انفال در فقه سیاسی
معناشناسی
انفال: غنیمت جنگی به اعتبار پیروزی در جنگ[۱] است؛ اصل آن "نفل" که در زبان عبری به معنای "سقوط و هبوط" است[۲]. برخی گفتهاند: "نفل" یعنی زیادت و فزونی[۳][۴]
و در اصطلاح عبارت است از اموال اختصاص یافته به رسول خدا (ص) و امام (ع). وجه نامگذاری اموال ویژه پیامبر (ص) و پس از آن حضرت، ائمّه (ع) به انفال که از قرآن کریم نشأت گرفته، این است که خداوند به منظور گرامیداشت و برتری بخشیدن وجود مبارک رسول خدا (ص) و امامان (ع) بر دیگران، علاوه بر خمس، انفال را نیز به آنان اختصاص داده است.
از این موضوع هر چند فقها به تفصیل در بخش پایانی کتاب خمس یا در باب مستقل تحت همین عنوان بحث کردهاند، اما از آن در بابهای جهاد و احیای موات نیز سخن گفتهاند. در اینجا به دو محور مهم آن، یعنی انواع انفال و احکام آن اشاره میکنیم[۵].
در قرآن کریم درباره انفال چنین آمده است: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ﴾[۶]. در جنگ بدر، پیامبر (ص) به منظور تشویق رزمندگان اسلام، جوایزی تعیین نمود. این امر انگیزهای شد تا جنگجویان جوان، در یک مسابقۀ افتخارآمیز گوی سبقت از هم ربوده، به سوی هدف بشتابند. در این میان، سالخوردگان که زیر پرچمها گرد آمده بودند، با پایان یافتن جنگ، خواهان سهمی از آن شدند. این درخواست با اعتراض جنگجویان جوان، روبهرو گشت که آیه انفال در همین راستا نازل گردید و غنایم را متعلق به پیامبر (ص) دانست[۷]. پیامبر (ص) نیز آن را میان همه رزمندگان به طور مساوی تقسیم کرد.
بنابر روایات، انفال اموالی است که از دارالحرب بدون جنگ گرفته میشود و نیز در سرزمینی که اهلش آن را ترک و از آن هجرت میکنند که "فیء" نامیده میشود؛ همچنین میراث کسی که وارثی نداشته باشد، سرزمین و اموالی که پادشاهان به این و آن میبخشیدند (در صورتی که صاحب آن شناخته نشود) و بیشه زارها و جنگلها و درهها و سرزمینهای موات که همه اینها از آنِ خدا و پیامبر (ص) و بعد از او برای کسی است که قائم مقام اوست و او آن را در هر راه که مصلحت خویش و مصلحت مردمی که تحت تکفل او هستند، ببیند، مصرف خواهد کرد[۸][۹]
انواع انفال
انفال انواع و مصادیق مختلفی دارد که عبارتاند از:
- زمین کافران که مسلمانان بدون جنگ و خونریزی بر آن دست یافتهاند؛ خواه مالکانش آن را رها کرده باشند، مانند زمینهای یهودیان بنی نضیر در مدینه و یا خود آنان به حکومت اسلامی داده باشند، مانند فدک. به این نوع، فیء نیز گفته میشود؛
- زمین موات؛ یعنی زمینی که به سبب موانعی همچون بیآبی یا آب گرفتگی و مانند آن، بدون عمران و اصلاح قابل بهرهبرداری نیست؛ خواه مالکی داشته و از بین رفته یا آن را رها کرده باشد و یا از اصل، مالکی نداشته باشد، مانند بیابانها؛ زمین مواتی که مالک مشخص دارد، در صورتی که وی، به غیر احیا، مانند ارث بردن یا خرید، مالک آن شده باشد، در ملک او باقی است و از انفال به شمار نمیرود، اما در صورتی که آن زمین را به احیا تملّک کرده باشد، در اینکه تبدیل زمین به موات، سبب خروج آن از ملک مالک میشود یا نه، اختلاف است؛
- ساحل دریا و کناره رود و هر زمین بدون مالک؛ هر چند موات نباشد، مانند برخی جزایر؛
- قلّه کوهها، درّهها، نیستانها و جنگلها؛
- اموال اختصاصی پادشاهان کافر، اعم از منقول (صفایا) و غیرمنقول؛
- غنائم برگزیده؛ یعنی بهترینهای غنائم. در اینکه صفایای غنائم از انفال است یا تنها در صورتی که امام (ع) آنها را برای خود برگزیند از انفال میشود، اختلاف است؛
- به قول مشهور غنائمی که با جنگیدن بدون اذن امام (ع) به دست آمده باشد؛
- ارث بدون وارث.
- معادن. در اینکه معدن به طور مطلق جزء انفال است یا به طور مطلق نیست و یا تنها معادنی که در زمین متعلّق به امام (ع)، مانند زمین موات وجود دارد، از انفال است، اختلاف وجود دارد؛
- آن بخش از اراضی دشمن که از مصادیق انفال به شمار میآیند و با فتح به دست مجاهدان میافتد متعلق به دولت اسلامی است که در اصطلاح فقهی به امام و امامت تعبیر شده و باید در اختیار امام قرار گیرد[۱۰][۱۱]
احکام انفال
انفال ملک رسول خدا (ص) و پس از آن حضرت، ملک ائمّه (ع) است. از اینرو، هرگونه تصرف در آن، بدون اذن آنان جایز نیست؛ اما در زمان غیبت، تصرف در انفال و تملّک آن، برای شیعه بنا بر قول مشهور مباح است؛ هر چند در قلمروی آن اختلاف است که تمامی انواع انفال خواهد بود یا آنچه که به مناکح (نکاح کنیزهای به اسارت گرفته شده در جنگ بدون اذن امام (ع))، مساکن (منازل واقع در زمینها امام) و متاجر (خرید و فروش غنائم جنگی که جنگ بدون اذن امام صورت گرفته و نیز داد و ستد یا اجاره زمینها و درختان متعلّق به امام) مرتبط میشود.
همچنین در اینکه مراد از مناکح، مساکن و متاجر چیست و اینکه مباح از آنها، تنها انفال است یا خمس و یا هر دو، اختلاف وجود دارد. اقوال دیگری نیز در این مسئله مطرح است. قول به حلّیت و اباحه مطلق انفال برای شیعیان در عصر غیبت، به مشهور نسبت داده شده است. همچنین بر حلّیت تصرف در مثل زمین موات، ادّعای اجماع و اتّفاق شده است.
تصرف غیرشیعه در انفال حرام است و به تصریح برخی با خریدن، احیاء و غیر آن مالک آن نمیشود. برخی تملّک برای غیرشیعه را نیز صحیح دانستهاند[۱۲][۱۳]
انفال از منابع مالی حکومت اسلامی پیامبر (ص) محسوب میشده و با توجه به توسعهای که در انفال نسبت به معادن زیرزمینی، جنگلها، مراتع و چراگاههای طبیعی و بیابانها... وجود دارد، میتوان از انفال به عنوان منابع ملی که امروزه تحت کنترل دولتها هستند، نام برد[۱۴].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۸۲۰.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۲، ص۲۱۰.
- ↑ سیدعلیاکبر قرشی، قاموس قرآن، ج۷، ص۹۹.
- ↑ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۱۲۷؛ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۵۳.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۱۱.
- ↑ «از تو از انفال میپرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است» سوره انفال، آیه ۱.
- ↑ ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ «و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفتهاید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱؛ تفسیر نمونه، ج۷، ص۸۱؛ ترجمه تفسیر المیزان، ج۹، ص۶.
- ↑ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۵، ص۴۸۵. جمالالدین مقداد بن عبدالله، کنز العرفان فی فقه القرآن، ج۱، ص۲۵۴.
- ↑ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۱۲۷.
- ↑ فقه سیاسی، ج۹، ص۱۴۴.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۱۱؛ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۵۳.
- ↑ فرهنگ فقه، ج۱، ص۷۳۴-۷۳۳.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۱۱.
- ↑ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۱۲۷.