مواسات در معارف و سیره حسینی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۴۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مواسات

یکی از زیباترین خصلت‌های اخلاقی، مواسات؛ یعنی غم‌خواری و همدردی و یاری کردن دیگران است. از جلوه‌های بارز مواسات در حادثه عاشورا، صحنه‌ای است که میان بنی‌هاشم و دیگر یاران امام (ع) پیش آمد و هر گروه حاضر بودند پیش‌مرگ دیگری شوند. در شب عاشورا حضرت ابوالفضل (ع) در خیمه بنی‌هاشم این‌گونه ایراد سخن کرد: «فردا صبح، شما نخستین گروهی باشید که به میدان می‌روید، ما پیش از آنان به استقبال مرگ می‌رویم تا مردم نگویند اصحاب را جلو فرستادند.».. و بنی‌هاشم هم برخاستند و شمشیرها را کشیدند و گفتند: «ما هم با تو هم‌عقیده‌ایم»، از طرف دیگر، در خیمه اصحاب حبیب بن مظاهر سخنرانی کرده و در ضمن سخنانش گفت: «صبح که شد، شما اولین نفراتی باشید که به میدان می‌روید، ما زودتر به مبارزه می‌پردازیم، مبادا که یکی از بنی‌هاشم خون‌آلود شود، در حالی که هنوز جانی در بدن و خونی در رگ داریم! تا مردم نگویند سروران خویش را به جنگ فرستادند و از فداکاری مضایقه کردند» و بعد همه با شمشیرهای آخته گفتند: «ما با تو هم‌عقیده‌ایم»[۱].[۲]

مواسات اصحاب حسین

چون حسین بن علی (ع) با حماسه خونین خود رنگ حقیقی دین را بازگرداند، مواسات نیز جان گرفت. آنان که همراه او گشتند به تمامی پایبند ارزش‌های او شدند که حماسه آنان، حماسه جلوه بخشیدن به تمامی دین و دین‌داری بود. آنان آموختند که چگونه باید نگریست، چگونه باید زیست، چگونه باید رفت. آنان آموختند که زندگی عاری از عدالت، اخوت، مساوات و مواسات در تعفن زیستن است؛ آموختند که عزت را با ذلت، استقلال را با اسارت، حریت را با رقیت نمی‌توان به دست آورد؛ آموختند که تا به مواسات رفتار نشود حقوق برپا نمی‌گردد. زمانی که قافله امام در مسیر خود به سوی کوفه وارد منزل «زُباله»[۳] شد، خبر قتل مسلم بن عقیل، هانی بن عروه و عبدالله بن بُقْطُر به وسیله نامه‌ای که از جانب هواخواهان امام در کوفه نوشته شده بود به آن حضرت رسید. امام در حالی که آن نامه را در دست داشت برخاست و به همراهان خود چنین فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَانَا خَبَرٌ فَظِيعٌ قَتْلُ مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلٍ وَ هَانِئِ بْنِ عُرْوَةَ وَ عَبْدِاللَّهِ بْنِ يَقْطُرَ وَ قَدْ خَذَلَتْنَا شِيعَتُنَا فَمَنْ أَحَبَّ مِنْكُمُ الِانْصِرَافَ فَلْيَنْصَرِفْ لَيْسَ عَلَيْهِ مِنَّا ذِمَامٌ»[۴].

امام (ع) با صداقت تمام و از سر مواسات با همراهان خود رفتار کرد. او از رسول خدا (ص) آموخته بود که در همه اموری که به سرنوشت مردم ارتباط دارد با آنان صادق و صریح و اهل مواسات باشد. آن حضرت در حالی که نامه رسیده را در دست گرفته بود، به دور از هر‌گونه پرده‌پوشی، حقیقت را با همراهان خود در میان گذاشت؛ این که اوضاع کوفه دگرگون شده است و آنان که وعده داده و پیمان بسته بودند، مرعوب و مجذوب شده‌اند. بدین ترتیب حسین (ع) بیعت را از گردن همه برداشت تا فقط آنانی بمانند که اهل مواساتند. ابن جریر طبری پس از نقل این خبر توضیحی آورده که مؤیّد این معناست: «فَتَفَرَّقَ النَّاسُ عَنْهُ تَفَرُّقَاً فَأَخَذُوا يَمِيناً وَ شِمَالًا حَتَّى بَقِيَ فِي أَصْحَابِهِ‏ الَّذِينَ جَاءُوا مَعَهُ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ إِنَّمَا فَعَلَ ذَلِكَ لِأَنَّهُ ظَنَّ أَنَّمَا اتَّبَعَهُ الْأَعْرَابُ لِأنَّهُمْ ظَنُّوا أَنَّهُ يَأْتِي بَلَداً قَدِ اسْتَقَامَتْ‏ لَهُ‏ طَاعَةُ أَهْلِهِ‏ فَكَرِهَ أَنْ يَسِيرُوا مَعَهُ إِلَّا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ عَلَامَ يُقْدِمُونَ وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّهُمْ إِذَا بَیَّنَ لَهُمْ لَمْ یَصْبَحْهُ إِلّا مِنْ یُرِیدُ مُوَاسَاتَهُ وَ الْمَوْتَ مَعَهُ»[۵].

امام می‌دانست که عده‌ای از اعراب بیابانگرد که در راه به او پیوسته بودند پایبند ارزش‌ها نیستند و به امید رسیدن به مال و منال همراه شده‌اند و خیال می‌کنند امام به شهری می‌رود که مردم آن از هر جهت آماده پذیرفتن فرمان وی‌اند، و امام نمی‌خواست کسی بدون بصیرت و فارغ از ارزش‌هایی که او برای برپا کردن آنها قیام کرده بود همراهش باشد. بنابراین وضع کوفه را روشن کرد تا هر کس به دور از ارزش‌های دینی بود برگردد[۶]. آنان رفتند و اهل مواسات آمدند. حر بن یزید ریاحی از آن جمله بود. حر به دنبال انقلابی درونی، از این که راه بر امام بسته بود و به جبهه باطل پیوسته بود، توبه نمود. اسب خویش براند و از دوزخ بیرون شد و به بهشت دوست وارد شد. نزد حسین (ع) آمد و گفت: «خدا مرا فدای تو کند ای فرزند رسول خدا! من همانم که تو را از بازگشت بداشتم و همراه تو شدم و تو را در این مکان فرود آوردم. به خدایی که جز او خدایی نیست، من گمان نمی‌کردم که این قوم پیشنهاد تو را رد کنند و کار آنان به اینجا بکشد. به خود می‌گفتم: باکی نیست که قسمتی از فرمان این قوم را اطاعت کنم که نگویند از اطاعتشان بیرون شده‌ام، آنان هم چیزهایی را که حسین می‌گوید می‌پذیرند. به خدا اگر می‌دانستم که نمی‌پذیرند، چنان [[[جسارت]] و جنایتی] نمی‌کردم. اکنون نزد تو آمده‌ام و از آن چه کرده‌ام به پیشگاه پروردگارم توبه می‌کنم. و مواسیا لک بنفسی حتی أموت بین یدیک (و با تو مواسات خواهم کرد تا در پیشگاهت جان بسپارم). آیا این را توبه من می‌دانی؟»[۷]

حرّ به مواسات با امام خود را زنده ساخت و توبه کرد. امام فرمود: «آری، خداوند توبه‌ات را می‌پذیرد و تو را می‌بخشد»[۸]. حسین (ع) در مواضع مختلف مواسات و تکافل را به یاد مسلمانان می‌آورد تا بدانند در جامعه‌ای به سر می‌برند که دین چون پوستین وارونه به تن شده است[۹]، و در چنین جامعه‌ای و با چنین روابطی حقی برپا نمی‌شود و حقی برپا نمی‌ماند. حسین (ع) در نامه‌ای خطاب به مردم کوفه[۱۰] یا در خطبه‌ای در منزل «بیضه»[۱۱] خطاب به یاران خویش و سپاه حر[۱۲] فرمود: «قَدْ أَتَتْنِي كُتُبُكُمْ، وَقَدِمَتْ عَلِيَّ رُسُلُكُمْ بِبَيْعَتِكُمْ، أَنَّكُمْ لا تُسْلِمُونِي وَلا تَخْذَلُونِي، فَإِنْ تَمَمْتُمْ عَلَى بَيْعَتِكُمْ تُصِيبُوا رُشْدَكُمْ، فَأَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِىٍّ، وَابْنُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ (ص)، نَفْسِي مَعَ أَنْفُسِكُمْ، وَأَهْلِي مَعَ أَهْلِيكُمْ، فَلَكُمْ فِيَّ أُسْوَةٌ...»[۱۳].

حسین (ع) مواسات را معنا می‌کند: جان هر یک از مسلمانان چون جای دیگری، و خانواده و فرزندان هر یک در حکم خانواده و فرزندان دیگری است.

حسین (ع) خواهان عزت مسلمانان و ظهور ارزش‌های انسانی آنان و رشد و سعادت ایشان بود. بدین ترتیب جلوه‌های گوناگون مواسات در اوج خود، در برترین حماسه انسانی - در عاشورا - ظهور یافت.[۱۴]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. کلمات الامام الحسین (ع)، ص۴۰۹.
  2. غیوری، سید مجتبی، مقاله «امام حسین و تربیت دینی»، فرهنگ عاشورایی ج۷ ص ۷۳.
  3. زباله به معنای محلی که آب را در خود نگه می‌دارد، یا محل پرآب، نام یکی از منزلگاه‌های مسیر به سوی کوفه بوده است. آنجا روستایی آباد و مسکونی بوده است که طوایفی از بنی اسد در آن می‌زیستند. ر. ک: معجم البلدان، ج۳، ص۱۲۹.
  4. «به نام خداوند بخشنده مهربان. اما بعد، خبری بس تأثرانگیز به ما رسیده است، و آن کشته شدن مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبد الله بن بُقْطُر است؛ و شیعیان ما دست از یاری ما برداشته‌اند، پس اکنون هر یک از شما که بخواهد بازگردد، در برگشتن آزاد است و از سوی ما حقی بر گردنش نیست». تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۹۸-۳۹۹؛ الارشاد، ص۲۰۵؛ روضة الواعظین، ص۱۹۷؛ إعلام الوری، ص۲۲۸؛ [با مختصر اختلاف].
  5. «پس مردم یکباره از [گرد] وی پراکنده شدند و راه راست و چپ را پیش گرفتند و تنها او ماند و یارانش که از مدینه به همراه وی آمده بودند. این کار را بدان سبب کرد که گمان داشت بدویان از پی او آمده‌اند با این تصور که به سوی شهری می‌روند که مردمش بر اطاعت وی استوارند، و نمی‌خواست آنان با او بیایند و ندانند کجا می‌روند که می‌دانست وقتی برایشان معلوم کند، جز آنان که خواستار مواسات با اویند و می‌خواهند با وی بمیرند همراهش نمی‌روند». تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۹۹؛ الارشاد، ص۲۰۵؛ روضة الواعظین، ص۱۹۷؛ إعلام الوری، ص۲۲۸؛ [با قدری اختلاف].
  6. نک: الارشاد، ص۲۰۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۳.
  7. تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲۷-۴۲۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۴؛ مقتل الخوارزمی، ج۲، ص۱۰ [با مختصر اختلاف].
  8. تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲۷-۴۲۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۴؛ مقتل الخوارزمی، ج۲، ص۱۰.
  9. امیرمؤمنان علی (ع) درباره بلایی که امویان بر سر اسلام می‌آورند فرموده بود: «وَ لُبِسَ‏ الْإِسْلَامُ‏ لُبْسَ‏ الْفَرْوِ مَقْلُوباً». (و اسلام پوستین واژگونه پوشد). نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸.
  10. بنا به نقل ابن عثم کوفی و خوارزمی.
  11. بَیْضَه به معنای زمین سفید هموار و بی‌گیاه، نام یکی از منزلگاه‌های مسیر به سوی کوفه، متعلق به بنی یربوع بوده است. ر. ک: معجم البلدان، ج۱، ص۵۳۲.
  12. بنا به نقل طبری از ابومخنف از عقبة بن ابی عیزار؛ و نیز ابن اثیر.
  13. «نامه‌های شما به من رسید و فرستادگانتان با بیعت شما نزد من آمدند که مرا تسلیم نمی‌کنید و از یاری‌ام دست برنمی‌دارید. اینک اگر بر پیمان خود پایدار و وفادار باشید به سعادت و ارزش انسانی خود دست می‌یابید که من حسین پسر علی و فرزند فاطمه دختر رسول خدا (ص) هستم که وجود من با شما مسلمانان در هم آمیخته [و جانم با جان‌های شماست] و فرزندان و خانواده شما در حکم فرزندان و خانواده منند. شما باید از من پیروی کنید و مرا الگوی خویش قرار دهید». تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۰۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۸؛ با مختصر اختلاف: فتوح ابن أعثم، ج۵، ص۱۴۴-۱۴۵؛ مقتل الخوارزمی، ج۱، ص۲۳۵.
  14. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲ ص ۶۷۷-۶۸۲.