قاعده لطف از دیدگاه اهل سنت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مقدمه == اشاعره بنا بر انکار حسن و قبح عقلی، اساساً قاعده لطف را نپذیرفتند؛ ولی معتزله، بنا بر قبول حسن و قبح عقلی، که مبنای قاعده لطف می‌باشد، آن را پذیرفته‌اند و ادلّه‌ای نیز بر آن اقامه نموده‌اند؛ اما در فروعات آن، از جمله مسئل...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۲: خط ۲:
[[اشاعره]] بنا بر [[انکار]] [[حسن و قبح عقلی]]، اساساً قاعده لطف را نپذیرفتند؛ ولی [[معتزله]]، بنا بر قبول [[حسن و قبح عقلی]]، که مبنای قاعده لطف می‌باشد، آن را پذیرفته‌اند و ادلّه‌ای نیز بر آن اقامه نموده‌اند؛ اما در فروعات آن، از جمله مسئله [[امامت]]، [[اختلاف]] کرده‌اند. در اینجا به دو تعریف از مشاهیر آنان اشاره می‌شود:
[[اشاعره]] بنا بر [[انکار]] [[حسن و قبح عقلی]]، اساساً قاعده لطف را نپذیرفتند؛ ولی [[معتزله]]، بنا بر قبول [[حسن و قبح عقلی]]، که مبنای قاعده لطف می‌باشد، آن را پذیرفته‌اند و ادلّه‌ای نیز بر آن اقامه نموده‌اند؛ اما در فروعات آن، از جمله مسئله [[امامت]]، [[اختلاف]] کرده‌اند. در اینجا به دو تعریف از مشاهیر آنان اشاره می‌شود:


== تقریر معتزله ==
== تقریر دیدگاه معتزله ==
معتزله «قاعده لطف» را پذیرفته و آن را درباره [[عدل الهی]] مطرح کرده‌اند. بیان قاضی عبدالجبّار معتزلی مانند تعاریف متکلمین امامی است؛ وی ابراز داشته است: "[[لطف]]، هر آن امری است که شخص به واسطه آن، انجام واجب [[الهی]] را [[اختیار]] و از امر [[قبیح]] اجتناب می‌کند؛ و یا می‌توان گفت [[لطف]]، امری است که موجب [[تقرّب]] و [[شوق]] [[عبد]] به [[اختیار]] [[واجب]] یا ترک [[قبیح]] می‌شود"<ref>{{عربی|إنّ اللطف هو کل ما یختار عنده المرء الواجب و یتجنّب القبیح، أو یکون عنده أقرب إمّا إلی اختیار (الواجب) أو إلی ترک القبیح}}؛ شرح الاصول الخمسه (ط. دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ ﻫ.ق)، ص۳۵۱.</ref>. چنان‌که از این بیان عبدالجبّار معتزلی روشن می‌شود، قسمت اوّل تعریف بر [[لطف]] محصّل و دومی بر [[لطف]] [[مقرّب]] منطبق است<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱]]، ص۱۵۶-۱۵۷.</ref>.
معتزله «قاعده لطف» را پذیرفته و آن را درباره [[عدل الهی]] مطرح کرده‌اند. بیان قاضی عبدالجبّار معتزلی مانند تعاریف متکلمین امامی است؛ وی ابراز داشته است: "[[لطف]]، هر آن امری است که شخص به واسطه آن، انجام واجب [[الهی]] را [[اختیار]] و از امر [[قبیح]] اجتناب می‌کند؛ و یا می‌توان گفت [[لطف]]، امری است که موجب [[تقرّب]] و [[شوق]] [[عبد]] به [[اختیار]] [[واجب]] یا ترک [[قبیح]] می‌شود"<ref>{{عربی|إنّ اللطف هو کل ما یختار عنده المرء الواجب و یتجنّب القبیح، أو یکون عنده أقرب إمّا إلی اختیار (الواجب) أو إلی ترک القبیح}}؛ شرح الاصول الخمسه (ط. دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ ﻫ.ق)، ص۳۵۱.</ref>. چنان‌که از این بیان عبدالجبّار معتزلی روشن می‌شود، قسمت اوّل تعریف بر [[لطف]] محصّل و دومی بر [[لطف]] [[مقرّب]] منطبق است<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱]]، ص۱۵۶-۱۵۷.</ref>.



نسخهٔ ‏۲۳ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۲۰

مقدمه

اشاعره بنا بر انکار حسن و قبح عقلی، اساساً قاعده لطف را نپذیرفتند؛ ولی معتزله، بنا بر قبول حسن و قبح عقلی، که مبنای قاعده لطف می‌باشد، آن را پذیرفته‌اند و ادلّه‌ای نیز بر آن اقامه نموده‌اند؛ اما در فروعات آن، از جمله مسئله امامت، اختلاف کرده‌اند. در اینجا به دو تعریف از مشاهیر آنان اشاره می‌شود:

تقریر دیدگاه معتزله

معتزله «قاعده لطف» را پذیرفته و آن را درباره عدل الهی مطرح کرده‌اند. بیان قاضی عبدالجبّار معتزلی مانند تعاریف متکلمین امامی است؛ وی ابراز داشته است: "لطف، هر آن امری است که شخص به واسطه آن، انجام واجب الهی را اختیار و از امر قبیح اجتناب می‌کند؛ و یا می‌توان گفت لطف، امری است که موجب تقرّب و شوق عبد به اختیار واجب یا ترک قبیح می‌شود"[۱]. چنان‌که از این بیان عبدالجبّار معتزلی روشن می‌شود، قسمت اوّل تعریف بر لطف محصّل و دومی بر لطف مقرّب منطبق است[۲].

از دید ایشان لطف الهی موجب می‌شود انسان از نیکی پیروی کند و از بدی بپرهیزد. لطف خدا شخص را به انتخاب اطاعت برمی‌انگیزد یا این انتخاب را بر او آسان می‌کند[۳]. انسان اگر سرخوده رها شود، بر پایه امیال طبیعی خود عمل می‌کند. ازاین‌رو، لطف خدا همچون نیرویی او را به نیکی وا می‌دارد (سوق می‌دهد)[۴]. پاداش و کیفر تابع لطف الهی‌اند؛ زیرا لطف خداست که معرفت انسان را به اسباب پاداش و کیفر ممکن می‌سازد[۵]. از همین روی، افراد آگاه از خداوند می‌خواهند که در برابر بدی، به آنان لطف و رحمت عنایت کند.

عبدالجبار فرمان‌برداری را از خداوند، برای دریافت لطف لازم می‌داند و لطف را در قصد و اختیار فاعل مؤثر می‌داند[۶]. نیکوکاران از لطف الهی بهره‌مند و گنهکاران از آن بی‌بهره‌اند. اما اگر گنهکاران نیکوکار شوند، لطف الهی آنان را نیز دربرخواهد گرفت[۷].

عبدالجبار لطف را هر چیزی می‌داند که فاعل را یاری می‌کند تا از سر اختیار، در راه راست گام بردارد. لطف تنها به اعمال واجب محدود است[۸]. ایشان معتقد بود اکنون که خدا بار اوامر خویش را بر دوش بندگانش نهاده است، پس باید آنان را در انتخاب خیر و تکلیف یاری کند[۹].

معتزله در اینکه لطف الزامی است یا نه، اختلاف کرده‌اند؛ بشر بن معتمر به لطف مقاومت‌ناپذیر الهی معتقد است. به باور وی، خدا می‌تواند کافر را به ایمان آوردن و گناهکار را به توبه کردن برانگیزد و چنین شخصی شایسته برخورداری از پاداش کسی است که بدون این لطف مقاومت‌ناپذیر، به همان کار دست می‌زند. بهره‌مند شدن از این لطف به سود انسان است؛ اما خداوند همیشه چنین لطفی را ارزانی نمی‌دارد. آشکار است که خدا به عمل بر پایه آنچه برای آدمی شایسته‌تر و اصلح است مکلف نیست[۱۰].

عبدالجبار الزامی بودن لطف الهی را با اختیار انسانی مغایر می‌داند و می‌افزاید که انسان همواره بر افعال خویش حاکم است. اگر انسان به نیکی عمل کند، خدا با لطف خود او را یاری می‌کند و اگر به بدی عمل کند، خدا او را از لطف خویش محروم می‌کند. به هر روی انسان مجبور نیست؛ بلکه در هر حال، مختار است[۱۱].[۱۲]

تقریر دیدگاه اشاعره

اشاعره قاعده لطف را نمی‌پذیرند و مخالفت آنان در این باره از مخالفتشان با قاعده حسن و قبح عقلی و گرایش‌های عقلی سرچشمه می‌گیرد. از سوی دیگر، با توجه به اعتقاد جبری اشاعره، بحث از قاعده لطف بدون بحث اختیار انسان، هیچ معنای روشنی ندارد. ازاین‌رو، قاضی عبدالجبار، به ناسودمندی بحث درباره قاعده لطف با اشاعره حکم کرده است: «از آنجا که لطف جز به اختیار انسان در فعل و ترک برنمی‌گردد و اشاعره قول به اختیار را از اساس رد کرده‌اند، پس گفت و گو با ایشان در این باب، وجهی ندارد»[۱۳].

علمای اشاعره لطف را تعریف کرده‌اند؛ برای نمونه، ابوالبقاء اشعری می‌گوید: «لطف، کاری است که سبب رستگاری اخروی بنده به سبب اطاعت و ایمان، در آخر عمر او خواهد شد، نه اینکه با کفر و عصیان فاسد شود. این مذهب اهل سنت است![۱۴]» تفتازانی لطف را در طاعت مؤثر می‌داند: «لطف و توفیق، قدرت داشتن بر اطاعت است و خذلان، قدرت یافتن بر معصیت»[۱۵].

اشاعره دو تعریف درباره لطف آورده‌اند:

  1. خداوند کاری انجام دهد ک، بنده، در پایان عمر هدایت شود و با ایمان از دنیا برود؛
  2. ایجاد قدرت در مکلف برای اجرای کار خوب.

تعریف نخست، به دیدگاه معتزله درباره لطف شبیه است؛ اما اشاعره لطف عام را نمی‌پذیرند و آن را تنها دربرگیرنده کسانی می‌دانند که هدایت یافته‌اند؛ برخلاف معتزله و عدلیه که به لطف عام الهی باور دارند. تعریف دوم، حتی نزد خود اشاعره پذیرفته نسیت. بسیاری از علمای اشاعره، درباره بعثت انبیا، به لطف باور دارند و این بر عدم التزام آنان به تعریف دوم لطف دلالت می‌کند. ملا علی قاری در این باره می‌نویسد: خداوند دو صفت لطف و قهر دارد و حکمت اقتضا دارد که ملک الملوک، این چنین باشد؛ زیرا هر کدام از آن دو از اوصاف کمال هستند و هیچ‌کدام جای دیگری را نمی‌گیرد و هیچ‌کدام بدون وجود دیگری تحقق پیدا نمی‌کند؛ همان‌طور که لذت بدون درد شناخته نمی‌شود و اشیاء توسط ضد، شناخته می‌شوند و برای هر کدام از لطف و قهر، مظاهری وجود دارد؛ بهشتی‌ها و اعمال آنها، مظهر لطفند و فایده بعثت انبیا و کتب نیز به همین بهشتی‌ها بازمی‌گردد[۱۶].

یعنی بعثت انبیا، نمونه‌ای از لطف الهی به بهشتیان است. شهرستانی می‌نویسد: برگزیدن انبیا ـ با اینکه شبیه انتخاب چیزی توسط انسان‌ها نیست ـ تنها متوجه به خیر است و نظر به صلاحی دارد که نظم عالم به آن صورت می‌گیرد و تمام عالم به وسیله آن قوام پیدا می‌کند؛ همگی از امر او صادر شده و به سوی امر اوست و به هیچ وجه در انتخاب آنها میل به فساد [عالم] نیست؛ بلکه درجه آنان فوق آن چیزی است که به اوهام انسان‌ها برسد[۱۷].

یعنی انتخاب انبیا، برای قوام یافتن عالم، و به خیر و مصلحت عالم بوده است و هرگز موجب فساد نمی‌شود. تفتازانی نظریه معتزله و عدلیه را درباره بعثت انبیا نپذیرفته و آن را چنین را توجیه کرده است: تو آگاهی که این سخنان در اینجا، جز ترویج نظریه معتزله چیزی دیگری نیست؛ زیرا مقصود آنان از وجوب بر خدا، جز این نیست که ترک آن مخالف با حکمت است و مستحق مذمت؛ اما به نظر ما بعثت انبیا، لطف الهی و رحمت است که انجام دادن آن نیکو است، اما ترک کردن آن بد نیست و نظر ما در سایر الطاف نیز چنین است و هیچ ابتنایی بر شایستگی پیامبر(ص) و جمع شدن سایر شرایط در او ندارد. بلکه خداوند هر کس را بخواهد، مستحق این رحمت خود می‌گرداند و او بهتر می‌داند رسالت خویش را در کجا قرار دهد[۱۸].[۱۹]

  1. إنّ اللطف هو کل ما یختار عنده المرء الواجب و یتجنّب القبیح، أو یکون عنده أقرب إمّا إلی اختیار (الواجب) أو إلی ترک القبیح؛ شرح الاصول الخمسه (ط. دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ ﻫ.ق)، ص۳۵۱.
  2. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۵۶-۱۵۷.
  3. شرح الأصول الخمسة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ج۳۱، ص۹.
  4. شرح الأصول الخمسة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ص۵۲۴.
  5. شرح الأصول الخمسة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ص۶۴.
  6. متشابه القرآن، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ج۲، ص۷۲۰.
  7. المغنی فی الإمامة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ج۳۱، صص ۹۳-۹۵.
  8. المغنی فی الامه، ج۱۳، ص۱۹.
  9. المغنی فی الامه، ج۱۳، ص۷.
  10. مقالات الاسلامیین، ص۲۴۶.
  11. شرح الاصول الخمسه، ص۵۲۰.
  12. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۱۹.
  13. شرح الاصول الخمسه، صص ۲۰-۵۱۹.
  14. الکلیات معجم فی المصطلحات والفروق اللغویة، أبوالبقاء أیوب بن موسی الحسینی الکفوی الحنفی، ج۱، ص۷۹۷. و اللطف: ما يقع عنده صلاح العبد آخر عمره بطاعة الإيمان دون فساده بكفر و عصيان هذا مذهب أهل السنة.
  15. شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۵۹. المبحث الثاني اللطف و التوفيق قدرة الطاعة و الخذلان خلق قدرة المعصية.
  16. مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، علی بن سلطان محمد الهروی ملا علی القاری، ج۱، ص۲۴۸. و تحقيق هذا المقام أن يقال: إن الله صفتي لطف و قهر، و الحكمة تقتضي أن يكون الملك سيما ملك الملوك كذلك إذ كل منها من أوصاف الكال و لا يقوم أحدهما مقام الآخر، ولا يتحقق كل منهما إلا بوجود الآخر كما لا تتبين اللذة إلا بالألم و بضدها تتبين الأشياء ولا بد لكل منهما من مظهر فالسعداء و أعمالهم مظاهر اللطف و فائدة بعثة الأنبياء و الكتب ترجع إليهم.
  17. الملل و النحل، ج۲، ص۲۷. و اما الثاني فنقول أن اختيار الأنبياء لا مع ما أنه ليس من جنس اختيار البشر من وجه فهو متوجه إلى الخير مقصور على الصلاح الذي به نظام العالم و قوام الكل صادر عن الأمر صائر إلى الأمر لا يتطرق إلى اختيارهم ميل إلى الفساد بل و درجتهم فوق ما يبتدر إلى الأوهام.
  18. شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۷۴. و أنت خبير بأن في ترويج أمثال هذا المقال توسيع لمجال الاعتزال فإنهم لا يعنون بالوجوب على الله تعالى سوى أن تركه لقبحه محل بالحكمة و مظنة لاستحقاق المذمة فالحق أن البعثة لطف من الله تعالى و رحمة يحسن فعلها و لا يقبح تركها على ما هو المذهب في سائر الألطاف و لا تبتني على استحقاق من المبعوث و اجتماع أسباب و شروط فيه بل الله تعالى يختص برحمته من يشاء من عباده و هو أعلم حيث يجعل رسالته.
  19. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۲۱؛ فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۵۶-۱۵۷.