دفاع از مظلوم در نهجالبلاغه
مقدمه
امام علی(ع) مرد حق و حقیقت بود و میخواست عدالت را در جامعه پیاده کند و حقوق زیردستان را از ستمگران بگیرد، در این مسیر برای او هیچ تفاوتی بین اشخاص و افراد وجود نداشت؛ زیرا از منظر علی(ع)، غلام سیاه حبشی با فرزند دلبندش یکسان بود و باید از مزایایی یکسان در اجتماع برخوردار میشدند. چون هدف امام ریشهکن نمودن فساد، تبعیض طبقاتی و تحقق عدالت در جامعه بود، برای همین، از ظلم و ستم تبری میجست و برای فرماندارانش اصول اخلاقی، راهکارهای حکومتداری و عدالتپروری را یادآور میشد. به این هم قناعت نمیکرد و بلکه رفتار آنان را با رعیت و مردم زیر نظر داشت، تا مبادا در حکومت او حقی پایمال گردد و مظلومی محروم شود. امام(ع) در نامه به مالک اشتر نخعی، فرمانروای مصر، این مسأله را یادآور میشود و به او سفارش میکند: مقداری از وقت خود را در اختیار نیازمندان، ضعیفان و محرومان قرار بده و درهای «دارالاماره» را باز بگذار، تا مردم آزادانه و بدون موانع نزد تو بیایند و مشکلات خود را با تو در میان بگذارند تا خود شخصاً به کارها و گرفتاریهای ایشان رسیدگی نمایی، چرا که من بارها از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ»[۱]؛ امتی که حق ضعیفان را از زورمندان باصراحت و بدون خوف و ترس نگیرد، هرگز پاک نمیشود و روی سعادت را نمیبیند.
اساس حکومت علی(ع) بر پایه عدالت، مساوات و ارزشهای الهی و انسانی پیریزی شده بود و روی همین جهت، هیچ چیز نتوانست امام(ع) را از بازگو نمودن حقیقت بازدارد. بدین لحاظ وقتی اطلاع حاصل میکند که فرزندش امام حسن(ع) یک مقدار از عسل بیت المال را قرض گرفته است، سخت ناراحت میشود و او را مورد سرزنش و ملامت قرار میدهد[۲].
علی(ع) در پرورش عدالت و حمایت از زیردستان در اوجی قرار دارد که بدون اغماض و گذشت، اعمال و کردار خود را نیز مورد محاسبه قرار میداد و ستمگران را مجازات میکرد و حقوق مظلومین را به آنان بازمیگرداند و با قاطعیت فریاد میزد: «الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ رَضِينَا عَنِ اللَّهِ قَضَاءَهُ وَ سَلَّمْنَا لِلَّهِ أَمْرَهُ»[۳]؛ "ناتوان ستمدیده در نظر من، عزیز است تا حقش را بگیرم و زورمند ستمگر نزد من، حقیر و ضعیف است تا حق دیگران را از او بستانم. ما در برابر فرمان خدا راضی هستیم و در مقابل امر او تسلیم". امام(ع) در این فراز از سخنانش که بعد از جنگ نهروان ایراد گردیده، به بیان حالات روحیاش میپردازد و دفاع از مظلومین را به عنوان یکی از اهداف خود مطرح میکند و عملکرد خلفای پیشین را که به ستم و تبعیضهای ناروایی منجر گردیده و در زمان خلیفه سوم به اوج خود رسیده بود، مورد نکوهش قرار داده و تأکید داشت: "من در مقابل رفتار دیگران که چه کردند، هیچگونه مسؤولیتی ندارم و آنچه که من را به قبول خلافت واداشت، اجرای حق و عدالت و گرفتن حق ضعیفان از زورمندان بود".
به خاطر این رفتار عدالتخواهانه است که امام(ع) بعد از پذیرفتن مقام خلافت، درصدد برمیآید تا حکام ظالم و ستمگر را از تصدی امور مسلمین معزول دارد و در این تصمیم خود قاطع و مصمم بود. لذا در مقابل ابن عباس و عدهای دیگر که با عزل معاویه از قدرت مخالف بودند و حضرت را به سازش توصیه میکردند و میگفتند: فعلاً عزل معاویه به صلاح نیست، ایستاد و در جواب آنها فرمود: "من برای یک روز هم نمیتوانم اشخاص فاسد و ناشایست را بر جماعت مسلمین حکمروا ببینم"[۴]. گرچه برخی از کوتهنظران، بر این رفتار امام(ع) با گماشتگان عثمان خرده گرفتهاند و میگویند: علی(ع) با سیاست آشنایی نداشت و الّا معاویه را فوراً عزل نمیکرد و یا در شورای شش نفره عمر سخن عبدالرحمن بن عوف را که گفت: "با تو بیعت میکنیم به شرطی که به کتاب خدا، سنت پیغمبر و سیرت ابوبکر و عمر رفتار کنی"، موقتاً میپذیرفت. اما از آنجایی که علی(ع) مرد حقیقت و انسان پاکباخته بود، هدفش از تصدی خلافت جز پیاده کردن احکام الهی و احقاق حقوق محرومین نبود، تمام این اشکالات را یاوهسرایی بیش ندانسته و میفرماید: «لَوْلَا التُّقَى لَكُنْتُ أَدْهَى الْعَرَبِ»[۵]؛ اگر من تقوی و حقیقت را به فرض محال، کنار گذارم، در زندگی هم از تمام عرب زرنگتر میشدم[۶].
مبارزه با ظلم و دفاع از مظلوم
امام در راه برپایی عدالت اجتماعی و گرفتن حق مظلومان از ستمگران کوچکترین مسامحه و سازشکاری نداشت و از رنجش ظالمان و ناراحتی جنایتکاران بیمی به دل راه نمیداد و این اصل را با کمال صراحت اعلام فرمود: "خدا را سوگند که آنچنان داد مظلوم از ظالم بستانم و بر ستمگر تنگ بگیرم تا در مسیر حق قرار گیرد و آن را بپذیرد، اگر چه ناخشنود باشد"[۷].
در تاریخ آمده است یکی از خلفا قسمتی از اموال عمومی مسلمین را در دوره خلافتش در اختیار خویشاوندان و نزدیکانش قرار داد، بعدها که علی(ع) زمام امور را به دست گرفت از آن حضرت خواستند کاری به گذشته نداشته باشد، بلکه کوشش خود را محدود کند به حوادثی که از این به بعد در زمان خلافت خودش پیش میآید، اما او جواب داد: «الْحَقُّ الْقَدِيمُ لَا يُبْطِلُهُ شَيْءٌ»؛ حق کهن به هیچ وجه باطل نمیشود و فرمود: "به خدا قسم اگر با آن اموال برای خود زن گرفته یا کنیزکان خریده باشند باز هم آن را به بیت المال برمیگردانم".
امیرمؤمنان(ع)، آن اسوه کامل عدالت و مبارزه با ظلم میفرماید: "به خدا سوگند اگر شبی را بر روی خارهای سعدان به سر ببرم یا با غل و زنجیر به این سو یا آن سو کشیده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت، در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده باشم یا چیزی از اموال عمومی غصب نموده باشم. راستی چگونه بر کسی ستم کنم، برای نفس خویش که به سوی کهنگی و پوسیده شدن پیش میرود و زمانی طولانی در خاک اقامت میکند". همچنین ایشان در سخنی میفرمایند: «فَإنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ»[۸]؛ "همانا در عدالت گنجایش خاصی است، میتواند همه را در برگیرد و در خود جای دهد و آن کس که بیمار است و در عدالت نمیگنجد باید بداند که جایگاه ظلم و جور تنگتر است". یعنی عدالت چیزی است که میتوان به آن به عنوان یک مرز ایمان نگریست و به حدود آن راضی و قانع بود، اما اگر این مرز شکسته و ایمان گرفته شود و پای بشر به آن طرف مرز برسد، دیگر حدی برای خود نمیشناسد؛ به هر حدی که برسد به مقتضای طبیعت و شهوت سیریناپذیر خود تشنه حد دیگر میگردد و بیشتر احساس نارضایتی مینماید. در فرهنگ علوی ظلم از ناحیه هر کس و بر هر کس و در هر کجا، محکوم و مذموم است و باید با آن مقابله شود. ولی مهمترین عامل ظلم و بزرگترین خطر آن است که انسان خود آگاهانه یا ناآگاهانه بر دیگران ظلم کند. انسان به آسانی نمیتواند ستمگریهای خویش را کنترل و نفس سرکش خود را مهار کند و شاید راز اینکه مبارزه با نفس اَمّاره جهاد اکبر نام گرفته همین حقیقت است. علی(ع) در نامه تربیتی به فرزند خویش یادآور میشود: «يَا بُنَيَّ... وَ لَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ»[۹]؛ ای فرزندم، همچنان که دوست نداری مورد ستم قرار گیری، بر دیگران ستم روا مدار.
امیرالمؤمنین(ع) در نامه به مالک اشتر، اهمیت خودسازی و تربیت اخلاقی و تهذیب نفس برای مدیران و نظارت دقیق بر اطرافیان را چنین گوشزد میکند: «أَنْصِفِ اللَّهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِكَ وَ مَنْ لَكَ فِيهِ هَوًى مِنْ رَعِيَّتِكَ فَإِنَّكَ إِلَّا تَفْعَلْ تَظْلِمْ وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ»[۱۰]؛ "حق خدا و حق مردم را از خود و وابستگان (سببی و نسبی) خود و افراد محبوب و مورد علاقه خویش باز ستان، زیرا اگر چنین نکنی دستت به ظلم آلوده خواهد شد و کسی که بر بندگان خدا ظلم کند خداوند دشمن او خواهد بود".
از دیدگاه علی(ع) ستمگری و ستمستیزی هر دو محکوم و منفور است و اگر انسان در یک دو راهی قرار گیرد که یا ظالم باشد یا مظلوم، اینجا ترجیح میدهد که مظلوم باشد؛ ولی خود به دیگران ستم نکند. با توجه به سخن مولا که در جایی دیگر میفرمایند: «اقْدَمُوا عَلَى اللَّهِ مَظْلُومِينَ وَ لَا تَقْدَمُوا عَلَيْهِ ظَالِمِينَ»[۱۱]؛ "مظلومانه بر خداوند وارد شوید ولی ظالمانه در پیشگاه خداوند حضور نیابید". در نهج البلاغه است که از ایشان در مورد برتری عدالت بر جود پرسیدند، فرمود: «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا»[۱۲]؛ "عدل، جریان کارها را در مجرای طبیعی خود قرار میدهد، اما جود، آنها را از جهت طبیعی خود خارج میکند. عدل، راهبر و پاسدار همگان است ولی جود، فقط سود به کسی میرساند که به او بخشش شده است، پس عدالت شریفتر و برتر است[۱۳].
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ نهج البلاغه (صبحی صالح)، نامه ۵۳.
- ↑ علی کیست؟، فضلالله کمپانی، ص ۲۰۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳۷.
- ↑ علی کیست؟، فضلالله کمپانی، ص ۲۱۲.
- ↑ بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۵۰.
- ↑ سخی حلیمی، غلام، فصلنامه فرهنگ کوثر، امام علی و دفاع از مظلوم، ص۲۷، ۲۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
- ↑ علی اکبری، نگین و نصیری زرندی، زینب ، ماهنامه پژوهش و اطلاعات اسلامی، دفاع از مظلوم از منظر نهجالبلاغه، ص۱۷، ۱۸.