نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط HeydariBot(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۲۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
از آنجایی که بررسیهای ژرف در این موضوع نیازمند بهرهگیری از برخی واژهها و "مفاهیم" است و از طرفی تعریف روشنی از بعضی از آنها در دست نیست؛ از این رو، گام نخست آن است که این واژهها در حد امکان بازکاوی و تعریف شود. برخی از این واژههایی که در بحث نشانهها به کار رفته، عبارت است از:
۱. علایم: "عَلایم" جمع "علامه"، از ریشه "علم" به معنای "نشانه" است. و در عربی به معنای "آیه و دلالت" آمده است. از اینرو عَلَم به معنای پرچم است که لشکر به نشانه آن گرد آیند[۱]. ابن فارس گوید: عَلَم به معنای نشانهای است که در چیزی باشد و آن را از دیگری مشخص و متمایز نماید[۲]. به گفته ابن منظور: علامت به معنای نشانه (السمه) و هم ریشه با عَلَم و مترادف با آن است. وی علامت و علم را به "فاصله بین دو قطعه زمین" و "چیزی که در بیابان برپا میشود تا افراد راه گم کرده، به سبب آن راه را پیدا میکنند" معنا کرده است[۳]! این واژه در فارسی به "نشانه"، برگردان شده و آن عبارت است از آنچه که سبب شناختن کسی یا چیزی شود[۴]. اگرچه واژه "علامات" به صورت جمع فقط یک بار در قرآن آمده[۵]، اما در روایات، فراوان ذکر شده است. امیر مؤمنان علی (ع) فرمود: «"إِن لِأَهْلِ الدینِ عَلَامَاتٍ یُعْرَفُونَ بِهَا… "»[۶]؛ همانا برای اهل دین نشانههایی است که بدان شناخته میشوند. امام صادق (ع) نیز فرمود: لقمان به فرزندش گفت: «"یَا بُنَی! لِکُل شَیْ ءٍ عَلَامَهٌ یُعْرَفُ بِهَا وَ یُشْهَدُ عَلَیْهَا"»[۷]؛ ای پسرکم! برای هر چیز نشانهای است که به آن شناخته میشود و بر آن گواهی میدهد. از اینرو میتوان گفت: "نشانه" یکی از ابزار شناخت است. دقت در این روایات و مانند آن، گویای این مطلب است که میبایست چیزی یا کسی موجود و یا در حکم موجود باشد تا علامت حاکی از آن بوده، و به آن شناخته شود.
۲. آیت: درباره ریشه لغتِ "آیه"، میان لغت شناسان اختلاف هست؛ از اینرو معانی گوناگونی برای آن ذکر شده است. یکی از معانی آن "نشانه" است. که ریشه همه معانی دیگر میباشد. راغب اصفهانی "آیه" را به علامت آشکار معنا کرده و حقیقت معنای آن را برای هر چیز آشکار که همراه چیز دیگری که آشکار نیست بیاید دانسته است[۸]. برخی دیگر از بزرگان لغت شناس نیز به طور روشن "آیات" را به معنای "علامات" دانستهاند[۹]. در مفهوم این واژه نیز همچون مترادف آن (علامت)، نوعی هم زمانی در وجود نشانه و آنچه نشانه از آن حکایت میکند، به چشم میخورد[۱۰]. برخی نیز تفاوت بین "علامت" و "آیه" را در این دانستهاند که نشانه بودن در "آیه"، ثبوت بیشتری دارد[۱۱]. در قرآن مجید آمده است: ﴿وَكَأَيِّن مِّن آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ﴾[۱۲]؛ چه بسیار نشانهها در آسمانها و زمین است که بر آنها میگذرند؛ در حالی که از آنها روی برمی گردانند. ﴿فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا...﴾[۱۳]؛ در آن نشانههای روشن است. این واژه در بعضی از روایات[۱۴] و نیز در سخنان برخی از بزرگان، به معنای "نشانههای مرتبط با ظهور و قیام حضرت مهدی (ع) " به کار رفته است[۱۵].
۳. دلالت: برخی از کارشناسان لغت "علامت و دلالت" را به یک معنا گرفتهاند؛ با این تفاوت که "علامت" تابع وضع است و "دلالت" تابع اقتضا؛ به این صورت که هر دلالتی علامت است، ولی هر علامتی دلالت نیست[۱۶]. در بعضی از روایات نیز "علامت" را به "دلالت" معنا کردهاند[۱۷]. از اینرو بررسی این واژه میتواند به روشن شدن معنای علامت، کمک کند. راغب اصفهانی در کتاب مفردات نوشته: "دلالت" عبارت است از آنچه به آن، برای شناخت یک چیز بهره میگیرند؛ مانند دلالت لفظها بر معنا، و دلالت اشارات و نوشتار و عقدها در حساب؛ و فرقی نمیکند که دلالت در قصد آن کس که چیز را علامت قرار داده، لحاظ شده باشد یا لحاظ نشده باشد؛ مانند کسی که حرکت موجودی را میبیند، پس میداند او زنده است[۱۸].
درباره چگونگی شگلگیری و انجام جهان، سخن روشنی در آیات و روایات به چشم نمیخورد؛ اما آن گاه که سخن از این دوران به میان میآید، همواره به دو پدیده بسیار مهم و بزرگ اشاره میشود:
ب) دوران معنویت در پرتو حکومت شایستگان؛ این مرحله در پس تلاشهای بیوقفه حضرت حجت (ع) و یاران ایشان بر روی زمین شکل میگیرد و پیش از آن خداوند در آیات فراوانی، این دوران را وعده داده است.
۵. ملاحم و فتن: "ملاحم"، جمع "ملحمه" به معنای جنگ، کشتار[۲۳] و حادثه پرکشتار[۲۴] است. "فِتَن" جمع "فتنه" و از ریشه "فتن" به معنای امتحان و آزمودن[۲۵] است. این واژه به طور معمول، درباره آن دسته از آزمونهایی به کار میرود که با تلخی و سختی همراه است[۲۶]. در قرآن کریم، این واژه علاوه بر این معنا[۲۷]، برای بستن راه و بازگرداندن از مسیر حق[۲۸]، افتادن در معاصی و نفاق[۲۹]، اشتباه گرفتن و تشخیص ندادن حق از باطل[۳۰]، گمراهی[۳۱]، کشتار و اسارت[۳۲]، تفرقه و اختلاف میان مردم[۳۳] و… به کار رفته است. این دو واژه بهویژه در منابع اهل سنت فراوان به کار رفته است. "ملاحم" بیانگر رخدادهای خونینی است که در آخرین دوره زندگیانسان بر زمین و آستانه رستاخیز بزرگ پدید میآید. و مقصود از "فتن" در اصطلاح، آزمایشهای بزرگی است که در دوران یاد شده، رخ مینماید. این دو واژه گاهی در کنار هم و گاهی به صورت مستقل به کار میرود. اهمیت و جایگاه این بحث به گونهای است که در اصلیترین منابع روایی اهل سنت، فراوان مورد اشاره قرار گرفته است. در این آثار به روایاتی از پیامبر (ص) اشاره شده که از به پدید آمدن آشوبها، فتنهها[۳۴] و حتی جایگاه فرود آمدن فتنهها خبر داده شده است[۳۵]. اهل سنت به جهت اهمیت این روایات، بخشی از کتابهای خود را، به روایات پرشماری از آن اختصاص داده[۳۶] و هر یک از این دو واژه و یا ترکیب آنها را عنوان آثار فراوانی قرار دادهاند. این آثار، به طور عمده روایاتی را در بر دارد که از جنگهای بزرگ و آزمایشهای سخت، در دوره آخرالزمان سخن به میان آورده است[۳۷].
۷. خروج: از اصطلاحاتی که درباره ظهور و قیام حضرت مهدی (ع) به کار رفته، "خروج" است. "خروج" در لغت نقیض "دخول" به معنای بیرون شدن[۴۲] و در اصطلاح، به معنای ظهور یا معنای قیام است[۴۳]. "خروج" در روایات و سخنان دانشمنداندینی، بیشتر همان قیام است؛ چه اینکه شیخ صدوق در دو کتاب خود برای روایاتقیام این عنوان را قرار داده است: " بَابُ عَلَامَاتٍ خُرُوجِ الْقَائِمِ"[۴۴] و " مَا روی فی عَلَامَاتٍ خُرُوجِ الْقَائِمِ "[۴۵].
۹. اشراط الساعه: أشراط جمع "شَرَط" به معنای نشانه[۴۷] یا سرآغاز یک چیز است و "الساعه" به جزئی از اجزای شبانه روز گفته میشود. مقصود از آن اینجا قیامت است؛ به جهت اینکه وقوع آن ناگهانی است یا اینکه طول آن نزد خداوند، مانند ساعتی از ساعات بندگان است[۴۸]. بنابراین، مراد از "اشراط الساعه"، نشانههایی است که پیش از قیامت یا در آستانه آن، واقع میشود[۴۹]. یکی از پژوهشگران قرآنی معاصر درباره "اشراط الساعه" مینویسد: " فأشراط الساعه: وقائع حَادَثَهُ قَبْلَ الساعه یتوقف مجی ء الساعه علی حُدُوثِهِا"[۵۰]؛ "اشراط الساعه وقایعی است که پیش از قیامت پدید خواهد آمد که به وجود آمدن قیامت متوقف بر آن است". وی در واقع یک نوع معنای شرطیتی برای نشانه قایل شده است. واژه "اشراط" در قرآن، فقط یک بار و به صورت اضافه به ضمیر "هاء" که به "الساعه" بر میگردد، به کار رفته است[۵۱]. مفسران، برخی از تحولات اجتماعی، فروپاشینظامطبیعت و درهم پیچده شدن و تبدیل آسمان و زمینپیش از ظهورقیامت را که در آیات گوناگون به آنها اشاره شده است از نشانههای قیامت دانستهاند. در روایات[۵۲] بهویژه احادیثاهل سنت بر تحولات اجتماعی و دگرگونیهای کیهانی که پیش از قیامت واقع میشود، "اشراط الساعه" اطلاق شده است[۵۳]. بنابریان برخی از نشانهها، به ظهور[۵۴] و برخی به قیامت[۵۵]، اختصاص دارند و برخی نیز در هر دو مشترکاند[۵۶][۵۷].
↑نک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۹۱، ح۳، ج۵، ص۵۵، ح۱؛ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۹۰، ج۴، ص۳۶۵؛ طوسی، کتاب الغیبه، ص۱۳۶، ص۱۷۸؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص۳۱۱، صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۲۸۸، ح۸، ج۱، ص۳۳۰، ح۱۴ و ….
↑"…أَنهُ یَأْتِی فِی آخِرِ الزمَانِ نَبِی…"، محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۹۹، ح۱۲؛ همچنین نک: محمد بن احمد قرطبی، تفسیر قرطبی، ج۴، ص۳۰۶؛ محمد بن جریر طبری، تفسیر طبری، ج۱، ص۵۵۷.
↑طوسی، کتاب الغیبه، ص ۱۷۸ و ۱۸۰؛ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۶۵۳.
↑بخاری در جلد پایانی مجموعه صحیح، کتابی را با عنوان "الفتن" سامان داده است که در آن روایات مربوط را نقل کرده است؛ صحیح بخاری، ج۸، ص۸۶؛ ابن ماجه نیز در سنن خود با این عنوان بخشی از روایات فتن را نقل کرده است؛ محمد بن یزید قزوینی، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۲۹۵، کتاب الفتن؛ ترمذی نیز با عنوان مشابه بخشی از سنن خود را به این بحث اختصاص داده است؛ ترمذی، سنن ترمذی، ج۳، ص۳۱۲، ابواب الفتن.
↑الملاحم، اثر حافظ احمد بن جعفر بن محمد مشهور به ابن المنادی(م۳۳۶ ق)؛ الفتن اثر حافظ نعیم بن حماد مروزی (م۲۲۹ق)؛ و الملاحم و الفتن، نگاشته سید علی بن موسی بن طاووس.
↑خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۱۵۸؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۲، ص۲۳۵؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۵۰۱.
↑نک: محمد بن یزید قزوینی، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۶۶(باب خروج المهدی)؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۱۴، ص۲۶۱، (خروج المهدی) یادآوری میکنم هرگاه این واژه در روایات اهل سنت به کار میرود بیتردید مقصود ظهور حضرت مهدی (ع) طبق دیدگاه شیعه نخواهد بود بلکه به معنای قیام نزدیکتر است.
↑با توجه به جایگاه و اهمیت این بحث برخی از بزرگان بخش مستقلی از کتاب خود را با این عنوان یاد کردهاند: نک: محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ج۲، ص۴۸۴، با عنوان "مجلس فی ذکر اشراط الساعه"؛ حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج۱، ص۶۶، با عنوان " الْبَابُ السَّادِسَ عَشَرَ فی أَشْرَاطِ الساعه"؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶، ص۲۹۵، با عنوان "باب اشراط الساعه و قصه یأجوج و مأجوج".
↑ر. ک: عبدالرزاق صنعانی، المصنف، ج۱۱، ص۲۷۴؛ علی بن جعد، مسند، ص۲۴۸؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۸، ص۲۶۷؛ ابن ابی عاصم، کتاب الاوائل، ص۱۱۴؛ نسائی، السنن الکبری، ج۱، ص۲۵۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۹، ص۲۹۶.