حدیث طیر
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حدیث طیر (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
حدیث طیر
در احادیث بسیاری از انس بن مالک و دیگران روایت شده است که پرندهای بریان به پیامبر(ص) اهدا شد. پیامبر(ص) از خداوند خواست که محبوبترین خلق خود را در خوردن آن پرنده با او سهیم کند[۱]. پس از این دعای پیامبر(ص) علی(ع) بر وی وارد شد و در خوردن مرغ بریان با او سهیم شد[۲]
سند حدیث طیر
حدیث طیر علاوه بر نقل آن از طریق ائمه اهلبیت(ع)، در منابع اهلسنت از بیش از دوازده صحابی روایت شده است که عبارتاند از: علی بن ابیطالب(ع)، عبدالله بن عباس، ابوسعید خدری، سفینه خدمتکار پیامبر(ص)، انس بن مالک، ابوطفیل عامر بن واثله، سعد بن ابیوقاص، عمرو بن العاص، جابر بن عبدالله انصاری، ابورافع، ابومرازم، یعلی بن مره، حبشی بن جناده و امایمن[۳]. مضافاً بر اینکه امیرالمؤمنین(ع) در روز شورا حدیث طیر را به عنوان یکی از فضایل خود طرح کرد و حاضران که پنج نفر از مشاهیر صحابه بودند به آن اذعان کردند[۴]. بیش از نود نفر از تابعین نیز حدیث طیر را روایت کردهاند[۵].
دانشمندان شیعه، حدیث طیر را در کتابهای معتبر حدیث و تاریخ روایت کردهاند[۶]، همچنین این روایت در بسیاری از کتابهای مشهور و معتبر اهلسنت نیز آمده است[۷].
اهمیت حدیث طیر و شهرت و اعتبار آن تا حدی است که عدهای از دانشمندان اسلامی به تألیف کتاب جداگانه درباره آن اقدام کردهاند. محمد بن جریر طبری، ابنعقده، حاکم نیشابوری، ابنمردویه اصفهانی، ابونعیم اصفهانی، ابوطاهرین حمدان شمسالدین ذهبی از آن جملهاند[۸]. از نکات یاد شده به دست میآید که حدیث طیر از احادیث متواتر اسلامی است و در اعتبار و درستی آن تردیدی راه ندارد. بدین جهت است که عدهای از دانشمندان و محدثان، آن را به صورت جزمی و قطعی نقل کردهاند[۹] و از نظر محدثان، نقل حدیث به صورت جزمی، دلیل بر صحت آن از نظر ناقل حدیث است[۱۰]. علاوه بر این، عدهای از دانشمندان و محدثان اهلسنت بر صحت حدیث طیر تصریح کردهاند[۱۱]. در مجلس مناظرهای که مأمون عباسی درباره افضلیت امیرالمؤمنین(ع) تشکیل داد، اسحاق بن ابراهیم که یکی از عالمان برجسته و حاضر در آن مجلس بود به صحت حدیث طیر تصریح کرد، چنان که یحیی بن اکثم قاضی القضاه نیز استدلال مأمون را تأیید کرد، و دیگر حاضران که سی و نه نفر بودند، هیچگونه مخالفتی در این باره اظهار نکردند[۱۲].
گفته شده است شمسالدین جزری و ابوعبدالله ذهبی حدیث طیر را از موضوعات دانستهاند[۱۳]، ولی این سخن فاقد اعتبار است، زیرا درباره شمسالدین جزری هیچ مدرکی نقل نشده است تا بررسی شود و نسبت دادن گفتاری به فردی بدون مدرک اعتبار علمی ندارد، به ویژه آنکه نظیر این نسبت درباره حدیث “مدینه العلم” نیز به وی داده شده است، با آنکه او این حدیث را به طور مسند نقل کرده و رد نکرده است[۱۴]. ابوعبدالله ذهبی نیز در تذکره الحفاظ[۱۵] گفته است: “حدیث طیر از طرق بسیاری روایت شده است و من آنها را در کتاب مستقلی گرد آوردهام، و مجموع آنها شرایط احادیث مربوط به سنن را دارند و بهترین آنها حدیث قطن بن نسیر شیخ مسلم از جعفر بن سلیمان، از عبدالله بن المثنی، از عبدالله بن انس ابن مالک، از انس است. در میزان الاعتدال[۱۶] نیز حدیث طیر را با سند مزبور روایت کرده است. رجال این سند همگی موثقاند، زیرا از مشایخ مسلم یا از مشایخ بخاریاند[۱۷]. بنابراین نباید ذهبی را از قائلان به موضوع بودن حدیث طیر دانست.
برخی به ابنجوزی نسبت دادهاند که وی حدیث طیر را ساختگی دانسته و در کتاب الموضوعات خود آورده است[۱۸]، در حالی که چنین مطلبی در کتاب الموضوعات ابنجوزی یافت نمیشود و حافظ علائی و ابنحجر مکی نیز تصریح کردهاند که ابنجوزی حدیث طیر را در کتاب الموضوعات نیاورده است[۱۹].
بر فرض اینکه نسبت مزبور به ابنجوزی درست باشد نیز سخن وی اعتبار ندارد، چرا که محمد طاهر فتنی در آغاز کتاب خود، تذکره الموضوعات درباره ابنجوزی گفته است: “وی در حکم به موضوع بودن احادیث افراط کرده است، بدین جهت مورد نقد افاضل قرار گرفته است، چنان که سیوطی گفته است: ابنجوزی در کتاب الموضوعات زیادهروی کرده و روایات ضعیف و بلکه حسن و صحیح را نیز از موضوعات شمرده است. سپس فتنی برای نمونه به حدیثی اشاره میکند که ترمذی روایت کرده است. مجعول دانستن چنین حدیثی، اگر چه ترمذی آن را ضعیف شمرده است، درست نیست. بر این اساس، مجعول دانستن حدیث طیر نیز روا نخواهد بود، زیرا ترمذی، آن را روایت کرده و تضعیف نیز نکرده است[۲۰].
آری، ابنجوزی حدیث طیر را در کتاب العلل المتناهیه آورده است[۲۱]، وی در این کتاب، احادیثی را گرد آورده که سند آنها را تمام ندانسته است و از لفظ آنها دلیلی بر دروغ بودنشان به دست نمیآید. روشن است که با توجه به متواتر یا مستفیض بودن حدیث طیر از یک سو، و صحت سند برخی از روایات آن از سوی دیگر، و اعتبار آن از نظر عدهای از محققان اهلسنت، سخن ابنجوزی در ضعیف دانستن حدیث طیر اعتباری نخواهد داشت، چنانکه ابنحجر مکی در المنح المکیه فرضیه ساختگی بودن حدیث طیر را آشکارا رد کرده است[۲۲]. شگفتآورتر از نسبتهای پیشین، سخن ابنتیمیه است که گفته حدیث طیر را هیچ یک از اصحاب صحاح نقل نکرده و ائمه حدیث آن را صحیح ندانستهاند[۲۳]، با اینکه ترمذی[۲۴] و نسائی[۲۵] که دو تن از اصحاب صحاح ستهاند، آن را روایت کرده و حاکم نیشابوری، ابن عبدربه قرطبی، ابوعبدالله گنجی شافعی، اسحاق بن ابراهیم بن حماد، قاضی القضاة، یحیی بن اکثم و دیگران بر صحت آن گواهی دادهاند[۲۶]
دلالت حدیث طیر
مطابق حدیث طیر، پیامبر(ص) از خداوند خواست تا محبوبترین آفریده خود را نزد او بیاورد. دعای رسول خدا(ص) مستجاب شد، و حضرت علی نزد او آمد. روشن است که محبت خداوند به افراد جز بر اساس مقام و منزلت معنوی و پارسایی آنان نیست: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[۲۷] محبت خداوند به افراد به میزان پیروی آنان از شریعت الهی بستگی دارد: ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾[۲۸] بنابراین، علی گرامیترین و برترین انسان نزد خداوند بوده است. بدون شک پیامبر(ص) از این حکم مستثناست، زیرا در اینکه او برترین و گرامیترین آفریده خدوند است، تردید و اختلافی نیست، و او که از این مقام ویژه برخوردار است از خداوند خواسته است محبوبترین آفریدهاش را نزد او آورد. بر این اساس، امیرالمؤمنین(ع) بر دیگر اصحاب پیامبر(ص) برتر است[۲۹]
پاسخ به اشکالات
اشکال اول: احتمال دارد که مقصود، محبوبترین خلق خدا در خوردن آن غذای مخصوص با پیامبر بوده است، نه محبوبترین خلق خدا به صورت مطلق و از نظر مقام و منزلت معنوی، زیرا از نظر طبیعی، همغذا شدن فرزند انسان یا کسی که به منزله فرزند اوست با او، بر لذت غذا خواهد افزود[۳۰].
پاسخ: احتمال مزبور با ظاهر حدیث سازگاری ندارد، زیرا اگر مقصود، احتمال یاد شده میبود به جای «يَأْكُلُ مَعِي» عبارت فی الأکل معی، ذکر میشد، یعنی خدایا محبوبترین خلق خود را در خوردن این پرنده بریان نزد من آور[۳۱]. در حقیقت، آنچه پیامبر از خداوند درخواست کرده این است که محبوبترین خلق خود را نزدش بیاورد، و انگیزه او بر چنین درخواستی در آن زمان خاص، این بوده که با او در خوردن آن غذای ویژه سهیم شود. علاوه بر این، احتمال مزبور با عبارت «بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ» سازگاری ندارد، زیرا محبوبیت نزد خداوند با امور معنوی ارتباط دارد نه با امور مادی و غریزی.
مضافاً براینکه اگر احتمال مزبور مقصود میبود، شریک شدن علی(ع) با پیامبر(ص) در خوردن آن غذا، فضیلتی معنوی به شمار نمیآمد، در حالی که برداشت و دریافت انس از دعای پیامبر جز این بود، زیرا وی آرزو داشت که آن فضیلت برای یکی از انصار تحقق یابد، چنان که امیرالمؤمنین(ع) نیز در روز شورا از آن به عنوان یکی از فضایل خویش یاد کرد.
اشکال دوم: آنچه از حدیث طیر به دست میآید افضلیت علی(ع) بر دیگر صحابه در آن زمان است، ولی بر این دلالت نمیکند که او در آینده نیز از دیگران برتر است[۳۲].
پاسخ: اولاً: اطلاق حدیث بر افضلیت علی(ع) در حال و آینده دلالت میکند و اگر غیر از این مقصود بود، بیان میشد[۳۳]. ثانیاً: این فرضیه بر خلاف اجماع مسلمانان است، زیرا هم کسانی که به افضلیت علی(ع) بر دیگران معتقدند، و هم کسانی که به افضلیت او معتقد نیستند، زمان آن را مقید نکردهاند. ثالثاً: احتجاج امیرالمؤمنین(ع) به آن در روز شورا آن را ابطال میکند، زیرا اگر چنین احتمالی وجود میداشت، امام به آن احتجاج نمیکرد، و حاضران نیز میتوانستند با استناد به آن، احتجاج امام را مخدوش سازند[۳۴].
اشکال سوم: مقصود از «أَحَبِّ الْخَلْقِ إِلَيْكَ» محبوبترین افراد از خاندان پیامبر(ص) است، نه عموم افراد. در این صورت علی، محبوبترین خاندان پیامبر نزد خداوند و برترین آنهاست[۳۵].
پاسخ: اولاً: این احتمال بر خلاف اطلاق حدیث است، و ثانیاً: روایات بسیاری در برتری قریش بر دیگران، و برتری بنیهاشم بر قریش وارد شده است. هرگاه علی(ع) محبوبترین فرد از خاندان پیامبر(ص) نزد خداوند باشد، محبوبترین فرد از دیگر خاندانها نیز خواهد بود[۳۶].
اشکال چهارم: حدیث طیر نسبت به فضائل مختلف اطلاق ندارد، زیرا میتوان پرسید مقصود، محبوبترین افراد در کدام فضیلت است. موجهبودن چنین پرسشی اطلاق حدیث را دچار مشکل میکند[۳۷].
پاسخ: با چنین احتمالی دیگر هیچگونه اطلاق کلامی شکل نخواهد گرفت و حجیت اصل اطلاق در کلام - که از قواعد معتبر عقلایی در باب محاوره است - لغو خواهد شد. آری در اینکه میتوان درباره حدیث طیر و نظایر آن از نظر دایره مدلول پرسید، سخنی نیست، امّا مقتضای اطلاق کلام، شمول آن نسبت به همه احتمالات است، مگر اینکه قرینهای بر تقیید در دست باشد.
اشکال پنجم: دلایل افضلیت ابوبکر و عمر باعث تقیید حدیث طیر و دیگر دلایل افضلیت علی(ع) است[۳۸].
پاسخ: اولاً: دلایل یاد شده از نظر شیعه ثابت نیست، و ثانیاً: برعکس این مطلب را هم میتوان گفت، یعنی دلایل افضلیت امیرالمؤمنین(ع)، دلایل افضلیت دیگران را (بر فرض وجود چنین دلایلی) تقیید میکند.
اشکال ششم: خوردن گوشت پرنده نه عبادت ویژهای است که مایه تقرب انسان نزد خداوند باشد و نه مصلحت دینی یا دنیوی مهمی را در بردارد، که پیامبر(ص) از خداوند درخواست کند تا محبوبترین خلق را در خوردن آن با او شریک سازد[۳۹].
پاسخ: خوردن گوشت پرنده در ارتباط با درخواست پیامبر(ص) از خداوند- که محبوبترین خلق خود را در خوردن آن با او شریک سازد- موضوعیت نداشت تا اشکال مزبور وارد شود، بلکه طریق و نشانه بود، و برای طریق و نشانه بودن، مباح بودن کاری کافی است، و مشتمل بودن آن بر فضیلت معنوی یا رجحان دنیوی لازم نیست.
اشکال هفتم: به اعتقاد شیعیان، پیامبر اکرم(ص) از آغاز میدانست که علی محبوبترین خلق خدا پس از او است، و او را به عنوان جانشین خود برگزیده و معرفی کرده بود، ولی مفاد حدیث طیر این است که او نمیدانست چه کسی پس از رسول خدا محبوبترین خلق نزد خداست، و از خداوند خواست تا او را برایش معرفی کند[۴۰].
پاسخ: حدیث طیر به هیچ وجه بر اینکه پیامبر(ص) نمیدانست که علی(ع) محبوبترین خلق نزد خداوند است، دلالت ندارد، بلکه مفاد آن این است که رسول اکرم(ص) از خداوند درخواست کرد تا محبوبترین خلقش را در آن زمان و مکان، نزد او بیاورد. در حقیقت، مقصود او از محبوبترین خلق، همان علی بن ابیطالب(ع) بود و وجه اینکه به جای بردن نام او از عنوان محبوبترین خلق استفاده کرد این بود که این مطلب را برای انس بن مالک و از طریق او برای دیگران روشن سازد و هم محک آزمونی برای انس باشد تا وی از درجه ایمان خود آگاه شود. از این بیان، پاسخ اشکال دیگری نیز روشن شد و آن اینکه اگر پیامبر(ص) میدانست که علی(ع) محبوبترین خلق، نزد خداست، چرا نام او را نبرد تا مطلب برای انس روشن باشد و فکر باطل در ذهنش راه نیابد؟[۴۱].
اشکال هشتم: در روایات متعددی از شیعه آمده است که صحابه پیامبر(ص)، این مطلب را نمیدانستند که علی(ع) محبوبترین خلق خداست و اگر حدیث طیر صحیح میبود یا چنین مدلولی داشت، صحابه پیامبر از آن آگاه بودند. این روایات مربوط به آخرین روزهای زندگی خاتم انبیا(ص) است که در بستر بیماری بود، و از اطرافیان خواست حبیب او را نزدش بیاورند، و آنان ابوبکر را آوردند، اما حضرت از او روی برگرداند، بار دیگر عمر را آوردند، و پیامبر از او هم روی برگرداند، و بار سوم علی(ع) را آوردند، این بار رسول خدا(ص) شادمان شد و معلوم شد که مقصود او علی(ع) بوده است[۴۲].
پاسخ: در روایات تصریح شده است که وقتی پیامبر(ص) از اطرافیان خواست تا حبیب او را نزدش بیاورند، عایشه گفت: مقصود وی ابوبکر است، ولی چون ابوبکر آمد، پیامبر از او روی برگرداند. این بار حفصه گفت مقصود پیامبر، عمر است، ولی چون عمر آمد، پیامبر از او هم روی برگرداند. در این هنگام علی آمد و پیامبر با دیدن وی خوشحال شد و مطالبی را با او نجوا کرد[۴۳]. بنابراین، نسبت دادن آگاه نبودن صحابه از اینکه علی محبوبترین خلق خداست، با استناد به روایات یاد شده، نادرست است. همچنین آنچه در این روایات مطرح شده، حبیب و دوست پیامبر(ص) است، نه محبوبترین خلق نزد خداوند.
اشکال نهم: در روایات شیعه تصریح شده است که پیامبر اکرم(ص) در مقایسه علی و فاطمه فرموده است: «فاطمه از علی نزد من محبوبتر است»[۴۴]. همچنین از علی روایت شده است که فاطمه(س)، محبوبترین امل پیامبر(ص) نزد او بود[۴۵]، چنانکه در روایاتی نیز آمده است که پیامبر(ص) فرموده است: «فاطمه محبوبترین خلق نزد من است».
پاسخ: وجه جمع این دو دسته روایات این است که فاطمه(س)، محبوبترین زنان امت و علی(ع)، محبوبترین مردان نزد پیامبر(ص) است، چنانکه این مطلب در روایتی از عایشه همسر پیامبر(ص) نقل شده است[۴۶].
اشکال دهم: در حدیثی از پیامبر(ص) روایت شده که حسین محبوبترین اهل زمین نزد اهل آسمان است[۴۷].
پاسخ: این روایت با احادیث طیر تقیید میشود، چنانکه در تقیید آن به پیامبر اکرم(ص) تردیدی نیست. بنابراین، حدیث مزبور، امیرالمؤمنین(ع) را شامل نمیشود، چنانکه در روایت دیگری از امام حسین(ع) آمده است که امام خطاب به عبدالله بن عمرو بن عاص گفت: “آیا تو میدانی که من محبوبترین اهل زمین نزد اهل آسمانم و با من میجنگی و با پدرم در جنگ صفین جنگیدی، و به خدا سوگند! پدرم بهتر از من است”. عبدالله از امام(ع) عذرخواهی کرد و گفت: “پیامبر(ص) به من دستور داده است که از پدرم اطاعت کنم”. امام حسین(ع) به او فرمود: “آیا سخن خداوند را نشنیدهای که اگر پدر و مادرت از تو بخواهد که راه شرک را برگزینی نباید از آنان اطاعت کنی و آیا سخن پیامبر(ص) را نشنیدهای که فرمود: در جایی که اطاعت از مخلوق به معصیت خالق بینجامد، نباید از مخلوق اطاعت کرد”[۴۸][۴۹]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّيْرِ».
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۴.
- ↑ نفحات الأزهار، ج۱۳، ص۹-۱۰.
- ↑ المناقب، خوارزمی، ج۳۱۳، حدیث ۳۱۴.
- ↑ نفحات الأزهار، ج۱۳، ص۷۹-۸۳؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۳۵.
- ↑ مناقب ابن شهر آشوب، ج۲، ص۱۱۵؛ بحار الأنوار، ج۳۸، ص۳۷-۳۴۸؛ غایة المرام، ج۵، ص۸۴-۹۰.
- ↑ مانند: مناقب امیرالمؤمنین، احمد بن حنبل، الجامع الصحیح، محمد بن عیسی ترمذی، المسند، ابویعلی موصلی؛ المستدرک، حاکم نیشابوری؛ حلیة الأولیاء، ابونعیم اصفهانی؛ بهجة المجالس، ابن عبدالبر قرطبی؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی؛ جامع الأصول، ابن اثیر جزری، تذکرة الحفاظ، شمسالدین ذهبی؛ جمع الجوامع، جلالالدین سیوطی، المنح المکیة، ابنحجر مکی؛ کنزالعمال، متقی هندی؛ ذخائر العقبی، محب الدین طبری؛ مشکاة المصابیح، خطیب تبریزی؛ تاریخ دمشق، ابنعساکر دمشقی.
- ↑ نفحات الازهار، ج۱۳، ص۵۱-۵۲.
- ↑ مانند مسعودی در مروج الذهب، ابن عبدالبر در بهجة المجالس، محمد بن طلحه شافعی در مطالب السؤول، خفری در کنز البراهین، شاه ولی الله دهلوی در قرة العینین، فضل بن روزبهان در ابطال الباطل.
- ↑ المنهاج، شرح صحیح مسلم، ج۱، ص۷۱.
- ↑ مانند: ابو عبدالله حاکم نیشابوری، محمد بن یوسف گنجی شافعی، شمسالدین دولت آبادی، ابنصباغ مالکی، عبدالله بن محمد مطیری و عبدالجبار معتزلی.
- ↑ العقد الفرید، ج۵، ص۳۴۹.
- ↑ مختصر التحفة الإثنی عشریة، ص۱۶۴.
- ↑ اسنی المطالب فی مناقب علی بن ابی طالب، ص۶۹-۷۱.
- ↑ تذکرة الحفاظ، ج۲، ص۱۰۳۹.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۱۰-۴۱۱.
- ↑ دلائل الصدق، ج۲، ص۴۳۵.
- ↑ الیواقیت و الجواهر، المبحث الثالث و الأربعون، ص۴۳۷؛ تذکرة الموضوعات، ص۹۵؛ اسعاف الراغبین، ص۱۶۹، مرقاة المفاتیح، ج۵، ص۵۶۹.
- ↑ نفحات الأزهار، ج۱۴، ص۱۴۴.
- ↑ نفحات الأزهار، ص۱۴۵.
- ↑ العلل المتناهیة، ج۱، ص۲۲۹-۲۳۰.
- ↑ المنح المکیة، ص۱۲۵۳-۱۲۵۵.
- ↑ منهاج السنة النبوة، ج۷، ص۲۰۱.
- ↑ سنن ترمذی، ج۴، ص۴۷۵، حدیث ۳۷۲۱.
- ↑ خصائص امیر المؤمنین(ع)، ص۲۷-۲۸، حدیث ۱۰.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۴.
- ↑ «بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۸.
- ↑ مختصر التحفة الإثنی عشریة، ص۱۶۴.
- ↑ الفصول المختاره، ص۹۸.
- ↑ الفصول المختاره، ص۹۹.
- ↑ بحار الانوار، ج۳۸، ص۳۶۰.
- ↑ الفصول المختاره، ص۹۹-۱۰۱.
- ↑ شیخ فضل الله تورشتی در شرح المصابیح.
- ↑ نفحات الأزهار، ج۱۴، ص۳۳۶-۳۳۷.
- ↑ شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۷-۳۶۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۹۹.
- ↑ الإمامة و النص، ص۵۴۳.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص۲۰۳؛ الإمامة و النص، ص۵۴۴.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص۲۰۳؛ الامامة و النص، ص۵۴۴.
- ↑ الإمامة و النص، ص۵۴۴.
- ↑ ر.ک: بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۶۳، ۴۶۴، ۴۷۳، ۴۶۲، ۴۶۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۶، ص۷۲.
- ↑ ر.ک: بحارالانوار، ج۴۳، ص۸۲.
- ↑ الریاض النضرة، ج۳، ص۱۰۰.
- ↑ الامامة و النص، ص۵۴۶، مدرک روایت: بحار الانوار، ج۳، ص۲۹۷ است.
- ↑ بحارالانوار، ج۴، ص۲۹۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۸.