [[وزیر]] باشد»<ref>الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، ج۷، ص۴۳۲ {{عربی|منا أمير و منكم أمير}}.</ref>. | ||
بنابر قاعده معروف نزد علمای رجالی که {{عربی|الحديث يفسر بعضه بعضا}}<ref>فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۲، ص۱۶۰؛ عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج۳، ص۱۴۳.</ref>، «[[احادیث]] یکدیگر را [[تفسیر]] میکنند»، مراد از امیر [[جانشین پیامبر]]{{صل}} است؛ اما [[پیامبر]]{{صل}} امر [[جانشینی]] خود را تابع [[تشریع]] و [[امر الهی]] میدانست؛ چنانکه فرمودند: {{متن حدیث|الأمر إلى الله يضعه حيث يشاء}}<ref>تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۵۶.</ref>؛ «این کار به دست خداست و برای هر که بخواهد، قرارش میدهد»<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۳۳۹.</ref>. | |||
== دلالت حدیث == | |||
مفهوم «[[خلیفه]]» در این [[حدیث]] و کاربرد لغوی و اصطلاحیاش باید روشن شود تا دلالت حدیث نیز نمایان باشد. خلیفه، در لغت به معنای [[حاکم]] و [[جانشین]]<ref>القاموس المحیط، محمد بن یعقوب الفیروز آبادی، ج۱، ص۱۰۴۴ {{عربی|و الخليفة: السلطان الأعظم و يؤنث كالخليف... و خلفه خلافة: كان خليفته و بقي بعده}}.</ref> و کسی است است که بر جای دیگری قرار میگیرد<ref>لسان العرب، ج۹، ص۸۹ {{عربی|الخليفة من يقوم مقام الذاهب و يسد مسده}}.</ref> و [[امام]] بزرگی که بالاتر از آن امامی نیست<ref>مجمع الأنهر فی شرح ملتقی الأبحر، عبد الرحمان بن محمد بن سلیمان المدعو بشیخی زاده الکلیبولی، ج۲، ص۳۵۲ {{عربی|الخليفة لغة من يخلف و يقوم مقامه و شرعا هو الإمام الذي ليس فوقه إمام}}.</ref> و کسی که از دید [[شرعی]] جانشین دیگری باشد<ref>قواعد الفقه، محمد عمیم الإحسان المجددی البرکتی، ج۱، ص۲۸۲ {{عربی|الخليفة لغة من يخلف و يقوم مقامه و شرعا هو الإمام الذي ليس فوقه إمام}}.</ref> و امامی که فوق او امامی نباشد<ref>قواعد الفقه، محمد عمیم الإحسان المجددی البرکتی، ج۱، ص۲۸۲.</ref>. | مفهوم «[[خلیفه]]» در این [[حدیث]] و کاربرد لغوی و اصطلاحیاش باید روشن شود تا دلالت حدیث نیز نمایان باشد. خلیفه، در لغت به معنای [[حاکم]] و [[جانشین]]<ref>القاموس المحیط، محمد بن یعقوب الفیروز آبادی، ج۱، ص۱۰۴۴ {{عربی|و الخليفة: السلطان الأعظم و يؤنث كالخليف... و خلفه خلافة: كان خليفته و بقي بعده}}.</ref> و کسی است است که بر جای دیگری قرار میگیرد<ref>لسان العرب، ج۹، ص۸۹ {{عربی|الخليفة من يقوم مقام الذاهب و يسد مسده}}.</ref> و [[امام]] بزرگی که بالاتر از آن امامی نیست<ref>مجمع الأنهر فی شرح ملتقی الأبحر، عبد الرحمان بن محمد بن سلیمان المدعو بشیخی زاده الکلیبولی، ج۲، ص۳۵۲ {{عربی|الخليفة لغة من يخلف و يقوم مقامه و شرعا هو الإمام الذي ليس فوقه إمام}}.</ref> و کسی که از دید [[شرعی]] جانشین دیگری باشد<ref>قواعد الفقه، محمد عمیم الإحسان المجددی البرکتی، ج۱، ص۲۸۲ {{عربی|الخليفة لغة من يخلف و يقوم مقامه و شرعا هو الإمام الذي ليس فوقه إمام}}.</ref> و امامی که فوق او امامی نباشد<ref>قواعد الفقه، محمد عمیم الإحسان المجددی البرکتی، ج۱، ص۲۸۲.</ref>. | ||
[[راغب اصفهانی]] در توضیح مفهوم [[خلافت]] مینویسد: | [[راغب اصفهانی]] در توضیح مفهوم [[خلافت]] مینویسد: خلافت [[نیابت]] از غیر است و به جهت [[غیبت]] منوبٌعنه یا به خاطر فوت و یا به خاطر [[ناتوانی]] از انجام کار یا به سبب [[شرافت]] دادن به شخصی که [[جانشین]] میشود، تحقق مییابد و بدین جهت است که [[خداوند]] اولیای خود را جانشین خود قرار داده است<ref>المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۱۵۶ {{عربی|و الخلافة النيابة عن الغير إما لغيبة المنوب عنه و إما لموته و إما لعجزه و إما لتشريف المستخلف و على هذا الوجه الأخير استخلف الله أولياءه في الأرض...}}.</ref>. | ||
خلافت [[نیابت]] از غیر است و به جهت [[غیبت]] منوبٌعنه یا به خاطر فوت و یا به خاطر [[ناتوانی]] از انجام کار یا به سبب [[شرافت]] دادن به شخصی که [[جانشین]] میشود، تحقق مییابد و بدین جهت است که [[خداوند]] اولیای خود را جانشین خود قرار داده است<ref>المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۱۵۶ {{عربی|و الخلافة النيابة عن الغير إما لغيبة المنوب عنه و إما لموته و إما لعجزه و إما لتشريف المستخلف و على هذا الوجه الأخير استخلف الله أولياءه في الأرض...}}.</ref>. | |||
باری، [[انتصابی]] بودن یا انتخابی بودن این | باری، [[انتصابی]] بودن یا انتخابی بودن این مقام از مفهوم لغویاش به دست نمیآید. [[خلیفه]] در [[قرآن کریم]] به دو صورت به کار رفته است: ۱. به صورت مفرد و درباره اشخاص معین؛ ۲. به صورت جمع و درباره [[انسانها]] یا اقوام. خداوند در [[سوره فاطر]]؛ [[آیه]] ۳۹ میفرماید: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ}}<ref>«اوست که شما را در زمین، جانشین (امّتهای پیشین) کرد» سوره فاطر، آیه ۳۹.</ref>. «خلیفه» در این آیه، به صورت جمع به کار رفته است. [[طبرسی]] مینویسد: [[اهل]] هر زمانی جانشین [[مردمان]] پیش از خود میشوند؛ به گونهای که هر قرنی که بگذرد، [[قرن]] دیگر جای آن را با [[نظم]] و نسق میگیرد. برخی گفتهاند مقصود از این آیه [[امت اسلامی]] است که خداوند آنان را جانشین امتهای گذشته قرار داده است<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۰۹ {{عربی|إن أهل كل عصر يخلف أهل العصر الذي قبله، كلما مضى قرن، خلفهم قرن، يجري ذلك على انتظام و اتساق،... و قيل: المراد بذلك أمة نبينا محمد{{صل}} جعلهم الله تعالى خلفاء لسائر الأمم، و نصرهم على سائر الخلق}}.</ref>. خداوند همچنین میفرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>. | ||
[[اهل]] هر زمانی جانشین [[مردمان]] پیش از خود میشوند؛ به گونهای که هر قرنی که بگذرد، [[قرن]] دیگر جای آن را با [[نظم]] و نسق میگیرد. برخی گفتهاند مقصود از این آیه [[امت اسلامی]] است که خداوند آنان را جانشین امتهای گذشته قرار داده است<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۰۹ {{عربی|إن أهل كل عصر يخلف أهل العصر الذي قبله، كلما مضى قرن، خلفهم قرن، يجري ذلك على انتظام و اتساق،... و قيل: المراد بذلك أمة نبينا محمد{{صل}} جعلهم الله تعالى خلفاء لسائر الأمم، و نصرهم على سائر الخلق}}.</ref>. | |||
مقصود از خلیفه (صورت مفرد) در این آیه، [[حضرت آدم]]{{ع}} است که خداوند او را خلیفه قرار داده تا به [[حق]] [[حکم]] کند. خداوند از زبان [[حضرت موسی]]{{ع}} میفرماید: {{متن قرآن|وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ}}<ref>«و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.</ref>. | |||
[[خداوند]] در [[آیه]] پیشین (بقره/ ۳۰)، [[جعل]] [[خلافت]] را به خودش مستند میکند؛ چنانکه درباره [[پیشوایان]] [[بنیاسرائیل]] میفرمود: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا...}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>. | [[خداوند]] در [[آیه]] پیشین (بقره/ ۳۰)، [[جعل]] [[خلافت]] را به خودش مستند میکند؛ چنانکه درباره [[پیشوایان]] [[بنیاسرائیل]] میفرمود: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا...}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>. | ||
برخی از [[روایات]] [[حدیث ثقلین]]، [[قرآن و عترت]] را «خلیفتین» خوانده و هر دو را مکمل یکدیگر دانستهاند: «من در میان شما دو [[جانشین]]، [[کتاب خدا]] و [[اهل]] بیتم را میگذارم که هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا در [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند»<ref>فضائل الصحابة، ج۲، ص۶۰۳، رقم ۱۰۳۲ {{متن حدیث|حدثنا عبد الله قال حدثني أبي حدثنا اسود بن عامر عن شريك عن الركين عن القاسم بن حسان عن زيد بن ثابت قال قال رسول الله إني تارك فيكم خليفتين كتاب الله حبل ممدود ما بين السماء و الأرض أو ما بين السماء و الأرض و عترتي أهل بيتي و انهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض}}.</ref>. این تعبیر مستلزم [[عصمت]] [[خلیفه]] است که به هیچ ستمی [[آلوده]] نیست؛ وگرنه، نمیتواند [[مرجع]] مطلق [[دینی]] هم عرض [[قرآن]] و مکمل آن باشد. پس بنا بر [[آیات]] و روایات، [[تعیین امام]] تنها از طریق [[تشریع]] امکانپذیر است | [[پیامبر]]{{صل}} خلافت را [[امر الهی]] دانسته و در برابر درخواست [[قبایل عرب]] ({{عربی|أ يكون لنا امير من بعدك؟}})، فرموده است: {{متن حدیث|الأمر إلى الله يضعه حيث يشاء}}<ref>تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۵۶.</ref>؛ «این کار به دست خداست و برای هر که بخواهد قرارش میدهد». [[ابن عباس]] نقل میکند: مسلیمة کذاب در زمان پیامبر{{صل}} میگفت: «اگر محمد{{صل}} امر پس از خود را در من قرار دهد، از او [[پیروی]] میکنم؛ پیامبر در حالی که در دستشان تکه چوبی بود فرمود: اگر این تکه چوب را از من بخواهی، به تو نخواهم داد و هرگز امر [[الله]] را در خود نخواهی دید و اگر پشت کنی [و [[اسلام]] نیاوری]، بیگمان خداوند تو را [[خوار]] خواهد کرد و من عاقبت تو را شوم میبینم»<ref>صحیح البخاری، ج۳، ص۱۳۲۵ {{متن حدیث|حدثنا أبو اليمان أخبرنا شعيب عن عبد الله بن أبي حسين حدثنا نافع بن جبير عن ابن عباس رضي الله عنهما قال قدم مسيلمة الكذاب على عهد رسول الله{{صل}} فجعل يقول: إن جعل لي محمد الأمر من بعده تبعته و قدمها في بشر كثير من قومه فأقبل إليه رسول الله{{صل}} و معه ثابت بن قيس بن شماس و في يد رسول الله{{صل}} قطعة جريد حتى وقف على مسيلمة في أصحابه فقال: «لو سألتني هذه القطعة ما أعطيتكها ولن تعدو أمر الله فيك و لئن أدبرت ليعقرنك الله و إني لأراك الذي أريت فيك ما رأيت}}. همچنین ر.ک: صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۸۰.</ref>. | ||
برخی از [[روایات]] [[حدیث ثقلین]]، [[قرآن و عترت]] را «خلیفتین» خوانده و هر دو را مکمل یکدیگر دانستهاند: «من در میان شما دو [[جانشین]]، [[کتاب خدا]] و [[اهل]] بیتم را میگذارم که هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا در [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند»<ref>فضائل الصحابة، ج۲، ص۶۰۳، رقم ۱۰۳۲ {{متن حدیث|حدثنا عبد الله قال حدثني أبي حدثنا اسود بن عامر عن شريك عن الركين عن القاسم بن حسان عن زيد بن ثابت قال قال رسول الله إني تارك فيكم خليفتين كتاب الله حبل ممدود ما بين السماء و الأرض أو ما بين السماء و الأرض و عترتي أهل بيتي و انهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض}}.</ref>. این تعبیر مستلزم [[عصمت]] [[خلیفه]] است که به هیچ ستمی [[آلوده]] نیست؛ وگرنه، نمیتواند [[مرجع]] مطلق [[دینی]] هم عرض [[قرآن]] و مکمل آن باشد. پس بنا بر [[آیات]] و روایات، [[تعیین امام]] تنها از طریق [[تشریع]] امکانپذیر است<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۳۴۱.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۱۹ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۱۰
حدیث اثناعشر
پیامبر(ص) در حدیث خلفای اثناعشر شمار جانشینان خود را تعیین کرده است. به تصریح قرآن، پیامبر(ص) بر پایه هوا و هوس سخن نمیگوید؛ پس ابلاغ خلفای پیامبر(ص) به فرمان وحی الهی صورت گرفته است. این حدیث با تعابیر مختلف از پیامبر(ص) در منابع فرقین آمده است.
روایات شیعه
منابع روایی شیعه، روایات فراوانی درباره شمار خلفای پیامبر(ص) نقل کردهاند که برخی از آنها گزارش میشوند:
- «اثنَا عَشَر خلیفَةً»: عامر از رسول خدا(ص) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «همیشه امر امتم پیش میرود و غلبه دارد تا دوازده خلیفه بگذرد، که همه از قریشند»[۱]. مسروق همدانی گوید: ما نزد عبدالله بن مسعود بودیم و قرآن مقابله میکردیم. جوانی به او گفت: «پیغمبر شما به شما سپرده که بعد از او چند تن خلیفه باشد»؟ عبدالله گفت: «تو تازهجوانی و این پرسش را کسی پیش از تو از من نکرده. آری، پیغمبر به ما اعلام کرده که بعد از او دوازده خلیفه باشد به شماره نقیبان بنیاسرائیل»[۲]. سمره عدوی میگوید: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «دین» همواره ثابت خواهد ماند و خداوند دوازده نفر خلیفه از قریش بیرون خواهد آورد؛ پس از این دروغگویانی که اکنون در مقابل من نشستهاند، خروج خواهند کرد و من در کنار حوض کوثر خواهم ایستاد و مردم به واسطه من راهنمایی خواهند شد»[۳]. عبدالله بن جعفر طیار میگوید: از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: «... اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَةً مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ»؛ سپس با امام حسین(ع) درباره دوازده امامی سخن گفت که نُه نفر آنان از فرزندان اویند[۴].
- «اَلخُلَفاءُ... کَعِدَّة نُقَبَاءِ بَنِی إسرَائِیل»: اشعث از ابن مسعود روایت کرده است که پیامبر(ص) فرمود: «خلفای بعد از من دوازده نفرند؛ به شماره نقبای بنیاسرائیل»[۵].
- «اِثنَا عَشَراَ أمِیراً»: جابر بن سمره میگوید با پدرم نزد پیغمبر بودم. شنیدمش که میفرمود: «پس از من دوازده امیر باشد». سپس آوازش نهان شد. به پدرم گفتم «آهسته چه فرمود»؟ گفت: «فرمود همه آنها از قریشاند»[۶].
- «اِثنَا عَشَراَ أمِیراً کُلُّهُم مِن قُرَیش»: جابر بن سمرة گفت: پیامبر(ص) فرمود: این دین همواره رو به صلاح و شایستگی است؛ دشمن یا هر کس که آهنگ زیانبخشی داشته باشد، نتواند زیانی به آن برساند تا دوازده نفر فرمانروایی کنند که همه آنان از قریشاند[۷].
- «اِثنَی عَشَر قَیِّماً مِن قُرَیشٍ»: انس بن مالک گفت: رسول خدا(ص) فرمود: «این کار همواره به پا خواهد بود تا پایان دوازده نفر بهپادارنده از قریش»[۸].[۹]
روایات اهل سنت
نخست: «دوازده خلیفه»
اهل سنت احادیث اثناعشر را با سندهای صحیح از رسول خدا(ص) روایت کردهاند. مسلم روایت کرده است:... رسول خدا(ص) میفرمود: «دین همیشه برپاست تا اینکه قیامت فرارسد و بر شما دوازده خلیفه باشد که همگی از قریشاند»[۱۰]. این حدیث در صحیح مسلم آمده است و از اینرو به بررسی سندی نیاز ندارد. این حدیث همچنین در منابع دیگر اهل سنت آمده است[۱۱].[۱۲]
دوم: «دوازده خلیفه به شمار نقبای موسی»
پیامبر در حدیث دیگری، خلفای خود را به اندازه نقبای موسی شمرده؛ چنانکه ابویعلی نقل کرده است: «مسروق گفت: مردی از ابن مسعود درباره تعداد خلفای رسول خدا(ص) پرسید. ابن مسعود گفت: از رسول خدا(ص) سؤال نمودیم و فرمود: دوازده نفر به تعداد نقیبان بنیاسرائیل»[۱۳].[۱۴]
بررسی سندی
ابن حجر پس از نقل این حدیث درباره سندش گفته است: «سند این حدیث، حسن است»[۱۵]. این حدیث به شمار خلفای رسول تصریح و در اینباره به شمار نقیبان حضرت موسی(ع) تنظیر میکند. خداوند متعال درباره نقیبان موسی(ع) و شمارشان فرمود: «و هنگامی که خدا از بنیاسرائیل عهد گرفت و دوازده بزرگ از میان آنها برانگیختیم»[۱۶]. رازی نقل میکند:... عبدالله بن مسعود گفت: «از پیامبر(ص) پرسیدیم چند نفر بعد از شما بر این امت ولایت دارند؟» فرمود: «به تعداد نقیبان بنیإسرائیل»[۱۷]. بیگمان نقبای موسی به نص قرآن، منصوبان الهی بودهاند و این تنظیر هم بر عدد و هم بر تشریعی بودن مقامشان دلالت میکند[۱۸].
سوم: «دوازده قیّم امت»
بنابر برخی از احادیث پیامبر(ص) درباره خلفای خود فرموده: «اثنا عشر قيما». ... جابر بن سَمُره گفت: ما در کنار پیامبر(ص) [بودیم]؛ سپس رسول خدا(ص) آهسته سخنی گفت که نشنیدم. به پدرم گفتم: «سخنی که آن را آهسته گفت، چه بود»؟ گفت: «همگی از قریشاند»[۱۹].[۲۰]
چهارم: «دوازده امیر»
بخاری مینویسد: «جابر بن سمره گفت: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «دوازده امیر [برای شما] خواهد بود؛ سپس رسول خدا(ص) سخنی گفت که نشنیدم. پدرم گفت: پیامبر فرمود: «همگی از قریشاند»[۲۱].
این حدیث در منابع دیگر نیز آمده است[۲۲].[۲۳]
بررسی سند حدیث
- جابر بن سمره: او از صحابه پیامبر(ص) و از دید اهل سنت فراتر از توثیق و از راویان صحیح بخاری و مسلم است.
- شعبی: او عامر بن شراحیل شعبی و از رجال صحیح بخاری و مسلم است. ذهبی درباره او میگوید: ... كان إماماً حافظاً فقيهاً متفنناً ثبتاً متقناً[۲۴]؛ «او امام، حافظ و فقیهی ماهر و دارای جایگاهی ثابت و استوار است».
- قتادة بن دعامه بن قتاده: ذهبی او را از ائمه میخواند: ابو الخطاب السدوسي البصري الأعمى الحافظ، أحد الأئمة الأعلام[۲۵]؛ «ابوالخطاب سدوسی بصری نابینا، حافظ و از ائمه اعلام است».
- سعید بن ابیعروبه: ذهبی درباره او میگوید: ... الامام الحافظ أبو النضر العدوي مولاهم البصري أحد الاعلام[۲۶]؛ «مهران، امام و حافظ... و از اعلام است».
- محمد بن سواء سدوسی: ذهبی میگوید: «محمد بن سدوسی از موثقان معروف است[۲۷]. او موثق، اصیل و صاحب حدیث بود»[۲۸].
- محمد بن ثعلبه بن سواء سدوسی: ابن حجر عسقلانی میگوید: «سدوسی اهل بصره و راستگوست»[۲۹]. مقدسی درباره سندی که محمد بن ثعلبه را دربر دارد، چنین میگوید: إسناده صحيح...[۳۰]، «سند این حدیث، صحیح است». پس دلالت این حدیث بر جانشینی پیامبر(ص) روشن است.
طبری مینویسد: هنگامی که رسول خدا(ص) از دنیا رفت، انصار در سقیفه بنیساعده جمع شدند و گفتند: «ما سرپرست این امر را بعد از محمد(ص) سعد بن عباده قرار میدهیم»[۳۱].
ابوبکر خطاب به انصار گفت: «ما امیرانیم؛ شما وزیران مایید»[۳۲]. انصار نیز گفتند: «از ما امیر [و] از شما وزیر باشد»[۳۳].
بنابر قاعده معروف نزد علمای رجالی که الحديث يفسر بعضه بعضا[۳۴]، «احادیث یکدیگر را تفسیر میکنند»، مراد از امیر جانشین پیامبر(ص) است؛ اما پیامبر(ص) امر جانشینی خود را تابع تشریع و امر الهی میدانست؛ چنانکه فرمودند: «الأمر إلى الله يضعه حيث يشاء»[۳۵]؛ «این کار به دست خداست و برای هر که بخواهد، قرارش میدهد»[۳۶].
دلالت حدیث
مفهوم «خلیفه» در این حدیث و کاربرد لغوی و اصطلاحیاش باید روشن شود تا دلالت حدیث نیز نمایان باشد. خلیفه، در لغت به معنای حاکم و جانشین[۳۷] و کسی است است که بر جای دیگری قرار میگیرد[۳۸] و امام بزرگی که بالاتر از آن امامی نیست[۳۹] و کسی که از دید شرعی جانشین دیگری باشد[۴۰] و امامی که فوق او امامی نباشد[۴۱].
راغب اصفهانی در توضیح مفهوم خلافت مینویسد: خلافت نیابت از غیر است و به جهت غیبت منوبٌعنه یا به خاطر فوت و یا به خاطر ناتوانی از انجام کار یا به سبب شرافت دادن به شخصی که جانشین میشود، تحقق مییابد و بدین جهت است که خداوند اولیای خود را جانشین خود قرار داده است[۴۲].
باری، انتصابی بودن یا انتخابی بودن این مقام از مفهوم لغویاش به دست نمیآید. خلیفه در قرآن کریم به دو صورت به کار رفته است: ۱. به صورت مفرد و درباره اشخاص معین؛ ۲. به صورت جمع و درباره انسانها یا اقوام. خداوند در سوره فاطر؛ آیه ۳۹ میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ﴾[۴۳]. «خلیفه» در این آیه، به صورت جمع به کار رفته است. طبرسی مینویسد: اهل هر زمانی جانشین مردمان پیش از خود میشوند؛ به گونهای که هر قرنی که بگذرد، قرن دیگر جای آن را با نظم و نسق میگیرد. برخی گفتهاند مقصود از این آیه امت اسلامی است که خداوند آنان را جانشین امتهای گذشته قرار داده است[۴۴]. خداوند همچنین میفرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[۴۵].
مقصود از خلیفه (صورت مفرد) در این آیه، حضرت آدم(ع) است که خداوند او را خلیفه قرار داده تا به حق حکم کند. خداوند از زبان حضرت موسی(ع) میفرماید: ﴿وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ﴾[۴۶].
خداوند در آیه پیشین (بقره/ ۳۰)، جعل خلافت را به خودش مستند میکند؛ چنانکه درباره پیشوایان بنیاسرائیل میفرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا...﴾[۴۷].
پیامبر(ص) خلافت را امر الهی دانسته و در برابر درخواست قبایل عرب (أ يكون لنا امير من بعدك؟)، فرموده است: «الأمر إلى الله يضعه حيث يشاء»[۴۸]؛ «این کار به دست خداست و برای هر که بخواهد قرارش میدهد». ابن عباس نقل میکند: مسلیمة کذاب در زمان پیامبر(ص) میگفت: «اگر محمد(ص) امر پس از خود را در من قرار دهد، از او پیروی میکنم؛ پیامبر در حالی که در دستشان تکه چوبی بود فرمود: اگر این تکه چوب را از من بخواهی، به تو نخواهم داد و هرگز امر الله را در خود نخواهی دید و اگر پشت کنی [و اسلام نیاوری]، بیگمان خداوند تو را خوار خواهد کرد و من عاقبت تو را شوم میبینم»[۴۹].
برخی از روایات حدیث ثقلین، قرآن و عترت را «خلیفتین» خوانده و هر دو را مکمل یکدیگر دانستهاند: «من در میان شما دو جانشین، کتاب خدا و اهل بیتم را میگذارم که هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند»[۵۰]. این تعبیر مستلزم عصمت خلیفه است که به هیچ ستمی آلوده نیست؛ وگرنه، نمیتواند مرجع مطلق دینی هم عرض قرآن و مکمل آن باشد. پس بنا بر آیات و روایات، تعیین امام تنها از طریق تشریع امکانپذیر است[۵۱].
منابع
پانویس
- ↑ الأمالی، صدوق، ص۳۱۱.
- ↑ الأمالی، صدوق، ص۳۰۹.
- ↑ إعلام الوری، أبی منصور احمد الطبرسی، ص۳۸۲.
- ↑ الأصول من الکافی، ج۱، ص۵۲۹.
- ↑ الأمالی، صدوق، ص۳۱۰.
- ↑ الأمالی، صدوق، ص۳۱۰.
- ↑ الأصول من الکافی، ج۲، ص۴۷۳ «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْقَاضِي قَالَ حَدَّثَنَا حَامِدُ بْنُ شُعَيْبٍ الْبَلْخِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا بَشِيرُ بْنُ الْوَلِيدِ الْكِنْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ يَحْيَى بْنِ طَلْحَةَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ عَنِ النَّبِيِّ(ص) قَالَ: لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ صَالِحاً لَا يَضُرُّهُ مَنْ عَادَاهُ أَوْ مَنْ نَاوَأَهُ حَتَّى يَكُونَ اثْنَا عَشَرَ أَمِيراً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ».
- ↑ کتاب الغیبة، محمد بن إبراهیم النعمانی، ص۱۲۰.
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۳۳۵.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۳، ج۳، ص۱۴۵۲.
- ↑ ر.ک: التاریخ الکبیر، ج۸، ص۴۱۰؛ مسند أحمد بن حنبل، ج۵، صص ۸۶ و ۸۷ و ۸۹ و ۹۲؛ عون المعبود شرح سنن أبی داوود، محمد شمس الحق العظیم آبادی، ج۴، ص۱۰۶؛ الثقات، ج۷، ص۲۴۱.
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۳۳۷.
- ↑ مسند أبی یعلی، ج۹، ص۲۲۲ «اثْنَا عَشَرَ عِدَّةُ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ»؛ ر.ک: مسند الشاشی، أبو سعید الهیثم بن کلیب الشاشی، ج۱، ص۴۰۴؛ المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۱۵۷؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۴۶؛ الفوائد، ج۲، ص۲۳۱؛ ج۶۱، ص۲۸۶؛ الفتح الکبیر فی ضم الزیادة إلی الجامع الصغیر، ج۱، ص۳۶۸؛ جامع الاحادیث (الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر)، ج۲، ص۳۶۳ و ج۹، ص۳۴۳؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۳۲۳.
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۳۳۷.
- ↑ المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج۹ ص۲۸۶، ح۲۰۹۳ ... هذا اسناده حسن.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا﴾ «و به راستی خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از ایشان دوازده سرپرست را برانگیختیم» سوره مائده، آیه ۱۲.
- ↑ الفوائد، ج۲، ص۲۳۱، ج۶۱، ص۲۸۶. «عن عبدالله قال سألنا نبينا(ص) كم يلي هذه الأمة؟ قال: «عدة نقباء بني إسرائيل»».
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۳۳۸.
- ↑ الفوائد، ج۲، ص۲۳۱، ج۶۱، ص۲۸۶. «حدثنا محمد بن ثعلبة بن سواء قال عن محمد بن سواء عن سعيد عن قتادة عن الشعبي عن جابر بن سمرة قال كنا جلوسا عند النبي(ص) فقال: «يكون لهذة الأمة اثنا عشر قيما» ثم همس رسول الله(ص) بكلمة لم اسمعها قلت لأبي: ما الكلمة التي همسها قال: «كلهم من قريش»».
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۳۳۸.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۲۶۴۰ «حدثني محمد بن المثنى حدثنا غندر حدثنا شعبة عن عبد الملك سمعت جابر ابن سمرة قال سمعت النبي(ص) يقول: «يكون اثنا عشر أميرا» فقال كلمة لم أسمعها فقال أبي إنه قال: «كلهم من قريش»».
- ↑ ر.ک: مسند أحمد بن حنبل، ج۵، ص۹۲؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۵۰۱؛ مسند أبی عوانة، الإمام أبی عوانة یعقوب بن إسحاق الاسفرائنی، ج۴، ص۳۷۰؛ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۹۷؛ سنن الدار قطنی، علی بن عمر أبو الحسن الدارقطنی البغدادی، ج۱۳، ص۴۰۹.
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۳۳۸.
- ↑ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۷۹.
- ↑ تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۷، ص۴۵۳.
- ↑ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۷۷.
- ↑ میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۶، ص۱۸۱ السدوسي أحد الثقات المعروفين.
- ↑ تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲۱، ص۳۶۷ ... و كان ثقة، نبيلاً، صاحب حديث.
- ↑ تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۷۱ السدوسي بفتح المهملة البصري صدوق.
- ↑ الأحادیث المختارة، ابوعبد الله محمد بن عبد الواحد المقدسی الحنبلی، ج۷، ص۴۲. ر.ک: جامع الاحادیث (الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر)، ج۹، ص۳۴۳؛ کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، ج۶، ص۳۶ و ج۱ و ۲، ص۱۷.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۲، ص۲۴۱.
- ↑ الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، ج۷، ص۴۳۲ فنحن الامراء و أنتم الوزرا.
- ↑ الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، ج۷، ص۴۳۲ منا أمير و منكم أمير.
- ↑ فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۲، ص۱۶۰؛ عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج۳، ص۱۴۳.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۵۶.
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۳۳۹.
- ↑ القاموس المحیط، محمد بن یعقوب الفیروز آبادی، ج۱، ص۱۰۴۴ و الخليفة: السلطان الأعظم و يؤنث كالخليف... و خلفه خلافة: كان خليفته و بقي بعده.
- ↑ لسان العرب، ج۹، ص۸۹ الخليفة من يقوم مقام الذاهب و يسد مسده.
- ↑ مجمع الأنهر فی شرح ملتقی الأبحر، عبد الرحمان بن محمد بن سلیمان المدعو بشیخی زاده الکلیبولی، ج۲، ص۳۵۲ الخليفة لغة من يخلف و يقوم مقامه و شرعا هو الإمام الذي ليس فوقه إمام.
- ↑ قواعد الفقه، محمد عمیم الإحسان المجددی البرکتی، ج۱، ص۲۸۲ الخليفة لغة من يخلف و يقوم مقامه و شرعا هو الإمام الذي ليس فوقه إمام.
- ↑ قواعد الفقه، محمد عمیم الإحسان المجددی البرکتی، ج۱، ص۲۸۲.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۱۵۶ و الخلافة النيابة عن الغير إما لغيبة المنوب عنه و إما لموته و إما لعجزه و إما لتشريف المستخلف و على هذا الوجه الأخير استخلف الله أولياءه في الأرض....
- ↑ «اوست که شما را در زمین، جانشین (امّتهای پیشین) کرد» سوره فاطر، آیه ۳۹.
- ↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۰۹ إن أهل كل عصر يخلف أهل العصر الذي قبله، كلما مضى قرن، خلفهم قرن، يجري ذلك على انتظام و اتساق،... و قيل: المراد بذلك أمة نبينا محمد(ص) جعلهم الله تعالى خلفاء لسائر الأمم، و نصرهم على سائر الخلق.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۵۶.
- ↑ صحیح البخاری، ج۳، ص۱۳۲۵ «حدثنا أبو اليمان أخبرنا شعيب عن عبد الله بن أبي حسين حدثنا نافع بن جبير عن ابن عباس رضي الله عنهما قال قدم مسيلمة الكذاب على عهد رسول الله(ص) فجعل يقول: إن جعل لي محمد الأمر من بعده تبعته و قدمها في بشر كثير من قومه فأقبل إليه رسول الله(ص) و معه ثابت بن قيس بن شماس و في يد رسول الله(ص) قطعة جريد حتى وقف على مسيلمة في أصحابه فقال: «لو سألتني هذه القطعة ما أعطيتكها ولن تعدو أمر الله فيك و لئن أدبرت ليعقرنك الله و إني لأراك الذي أريت فيك ما رأيت». همچنین ر.ک: صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۸۰.
- ↑ فضائل الصحابة، ج۲، ص۶۰۳، رقم ۱۰۳۲ «حدثنا عبد الله قال حدثني أبي حدثنا اسود بن عامر عن شريك عن الركين عن القاسم بن حسان عن زيد بن ثابت قال قال رسول الله إني تارك فيكم خليفتين كتاب الله حبل ممدود ما بين السماء و الأرض أو ما بين السماء و الأرض و عترتي أهل بيتي و انهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض».
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۳۴۱.