تبرک در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۲۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

شبهه وهابیان در تبرک

وهابیان ادعا می‌کنند: «تبرک» همان عمل مشرکانه‌ای است که بت‌پرستان عصر جاهلی نسبت به بت‌های خویش انجام می‌دادند؛ از این رو، تبرک، از مظاهر شرک و بت‌پرستی است، هرکس به آن مبادرت ورزد مشرک است.

پاسخ

در پاسخ به این شبهه چند نکته یادآوری می‌شود:

نکته نخست: «برکت» به معنی زیادی، سعادت، نمو و رشد است[۱]. «تبرک جستن» به معنی طلب برکت از چیزی است. «تبرّک بالشیء: طلب البرکة عن طریقه؛ به چیزی تبرک جست یعنی از طریق آن طلب برکت کرد»[۲].

نکته دوم: هیچ‌کس و هیچ‌چیز از ذات خود برکتی ندارد. تمام برکت‌ها به حضرت باری‌تعالی منتهی می‌شود. برکت‌ها ذاتاً و اصالةً از آن خداوند است و از آنجا به مردان الهی و انسان‌های کامل می‌رسد. قرآن از زبان عیسی مسیح(ع) به نقل می‌کند: ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ[۳]. خداوند به نوح فرمان داد: ﴿اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ[۴]. درباره ابراهیم می‌فرماید: ﴿وَبَارَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ[۵]. به هر حال از این آیات استفاده می‌شود که برکت از آن خداست و از ناحیه او به انسان‌های برجسته عطا می‌شود. از اینها گذشته، قرآن برکت را به مکان‌ها و زمان‌های مقدس نیز نسبت داده است. قرآن شب قدر را که شب نزول قرآن است، مبارک دانسته است: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ[۶].

همچنین سرزمینی را که موسی(ع) در کوه طور در آن به مناجات پرداخته است، بقعه با برکت نامید. دراین‌باره می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ[۷]. در ارتباط با کعبه مقدس نیز همین تعبیر وارد شده است: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا[۸]. درباره اطراف مسجدالاقصی نیز با عنوان ﴿بَارَكْنَا حَوْلَهُ[۹] تعبیر شده است[۱۰].

روشن است اموری چون مکان یا زمان خودشان نمی‌توانند با اختیار خود برکتی را واجد شوند، پس ناگزیر باید از جایی یا از کسی این برکت‌ها را کسب کرده باشند وگرنه جمادات و اشیایی از این دست همه آنها یکسان هستند و هیچ تفوق ذاتی بین آنها وجود ندارد. اگر در هر یک از این امور (از شب قدر، بقعه مبارکه و اطراف مسجد الاقصی) دقت شود به خوبی می‌توان منشأ این برکت‌ها را شناسایی کرد. منشأ برکت در شب قدر، به‌خاطر تقدیر انسان‌ها به دست الهی، و نزول فرشتگان از آسمان در آن شب است، مبدأ برکت در بقعه مبارک بدان جهت است که خداوند نظر ویژه‌ای به آن نموده است و منشأ برکت در اطراف مسجدالاقصی، به‌خاطرآن است که آن مکان، قدمگاه پیامبرانی چون سلیمان و داوود است؛ بنابر این هر یک از این امور، برکت خویش را از جای دیگر کسب کرده است.

نکته سوم: از قرآن استفاده می‌شود که برکت از ذوات انسان‌های پاک ملاصقات و متعلقات آنها سرایت می‌کند؛ در واقع برکت نازل شده از ناحیه خداوند، قابل سرایت و انتشار است؛ ازاین رو است که یوسف(ع) آن پیراهن شفابخش خود را که چشمان نابینای یعقوب(ع) را با آن روشن ساخت، به خود نسبت داده می‌فرماید: ﴿اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا[۱۱]. اینکه یوسف، قمیص را به خود نسبت می‌دهد، بیانگر آن است که این پیراهن چون به بدن یوسف صدیق خورده است از آنجا کسب برکت کرده است وگرنه پیراهن که جز کتان، پشم و کنف چیز دیگری نیست، به همین دلیل با اینکه همین مواد در سایر پیراهن‌ها هم وجود دارد، نمی‌تواند چنین معجزه‌ای کند. قرآن در بیان داستان سامری نقل می‌کند که وی خاک تبرک شده زیر پای اسب رسول (جبرئیل) را گرفت و بر گوساله پاشید و صدایی از آن خارج شد، قرآن می‌فرماید: ﴿قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي[۱۲]. از این آیه استفاده می‌شود که برکت از جبرئیل به سم اسب منتقل شده و از آنجا به خاک زیر پای آن سرایت کرده است. بنابراین سرایت برکت از صاحبان آن به جمادات، اصلی است که قرآن به آن اذعان کرده است.

نکته چهارم: قرآن داستان انتقال برکت از پیراهن یوسف(ع) به چشم پدرش را بدین‌گونه حکایت می‌کند: ﴿فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا[۱۳]. در این داستان اگر دقت شود، قضیه این است که یک «پیراهن» پس از آن‌که فرسنگ‌ها از صاحبش دور شده است در سرزمین دیگر توانست برکت کسب‌شده را به شخص دیگری انتقال دهد؛ حال جای این سؤال است اگر پیراهن یوسف با آن همه فاصله توانست چنین کند، چگونه ضریحی که بدن پاک‌ترین پیامبران خدا را در بر گرفته، در فاصله یک متری نمی‌تواند هیچ برکتی را انتقال دهد؟! چگونه است پیراهن می‌تواند، آن هم پس از طی فرسنگ‌ها راه، عامل انتقال برکت باشد، ولی بدن پاک پیامبر خدا نمی‌تواند، آن هم بدون هیچ فاصله‌ای؟! در واقع این وهابیان هستند که باید برای ادعای خود دلیل بیاورند؛ آنان باید این قضیه را روشن سازند که چطور آن پیراهن توانست، ولی اینجا خود بدن نمی‌تواند؟! وهابیان باید به این پرسش پاسخ قانع کننده دهند که اگر تبرک جستن به ملاصقات ولی خدا، شرک است چرا یوسف پیامبر(ع) به چنین عملی دستور داد و چرا یعقوب نبی(ع)، به چنین کاری مبادرت ورزید؟! آیا به نظر وهابیان، این پیامبران، عملی مشرکانه انجام داده‌اند؟!

نکته پنجم: اگر لمس کردن و بوسیدن شیء جامد به عنوان تبرک، شرک است، پس استلام حجرالاسود چرا شرک نیست؟ مگر حجرالاسود بیش از یک سنگ است؟ آیا خدا و پیامبرش به ارتکاب چنین شرکی (؟!) امر کرده‌اند![۱۴] یا حقیقت این است که بوسیدن و لمس کردن اشیای متبرک اساساً شرک نیست، بلکه برای کسب برکت است. شخص زائر به ضریح ولی خدا دست می‌زند تا برکت به او نیز سرایت کند؛ زیرا می‌داند این ضریح به خاکی متصل است که آن خاک بدن پاک و مقدس یک ولی خدا را در بر گرفته است.

نکته ششم: در روایات بسیاری وارد شده است که صحابه پیامبر(ص) از اشیای متعلق به آن حضرت مثل لباس، آب وضوء، ظرف آب و... تبرک می‌جستند. آنان این کارها را در مرائی و منظر پیامبراکرم(ص) انجام می‌دادند و ایشان هم از این کار منع نمی‌کرد. بخاری در شرح ویژگی‌های پیامبر(ص) در روایتی می‌آورد: «و إذا توضأ النبي(ص) كادوا يقتتلون على وضوئه»؛ «هرگاه پیامبر وضو می‌گرفت، نزدیک بود مسلمانان [بر سر به دست آوردن آب وضوی آن حضرت] با هم درگیر شوند»[۱۵]. در روایتی دیگر آمده است: «ان رسول الله(ص) كان يؤتي بالصبيان فيبرك عليهم»؛ «کودکان را به منظور تبرک نزد پیامبراکرم(ص) می‌آوردند و آن حضرت متبرک‌شان می‌کرد»[۱۶]. بخاری از اباجحیفه روایت می‌کند: «پیامبر اکرم(ص) وضو می‌گرفت «فجعل الناس يأخذون من فضل وضوئه و يتمسحون به»؛ «مردم آب وضوی آن حضرت را می‌گرفتند و آن را به خود می‌مالیدند»[۱۷].

تبرک جستن به معنی طلب برکت از چیز یا کسی است که قبلا برکتی را از خداوند دریافت کرده و این معنی نه‌تنها شرک نیست بلکه عین توحید است. انسان موحد با تبرک جستن، دنبال کسب برکتی است که از ناحیه باری تعالی به سوی بندگانش سرازیر شده است»[۱۸].[۱۹].

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. ر.ک: لسان العرب، ج۱۰، ص۳۹۵.
  2. ر.ک: کتاب العین، ج‌۵، ص۳۶۶؛ مفردات الفاظ القرآن، ص۱۱۹.
  3. «و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است» سوره مریم، آیه ۳۱.
  4. «گفته شد: ای نوح! (از کشتی) فرود آی با درودی از ما و برکت‌هایی بر تو و بر امت‌هایی از همراهانت و امت‌هایی که به زودی آنان را برخوردار خواهیم کرد سپس از ما عذابی دردناک به ایشان خواهد رسید» سوره هود، آیه ۴۸.
  5. «و به او و به اسحاق، خجستگی بخشیدیم و برخی از فرزندان آن دو نیکوکارند و برخی آشکارا به خویش ستم می‌ورزند» سوره صافات، آیه ۱۱۳.
  6. «که ما آن را در شبی خجسته فرو فرستادیم، بی‌گمان ما بیم‌دهنده بودیم» سوره دخان، آیه ۳.
  7. «چون به آن (آتش) رسید از کناره راست آن درّه در آن پاره زمین خجسته، از آن درخت بانگ برآمد که: ای موسی! منم، خداوند پروردگار جهانیان» سوره قصص، آیه ۳۰.
  8. «بی‌گمان نخستین خانه‌ای که برای (عبادت) مردم (بنا) نهاده شد همان است که در مکّه است، خجسته و رهنمون برای جهانیان» سوره آل عمران، آیه ۹۶.
  9. «پاکا آن (خداوند) که شبی بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی - که پیرامون آن را خجسته گردانده‌ایم- برد تا از نشانه‌هایمان بدو نشان دهیم، بی‌گمان اوست که شنوای بیناست» سوره اسراء، آیه ۱.
  10. إسراء، آیه ۱.
  11. «این پیراهن مرا ببرید و آن را بر چهره پدرم بیفکنید تا بینا شود، و همه خاندانتان را نزد من آورید» سوره یوسف، آیه ۹۳.
  12. «(سامری) گفت: من چیزی دیدم که دیگران آن را ندیدند؛ مشتی از جای پای آن فرستاده برداشتم و آن را (در کار تندیس در آتش) افکندم و بدین‌گونه، نفس من (کارم را) در نظرم آراست» سوره طه، آیه ۹۶.
  13. «چون مژده‌رسان آمد، آن (پیراهن) را بر رخسار وی افکند و او بینا گشت، گفت: آیا به شما نگفته بودم که من از خداوند چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید؟» سوره یوسف، آیه ۹۶.
  14. در بخاری آمده است: رأيت رسول الله يستلمه و يقبله؛ «پیامبر را مشاهده کردم که حجرالاسود را استلام می‌نمود و می‌بوسید». (صحیح البخاری، ج۲، ص۱۶۲)
  15. صحیح البخاری، ج۱، ص۵۵.
  16. صحیح مسلم، ج۱، ص۱۶۴.
  17. صحیح البخاری، ج۱، ص۵۵.
  18. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۵۴۹
  19. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۵۷۷.