هرمنوتیک
مقدمه
- واژه "هرمنوتیک" از ریشه یونانی است که آن را به معنای "تأویل" بازگرداندهاند. این واژه در قرون وسطی به معنای هنر یا دانش تفسیر و فهم کتاب مقدس بود. شلایرماخر آن را عبارت از روش فهم مطلق متون دانسته است و دیلتای به معنای روششناسی علوم انسانی پنداشته است. هیدگر آن را در هستیشناسی به کار گرفته است و گادامر، این کلمه را برای هستیشناسی فهم به خدمت گرفته است[۱][۲].
تاریخ هرمنوتیک را سه دوره دانستهاند
- کلاسیک: رواج اندیشه پروتستانتیسم و بالا گرفتن نهضت اصلاح مذهبی در قرن ۱۶ م. و از میان رفتن مرجعیت کلیسای رم در تفسیر کتاب مقدس، نیاز به تنظیم قواعدی برای تفسیر را آشکار ساخت. چون در این دوره معتقد بودند که فهم حقیقت ممکن است، هرمنوتیک در پی آن بود تا روشی برای تفسیر کتاب مقدس پیش کشد و ابهام را بزداید[۳][۴].
- رمانتیک: هرمنوتیک جدید با نظریههای شلایر ماخر، از روش فهم متون مقدس به روش فهم مطلق متون ادبی مبدل گشت. او بر آن بود که "فهم" امری طبیعی و عادی نیست؛ بلکه "بدفهمی" است که عادی و طبیعی است[۵] و هرمنوتیک، وسیلهای برای پرهیز از بدفهمی است که از فاصله زمانی میان مفسر و متن سرچشمه میگیرد. فهمِ معنای نهایی متن ناممکن نیست. برای رسیدن به آن باید افزون بر فهم دستوری متن، به فهم روانشناختی ذهنیت مؤلف متن نیز پرداخت و اندیشه او را بازساخت[۶][۷].
- فلسفی: نظریههای هیدگر، هرمنوتیک فلسفی را آغاز کرد و به جای روش فهم، به درک معنای هستی روی آورد. در نظر هیدگر، فلسفه حقیقی باید معنای هستی را به فهم آوَرَد و این هدف، از گذر تحلیل پدیدارشناسانه وجود انسانی به دست میآید. هستی انسان از دو طریق بر انسان آشکار میشود: نخست از طریق احوال و احساسات و دیگر، از طریق فهم. فهمیدن، امکان رسیدن و شدن را فراهم میآورد[۸]. پیش فرضها و تفسیرهایی که از وجود انسان داریم، در تفسیر متون دخیلاند. زبان، ابزار بیان نیست؛ بلکه نمود هستی است و واژگان را معانی ثابت و واحدی مستقل از کاربرد و استعمال آنها نیست[۹][۱۰].
- گادامر از هرمنوتیک فلسفی هیدگر پیروی کرد. هرمنوتیک در باور او، کاوشی است در ماهیت فهم و تبیین شرایط وجودی و نیز عوامل مؤثر بر آن. او معتقد است که هیچ فهمی بدون پیش فرض نیست و گرایشها و دیدگاهها و انتظارات مفسر در فرآیند فهم دست دارند[۱۱]. فرآیند فهم از طریق گفت و گویی میان مفسر و متن به دست میآید. در این گفت و گو، افق فکری مفسر با افق معنایی متن درمیآمیزد و معانی جدیدی از آن میان برمیخیزند که حتی مورد نظر مؤلف متن نیز نبودهاند. افق فکری مفسر، پیوسته تغییر میپذیرد و از این رو است که هیچ تفسیری کامل نیست[۱۲]. فهم متن، همواره فهمی است عصری و به فضای ویژه روزگار خود وابسته است. هیچ گاه نمیتوان به صورت قطعی معنای یک متن را دریافت[۱۳]. بنابر مبانی هرمنوتیک فلسفی، هدف تفسیر متن، دریافتن مراد مؤلف آن نیست. تفسیر متن، فرآیندی بی پایان است و متن قابلیت قرائتهای گوناگون دارد. پیشداوریهای مفسر، شرط وجودی فهماند و معیاری یگانه برای داوری میان قرائتها و تفسیرهای متعدد وجود ندارد[۱۴][۱۵].
هرمنوتیک در ایران
- در سالهای اخیر برخی روشنفکران ایرانی کوشیدهاند اصول و مبانی هرمنوتیک فلسفی را برای فهم دین و تفسیر متون دینی به کار گیرند. دعاوی آنان عبارتاند از:
- شریعت و متون دینی صامتاند؛
- پیش فرضهای ذهنی مفسر در تفسیر متن دخیلاند؛
- به گوهر و حقیقت دین نمیتوان راه یافت؛
- فهم، فرآیندی است متحول و نسبی؛
- معرفت دینی، عصری است؛
- قرائت متعدد از متون دینی ممکن است، بی آنکه معیاری برای بازشناختن فهم درست از نادرست در دسترس باشد[۱۶][۱۷].
تفسیر و فهم متون دینی در اسلام
- هدف در تفسیر و فهم متن- به ویژه متن دینی- رسیدن به مراد مؤلف است. خداوند قرآن را برای هدایت انسان نازل کرده است[۱۸] و او را به تدبر و اندیشه در آن فرا خوانده است[۱۹]. آیات قرآنی حکایت از آن دارند که مقصود از نزول قرآن و دیگر کتب آسمانی این است که انسان در آن بیندیشد و به مراد خداوند برسد و آن را به کار گیرد. بنابراین، تفسیر باید "مؤلف محور" باشد. تفسیر در نظرگاه علمای اسلام، جنبه روشی دارد، نه فلسفی. بدین روی، مفسران بزرگ قرآن، برای "مفسر" شرطها و ویژگیهایی را لازم شمردهاند و تنها در این صورت است که میتوان به مراد خداوند پی بُرد[۲۰]. تفسیر قرآن با هدف دست یافتن به مقصود خداوند صورت میپذیرد و از این رو نمیتوان پیوند آن را با مؤلف- که خداوند متعال است- نادیده انگاشت. نمیتوان متن دینی را همچون شعر یک شاعر پیش رو نهاد و به تفسیر آزاد آن پرداخت که گونهای بازی با متن است[۲۱][۲۲].
پیش فرضهای تفسیر
- تفسیر هر متنی نیازمند پیش فرضهایی است که نه تنها مانع فهم حقیقت نیستند، بلکه مفسر را در فهم مراد مؤلف یاری میدهند. این پیشفرضها عبارتاند از:
- صاحب متن عاقل است؛
- صاحب متن قصد شوخی نداشته است؛
- از متن، مفهومی خلاف ظاهر اراده نکرده است؛
- صاحب متن حکیم است و از این رو، خلاف غرض خویش کاری نمیکند؛
- صاحب متن خلاف قواعد زبانی سخن نگفته است؛
- صاحب متن، هر واژه را در معنای خود به کار برده و چنانچه در معنایی دیگر به کار برده است، آن را با قرینه همراه کرده است[۲۳][۲۴].
پیشدانستههای مفسر
- برای راه یافتن به مراد مؤلف پیشدانستههایی برای مفسر لازم است که عبارتاند از:
- دانشهای ابزاری که پیش زمینه فرآیند فهم متناند؛ همانند دانش قواعد ادبی، منطق و لغت؛
- معلوماتی که زمینه طرح پرسش از متن را فراهم میسازند و پاسخهای متن به آن پرسشها را معلوم میسازند.
- آگاهی از ویژگیهای شخصیتی مؤلف؛ آن ویژگیها که مفسر را در فهم مراد مؤلف یاری میبخشند؛
- آگاهی از برخی پیشدانستههای یقینی که در فهم مراد متکلم دخالت دارند[۲۵][۲۶].
تفسیر تحمیلی
- گاه مفسر میکوشد تا گرایشها و فضای خاص ذهنی خویش را در فرآیند تفسیر دخالت دهد و آرای ظنی و مقصود خود را بر متن تحمیل کند. در این صورت است که فضای فهم به تاریکی و ناراستی میگراید و دست یافتن به مراد مؤلف ناممکن میشود. این فرآیند، در حقیقت، تطبیق متن بر آرا و عقاید مفسر است، نه تفسیر متن و در روایات دینی از آن با عنوان "تفسیر به رأی" یاد شده است[۲۷][۲۸].
علل اختلاف مفسران قرآن
- قرآن فصیحترین نمونه کلام عربی است و مفاهیم آن به روشنی پدیدار است. از این رو، اختلاف مفسران قرآن در تعیین مصادیق آیات و فهم مدالیل تصوری و تصدیقی آن است[۲۹]. مهمترین عواملی که چنین اختلافی را برمیانگیزند، عبارتاند از:
- اختلاف در روشهای تفسیری؛ روشهایی همانند روش روایی، روش ذوقی و عرفانی و یا روش فلسفی؛
- اختلاف در مسائل دانشهای پیشنیاز تفسیر؛ مثلًا اختلاف در پارهای از مسائل علوم ادبی یا علم رجال و درایه؛
- تفاوت میزان دقت و تیزهوشی مفسران؛
- طرح پرسشهای نوین از متن و گرفتن پاسخهای مناسب از آن[۳۰].
- با این حال، مفسران مسلمان، فهمهای مشترک فراوانی به ویژه در مدلول لفظی آیات و روایات دارند و فهم متون دینی در اسلام، روشمند و منظم است[۳۱]. در تفسیر متون دینی همانند دیگر متون، بسیاری از پیشفرضها نقشآفریناند؛ ولی با پیروی از روش درست میتوان از دخالت ذهنیت مفسر در فرآیند تفسیر جلوگیری کرد. مفسران قرآن در پی فهم مقاصد مؤلفاند و مشترکات فراوانی دارند و وجود پارهای اختلافات میان آنان، دلیل بر جواز قرائتهای گوناگون و بیضابطه از دین را فراهم نمیآورد[۳۲].
هرمنوتیک در فرهنگ اصطلاحات علم کلام
- رویکرد هرمنوتیک یا تأویلگرایی عمومی، عمری به درازی عمر کهن فلسفه دارد. این واژه ریشه در فرهنگ و لغت یونان باستان دارد و از فعل "هرمنوئین"[۳۳] به معنای تفسیر کردن و از اسم "هرمنیا"[۳۴] به معنای تفسیر اخذ شده است.
- ارسطو این موضوع را آنقدر ارزشمند دیده است که رسالهای را به نام "باری ارمیناس" به آن اختصاص داد که میتوان آن را رساله در باب تفسیر ترجمه کرد.
[میان واژه "هرمنوتیک" و "هرمس" خدای پیامرسان یونانیان، ارتباط آشکاری وجود دارد. هرمس واسطهای بود که به عنوان مفسر و شارح، پیام خدایان را قلب ماهیت کرده و محتوای آن را که فراتر از فهم آدمیان بوده، برای آنها به گونهای قابل درک درمی آورد.
- هیدگر فلسفه به منزله علم هرمنوتیک را با هرمس مرتبط میداند.
- نخستین وجه اصلی معنای "هرمنوئین" بیان کردن، اظهار کردن یا گفتن است که به وظیفه ابلاغی هرمس مربوط میشود.
بنابراین، هرمنوتیک به معنای تفسیر سخن ایزدان بود که فهم زمینیان از درک و دستیابی به آن عاجز مینمود و این صورت نمیپذیرفت جز با وساطت و تاویل هرامسه.
- مفهوم هرمنوتیک در دورههای بعد و عهد آبای کلیسا نیز بازگشتی دوباره به همان معنای آغازین بود؛ آنکه نقش آشکارکنندگی و گشودگی متن در نزد مخاطبان را دربرداشت، و در حکم مبنای نظری شروح کتاب مقدس درآمد و متضمن بر اصول و قواعدی شد که مفسر با استناد به آنها نصوص مقدسه را شرح و تفسیر مینموده است[۳۵].
- ازاینرو، وقتی به دوره جدید راه یافت، نیاز به کتبی احساس شد که در آنها قواعد شرح و بیان نصوص دینی را به دست داده باشد که این توسط لوتر و متکلمان نهضت اصلاح دینی، در قرن شانزدهم صورت پذیرفت.
- بنابراین، در این قرن بود که با پیدایش اختلاف بر سر متون مذهبی، هرمنوتیک به عنوان یک فن و دانش ظهور مینماید. در دورههای بعد احکام روشهای تفسیری کتاب مقدس و اصول و مبانی آن به کتب دیگر نیز تسری پیدا کرد، و در نتیجه از این اصطلاح روش عمومی اراده میشد که میتوانست به طور یکسان در همه علومی که در رتبه زبان و عبارت آمده است، به کار بسته شود. با این تحول روشهای تفسیری کتاب مقدس، با نظریه غیردینی تفسیر یکی میشود، و انجیل نیز در عداد یکی از پرشماران کتابی در آمد که بر مبنای این اصول و قواعد تفسیر میشود. این رویداد که در عصر روشنگری و مذهب اصالت عقل پیش آمد، موجب شد که تا تفسیر که اساساً تفسیر نصوص دینی بود، غیردینی شود، و حوزه آن توسع پیدا کند. بعدها متفکران هرمنوتیکی آن را به صورت نظریهای عام برای فهم هرگونه متنی در آورند.
- این کار اولینبار در قرن هجدهم، توسط شلایر ماخر صورت گرفت؛ زیرا او نخستین کسی بود که تبیین سازگار و منظمی از هرمنوتیک ادامه داد و آن را علم یا فن نائل آمدن به تفهم میدانست. به عبارت دیگر شلایر ماخر را از آنرو بنیانگذار هرمنوتیک مدرن میخوانند که علاوه بر علاقهمندی به تأویل کتاب مقدس، دامنه آن را به فراسوی حیطه دین کشاند تا بتوان آن را به طور کلیتر در تأویل متون به کار گرفت. او معتقد بود قواعد و اصول عامی بر فهم متن حاکم است، که عالم هرمنوتیک باید در تنظیم و تنقیح آن قواعد عام بکوشد.
- بعد از شلایرماخر، ویلهم دیلتای هرمنوتیک را از سنخ روششناختی و معرفتشناختی میدانست، که آن را به طور عام در خدمت علوم میخواست. این دو نوع هرمنوتیک [شلایر ماخر و ویلهم دیلتای] هرمنوتیک عام نام دارند، که از مقوله روششناسیاند، در مقابل هرمنوتیک خاص و فلسفی.
- در آخرین مرحله و در دوران معاصر هیدگر و گادامر در نظر گاهی کاملاً متفاوت هرمنوتیک را ارائه روش ندانسته و آن را به سطح فلسفه و هستیشناسی ارتقا میدهند. این هرمنوتیک خاص و معروف به هرمنوتیک فلسفی میباشد[۳۶].
- هرمنوتیک فلسفی تأمل فسلفی در پدیده فهم را وجهه همت خود قرار داده و کاری به اصول و قواعد حاکم بر فهم و تفسیر و ندارد. به عبارت دیگر هیدگر و گادامر، هرمنوتیک را پدیدارشناسی دازاین یا طریق دستیابی به تفهم مبتنی بر پدیدارشناسی از نحوه وجود آدمی دانستهاند.
- بنابراین، پس از دوران روشنگری که هرمنوتیک به صورت یک نظام فکری خاص پدیدار شد، در دهههای آخر رونق جدیدی یافت، و در کنار دیگر علوم شأن ویژهای را احراز کرد؛ تا به گونهای که میتوان ادعا کرد از دهه هفتم قرن بیستم، هرمنوتیک به وجهه غالب تفکر فلسفی معاصر تبدیل گشته و بر دیگر گرایشهای نظری تفوق یافته است. این از آنروست که هرمنوتیک فلسفی توجه ویژهای به مقوله زبان و تفسیر دارد. هرمنوتیک فسلفی آلمانی به زعامت هیدگر و به ویژه گادامر در باب ماهیت فهم آدمی ایدههایی را مطرح ساخت که دیدگاههای سنتی و مقبول همه علوم را مانند فلسفه، معرفتشناسی، کلام دینی و دیگر علوم انسانی را به نقد کشاند[۳۷].
- بنابراین، دیدگاههای گادامر تکاملیافته تمام مراحل هرمنوتیک از آغازین مراحل تا به امروز است، و همچنین وجه برتری او بر هیدگر نیز این است که علاوه بر آنکه دیدگاههای گادامر آینه تمامنمای رویکرد فلسفی هیدگر است، نظریات چالش برانگیزتری را نیز خود ارائه میدهد.
- نکته مهم دیگر درباره هرمنوتیک گادامر، تأثیرات عمیق فکری او بر تعدادی از روشنفکران مسلمان است. در مجادلات کلامی و فلسفی سالهای اخیر در حوزه وطنی، رویکرد گادامری فراوان به چشم میخورد و چالشها و مناقشاتی که در نتیجه مباحث هرمنوتیکی در متون دینی به وجود آمده، عمدتاً مقتبس و برخاسته از دیدگاه گادامری است[۳۸]. به قول آقای هابرماس، هرمنوتیک گادامر، راه به مذهب نسبیت میبرد، نه به وجهه عینی و خارجی اشیا[۳۹].
- گادامر از مباحث متعددی سخن به میان آورد. در نظر او هر کدام از اینها مکمل بیبدیل در جهت پیریزی این بنیان جدید است. از جمله این انگارهها، تفهم، تفسیر، تأویل، پیشفرض ها، امتزاج افقها، گفتگوی هرمنوتیکی و دور هرمنوتیکی میباشد[۴۰].
هرمنوتیک و قرائتهای مختلف از دین
- هرمنوتیک علاوه بر به چالش کشیدن تفکر معرفتشناسانه رایج و متعارف تمام علوم بشری، بستری فراهم آورد که معرفت سنتی از دین را با هجوم و نقدهای جدیدی روبهرو سازد، و زمینه قرائتهای مختلف و غیر مرتبط با مراد حقیقی دین از آن فراهم گردد. این بیشتر به هرمنوتیک فلسفی برمیگردد؛ زیرا هرمنوتیک قبل از هیدگر و گادامر، به علت اعتقاد داشتن تمام نحلههای آن به درونمایههای اصلی روش سنتی، چالش جدی را در حوزه تفکر دینی فراهم نیاورد، برخلاف هرمنوتیک فلسفی معاصر که از دو جهت گزارههای ارزشی و اعتقادی را به هماوردی فراخواند: یکی اینکه احکام صادره مربوط به فهم، معرفت دینی و تفسیر متون مقدسی را در برمیگیرد، و دیگر اینکه ادیان ابراهیمی که مبتنی بر وحی و کلام الهیاند، از تفسیر و فهم متون دینی تأثیرپذیرند[۴۱]. ازاینرو گفته شده جنبش هرمنوتیک نوین، به صورت جنبشی مسلط در علم کلام پروتستان در آمده و کانون مسائل کلامی امروز است[۴۲]. به ویژه اینکه گادامر معتقد است هیچ متن مقدسی بدون پیش فرض تأویل نمیشود[۴۳]. همین امر سبب شد که کانون تمام نقدها علیه فلسفه هرمنوتیک گادامر، فرایند دستیابی به تأویل درست و معتبر باشد[۴۴][۴۵].
- آموزهها و دستاوردهای هرمنوتیک فلسفی، در موارد زیر باعث چالش با شیوههای تفسیری رایج میشود:
- خاموش بودن شریعت و متون دینی در ارائه پیام و محتوایی آشکار.
- تأثیرگذاری پیشفرضهای ذهنی و خارجی مفسران و مخاطبان در تفسیر متون دینی.
- عدم اصطیاد حقیقت و گوهر دین توسط هیچ مفسری.
- عدم وجود هیچگونه قرائت ناب و سرهای از دین و آمیخته بودن متون دینی از حق و باطل.
- امکان قرائتهای مختلف و حتی بینهایت از متون دینی و عدم وجود معیارهایی برای فهم برتر.
- اعتبار بخشیدن به تفسیر به رأی.
- ارج نهادن به تمام فرقههای انحرافی دین که مدعی تفسیر درست از دین هستند.
- سازگاری تمامعیار با افراط و نسبیگرایی در تفسیرهای دینی.
- عدم دسترسی به فهم صحیح و عینی متون دینی.
- مخالفت با روح دین که در مبارزه با بتپرستی آغاز گردید، زیرا بتپرستی نیز نوعی قرائت از خداپرستی است.
- دخالت ذهنیت مفسر به عنوان شرط وجودی حصول فهم.
- عدم وجود فهم ثابت و غیرسیال از متون مقدس.
- عدم توجه به قصد و درک مراد مؤلف سخن[۴۶].
- همسان دیدن سخن خداوند همانند کلام بشری در تنوع تفسیری بیمبنا.
- سردرگمی متدینان به ادیان الهی در صحت و واقعی بودن اعتقاداتشان.
- به پلورالیسم انجامیدن و تکثرگرایی قرائتهای مختلف از دین، همانگونه که پلورالیسم به عنوان یک مکتب، نیز ریشه در هرمنوتیک فلسفی دارد و با آن هماهنگ است[۴۷][۴۸].
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ فرهنگ واژهها، ۵۷۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۴۷۰.
- ↑ معرفت دینی، ۱۳۱.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۴۷۰.
- ↑ فرهنگ واژهها، ۵۸۰؛ کتاب نقد، ۲۳/ ۱۲۰.
- ↑ کتاب نقد، ۲۳/ ۱۲۰.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۴۷۱.
- ↑ کتاب نقد، ۲۳/ ۱۲۳.
- ↑ فرهنگ واژهها، ۵۸۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۴۷۱.
- ↑ کتاب نقد، ۲۳/ ۱۲۸.
- ↑ درآمدی بر هرمنوتیک، ۲۶۷.
- ↑ مبانی کلامی اجتهاد، ۲۳۴.
- ↑ مبانی معرفت دینی، ۱۳۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۴۷۲.
- ↑ کتاب نقد، ۲۳/ ۸۹؛ فرهنگ واژهها، ۵۹۳.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۴۷۲.
- ↑ ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾؛ سوره بقره، آیه ۱۸۵؛ ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا ﴾؛ سوره اسراء، آیه ۹.
- ↑ ﴿أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلافًا كَثِيرًا ﴾؛ سوره نساء، آیه ۸۲؛ ﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الأَلْبَابِ ﴾؛ سوره ص، آیه ۲۹.
- ↑ هرمنوتیک، جعفر سبحانی/ ۱۲.
- ↑ مبانی معرفت دینی، ۱۴۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۴۷۲.
- ↑ هرمنوتیک، جعفر سبحانی/ ۶۸ و ۶۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۴۷۳.
- ↑ مبانی معرفت دینی، ۱۵۲.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۴۷۳.
- ↑ المیزان، ۱/ ۱۳.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۴۷۳.
- ↑ المیزان، ۱/ ۱۴.
- ↑ قبسات، ۱۷/ ۲۹ و ۳۰.
- ↑ قبسات، ۲۵، ۲۹، ۳۰.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۴۷۴.
- ↑ Hermenuein.
- ↑ Hermeneia.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۶۱.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۶۲.
- ↑ در بحث کلیات هرمنوتیک از کتاب علم هرمنوتیک، پالمر، ص۲۱ - ۱۶ و همچنین از کتابهای درآمدی بر هرمنوتیک، واعظی، ص۶۵ - ۲۳ و منطق و مبانی علم هرمنوتیک، ریختهگران، ص۵۰ - ۹ استفاده شد.
- ↑ بیات، فرهنگ واژه ها، ص۵۸۶.
- ↑ ریختهگران، منطق و مبحث علم هرمنوتیک، ص۲۱۸.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۶۳.
- ↑ بنگرید به: واعظی، درآمدی بر هرمنوتیک، ص۵۵ - ۵۴.
- ↑ پالمر، علم هرمنوتیک، ص۹.
- ↑ پالمر، علم هرمنوتیک، ص۲۰۱.
- ↑ پورحسن، هرمنوتیک تطبیقی، ص۲۹۴.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۶۴.
- ↑ بنگرید به: محمدرضایی، نگاهی به هرمنوتیک، ص۸ - ۷؛ واعظی، درآمدی بر هرمنوتیک، ص۵۹۲؛ بیات، فرهنگ واژه ها، ص۵۹۲.
- ↑ جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: نگارنده، مکتبهای نسبیگرایی اخلاقی از یونان باستان تا دوران معاصر، فصل مربوط به هرمنوتیک.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۶۴-۲۶۵.