حوادث جنگ نهروان

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۷ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۲۴ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

دعا پیش از نبرد

فرمان نبرد

  • مروج الذهب‌- در بیان جنگ با خوارج-: چون علی (ع) بر خوارج فراز آمد، گفت: "الله اکبر! خدا و پیامبرش راست گفته‌اند". پس دو سپاه، رویاروی هم صف آراستند و علی (ع) خود، پیشاپیش آنان‌ایستاد و ایشان را به‌بازگشت و توبه فراخواند و آنان، پرهیز کردند و به سوی یارانِ او تیر انداختند. به امام (ع) گفته شد: آنان، ما را تیرباران کردند. پس گفت: "دست باز دارید!". یاران علی (ع)، آن گفته را سه بار نزد وی تکرار کردند و او [همچنان‌] از ایشان خواست که دست باز دارند، تا زمانی که مردی آغشته به خون نزد وی آورده شد. علی (ع) گفت: "الله اکبر! اینک جنگ با آنان روا شد. بر ایشان بتازید"[۳][۴].

نبردِ شخص امام (ع)‌

  • الکامل‌، مبرد: مردی از خوارج برون آمد، از آن پس که علی (ع) گفت: "باز گردید و قاتل عبد الله بن خباب را به ما تسلیم کنید". خوارج گفتند: ما همه، او را کشته‌ایم و در خونش شریکیم! سپس یکی از ایشان به‌صف علی (ع) حمله آورد- و علی (ع) پیش‌تر [به یارانش‌] گفته بود: "شما آغازکننده جنگ با آنان نباشید"- و سه تن از یاران علی (ع) را کشت، در حالی که می‌گفت: آنان را می‌کشم، حال آنکه علی را نمی‌بینم‌ و اگر وی آشکار شود، نیزه تیزم را در دهان او فرو می‌برم! پس علی (ع) به سوی وی حمله کرد و هلاکش نمود و آن‌گاه که شمشیر را در او فرو برد، [آن مرد] گفت: خوش باد روان شدن به بهشت! عبد الله بن وهب گفت: نمی‌دانم به سوی بهشت یا جهنم [رفت‌]! پس مردی از بنی سعد گفت: "جز این نیست که من فریفته این مرد(عبد الله بن وهب) شدم و در این جا حضور یافتم. اکنون می‌بینم که او، خود، به شک افتاده است! سپس با گروهی از یارانش عقب نشست. هزار تن [همراه او] به سوی ابو ایوب انصاریپرچم امان او]‌گراییدند[۵][۶].

نبرد امام (ع) با عبد الله بن وهب‌

  • الفتوح: عبد الله بن وهب راسبی پیش آمد تا میان دو سپاه ایستاد و با ندایی بلند بانگ برآورْد: ای فرزند ابوطالب! تا چه زمان، این امروز و فردا کردن میان ما و تو به درازا کشد؟ به خدا سوگند، ما هرگز این میدان را ترک نمی‌کنیم، مگر آنکه تو از [هوای‌] نَفْس خویش سر بپیچی. پس به مبارزه من در آی تا با تو نبرد کنم؛ و این جماعت را کنار گذار! پس علی (ع) لبخندی زد و گفت: "خدایش هلاک کناد که چه مرد کم شرمی است! آیا او نمی‌داند که من هم‌سوگند شمشیر و هَم‌تافته نیزه‌ام؟! [می‌داند؛] اما او از زندگی‌ نومید شده و شاید هم [به جهت پیری من‌] در طمعی دروغین دل بسته است!". عبد الله، جولان دادن میان دو صف را آغاز کرد و رجز خواند و گفت: من ابن وهب راسبی یورش‌آورم‌ که برای خونخواهی، به این جماعت می‌تازم؛ تا حکمرانی بدکاران برافتد و حق به نیکان بازگردد! سپس یورش آورد و علی (ع) او را ضربتی زد و به یارانش ملحق ساخت[۷][۸].

تار و مار شدن خوارج‌

  • الإمامة و السیاسة- به نقل از ثَعلَبی-: خوارج را دیدم آن‌گاه که نیزه‌ها و تیرها به سویشان روان شدند، گویی بُزهایی بودند که می‌خواستند با شاخ‌هایشان خود را از باران حفظ کنند. سپس سواره‌نظام از راست و چپ به ایشان حمله آورد و علی (ع) در قلب سپاه [بود و همه‌] با شمشیرها و نیزه‌ها به آنان تاختند. پس به خدا سوگند، به اندازه فاصله میان دو شیر دوشی نپاییدند تا خداوند، هلاکشان کرد، گویی به ایشان گفته شده بود: "بمیرید!". پس مُردند[۹][۱۰].

شادمانی مردم به سبب ظهور یکی از نشانه‌های نبوت‌

  • صحیح مسلم‌ - به نقل از بسر بن سعید، از عبید الله بن ابی رافع-: راوی (عبید الله) با علی بن ابی طالب (ع) همراه بوده [و دیده است‌] که خوارج به حرکت درآمده، گفتند: حکم، تنها از آنِ خداست! علی (ع) گفت: "این، گفتاری است حق که از آن، باطل قصد شده است. همانا پیامبر خدا مردمی را وصف فرموده که نشانه‌شان را در این گروه می‌بینم: حق را بر زبان می‌رانند و حق از این عضو ایشان(به دهانش اشاره کرد) در نمی‌گذرد. یکی از آنها منفورترینِ مردمان نزد خداست، مردی است سیاه که یکی از دستانش همانند سر پِستان گوسفند یا برآمدگی پستان [زن‌] است". چون علی بن ابی طالب (ع) آنان را کشت، گفت: "نظر اندازید!". نظر انداختند و نشانی [از آن مرد] نیافتند. گفت: "باز گردید [و نظر اندازید]! به خدا سوگند، من نه دروغ گفته‌ام و نه به من دروغ گفته شده"- و این سخن را دو یا سه بار گفت-. سپس او را در ویرانه‌ای یافتند و آوردند تا در مقابل علی (ع) قرار دادند. عبید الله گفت: و من، گواه این حال ایشان و گفتار علی (ع) درباره آنان بودم[۱۱][۱۲].

سخنان امام (ع)، هنگام گذشتن بر کشتگانِ خوارج‌

خبرِ امام (ع) از ادامه راه خوارج در تاریخ‌

  • المصنف‌، عبد الرزاق- به نقل از قَتاده-: آن‌گاه که علی (ع) خوارج را هلاک کرد، کسی گفت: ستایش، از آنِ خدایی است که ایشان را نابود کرد و ما را از آنان راحت بخشید. علی (ع) گفت: "نه؛ سوگند به آنکه جانم به دست اوست، همانا از ایشان، کسانی در صُلب‌های مردان‌اند که هنوز زنان، آنها را آبستن نشده‌اند؛ و هر آینه، واپسینِ آنان دزدان و جامه‌ربایان خواهند بود"[۱۵][۱۶].

سیاست امام (ع) درباره زخمیان و غنیمت‌ها

خطبه امام (ع)، هنگام فراغت یافتن از نبرد با خوارج‌

  • کنز العمال‌- به نقل از عبد الملک بن قریب-: از علاء بن زیاد اعرابی شنیدم که از پدرش نقل می‌کرد: پس از آشوب و فراغت یافتن از نبرد نهروان، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب بر منبر کوفه فراز آمد و خدای را ستایش گفت. آن‌گاه، گریه راه سخن را بر او بست و آن قدر گریست که اشک، ریشش را فرا گرفت و از آن جاری شد. سپس ریشش را پاک کرد و قطره‌هایی از اشکش بر شماری از افراد فرو افتاد. و ما می‌گفتیم: همانا هر کس این اشک‌ها بر او چکیده باشد، خداوند، پیکرش را بر آتش حرام می‌کند. آن‌گاه گفت: "ای مردم! همانند آن کس نباشید که بدون عمل، آرزومندِ آخرت‌ است و با بلندْ آرزویی، توبه را به تأخیر می‌افکنَد؛ همچون زاهدان درباره دنیا سخن می‌گوید و همانند دنیاگرایان در آن رفتار می‌کند؛ اگر از دنیا بهره داده شود، سیر نمی‌گردد و اگر از آن بازداشته شود، قناعت نمی‌ورزد؛ از سپاس گزاردن برای آنچه به او داده شده، ناتوان است و از آنچه مانده، زیاده را می‌طلبد؛ امر می‌کند و خود اهل عمل به آن نیست، و نهی می‌کند و خود از آن دست نمی‌شوید؛ شایستگان را دوست دارد و رفتار ایشان را انجام نمی‌دهد و ستمگران را دشمن می‌شمارد و خود از آنان است؛ بر پایه گمانش نفسش بر او چیره می‌شود و او بر پایه یقینش بر نَفْسش چیره نمی‌گردد؛ اگر بی نیازی یابد، فریفته می‌شود؛ اگر بیمار گردد، در اندوه فرو می‌رود؛ اگر به فقر افتد، به یأس و سستی دچار می‌شود؛ پس او میان گناه و نعمت می‌چرد؛ عافیت می‌یابد و شکر به جا نمی‌آورَد؛ مبتلا می‌شود و صبر نمی‌ورزد، گویی آن کس که از مرگ بیم داده شده غیرِ اوست و آنکه [به بهشت‌] وعده و [از عذاب‌] پرهیز داده شده، کسی جز اوست. ای آماج‌های بلاها! ای که در بند مرگید! ای جام [های‌] بیماری‌ها! ای غارت شده [های‌] روزگاران! ای بار [های‌] گرانِ روزگار! ای میوه [های‌] زمان! ای نور [های‌]شب و روز! ای گُنگ [ها] در برابر حجت‌ها! ای آن [ها] که فتنه‌ها ایشان را در خود فرو برده‌اند و میان آن و معرفت حقیقی عبرت‌ها، فاصله افکنده‌اند! می‌گویم: آنکه نجات یافت، جز به معرفت نَفْس خویش نجات نیافته؛ و آنکه هلاک شد، جز زیر دست نَفْس خود هلاک نگشته‌است. خداوند فرازمند گفت: "ای ایمان‌آورندگان! خود و خاندانتان را از آتش دور دارید". خدا ما و شما را از کسانی گردانَد که اندرز را می‌شنوند و می‌پذیرند، و به عمل فرا خوانده می‌شوند و عمل می‌کنند[۱۹][۲۰].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «الإمام الباقر (ع): إن عَلِیاً (ع) کانَ یدعو عَلَی الخَوارِجِ فَیقولُ فی دُعائِهِ: اللهُم رَب البَیتِ المَعمور، وَالسقفِ المَرفوعِ، وَالبَحرِ المَسجورِ، وَالکتابِ المَسطورِ، أسأَلُک الظفَرَ عَلی‌ هؤُلاءِ الذینَ نَبَذوا کتابَک وَراءَ ظُهورِهِم، وفارَقوا امةَ أحمَدَ عُتُواً عَلَیک» (قرب الإسناد، ص ۱۲، ح ۳۷).
  2. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۰۱-۵۰۶.
  3. مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۱۶.
  4. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۰۱-۵۰۶.
  5. الکامل، مبرد، ج ۳، ص ۱۱۰۵.
  6. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۰۱-۵۰۶.
  7. الفتوح، ج ۴، ص ۲۷۴.
  8. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۰۱-۵۰۶.
  9. الإمامة والسیاسة، ج ۱، ص ۱۶۹.
  10. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۰۱-۵۰۶.
  11. صحیح مسلم، ج ۲، ص ۷۴۹، ح ۱۵۷.
  12. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۰۱-۵۰۶.
  13. «الإمام علی (ع)- وقَد مَر بِقَتلَی الخَوارِجِ یومَ النهرَوانِ-: بُؤساً لَکم، لَقَد ضَرکم مَن غَرکم! فَقیلَ لَهُ: مَن غَرهُم یا أمیرَ المُؤمِنینَ؟ فَقالَ (ع): الشیطانُ المُضِل، وَالأَنفُسُ الأَمارَةُ بِالسوءِ، غَرتهُم بِالأَمانِی، وفَسَحَت لَهُم بِالمَعاصی، ووَعَدَتهُمُ الإِظهارَ، فَاقتَحَمَت بِهِمُ النارَ» (نهج البلاغة، حکمت ۳۲۳).
  14. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۰۱-۵۰۶.
  15. المصنف لعبد الرزاق، ج ۱۰، ص ۱۵۰، ح ۱۸۶۵۵.
  16. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۰۱-۵۰۶.
  17. تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۸۸.
  18. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۰۱-۵۰۶.
  19. کنز العمال، ج ۱۶، ص ۲۰۵، ح ۴۴۲۲۹.
  20. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۰۱-۵۰۶.