آزادی بیان در کلام اسلامی
مقدمه
امام صادق (ع) محیطی را که در آن آزادی بیان حاکم باشد، تبلور زندگی خوب و انسانی میشمارد[۱]. چرا که رمز ترقی اندیشهها و بهرهمندیهای ناشی از آن، در اظهار نظر و تضارب آرا نهفته است.
در متون دینی وظایف و دستورهایی برای مسلمانان مقرر گردیده که انجام هر کدام از آنها مستلزم وجود آزادی بیان برای پیروان دین است و بدون آزادی بیان، در متن دین، به ویژه در قلمرو مسائل سیاسی و اجتماعی، انجام چنین وظایفی امکانپذیر نیست. امر به معروف و نهی از منکر که آیات متعدد قرآن و احادیث فراوان ائمه هدی (ع) بر آن تأکید کرده از آن جمله است.
این وظیفه، مراتبی دارد که زبان و قلم (بیان) از مهمترین آنهاست. امام علی (ع) میفرماید: منکر را به دست و زبان و دل انکار میکنند، اینان تمام خصال نیک را در خویش جمع کردهاند[۲].
وجود چنین دستور الهی در اسلام مبتنی بر پذیرش آزادی بیان به عنوان اصل مسلّم از طرف این دین است که به پیروان خود اجازه ابراز عقیده در برابر انحرافهای فردی و اجتماعی را داده است.
نهی از کتمان حق از اصول دیگری است که آزادی بیان را تثبیت میکند. خداوند متعال در قرآن در موارد متعدد کسانی را که از روی هوا و هوس یا ترس و طمع به کتمان حق روی میآورند نکوهش کرده و خواستار تبیین حقایق شده است ﴿قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۳]، ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[۴]، ﴿أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ كَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾[۵] در مورد دانشمندان این وظیفه سنگینتر میشود، آنان میبایست با آشکار شدن افکار انحرافی و بدعتآمیز حق را از باطل جدا کنند و گرنه مشمول لعن میگردند[۶]. لزوم بیان حق و ممنوعیت کتمان با آزادی بیان در تلازم است و گرنه جایی برای نکوهش از کتمان و لزوم بیان باقی نمیماند.
همچنین سفارشهای پرشمار آیات و روایات به مشورت و استفاده از آرای دیگران[۷] نشان دهنده آن است که اسلام خواهان محیط و جامعهای است که انسانها در آن بتوانند آزادانه به اظهار رأی و عقیده خود در امر جامعه و یکدیگر بپردازند. اساساً در اسلام، افکاری هست که نیاز به بحث و بررسی دارد و باید در جایگاه خود، طرح و با گفت و گو شفافسازی شود؛ چنان که امیرمؤمنان (ع) فرموده است: "پارهای از رأیها را بر برخی دیگر عرضه کنید که رأی درست این گونه پدید میآید[۸].
نکته دیگر آنکه در نصوص دینی، وظایف و دستورهای مهمی درباره برخورد مسلمانان با اندیشههای مخالف داده شده، که نشانه پای بند اسلام در حفظ آزادی بیان برای غیر مسلمانان است.
از جمله این وظایف و دستورها میتوان بر جدال احسن ﴿وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَأُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾[۹] اشاره کرد که مجادله نیکو و تلاش طرفینی برای یافتن و کشف حق است و از شیوههای برخورد با مخالفان و منکران رسالت پیامبر اکرم (ص) شمرده شده است.
همچنین از شیوههای قرآن در بر خورد با آرا و اندیشههای دیگران این است که کفر آمیزترین سخن آنان را همراه با استدلالهایشان نقل میکند و سپس به نقد و ایراد آنان میپردازد: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا﴾[۱۰]، ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾[۱۱] و تعبیرهای مشابه آن، بیانگر این حقیقت است.
البته شیوه برخورد پیامبر اکرم (ص) وامامان معصوم با افکار مخالف، به خوبی نشان از وجود محیطی آزاد برای بیان اندیشههای مخالف در اسلام است. از سیره این بزرگواران میتوان دریافت که ایشان با گفتار و عمل کوشیدهاند محیطی سالم برای تضارب آرا در جامعه پدید آورند، تا همگان بدون ترس و دلهره آنچه را میاندیشند بیان کنند و به نقد و بررسی آرای دیگران بپردازند[۱۲].
بیان این نکته هم لازم است که گرچه اسلام آزادی بیان و قلم را برای همگان در جامعه اسلامی پذیرفته است، ولی حدود و مقرراتی برای آن مشخص کرده که در صورت رعایت نکردن آنها به هرج و مرج فرهنگی تبدیل خواهد شد. مهم ترین این محدودیتها در این زمینه عبارتند از: ممنوعیت توهین به مقدّسات ﴿وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[۱۳]؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۶.</ref>، ممنوعیت هتک افراد که امام صادق (ع) در این مورد میفرماید: "خوارترین مردم کسی است که مردم را خوار بدارد"[۱۴]، ممنوعیت افشای اسرار و شایعه پراکنی و وجوب دفاع از حیثیت نظام ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۱۵]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[۱۶] و ممنوعیت توطئه ﴿وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾[۱۷].[۱۸]
آزادی بیان
عقیده از نظر خاستگاه، گونههای مختلفی دارد، زیرا ممکن است نتیجه اندیشه و برهان باشد یا نتیجه وهم و خیال و یا بازتاب عادتها و غیر آن. عقیده از نظر مطابقت با واقع نیز به درست و نادرست تقسیم میشود، زیرا چه بسا از امری خرافی و از تلقینها و اوهام رایج زمانه برخاسته باشد یا کاملاً جنبه تقلیدی، احساسی یا عاطفی داشته باشد. حتی ممکن است ضدّ ارزش هم باشد؛ یعنی انسان به اموری معتقد شود که جنبه ارزشی ندارند و در مقابل عقیده به کرامتها و ارزشهای الهی قداست دارد و بر مبنای استدلال و برهان است[۱۹].
بنابراین، عقیده مطلق آزاد نیست بلکه حد و مرز قرار دادن برای آزادی عقیده امری لازم و ضروری است، زیرا عقیده ای که انسان انتخاب میکند همیشه بر مبنای تفکر و اندیشه نیست، بلکه در بیشتر موارد بر اساس تقلید و پیروی کورکورانه از بزرگان و آبا و اجداد یا تأثیر پذیرفته از محیط و یا بر مبنای احساسات است ولذا آزادی در اعتقادهایی مجاز است که مبتنی بر اندیشه باشد[۲۰].
قرآن کریم درباره اندیشه و عقیده، آزادی را محور قرار داده و اکراه در دین و عقیده را جایز نمیداند. به همین دلیل وظیفه پیامبران عرضه و ابلاغ دین است ﴿مَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۲۱]. خدای متعال ایمان اجباری را سعادت و کمال نمیداند. اگر عقیده اجباری مطلوب بود، خداوند آن را بر بندگان تحمیل میکرد، ولی ایمان اجباری را در آموزههای انبیا قرار نداد و فرمود ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا﴾[۲۲] در قرآن آمده است: ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[۲۳] نیز میفرماید: ﴿وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾[۲۴].
همچنین میفرماید: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[۲۵]. این آیه در مورد نفی اکراه و اجبار در عقیده تصریح دارد. آیه مذکور درباره مردی از انصار بنی سالم بن عوف به نام حصین نازل شده که دو فرزند مسیحی داشت و خودش مسلمان بود. وی به پیامبر (ص) عرض کرد آیا میتوانم آن دو را به پذیرفتن اسلام مجبور کنم؟ چون حاضر نیستند غیر از نصرانیت دین دیگری برگزینند. بدین ترتیب این آیه درباره آنها نازل شد[۲۶].
اگر ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ را حکم انشائی و تشریعی بدانیم، همچنان که دنبال آیه، یعنی: ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾}} به آن دلالت میکند از تحمیل اعتقاد و ایمان اجباری نهی میکند، چون در امر مهمی که هر دو طرف خیر و شر و صواب و ناصواب آن آشکار باشد و نوع پاداش و جزایی هم که به انجام یا ترک آن امر تعلق میگیرد بیان میشود، دیگر نیازی به اکراه و اجبار نیست[۲۷].
از طرف دیگر آیین اسلام که طبق آیات متعدد قرآن کریم ﴿الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الأَلْبَابِ﴾[۲۸]، ﴿أَمَّنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[۲۹]، ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾[۳۰] طرفدار منطق استدلال و گفت و گوست نمیتواند روش اکراه و اجبار در عقیده در پیش بگیرد.
سیره پیامبر اکرم (ص) نیز شاهد این مدعاست که اساس دعوت اسلام بر آزادی است. با بررسی تاریخچه غزوههای پیامبر اسلام (ص) به این نتیجه میرسیم که جنگهای آن حضرت، نبرد مذهبی و برای مجبور کردن افراد به ایمان آوردن نبود[۳۱]. آزادی کافران و مشرکان و اهل کتاب در شهر مدینه هم از دیگر نشانههای آن حضرت در پای بند به آزادی عقیده بود[۳۲].
در ادیان آسمانی پیش از اسلام نیز هیچ پیامبری دعوت خود را بر قوم خود تحمیل نمیکرد. نخستین پیام آورنده شریعت حضرت نوح (ع) هنگامی که دعوت خویش را ابلاغ کرد، به او میگفتند تو بشری بیش نیستی و افرادی سبک مغز پیرامون تو را گرفتهاند. پاسخ نوح به این اعتراض چنین بود که: ای قوم من! بیندیشید که اگر من از سوی پروردگارم حجت آشکاری داشته باشم و از سوی خویش رحمتی بر من بخشیده باشد و از دید شما پنهان مانده باشد آیا ما میتوانیم در حالی که شما ناخوش دارید شما را به آن ملزم کنیم؟ ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَآتَانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا كَارِهُونَ﴾[۳۳].[۳۴]
منابع
پانویس
- ↑ روضه کافی، ج۸، ص ۲۲۹.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۶۶.
- ↑ «بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا میخوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است؛ و پاکا که خداوند است و من از مشرکان نیستم» سوره یوسف، آیه ۱۰۸.
- ↑ «ای اهل کتاب! چرا حقّ را با باطل میآمیزید و حقپوشی میکنید با آنکه خود میدانید؟» سوره آل عمران، آیه ۷۱.
- ↑ «یا میگویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا مسیحی بودند؛ بگو: شما داناترید یا خداوند؟ و کیست ستمکارتر از کسی که گواهییی را که از خداوند نزد اوست پنهان میدارد؟ و خداوند از آنچه انجام میدهید غافل نیست» سوره بقره، آیه ۱۴۰.
- ↑ اصول کافی، ص ۵۴.
- ↑ غررالحکم، ج۱، ص ۷۱ و ج۳ ص ۴۰۸.
- ↑ غررالحکم، ج۱، ص۷۱.
- ↑ «و با اهل کتاب جز به بهترین شیوه چالش مکنید مگر با ستمکاران از ایشان و بگویید: ما به آنچه بر ما و بر شما فرو فرستادهاند ایمان آوردهایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما فرمانپذیر اوییم» سوره عنکبوت، آیه ۴۶.
- ↑ سوره نحل، آیه ۳۵.
- ↑ سوره ابراهیم، آیه ۱۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۹، ص ۲۵۷ و۲۶۷ و ج۱، ص ۱۲۶ و ج۳، ص ۱۵۳.
- ↑ «و به آنهایی که مشرکان به جای خداوند (به پرستش) میخوانند دشنام ندهید تا آنان (نیز) از سر دشمنی به نادانی خداوند را دشنام ندهند؛ بدینسان ما کردار هر امتی را (در دیدشان) آراستهایم سپس بازگشتشان به سوی پروردگارشان است آنگاه آنان را از آنچه انجام میدادها» سوره انعام، آیه ۱۰۸.
- ↑ بحار الانوار، ج۷۲، ص ۱۴۳ و ۱۴۲ و ۱۶۸، ج۷۵ ص ۲۵۳.
- ↑ «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
- ↑ «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر خیانت نکنید و در امانتهای خود دانسته خیانت نورزید» سوره انفال، آیه ۲۷.
- ↑ «و کسانی هستند که مسجدی را برگزیدهاند برای زیان رساندن (به مردم) و کفر و اختلاف افکندن میان مؤمنان و (ساختن) کمینگاه برای آن کس که از پیش با خداوند و پیامبر وی به جنگ برخاسته بود؛ و سوگند میخورند که ما جز سر نیکی نداریم و خداوند گواهی میدهد که آنان دروغگویند» سوره توبه، آیه ۱۰۷.
- ↑ اسحاقی و اصغری، مقاله «آزادی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۲-۵۹.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی ایران، ص ۹۸؛ پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۷.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۰۳ و ۲۴۳.
- ↑ «و چیزی جز پیامرسانی روشن، بر عهده ما نیست» سوره یس، آیه ۱۷.
- ↑ «و اگر پروردگارت میخواست، تمام آن کسان که روی زمیناند همگی ایمان میآوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
- ↑ «ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
- ↑ «و آیا به او دو راه (خیر و شرّ) را نشان ندادیم؟» سوره بلد، آیه ۱۰.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ المیزان، ج۲، ص ۳۴۷.
- ↑ المیزان، ج۲، ص ۳۴۲.
- ↑ «کسانی که گفتار را میشنوند آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند، آنانند که خداوند راهنماییشان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۸.
- ↑ «یا آن کسی که آفرینش را میآغازد سپس آن را باز میگرداند و کسی که از آسمان و زمین به شما روزی میرساند؛ آیا با خداوند، خدایی (دیگر) هست؟ بگو: اگر راست میگویید برهانتان را بیاورید» سوره نمل، آیه ۶۴.
- ↑ «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بیگمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
- ↑ تاریخ پیامبر اسلام، ص ۲۳۸.
- ↑ دولة الرسول فی المدینه، ص ۲۴.
- ↑ «گفت: ای قوم من! به من بگویید اگر من برهانی از پروردگارم داشته باشم و به من بخشایشی از سوی خویش داده باشد که از چشم شما پنهان گردانده باشند آیا میتوانیم شما را به (قبول) آن وا داریم در حالی که شما آن را ناپسند میدارید؟» سوره هود، آیه ۲۸.
- ↑ اسحاقی و اصغری، مقاله «آزادی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۲-۵۹.