بنیمدلج در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '</div> <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">' به '</div>') |
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == == منابع ==' به '== منابع ==') |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
این [[قبیله]] همچنین در سال۲۳ قمری همراه [[عمرو بن عاص]] در [[فتح]] طرابلس [[غرب]] شرکت کردند.<ref> فتوح مصر و اخبارها، ص ۲۹۵؛ معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۵.</ref> [[قتل عثمان]] برای مدلجیان ناگوار بود، از این رو از طریق [[یزید بن حارث مدلجی]] به [[قیس بن سعد]] [[والی]] [[امیرمؤمنان]]، [[امام علی]]{{ع}} بر مصر، [[پیام]] رساندند که با وی سر [[ستیز]] ندارند؛ اما از وی خواستند همچون دوره [[رسول خدا]]{{صل}}، آنان را تا مشخص شدن سرانجام کار به حال خود واگذارد.<ref> الغارات، ج ۱، ص ۲۱۲؛ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۵۵۱.</ref> قیس بن سعد هنگامی که کارگزاری مصر را به محمدبن ابی بکر واگذاشت بدو سفارش کرد تا مدلجیان را به حال خود رها سازد، زیرا آنان برای وی مشکلساز نخواهند بود.<ref> الولاة و کتاب القضاة، ص ۲۷.</ref> پلی به نام قنطره بنیمدلج در دمشق نیز نشان از حضور مدلجیان در منطقه [[شامات]] دارد.<ref>معجم البلدان، ج ۵، ص ۳۳۰.</ref> بنیمدلج در ناآرامیهای دوره [[مأمون]] در اسکندریه مصر نقش برجستهای داشتند <ref>الولاة و کتاب القضاة، ص ۱۴۹ - ۱۵۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ۴۴۶.</ref> و در نهایت [[سرکوب]] شدند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۴۶؛ الولاة و کتاب القضاة، ص ۱۶۴.</ref> آنان در دوره [[تسلط]] ترکان بر [[دستگاه خلافت]]، بر اثر فشارهای [[والیان]] ترک آن مناطق سر به [[شورش]] برداشتند.<ref>الولاة و کتاب القضاة، ص ۱۵۳.</ref>.<ref>[[منصور داداشنژاد|داداشنژاد، منصور]]، [[بنی مُدْلِج (مقاله)|مقاله «بنی مُدْلِج»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | این [[قبیله]] همچنین در سال۲۳ قمری همراه [[عمرو بن عاص]] در [[فتح]] طرابلس [[غرب]] شرکت کردند.<ref> فتوح مصر و اخبارها، ص ۲۹۵؛ معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۵.</ref> [[قتل عثمان]] برای مدلجیان ناگوار بود، از این رو از طریق [[یزید بن حارث مدلجی]] به [[قیس بن سعد]] [[والی]] [[امیرمؤمنان]]، [[امام علی]]{{ع}} بر مصر، [[پیام]] رساندند که با وی سر [[ستیز]] ندارند؛ اما از وی خواستند همچون دوره [[رسول خدا]]{{صل}}، آنان را تا مشخص شدن سرانجام کار به حال خود واگذارد.<ref> الغارات، ج ۱، ص ۲۱۲؛ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۵۵۱.</ref> قیس بن سعد هنگامی که کارگزاری مصر را به محمدبن ابی بکر واگذاشت بدو سفارش کرد تا مدلجیان را به حال خود رها سازد، زیرا آنان برای وی مشکلساز نخواهند بود.<ref> الولاة و کتاب القضاة، ص ۲۷.</ref> پلی به نام قنطره بنیمدلج در دمشق نیز نشان از حضور مدلجیان در منطقه [[شامات]] دارد.<ref>معجم البلدان، ج ۵، ص ۳۳۰.</ref> بنیمدلج در ناآرامیهای دوره [[مأمون]] در اسکندریه مصر نقش برجستهای داشتند <ref>الولاة و کتاب القضاة، ص ۱۴۹ - ۱۵۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ۴۴۶.</ref> و در نهایت [[سرکوب]] شدند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۴۶؛ الولاة و کتاب القضاة، ص ۱۶۴.</ref> آنان در دوره [[تسلط]] ترکان بر [[دستگاه خلافت]]، بر اثر فشارهای [[والیان]] ترک آن مناطق سر به [[شورش]] برداشتند.<ref>الولاة و کتاب القضاة، ص ۱۵۳.</ref>.<ref>[[منصور داداشنژاد|داداشنژاد، منصور]]، [[بنی مُدْلِج (مقاله)|مقاله «بنی مُدْلِج»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۲۱ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۳۸
مقدمه
آنان با ۴ تیره همعرض خود شَنوق، شنظیر، تیم و بنو عمرو قبیله بزرگتر مرة بن عبد مناة بن کنانه را تشکیل میدهند،[۱]چنان که بنیمدلج از ۴ زیر شاخه کوچکتر به نامهای بنوعمرو، بنوتیم، بنوحارث و بنووقاص تشکیل شده است.[۲] منسوبان به این قبیله را مُدْلِجی گویند.[۳] هرچند ابن اثیر [۴] این انتساب را منحصر به بنیمدلج از تیرههای کنانه ندانسته و منسوبان به مُدلج بن میزن از تیرههای سعد هُذیم را نیز با نسبت مدلجی یاد کرده؛ اما تیره اخیر چندان شناخته شده نیست و افراد مشهوری بدان منسوب نیستند، چنانکه مدلج نام چندین قبیله کوچک دیگر نیز ذکر شده که شهرت و اعتبار بنی مدلج بن مره را ندارند.[۵].[۶].
موقعیت، ویژگیها و آداب جاهلی
برخی منابع حکایت از آن دارند که آنان میان مکه و مدینه سمت ساحل دریای سرخ ساکن بودند، از این رو به قدید[۷] و ذوالعشیره[۸] به عنوان استقرارگاههای بنیمدلج اشاره کردهاند. این مناطق در نیمه نخست مسیر مدینه به مکه قرار دارد و از این رو به مدینه نزدیکتر است.[۹] بنیمدلج افزون بر کشاورزی [۱۰] از راه شکار حیوانات دریایی گذران زندگی میکردهاند. پرسش ایشان از پیامبر(ص) درباره وضو گرفتن با آب دریا به هنگامی که در دریا هستند گواه بر این مطلب است.[۱۱]
بنیمدلج پیش از اسلام به چند امر شهره بودند و شهرت عمده آنان در میان قبایل عرب به چیرگی در قیافهشناسی بود.[۱۲] این علم که عرب به دانستن آن میبالید، برای تشخیص هویت فرد و شناسایی رد پا به کار میرفت. تسلط ایشان به این علم به اندازهای بود که در برخی روایات، قیافهشناسی تنها به بنیمدلج اختصاص یافته است، به گونهای که برخی گمان کردهاند در فقه تنها قیافهشناسی بنیمدلج معتبر بوده است.[۱۳] یک مورد مشهور قیافهشناسی ایشان که مورد استناد فقها [۱۴]برای مشروعیت کاربرد آن قرار گرفته مربوط به مُجَزَّز (مُجَزَّر) مُدْلِجی است که با نگاه به پاهای اسامه و پدرش زید بن حارثه انتساب اسامه را به زید تأیید کرد و این موجب شادمانی رسول خدا(ص) گشت، زیرا رنگ پوست اسامه سیاه و زید سفید بود و همین موضوع، موجب تردید در نسب وی شده بود.[۱۵] افزون بر این بنیمدلج را از قبایلی که زبان عربی اصیل و خالص دارند شمردهاند، از این رو خلیفه دوم در پی یافتن معنای واژه "حَرَج" در آیه ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ﴾[۱۶]، دستور داد از یکی از بنیمدلج پرسش کنند.[۱۷] آنان به لحاظ جسمانی و مشخصات ظاهری نیز دارای ویژگیهایی بودهاند، چنانکه رنگ پوست مردمان این قبیله سفید وصف شده و زنانشان به سفیدی پوست شهره بودند.[۱۸] این پندار که خدا (الله) فرزند دارد از پندارهایی است که به دوره جاهلی بنی مدلج نسبت دادهاند. برخی مفسران ذیل آیات ﴿ أَلا إِنَّهُم مِّنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ﴾[۱۹]، گفتهاند که گروهی که چنین سخن میگفتند بنیمدلج بودند که به زعم ایشان فرشتگان فرزندان خدا بودند.[۲۰] از جمله آدابی که بنیمدلج و برخی قبایل دیگر در عصر جاهلی بدان عمل میکردند، حرام کردن برخی چارپایان بر خود با عنوان "بحیره" و "سائبه" بود که آیه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾[۲۱] در این باره نازل شد و از آنان خواست از هر آنچه حلال است بخورند و از گامهای شیطانی پیروی نکنند؛[۲۲]
همچنین مفسران ذیل آیه ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ﴾[۲۳]. سخن پیامبر(ص) در این زمینه را نقل کردهاند که آن حضرت فرمود: اولین کسی که چارپایان را بدین صورت حرام کرد و خود نیز بدان پایبند نماند مردی از بنیمدلج بود.[۲۴] افزون بر این بنی مدلج را از قبایل حُمْسی شمردهاند که در مناسک حج از معافیتهایی برخوردار بودند.[۲۵] این امر بیانگر آن است که روابط قریش با بنیمدلج نزدیک بوده است، چنانکه در جنگ فجار این قبیله به حمایت از قریش برخاست.[۲۶] نیز آنان در دورههایی با دو قبیله خزاعی به نامهای بنی مُصْطلق[۲۷] و بنیکعب [۲۸] و همچنین با بنیضمره [۲۹] از کنانیها همپیمان بودهاند. گزارشهای دیگری از حضور فعال بنیمدلج در تحولات سیاسی دوره جاهلی در دست نیست. هرچند در منابع به بزرگ و رهبر این قبیله اشاره نشده است؛ اما با توجه به تکرار نام سراقه در حوادث گوناگون به نظر میرسد او از رؤسای این قبیله باشد.[۳۰].
بنی مدلج در عصر رسول خدا(ص)
در عصر رسول خدا(ص) در چندین حادثه از ایشان یاد شده است؛ نخست هنگام هجرت پیامبر از مکه به مدینه که گذر آن حضرت بر آبی از بنیمدلج افتاد و حوضهای آب بنیمدلج که برای کشاورزی یا دامداری از آن استفاده میکردند در نظر آن حضرت پسندیده آمد.[۳۱] در این اوان که قریش در پییافتن رسول خدا برای دستگیری وی جایزه تعیین کرده بود، سراقة بن مالک مدلجی که متوجه حضور پیامبر در منطقه ایشان شده بود به تعقیب آنحضرت پرداخت؛ اما نتوانست آن حضرت را دستگیر کند.[۳۲] کتب سیره و تاریخ ظهور کراماتی از رسولخدا(ص) را در اینباره ثبت کردهاند.[۳۳] پس از حضور پیامبر(ص) در مدینه در جمادیالآخر سال دوم، هنگامی که آن حضرت در جریان غزوه ذوالعشیره برای تعقیب کاروان تجاری قریش به منطقه مسکونی ایشان در ذوالعشیره رفت آنان به گرمی از رسول خدا پذیرایی کردند [۳۴]و پیامبر با آنان پیمان عدم تعرض بست.[۳۵]منابع تصریح کردهاند که میان بنیمدلج و همپیمانان کنانی ایشان با رسول خدا(ص) پیمان نامهای به امضا رسید؛[۳۶] اما هیچ یک از منابع متن پیمان نامه را نیاوردهاند.
از پیمان بنیمدلج در سال دوم تا پس از صلح حدیبیه در سال ششم هجری رخداد خاصی گزارش نشده است. پیش از فتح مکه در سال هشتم، پیامبر تصمیم گرفته بود دستهای را به فرماندهی خالدبن ولید به سوی بنیمدلج اعزام کند.[۳۷] احتمالا در این مدت تحرکاتی داشتهاند؛ اما این اقدامات، به مسلمانان صدمهای نرسانیده بود. رسول خدا با توجه به روابط تاریخی قریش و مدلجیها تصمیم به این اعزام گرفت؛ امّا با حضور سراقه مدلجی در مدینه و سخنان او با پیامبر، خالد رفتار ملایمتری با مدلجیان اتخاذ کرد و آنان نیز براثر همپیمانی با قریش عهد کردند دیگر هیچ گروهی را برضدّ پیامبر یاری ندهند و اسلام آوردن خود را به اسلام قریش مشروط ساختند.
برخی مفسران نزول آیه ﴿إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ أَوْ جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقَاتِلُوكُمْ أَوْ يُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا﴾[۳۸] را به بنیمدلج مرتبط دانستهاند که نه خواهان مبارزه با پیامبر بودند و نه خواهان رویارویی با قریش.[۳۹] بر اساس مفاد این آیه مؤمنان مأمور شدهاند با کافران مبارزه کنند، مگر آنان که با مسلمانان پیمان دارند یا کافرانی که نزد مسلمانان آمدهاند و از اینکه با قوم خود (همپیمانان قریشی) یا با مسلمانان بجنگند ناراحتاند. اینان اگر در پی جنگافروزی نیستند باید با آنان در آشتی به سر برند. با این همه در سال هشتم هجری که پیامبر عازم فتح مکه بود برخی یاران آن حضرت، در منطقه قدید پیشنهاد حمله به بنیمدلج را مطرح کردند؛ ولی پیامبر نپذیرفت،[۴۰] بر این اساس این قبیله تا آن زمان بر شرک خود مانده بود و روابطشان با دولت نبوی براساس پیمانهای عدم تعرض تعیین میشد.
پس از فتح مکه در دو حادثه از بنیمدلج یاد شده است: نخست آنکه خزاعه در برابر قتلی که بنوبکر از آنان انجام داده بود، فردی از قبیله مخالف را کشت. پیامبر پرداخت دیه را برای بنوبکر مقرر فرمود که بنیمدلج نیز در پرداخت دیه مقتول بکری با خزاعه سهیم شدند،[۴۱] زیرا بنی کعب از تیرههای خزاعه با بنیمدلج همپیمان بودند.[۴۲] همچنین پس از فتح مکه، رسول خدا(ص) خالد بن ولید را به سوی قبیلهای کنانی به نام بنیجذیمه فرستاد که بنیمدلج و برخی قبایل دیگر، خالد را همراهی کردند.[۴۳] با اینکه بنیمدلج و بنیجذیمه هر دو از قبایل کنانی بودند، منابع از حمایت و همراهی بنیمدلج با بنیجذیمه در برابر اقدام ناجوانمردانه خالد در قتل عام آنان گزارشی ارائه نکردهاند. در سال نهم بنا به فرمان پیامبر، مشرکان از حضور در مکه منع شدند و تنها قبایل مشرک همپیمان با آن حضرت از جمله بنیمدلج از این حکم مستثنا شدند که این امر در آیات نخست سوره توبه انعکاس یافت. این آیات، اعلام بیزاری خداوند و پیامبر(ص) از مشرکان و لغو یک جانبه همه پیمانهایی است که با مسلمانان داشتند، مگر آنان که به عهد و پیمان خود وفادار ماندند، چیزی از آن فروگذار نکردند، آسیبی به مسلمانان نزدند و دیگران را برضدّ مسلمانان یاری نکردند: ﴿إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ﴾[۴۴]، ﴿كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ﴾[۴۵].[۴۶].
بنی مدلج پس از رسول خدا(ص)
پس از رحلت رسول خدا(ص)، بنیمدلج از اطاعت دولت مدینه سر برتافت و با اعلام اینکه حاضر به دادن زکات نیست با طلیحه اسدی (از مدعیان نبوت) همراه شد؛[۴۷] همچنین عدهای دیگر از بنیمدلج همراه با یکی از قبایل کنانی و همپیمان خود به نام بنوشنوق در منطقه ابارق تهامه سر به شورش برداشتند که عتاب بن اسید فرماندار مکه برادر خود خالد را برای سرکوبی آنان فرستاد. وی توانست با کشتن تعداد بسیاری از شورشیان به ویژهبنو شنوق، اوضاع را آرام کند.[۴۸] بنومدلج پس از این در فتوحات شرکت کردند و در خربتای مصر مسکن گزیده، با ذُبحان از قبایل حِمْیَری همپیمان شدند.[۴۹]
این قبیله همچنین در سال۲۳ قمری همراه عمرو بن عاص در فتح طرابلس غرب شرکت کردند.[۵۰] قتل عثمان برای مدلجیان ناگوار بود، از این رو از طریق یزید بن حارث مدلجی به قیس بن سعد والی امیرمؤمنان، امام علی(ع) بر مصر، پیام رساندند که با وی سر ستیز ندارند؛ اما از وی خواستند همچون دوره رسول خدا(ص)، آنان را تا مشخص شدن سرانجام کار به حال خود واگذارد.[۵۱] قیس بن سعد هنگامی که کارگزاری مصر را به محمدبن ابی بکر واگذاشت بدو سفارش کرد تا مدلجیان را به حال خود رها سازد، زیرا آنان برای وی مشکلساز نخواهند بود.[۵۲] پلی به نام قنطره بنیمدلج در دمشق نیز نشان از حضور مدلجیان در منطقه شامات دارد.[۵۳] بنیمدلج در ناآرامیهای دوره مأمون در اسکندریه مصر نقش برجستهای داشتند [۵۴] و در نهایت سرکوب شدند.[۵۵] آنان در دوره تسلط ترکان بر دستگاه خلافت، بر اثر فشارهای والیان ترک آن مناطق سر به شورش برداشتند.[۵۶].[۵۷].
منابع
پانویس
- ↑ جمهره النسب، ص ۱۵۸؛ النسب، ص ۲۲۲؛ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص ۱۳۴.
- ↑ جمهره النسب، ص ۱۵۸؛ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص ۱۳۴.
- ↑ الانساب، ج ۵، ص ۲۳۲.
- ↑ اللباب، ج ۳، ص ۱۸۳.
- ↑ معجم قبائل العرب، ج ۳، ص ۱۰۶۱.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «بنی مُدْلِج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ السنن الکبری، ج ۶، ص ۲۱۹.
- ↑ معجم ما استعجم، ج ۳، ص ۹۴۵؛ المفصل، ج ۴، ص ۲۶۵.
- ↑ المحبر، ص ۱۷۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۲۳.
- ↑ المصنف، صنعانی، ج ۱، ص ۹۴؛ مسند احمد، ج ۵، ص ۳۶۵؛ سنن الدارمی، ج ۱، ص ۱۸۶.
- ↑ مروج الذهب، ج ۲، ص ۱۸۲.
- ↑ صحیح مسلم، ج ۱۰، ص ۴۱.
- ↑ المجموع، ج ۱۵، ص ۳۰۵.
- ↑ مروج الذهب، ج ۲، ص ۱۸۳.
- ↑ «و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید» سوره حج، آیه ۷۸.
- ↑ السنن الکبری، ج ۱۰، ص ۱۱۳.
- ↑ غریب الحدیث، ج ۳، ص ۳۰؛ المفصل، ج ۴، ص ۳۱۲.
- ↑ «آگاه باشید که آنان از سر دروغگویی خود میگویند: خداوند فرزند آورده است؛ در حالی که بیگمان آنان دروغگویند» سوره صافات، آیه ۱۵۱-۱۵۲.
- ↑ تفسیر ثعالبی، ج ۵، ص ۵۰.
- ↑ «ای مردم از آنچه در زمین حلال و پاک است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۱۶۸.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۶۷.
- ↑ «خداوند هیچ (چیز ممنوعی چون) بحیره (- شتر ماده گوش بریده چند شکم زاده) و سائبه (- ماده شتر نذر بت شده) و وصیله (- میش دوگانیک نر و مادهزاده) و حامی (- شتر نر با ده نتاج) قرار نداده است اما کافران بر خداوند دروغ میبافند و بیشتر آنان خرد نمیورزند» سوره مائده، آیه ۱۰۳.
- ↑ المصنف، ابن ابی شیبه، ج ۸، ص ۳۳۷؛ جامعالبیان، مج ۵، ج۷، ص۱۱۷.
- ↑ المحبر، ص ۱۷۸.
- ↑ المنمق، ص ۱۸۴؛ الاغانی، ج ۲۲، ص ۷۶.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۴۰۴؛ البدایة والنهایه، ج ۴، ص ۱۷۸؛ الطبقات، ج ۲، ص ۴۸.
- ↑ السنن الکبری، ج ۸، ص ۲۹؛ الاصابه، ج ۶، ص ۴۲۸.
- ↑ المحبر، ص ۱۱۰؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۶؛ الطبقات، ج ۲، ص ۱۰.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «بنی مُدْلِج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ مسند احمد، ج ۴، ص ۷۴؛ المحبر، ص ۱۱۰؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۰.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۳۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۳۶.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۳۳؛ الطبقات، ج۲، ص ۱۰.
- ↑ المحبر، ص ۱۱۰؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص ۶۶.
- ↑ المصنف، ابن ابی شیبه، ج ۸، ص ۴۵۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص ۵۴۶.
- ↑ «مگر آنان را که با گروهی وابستگی دارند که میان شما و ایشان پیمانی است یا آنکه با دلتنگی از نبرد با شما و یا نبرد با قوم خویش، نزد شما آمدهاند- و اگر خداوند میخواست آنان را بر شما چیرگی میداد و با شما به نبرد میپرداختند- باری، اگر اینان از شما کنارهجویی کردند و با شما نبرد نکردند و از در سازش درآمدند، خداوند برای شما (در تجاوز) بر آنان راهی ننهاده است» سوره نساء، آیه ۹۰.
- ↑ التبیان، ج ۳، ص ۲۸۵؛ مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۵۲.
- ↑ اعلام الوری، ج ۱، ص ۲۲۷.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۸۴۵.
- ↑ السنن الکبری، ج ۸، ص ۲۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۴، ص ۸۸۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۴۱.
- ↑ «مگر کسانی از مشرکان که با آنان پیمان بستهاید سپس چیزی از (پیمان) شما نکاستهاند و در برابر شما از کسی پشتیبانی نکردهاند؛ پیمان اینان را تا پایان زمانشان پاس بدارید؛ بیگمان خداوند پرهیزکاران را دوست میدارد» سوره توبه، آیه ۴.
- ↑ «چگونه مشرکان را نزد خداوند و پیامبرش پیمانی تواند بود؟ جز کسانی که با آنها در کنار مسجد الحرام پیمان بستهاید پس تا (در پیمان خود) با شما پایدارند شما نیز (بر پیمان) با آنان پایدار بمانید که خداوند پرهیزگاران را دوست میدارد» سوره توبه، آیه ۷. جامع البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۸۰؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۱۸.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «بنی مُدْلِج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۷۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۳۳.
- ↑ فتوح مصر و اخبارها، ص ۲۵۴.
- ↑ فتوح مصر و اخبارها، ص ۲۹۵؛ معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۵.
- ↑ الغارات، ج ۱، ص ۲۱۲؛ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۵۵۱.
- ↑ الولاة و کتاب القضاة، ص ۲۷.
- ↑ معجم البلدان، ج ۵، ص ۳۳۰.
- ↑ الولاة و کتاب القضاة، ص ۱۴۹ - ۱۵۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ۴۴۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۴۶؛ الولاة و کتاب القضاة، ص ۱۶۴.
- ↑ الولاة و کتاب القضاة، ص ۱۵۳.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «بنی مُدْلِج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.