دولت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۱۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل دولت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

دولت[۱]، در یک معنا، نظام سیاسی متعین و مشخص است؛ یعنی وقتی که یک نظام سیاسی در قالب سرزمین و کشور وجود خارجی پیدا کند و متناسب با فرهنگ و توانایی‌ها و اراده سیاسی یک اجتماع، قوام و شکل یابد و آنگاه که جمعیتی انسانی در محدوده مرزی سیاسی، مشخص و قراردادی به تعریف مشترکی از رشد و سعادت دست یابند، دارای منافع و سرنوشت مشترک شده، دوستان و دشمنان مشترکی پیدا نمایند و برای حراست و حفاظت از منافع خود، به همدلی، همفکری و همکاری برسند، تبدیل به ید واحده و قدرت متمرکزی می‌شوند و سازمانی واحد را برای اداره امور و سامان بخشیدن به مسائل مورد ابتلا، تشکیل می‌دهند و حق حاکمیت انحصاری و مستقل بر سرنوشت خود را برای خویش محفوظ می‌دارند؛ همچنان که برای دولت‌های دیگر نیز این حق را به رسمیت می‌شناسند و در نتیجه برای خود نیز در مداخله بر سرنوشت سیاسی سایر دولت‌ها، محدودیت قایل می‌شوند. بنابراین با توجه به این تعریف، عناصر و عوامل اصلی دولت عبارتند از:

  1. جمعیت؛ در دولت‌های جدید، به خصوص از اواخر قرن نوزده به این طرف، در قالب ملت تعریف می‌شود و لذا واحدهای اجتماع سیاسی با عنصر ملیت از هم تفکیک شده و تمیز داده می‌شوند. در اسلام نگاه به جامعه بشری بیشتر اعتقادی و مکتبی است و ویژگی‌های فیزیکی، نژادی، قومی و زبانی کمتر مورد توجه هستند. بنابراین، امت اسلام، حتی فراتر از دولت‌ها و واحدهای سیاسی، جایگاه ویژه‌ای در تعریف اجتماع مسلمین دارد.
  2. سرزمین؛ در تعریف فوق، از آن جهت در کنار کشور قرار می‌گیرد که عمده‌ترین ویژگی کشور در عنصر جغرافیایی آن نهفته است و ازاین‌رو آن را ظرف تحقق نظام سیاسی قرار می‌دهد؛ بنابراین مرزهای جغرافیایی قراردادی، جداکننده نظام‌های سیاسی متعین یا دولت‌ها هستند.
  3. حکومت؛ مراد از آن، سازمان اجرایی درون دولت است و به مجموعه افراد، مناصب و ارگان‌هایی اطلاق می‌شود که دست اندرکار تنظیم و اداره امور جامعه هستند.
  4. حاکمیت؛ یعنی حق اعمال اراده جمعی که در محدوده سرزمین، مطلق و غیرقابل تقیید است و از آن به استقلال نیز یاد می‌شود، در نظام جهانی شکل‌گرفته در سده اخیر. دولت‌ها بخشی از این حقوق سازمان را از خود سلب نموده و در اختیار سازمان‌های فرا دولتی، و به اصطلاح بین‌المللی، قرار داده‌اند؛ نظیر: سازمان ملل متحد، شورای امنیت و دیگر سازمان‌های بین‌المللی و منطقه‌ای.

در تعریف دیگر، تنها قومی مجریه را می‌توان دولت نامید که طبق این تعریف، حکومت در مقایسه با دولت در موضع شامل‌تری قرار می‌گیرد و دولت بخشی از وظایف حکومت را عهده‌دار است؛ چنانچه اگر حکومت عامل تنظیم و اداره امور کشور باشد، دولت تنظیم‌کننده مستقیم بوده و همراه حکومت، نقش اجرایی این تنظیم را بر عهده می‌گیرد؛ به عنوان مثال، می‌توان از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، چنین برداشت کرد که حکومت را در موضع شامل‌تری نسبت به دولت خوانده است و در اولین اصل، تصریح دارد: “حکومت ایران، جمهوری اسلامی است که ملت ایران بر اساس اعتقاد دیرینه‌اش به حکومت حق، عدل و قرآن، در پی انقلاب اسلامی، به آن رأی مثبت داد”. اگر این مطلب با مفاد اصل دوم که می‌گوید: جمهوری اسلامی نظامی است بر پایه ایمان...”، مقایسه شود این نتیجه حاصل می‌شود که حکومت ایران، همان نظام شکل یافته اسلامی است و این مطلب متضمن تعریف اول از دولت می‌باشد. در اصل سوم با وظایفی که برای دولت جمهوری اسلامی ایران برمی‌شمارد، می‌توان دولت را در این بیان، شامل منصب‌ها و نهادهای رسمی کشور دانست که به تعریف حکومت منطبق است[۲].

در ادبیات سیاسی رایج، تعاریف پراکنده و متفاوتی از دولت عرضه می‌شود که می‌توان به نمونه‌هایی از آن اشاره نمود: “فرهنگ علوم اجتماعی” که آلن بیرو، چهار معنا برای آن ذکر می‌کند:

  1. صورتی از حکومت و نظام سیاسی؛ نظیر: دولت سلطنتی و جمهوری.
  2. حکومت و سازمان اداری یک ملت.
  3. مجموع شهروندانی که به عنوان هیأت سیاسی شناخته می‌شوند.
  4. فراخنای یک کشور که تابع حاکمیت سیاسی واحدی است.

آلن بیرو، برای شفاف‌تر ساختن، چهره مبهمی که از دولت به ذهن می‌آید، اضافه می‌کند که دولت در واقع فقط آن جزء از هیأت سیاسی است که حراست از قانون، حکومت در چارچوب قانون اساسی، ارتقای پیشرفت و سعادت همگان، تأمین نظم عمومی و اداره امور همگانی، وظیفه خاص آن می‌باشد. دولت جزیی است، دارای تخصص ویژه در تأمین منافع عموم که یک فرد یا یک گروه نیست؛ بلکه مجموعه‌ای از نهادهاست که در جهت پیدایی و تشکل یک دستگاه تنظیم‌کننده که در رأس جامعه جای گرفته و قوام می‌پذیرد[۳]. “فرهنگ علوم اجتماعی” دیگری که کار مشترک دو نویسنده انگلیسی و آمریکایی است با کالبدشکافی مفهوم دولت، معانی متعددی را ارائه می‌دهد؛ از جمله می‌نویسد: اصطلاح دولت به دسته‌ای از مردم اشاره می‌کند که در یک منطقه معین زندگی می‌کنند و به گونه‌ای سازمان‌دهی شده‌اند که تعداد کمی از افراد انتخاب‌شده از بین آنان می‌توانند توقع داشته باشند که فعالیت‌های کمابیش محدود همان دسته از مردم را از طریق توسل به منافع واقعی یا واهی گروهی و با اعمال زور کنترل نمایند و نیز دولت عبارت است از حاکمیت یک گروه سرزمینی. در این تعریف، چهار عامل مردم، سرزمین، حکومت و استقلال به منزله تمیز و تفکیک دولت از دیگر موجودیت‌های سیاسی انتخاب شده است. این عوامل برای اینکه دولت را از مستعمرات وابسته، کلیسای کاتولیک، سازمان ملل متحد و جوامع زنبورها متمایز سازند، کفایت می‌کند. در بیان جامعه‌شناسی دولت سازمانی است که اراده ملت را که دارای ترکیب سیاسی است بر حسب منافع جمعی آن سازمان می‌دهد. این تعریف، این اندیشه را بر می‌انگیزد که اولاً: قدرت اعمال زور دولت به‌گونه‌ای با اراده ملت مربوط است و ثانیاً: ملت اصولاً منافع و هدف‌های مشترک دارد. در تفکیک میان دولت و اجتماع نظر کولب و ویلسون را می‌توان آورد که می‌گویند: “دولت بخشی از اجتماع است نه تمام آن”.

برخی دولت را از حکومت تفکیک می‌کنند؛ نظیر: بالارد که معتقد است: “حکومت وسیله‌ای است که دولت از طریق آن عمل می‌کند” و ویلیامز حکومت را گروهی می‌داند که قانوناً قدرت را در دست دارد؛ ولی دولت ترکیبی است که فعالیت آن گروه را تعیین و تنظیم می‌کند و بالاخره مفهوم حقوقی دولت را از زبان گلسن این‌گونه بیان می‌کند: “دولت یک نظام قانونی است”[۴].[۵]

جستارهای وابسته

منابع

  1. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام

پانویس

  1. مرادف لاتین آن (state) است.
  2. تعریف حکومت در ادامه بحث آمده است.
  3. بیرو، ألن، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه دکتر باقر ساروخانی، ص۴۰۴.
  4. گولد، جولیوس و کولب، ویلیام ل، فرهنگ علوم اجتماعی.
  5. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۴۳.