مواسات در فقه سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

مواسات، به معنای مشارکت در زندگی است. آسيتُه بنفسي، یعنی او را با خود برابر و یکی دانستم[۱]. مواسات، به این معنا، از “آسی، یؤاسی” گرفته شده و با کلمه “اسوة” هم‌خانواده است[۲].

از سیره پیشوایان دینی استفاده می‌شود که “مواسات” وظیفه‌ای همگانی در جامعه اسلامی است. جملاتی که از آن بزرگواران در توصیه به این ارزش اخلاقی نقل شده، به صورت یک قاعده کلی بیان شده است. جمله معروفِ “آنچه را که برای خود می‌پسندی، برای دیگران هم بپسند و آنچه را که برای خود نمی‌پسندی، برای دیگران هم مپسند” که با تعابیر گوناگونی از امامان معصوم (ع) نقل شده، و قاعده‌ای کلی برای هر مسلمانی در جامعه اسلامی است، نوعی مواسات است[۳].

به نظر می‌رسد اگر مواسات با یکدیگر برای مردم یک “اصل اخلاقی” شمرده شود، برای صاحبان ثروت، قدرت و امکانات، یک “اصل حقوقی” و تکلیفی الزامی است. امام علی (ع) می‌فرماید: «مِنْ حَقِّ الرَّاعِي أَنْ يَخْتَارَ لِرَعِيَّتِهِ‏ مَا يَخْتَارُهُ‏ لِنَفْسِهِ‏»[۴]؛ “یکی از وظایف حاکم، آن است که آنچه برای خود اختیار کرده، برای مردم نیز اختیار کند”. امام همچنین ثروتمندی را که با فقرا و مساکین و یتیمان، مواسات و همدردی نمی‌کرد، شدیداً تهدید و سرزنش نمود[۵].

“مواسات دولتمردان با شهروندان”، به‌عنوان یک قاعده فقهی، شئون مختلف زندگی سیاسی دولتمردان تحت تأثیر قرار داده و آثار و برکاتش نصیب شهروندان می‌شود. دولتمردان صالح در طول تاریخ همواره بر این اصل پایبند بودند. یوسف صدیق، زمانی که خزانه‌دار حکومت مصر بود، از ترس آنکه گرسنگان را فراموش کند، غذای سیر نمی‌خورد[۶]. سلیمان بن داود (ع) که در حکومت و سلطنت نظیر نداشته، همواره، با فقرا و محرومان نشست و برخاست می‌کرد بدان افتخار می‌کرد و می‌فرمود: «مِسْكِينٌ‏ مَعَ‏ الْمَسَاكِينِ»[۷]؛ “من مسکینی هستم با مساکین دیگر”.

امام علی (ع) در دوران حاکمیت خویش در ماجرایی به این اصل و قاعده اساسی تصریح نمود. هنگامی که به عاصم بن زیاد – که ترک دنیا کرده و در عسرت و سختی به سر می‌برد – اعتراض کرد: “چرا به خانواده و فرزندانت رحم نمی‌کنی؟ خداوند طیّبات را بر شما حلال کرده است! چرا بر خودت سخت می‌گیری؟ ” و او پاسخ داد: “لباس شما نیز نامرغوب و غذایتان نامطبوع است”، به تفاوت جایگاه خویش با وی اشاره کرده و فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ‏ عَلَى‏ أَئِمَّةِ الْعَدْلِ‏ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ»[۸]؛ “خداوند بر پیشوایان عدل (حق) واجب کرده که خود را در حدِّ مردم ضعیف قرار دهند تا فقیر، به خاطر فقرش، به هیجان نیاید”.

امام از تکلیف الهی مواسات بر زمامداران مشروع و عادل سخن می‌گوید. فلسفه این تکلیف را هم گوشزد می‌کند. از آنجا که ریشه‌کن کردن فقر و محرومیت و از بین بردن شکاف طبقاتی، وظیفه حاکم جامعه است و تا جامعه، به این نقطه مطلوب نرسیده و عده‌ای طعم تلخ محرومیت را می‌چشند، دست‌کم وظیفه حاکم، همدردی با آنان است تا فقر و محرومیت بر آنان قابل تحمل باشد؛ حتی در صورتی که جامعه ایدئال هم تشکیل شود، باز هم همه مردم در یک سطح معیشتی قرار نمی‌گیرند و حاکم موظف است که در سطح طبقات ضعیف جامعه زندگی کند.

امام علی (ع) بعضی از کارگزاران خود را به خاطر رعایت نکردن این اصل توبیخ کرد. یکی از آنان را به خاطر شرکت در میهمانی اعیان و اشراف شهر که فقرا و محرومان در آن حضور نداشتند، مورد خطاب و عتاب قرار داد که “امام شما، از دنیا به دو لباس کهنه و دو قرص نان اکتفا کرده و شما هرچند نمی‌توانید مثل او زندگی کنید، اما او را در پرهیزکاری و تلاش برای خدمت به مردم و عفت و پاکدامنی و پیمودن راه صحیح، یاری کنید” و در ادامه، به تبیین اهمیت مسئله مواسات و همدردی با مردم پرداخت و فرمود: اگر می‌خواستم، می‌توانستم از عسل مصفا و مغز گندم و بافته‌های ابریشم، برای خود، خوراک و لباس تهیه کنم، اما هیهات که هوا و هوس، بر من چیره شود و حرص و طمع، مرا وادار کند تا طعام‌های لذیذ برگزینم، در حالی که ممکن است در سرزمین حجاز یا یمامه، کسی باشد که حتی امید به‌دست آوردن یک قرص نان را هم نداشته باشد و یک شکم سیر هم نخورده باشد! آیا من، با شکمی سیر، سر بر بالین بگذارم، در حالی که در اطرافم شکم‌های گرسنه و کبدهای سوزان، وجود دارند؟ و آیا چنان باشم که آن شاعر گفته است: “این درد تو را بس، که شب با شکم سیر بخوابی، در حالی که در اطراف تو شکم‌های گرسنه و به پشت چسبیده باشند!”[۹].

امام در ادامه سخنانش می‌فرماید: “آیا خود را به همین قانع کنم که به من بگویند: "امیرالمؤمنین" و با مردم در دشواری‌های روزگار شریک نباشم یا باید در سختی‌های روزگار، الگوی آنان باشم؟ ”[۱۰].

بعضی از یاران امام صادق (ع) از اینکه خلافت، از سوی عباسیان غصب شده و حکومت در اختیار آنان بود، ناراحت بودند و گاه، در محضر امام از اینکه حکومت در اختیار امام نیست تا آنان نیز از سلطنت و قدرت بهره‌مند شوند، اظهار تأسف می‌کردند. امام در پاسخ این پندار می‌فرمود: “ای مفضل! اگر چنین بود و حکومت در اختیار ما بود، جز سیاست و تدبیر شبانه و گردش روزانه و خوردنی‌های نامرغوب و پوشیدنی‌های خشن، شبیه امیرالمؤمنین، چیزی نبود! در غیر این صورت، آتش جهنم، در انتظار آن حاکم عدل است”[۱۱].

آثار فراوانی که بر مواسات و مشارکت دولتمردان با فقرا و محرومان جامعه مترتب می‌شود، بسیار سازنده و مبارک است. در جامعه‌ای که زمامداران، در سطح فقرا و محرومان جامعه زندگی می‌کنند، تحمل فقر بر فقرا و محرومان، آسان‌تر خواهد بود و آنان گرفتار عوارض منفی فقر و محرومیت، مانند “رویگردانی از دین و معنویت”، نخواهند شد. فقرا از اینکه زمامداران جامعه مانند آنان زندگی می‌کند، احساس شخصیت و افتخار می‌کنند که در برابر فخرفروشی ثروتمندان جامعه، حائز اهمیت است. ثروتمندان با مشاهده وضعیت زندگی دولتمردان، با آنان احساس بیگانگی کرده و از طمع به آنان و سوء استفاده از مقام و موقعیت‌شان باز خواهند ماند و این دستاورد مبارکی است. زمامداران جامعه فقر، محرومیت و دشواری‌های زندگی فقرا و محرومان را درک کرده و برای رفع مشکلات آنان تلاش خواهند کرد. امام خمینی، رهبر فقید انقلاب اسلامی، به مردم توصیه می‌کردند: به نمایندگانی رأی دهند که متعبّد به اسلام و وفادار به مردم باشند و در خدمت به آنان، احساس مسئولیّت کنند و طعم تلخ فقر را چشیده باشند و در قول و عمل، مدافع اسلام پابرهنگان زمین، اسلام مستضعفین، اسلام رنجیدگان، اسلام عارفان مبارزه‌جو، اسلام پاک‌طینان عارف و در یک کلمه مدافع اسلام ناب محمدی (ص) باشند[۱۲].[۱۳]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. معلوف، المنجد فی اللغة والاعلام، ماده “أ س ی”.
  2. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۴۷. بعضی، آن را از “اساه، یأسوه” دانسته‌اند که به معنای مداوا است (همان، ص۳۶). لغت‌شناسان فارسی زبان نیز آن را غمخواری و یاری و همدردی معنا کرده‌اند (انصاف‌پور، فرهنگ فارسی، مادّه “مواسات”).
  3. مجلسی، بحارالأنوار، ج۷۱، ص۳۹۱.
  4. امام علی (ع)، غرر، الحکم و درر الکلم، شرح خوانساری، ج۶، ص۲۵.
  5. قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۹۴.
  6. وقتی از حضرت یوسف سؤال کردند: در جایی که خزائن زمین در اختیار تو است، چرا گرسنه‌ای؟ پاسخ داد: «أَخَافُ‏ أَنْ‏ أَشْبَعَ‏ فَأَنْسَى‏ الْجَائِعَ‏» (تستری، بهج الصباغه، ج۶، ص۴۷۹).
  7. مجلسی، بحارالأنوار، ج۱۴، ص۸۳.
  8. نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۷. برخی از شارحان نهج‌البلاغه، پاسخ امام را اقناعی شمرده‌اند؛ زیرا امام، پیش از آنکه حاکم جامعه هم باشد، همین گونه زندگی می‌کرد. سپس درصدد توجیه برآمده، گفته‌اند: این گونه زندگی کردن، انسان را از خطرات مادّی و معنوی حفظ می‌کند و علت تخطئه عاصم، این بود که او با راه و رسم و اسرار این گونه زندگی کردن آشنا نبود. افزون بر آنکه حقوق خانواده‌اش را تباه ساخته بود. (ابن‌میثم بحرانی، شرح نهج‌البلاغه، ج۴، ص۱۸)، اما به نظر می‌رسد زندگی فقیرانه امام پیش از رسیدن به مقام خلافت، به خاطر وضع فقیرانه مسلمانان بود و اصلِ “مواسات” با عموم مردم حکم می‌کرد تا امام، به‌عنوان یک مسلمان و به خاطر موقعیت اجتماعی خویش، با آنان همدردی کند، البته قناعت و سادگی در زندگی، انسان را از خطرات حفظ می‌کند، اما نمی‌تواند در همه شرایط، یک اصل تغییرناپذیر به شمار آید. امام صادق (ع) به خاطر استفاده از لباس و غذای خوب، مورد اعتراض بعضی از صوفی مسلکان قرار گرفت، اما امام، کیفیّت زندگی را در شرایط مختلف جامعه اسلامی، متفاوت توصیف کرد. شیوه زندگی و لباس پوشیدن پیامبر (ص) و علی (ع) متناسب با زندگی فقیرانه عموم مردم در صدر اسلام بود و زندگی امام صادق (ع) متناسب با زندگی مردم در عصر خود (ر. ک: مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۷، ص۳۶۰-۳۶۱) گواه بر این مطلب آن است که هنگامی که در مدینه قحطی شد، امام صادق (ع) دستور داد تا موجودی آذوقه منزل را در بازار مسلمانان بفروشند و همه روزه، مانند دیگران برای مصرف روزانه، غذا تهیه کنند (ر. ک: تستری، بهج‌الصباغه، ج۶، ص۴۸۶-۴۸۵)؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۰، ص۳۳۷: «إِنَّ اللَّهَ‏ جَعَلَنِي‏ إِمَاماً لِخَلْقِهِ‏ فَفَرَضَ عَلَيَّ التَّقْدِيرَ فِي نَفْسِي وَ مَطْعَمِي وَ مَشْرَبِي وَ مَلْبَسِي كَضُعَفَاءِ النَّاسِ كَيْ يَقْتَدِيَ الْفَقِيرُ بِفَقْرِي وَ لَا يُطْغِي الْغَنِيَّ غِنَاهُ».
  9. امام، به شعری از اشعار منسوب به حاتم بن عبدالله طائی تمثۀل جسته است. حاتم در این اشعار، خطاب به همسرش “ماویه” می‌گوید: یا ابنة عبدالله و ابنة مالک *** و یا ابنة ذی الجدین والفرس الورد کفی بک عارا أن تبیت ببطنة *** و حولکا کباد نحن إلی القد (ر. ک: ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۶، ص۲۸۸).
  10. نهج‌البلاغه، نامه ۴۵.
  11. مجلسی، بحارالأنوار، ج۵۴، ص۳۵۹. امام صادق (ع) شبیه همین سخنان را به معلّی بن خنیس نیز فرمود (ر. ک: مجلسی، بحارالأنوار، ج۵۲، ص۳۴۰).
  12. امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۱۱.
  13. ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۶۶.