شرک در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۴ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۳۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

شرک، نقطه مقابل توحید است. کلمه شرک، از مشارکت است. آیا معنای شرکت این است که لزوماً انسان غیر خدا را با خدا شریک بکند، یعنی در آن واحد دو معبود داشته باشد؟ و اگر احیاناً انسان به کلی خدا را نپرستد و تنها موجودی غیر خدا را پرستش کند، دیگر مشرک نیست؟

در اصطلاح قرآن، تنها معنای شرک، ثنویت در اعتقاد نیست، بلکه معنای شرک، به جای خدا غیر خدا را نهادن است؛ چون در منطق قرآن همه موجودات خدا را پرستش می‌‌کنند. حال اگر کسی غیر خدا را به جای خدا نهاد، در عبودیت برای خدا شریک قائل شده است. گرچه خود او غیر از آن معبود باطل چیز دیگری را نپرستد.

اعتقاد به قدرت مافوق قوانین عادی طبیعت برای یک موجود، اعم از فرشته یا انسان (مثلاً پیغمبر یا امامشرک است؛ اما اعتقاد به قدرت و تأثیر در حد معمول و متعارف شرک نیست.

همچنین اعتقاد به قدرت و تأثیرِ انسان از دنیارفته نیز شرک است. پس، اعتقاد به درک داشتن مرده و سلام کردن به او و تعظیم کردن و احترام کردن او و خواندن و ندا کردن او و درخواست از او شرک است؛ زیرا مستلزم اعتقاد به نیروی ماوراء‌الطبیعی برای غیر خداست. همچنین اعتقاد به تأثیرات مرموز و نشناخته برای اشیا، اعتقاد به تأثیر داشتن خاک بخصوص در شفای بیماری و یا تأثیر داشتن مکان مخصوص برای استجابت دعا شرک است؛ زیرا مستلزم اعتقاد به نیروی ماوراء‌الطبیعی در یک شیء است.

هستی به دو بخش تقسیم می‌‌شود: طبیعت و ماورای طبیعت. ماورای طبیعت، قلمرو اختصاصی خداوند است و طبیعت قلمرو اختصاصی مخلوق او و یا قلمرو مشترک خدا و مخلوقات است. یک سلسله کارها جنبه ماوراءالطبیعی دارد، از قبیل احیا (زنده کردن) و اماته (میراندن)، روزی دادن و امثال اینها و باقی، کارهای عادی و معمولی است. کارهای فوق معمولی قلمرو اختصاصی خداست و باقی، قلمرو مخلوقات او. این از جنبه توحید نظری.

اما از جنبه توحید عملی: هر نوع توجه معنوی به غیر خداوند به نحوی که توجه‌کننده بخواهد نوعی رابطه قلبی و معنوی میان خود و طرف مقابل برقرار کند و او را بخواند و متوجه خود سازد، به او توسل جوید و از او اجابت بخواهد؛ همه اینها شرک و پرستش غیر خداست؛ چون عبادت جز اینها چیزی نیست و عبادت غیر خدا به حکم عقل و ضرورت شرع جایز نیست و مستلزم خروج از اسلام است[۱].

مراتب و درجات شرک

  1. شرک ذاتی: اعتقاد به چند مبدئی، "شرک ذاتی" است و نقطه مقابل "توحید ذاتی" است. قرآن آنجا که اقامه برهان می‌کند (برهان تمانع) و می‌گوید: ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ [۲]. در برابر این گروه اقامه برهان می‌کنند. این گونه اعتقاد سبب خروج از چرگه اهل توحید و خروج از حوزه اسلام است. اسلام شرک ذاتی را در هر شکل و هر صورت به کلی طرد می‌کند. شرک ذاتی، مانند بعضی که به ثنویت یا تثلیث یا چند اصل قدیم ازلی مستقل از یکدیگر قائل بوده‌اند، جهان را چند پایه و چند قطبی و چند کانونی می‌دانسته‌اند.
  2. شرک صفاتی: شرک صفاتی، یعنی عدم وحدت صفات با ذاتی. به علت دقیق بودن مسئله شرک صفاتی، این مسئله در میان عامه مردم هرگز مطرح نمی‌شود. برخی اندیشمندان که در این گونه مسائل می‌اندیشند، اما صلاحیت و تعمق کافی ندارند به شرک در صفات مبتلا می‌شوند. اشاعره از متکلمین اسلامی دچار این نوع شرک شده‌اند. این نوع شرک، شرک خفی است و موجب خروج از حوزه اسلام نیست.
  3. شرک در خالقیت: یعنی برخی مخلوقات خدا را با او در خالقیت شریک دانستن. مثلاً اگر گفته شود: خداوند مسئول خلقت شرور نیست بلکه آفریده بعضی از مخلوقات است؛ شرک در خالقیت صورت گرفته است. این گونه شرک که شرک در خالقیت و فاعلیت است، نقطه مقابل توحید افعالی است. اسلام این گونه شرک را نیز غیر قابل گذشت می‌داند. البته شرک در خالقیت به نوبه خود دارای مراتبی است که بعضی از آن مراتب، شرک خفی است نه شرک جلی، و موجب خروج کلی از جرگه اهل توحید و حوزه اسلام نیست.
  4. شرک در پرستش: نقطه مقابل توحید در عبادت است. شرک در پرستش، شرک عملی و از نوع بودن و شدن دروغین است. برخی در مرحله پرستش، چوب یا سنگ یا فلز یا حیوان یا ستاره یا خورشید یا درخت یا دریا را می‌‌پرستیده‌اند. این نوع از شرک فراوان بوده، هنوز هم در گوشه و کنار جهان یافت می‌‌شود[۳][۴].

در باور بت‌پرستان، بت "تمثال "هایی از ارباب و خدایانند، نه اینکه خود این بت‌ها خدا باشند. البته عوام آنها چه‌بسا میان بت‌ها و ارباب فرق نگذاشته، خود بت‌ها را پرستش کنند[۵].

نقطه مقابل شرک در پرستش، توحید عبادی است. به اصطلاح "توحید عبادی" رجوع شود[۶].

معناشناسی شرک

شرک در لغت به معنای شریک، شرکت و مشارکت آمده است و "مشرک" به کسی گفته می‌‌شود که نسبت به خدا کفر ورزیده و برای او شریکی قائل شود[۷]. به گفته برخی شریک کسی است که در کاری یا چیزی با دیگری سهیم است. لذا گفته شده هر کس برای خدا شریک قائل شود، مشرک است زیرا برای او شریک قرار داده است[۸].

و در اصطلاح به معنای همتا قرار دادن برای خداوند است که این همتایی ممکن است در صفات، افعال و یا ذات او باشد[۹]. لذا با تقارن دو یا چند فرد در عملی یا امری که برای هر یک از آنها بهره یا تاثیری در آن عمل یا امر باشد، شرک در عمل تحقق می‌‌یابد[۱۰]. بنابراین در تحقق مفهوم شرک، اعتقاد به عرضیت غیر خدا در کنار خدا نهفته است.

اقسام شرک در دین

باتوجه به معنای یاد شده، شرک انسان در دین بر دو گونه است: نخست شرک عظیم یا همان اثبات شریک برای خدای متعال و دوم: شرک صغیر به معنای مراعات غیر خدا با او در برخی امور که همان ریا و نفاق است[۱۱].

مراتب شرک

شریک گرفتن مراتب مختلفی به لحاظ ظهور و خفا دارد. مثلا اعتقاد به دو یا بیشتر بودن خدا یا اعتقاد به اینکه بت‌ها شفیعان درگاه الهی هستند، شرک جلی (آشکار) شمرده می‌‌شود. کمی از این شرک پنهان‌تر که به آن شرک خفی گفته می‌‌شود، اعتقاد اهل کتاب به وجود فرزند برای خداست و از این شرک پنهان‌تر نیز اعتقاد به استقلال اسباب است مثل اینکه کسی دارو را شفادهنده بیماری دانسته و تمام اعتمادش به آن باشد. با این وجود بر معتقدین به همه این مراتب، مشرک گفته نمی‌شود[۱۲]، چرا که شرک مراتب و گستره خاصی دارد و هر عملی که در آن به غیر خدا ارزش و بها داده شود، شرک نامیده نمی‌شود، بلکه اگر این کار به صورت مستقل و به قصد عبادت انجام گیرد، شرک نامیده می‌‌شود[۱۳].

دیدگاه وهابیت در شرک و مصادیق آن

پیروان اندیشه وهابی معتقدند هر عملی که در آن به غیر خدا بها داده شده، شرک و صاحب آن عمل، مشرک است. بر این اساس از منظر ایشان، هر گونه درخواست از غیرخدا و واسطه قرار دادن او جهت رسیدن به حوائج دنیوی و اخروی و نیز اعتقاد به وجود برخی صفات الهی برای غیر خدا همچون علم غیب، از آنجا که منجر به مشارکت غیرخدا با خدا در صفات مختص خدا می‌‌شود، شرک شمرده می‌‌شود. لذا در نگاه ایشان اموری همچون: تبرک جستن به غیرخدا به واسطه ساخت قبور انبیا و اولیاء الله، زیارت، بوسیدن و مس نمودن قبور ایشان[۱۴]، توسل[۱۵]، شفاعت خواهی از ایشان[۱۶] و قسم خوردن به غیر خدا[۱۷]شرک بوده و همه کسانی که به این امور معتقد یا ملتزم شوند، مشرک هستند.

شرک در خالقیت

شبهه: شیعیان به جای این که خود را بنده خدا بدانند، خود را بنده امامان‌شان می‌دانند. آنان اعتقاد دارند که امامان آنها خالق آنهایند؛ از این رو خود را عبدالحسین، عبدالحسن، عبد علی و... می‌نامند، آنان با این نامگذاری گرفتار شرک در خالقیت هستند؛ زیرا صفت خالقیت تنها برازنده خدا است و کل کائنات - از جمله انسان‌ها - عبد خدا (عبدالله) هستند.

تحلیل و بررسی: در پاسخ به این شبهه، گفتنی است: شیعیان هرگز نسبت به امامان بزرگوار خویش، چنین اعتقادی ندارند. آنان امامان‌شان را نه تنها خالق خویش نمی‌دانند، بلکه آنان را بهترین و مخلص‌ترین بندگان خدا می‌دانند. وهابیان هم هیچ دلیلی بر این ادعای‌شان، جز همین نامگذاری اقامه نکرده‌اند. ظاهراً این تصور از آنجا ناشی شده، که شبهه کننده یا شبهه کنندگان گمان کردند اگر کسی نامش را عبدالحسین یا عبدالحسن نامید، این به معنای بندگی از باب اعتقاد به ربوبیت است، در حالی که واژه «عبد» حداقل در سه معنی به کار می‌رود:

۱. عبد به معنی مخلوق و مملوک، در مقابل ربّ به معنی خالق. در چنین استعمالی، «عبد» به معنی مملوک بودن و مخلوق بودن است و فقط به اسم خدا اضافه می‌شود و گفته می‌شود: «عبدالله». چنان که قرآن در این باره از زبان حضرت عیسی(ع) نقل می‌کند: ﴿قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ[۱۸]. چنین معنایی به انسان اختصاص ندارد، بلکه ماسوی الله نسبت به خداوند، همه عبد و مملوک‌اند. قرآن می‌فرماید: ﴿إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَنِ عَبْدًا[۱۹].

۲. عبد به معنی غلام و برده، این معنی مربوط به باب «عبید» و «إماء» است که در زمان سابق، اسیران جنگی تحت شرایطی «عبد» محسوب می‌شدند. «عبد» به این معنی به مالکش اضافه می‌شود؛ چنان که در قرآن آمده است: ﴿وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ[۲۰]. چنان که ملاحظه می‌شود در این آیه تعبیر به ﴿عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ آمده که واژه «عبد» به غیر خدا اضافه شده است.

۳. عبد به معنی مطیع و فرمانبر، به این معنی در کتاب‌های لغت اشاره شده است[۲۱]. اکنون از این سه معنی، معنایی که مناسب‌تر با نام‌هایی چون عبدالحسین و عبدالحسن است، همین معنی سوم است؛ بنابراین منظور از عبدالحسین یعنی مطیع حسین. بی‌تردید اطاعت از امام مفترض الطاعة یا اطاعت از رسول مکرم اسلام(ص) به امر الهی واجب است و هیچ مسلمانی برای این کار سرزنش نمی‌شود. قرآن می‌فرماید: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ[۲۲]. و فرمود: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۲۳]. قرآن خواسته است رسول اسلام و اولی الامر، «مطاع» باشند و بقیه مسلمانان از آنها اطاعت کنند، حال اگر کسی خود را عبدالرسول به معنی مطیع پیامبر(ص) بنامد چه ایرادی دارد؟! بنابراین تعارض بین عبدالله و عبدالرسول نیست؛ زیرا یکی مربوط به عبودیت به معنی اول است و دیگری مربوط به عبودیت به معنی سوم، وهابیان بین این دو معنی خلط کرده‌اند.

نامگذاری به امثال عبدالحسین و عبدالمهدی به معنی عبودیت و بندگی نیست بلکه به معنی اطاعت و تبعیت است؛ بنابراین چنین نام‌هایی به معنای اعتقاد به ربوبیت غیر خدا نیست بلکه این مقولات تنها از وسواس‌های بیجای عده‌ای ناشی شده است که دایره شرک و توحید را به قدری تنگ نموده‌اند که کمترین چیز را به شرک گره می‌زنند.[۲۴]

منابع

پانویس

  1. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۲۵.
  2. اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی می‌بودند، هر دو تباه می‌شدند پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف می‌کنند؛ سوره انبیاء، آیه: ۲۲.
  3. مطهری، آشنایی با قرآن، ج۱ و ۲، ص۲۰۱ - ۲۰۰؛ همو، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ج۲، ص۷۵ - ۷۴ و ۶۸ - ۶۱.
  4. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۲۶.
  5. طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۳۵۶.
  6. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۲۷.
  7. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۰، ۴۴۸؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۴۵۱؛ فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج۲، ص۳۱۱؛ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۶، ص۴۷.
  8. ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج۳، ص۴۶۶؛ قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج۵، ص۲۰.
  9. ر. ک: جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، ص۵۷۱.
  10. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۶، ص۴۸.
  11. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۵۲.
  12. طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۰۳.
  13. ر. ک: مرادی، لیلا و روحی کاووس، نقد مبانی فکری وهابیت بر مسأله امامت، شرک و مصادیق آن، پژوهشنامه معارف قرآنی (آفاق دین)، ش۲۱، ص۹۳.
  14. ابن عبدالوهاب، کتاب التوحید، ص۴۸؛ بن باز، مجموع فتاوی و مقالات المتنوعة، ج۴، ج۳۳۰.
  15. ابن قیم جوزی، زاد المعاد فی هدی خیرالعباد، ج۱، ص۱۴۶.
  16. آل شیخ، عبدالرحمان بن حسن، فتح المجید فی شرح کتاب التوحید، ص۱۱۸ و ۱۱۷.
  17. ابن تیمیه، مجموع الرسائل و المسائل، ج۱، ص۱۷ و ۲۰۹.
  18. «(نوزاد) گفت: بی‌گمان من بنده خداوندم، به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر کرده است» سوره مریم، آیه ۳۰.
  19. «جز این نیست که هر که در آسمان‌ها و زمین است به بندگی به درگاه (خداوند) بخشنده می‌آید» سوره مریم، آیه ۹۳.
  20. «و بی‌همسران (آزاد) و بردگان و کنیزان شایسته‌تان را همسر دهید، اگر نادار باشند خداوند از بخشش خویش به آنان بی‌نیازی می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره نور، آیه ۳۲.
  21. ر.ک: مفردات الفاظ القرآن، ص۵۴۲؛ کتاب العین، ج۲، ص۴۸؛ لسان العرب ج۳، ص۲۷۰.
  22. «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو می‌آمدند و از خداوند آمرزش می‌خواستند و پیامبر برای آنان آمرزش می‌خواست خداوند را توبه‌پذیر بخشاینده می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  23. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  24. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۱۱۳.